أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
آقا مساله دانستن واجب است. در این جمعی که اینجا نشسته من فکر نمی کنم یک نفر صاحب همت باشد که یک دوره رساله را خوانده باشد. از بنده ای که دارم برای شما می گویم تا شمایی که می شنوی. یک وقتی معلوم می شود.
هفته گذشته دو بحث عرض کردیم. بحث اول درمورد امام زمان علیه السلام بود. در بحث امام زمان عرض کردیم دوران ایشان دورانی است که خدای متعال می خواهد عدالت اجرا شود. می خواهد. یک خواستن قطعی. در ادوار گذشته هم می خواسته. اما در صورتی که مردم هم بخواهند. هیچ وقت هم مردم نخواستند. یک دورانی هم فقط برای اینکه نشان دهند در عالم می شود جامعه عادله تشکیل داد، حدود ده سال در زمان پیامبر چنین جامعه ای تشکیل شد. وقتی پیامبر به مدینه آمد، مردم مدینه سال قبل با ایشان بیعت کرده بودند. گفته بودند ما پای حرف شما ایستاده ایم و از شما دفاع خواهیم کرد. لذا ایشان بلافاصله بعد از اینکه به شهر مدینه آمد، حکومت عادله ای تشکیل داد. با وجود اینکه خیلی ها هنوز ایشان را قبول نداشتند و مشرک بودند، اما غالب مردم و قدرت اولیه و بیشتر مردم خواهان بودند، بنابراین ایشان جامعه عادله را تشکیل داد. در جامعه عادله می تواند مشرکانی باشند، قانون خاص مربوط به خودشان را دارند. مسیحی ها هم می توانند باشند. آنها هم قانونی دارند. یهودی ها هم می توانند باشند. آنها هم قانونی دارند. حتی ممکن است منافق باشد. او هم یک قانونی دارد. طبق این قانون، پیامبر در مدینه یک قانون نامه نوشتند که معمولا مستشرقان می گویند این قانون اساسی مدینه است. اگر زندگی نامه های پیامبر که مستشرقان نوشته اند را ببینید، آنها اصطلاحا به آن قانون اساسی مدینه می گویند. گفته اند که نوشته آن بزرگوار هم تا سال های بعد موجود بوده و مورخان دیده بودند. عین متن نقل شده. این تقریبا هشت نه الی ده سال بوده. زمان امیرالمومنین هم یک دوره کوتاهی به دلیل همراهی مردم یک جامعه عادله تشکیل شد. آقا چهار سال همراهی کردند، چهار سال شد. اگر ده سال همراهی می کردند، ده سال می شد. پای سختی اش نایستادند. کوتاه آمدند و حکومت عادله امیرالمومنین از دست رفت. دیگر هم نشد. حالا آن حکومت عدل کامل و تام و تمام که در عصر امام زمان برپا می شود، حتی اگر مردم نخواهند نیز اجرا می شود. ولو اینکه آن هم به خواست مردم است. چون مردم باید بخواهند تا امام زمان بیاید. هرچه زودتر بخواهند، ایشان زودتر می آیند. ما می خواهیم انقدر سخت شود که همه راه های موجود بسته شود و هیچ راه دیگری نباشد، تازه بگوییم امام زمان. الان داریم زندگی می کنیم و راحت و خوبیم. به ایشان احتیاجی نداریم. نمی آیند. اگر خیلی سخت شد، دوست داریم بیایند. می گویند اگر عاقل بشوی، با عقلت ایشان را می خواهی و ایشان می آید. اگر نه که انقدر سخت می گذرد که به خاطر سختی ایشان را می خواهی. خدا می خواهد که عصر ایشان و حکومت عادله ایشان تشکیل بشود و حتما باید بشود. هیچ فرض دیگری ندارد. ببینید ممکن است تمام آن چیزهایی که به عنوان مقدمات ظهور گفته اند نشود. ممکن است همه آنها نشود. آن چیزی که به هیچ وجه برو برگرد ندارد و تقدیر قطعی الهی است، اصل ظهور است. ممکن است سفیانی نباشد. ممکن است صیحه آسمانی نباشد. همه اش ممکن است نباشد. آن چیزی که اصلی و حتمی است، خود ظهور است.نـُریدُ أن نـَمُنَّ ما می خواهیم بر مستضعفان زمین منت بگذاریم. حالا حدیث اول که می خواهیم عرض کنیم می فرماید: إنـَّهُ لـَمّا أخـَذ َ مِن بَنی آدَم مِن ظـُهورهِم ذرَّیَتـَهُم معمولا ما ها به خصوص قدیمی ها که این حرف ها را می زدند، می گفتند عالم ذر. اگر بخواهیم دقیق تر بگوییم باید بگوییم عالم میثاق. آن روزی که عالم میثاق اتفاق افتاده آیا در زمان بوده و در یک زمانی اتفاق افتاده؟ یعنی مثلا هزار سال قبل از تولد آدم بوده؟ یا بعد از تولد آدم بوده؟ نمی دانیم. قاعدتا مساله اش از زمان بیرون است و نمی خواهیم بحث کنیم. إنـَّهُ لـَمّا أخـَذ مِن بَنی آدَم مِن ظـُهورهِم ذرَّیَتـَهُم آن وقتی که خدای متعال از پشت فرزندان آدم، فرزندانشان را گرفت. دقت کنید. از پشت فرزندان آدم فرزندانشان را گرفت. یعنی چه؟ فعلا نمی دانیم معنایش چیست. حینَ أخـَذ اللهُ عَلـَیهمُ المیثاق آن وقتی که می خواست از آنها میثاق بگیرد. این یک جریانی است که خیلی مادی نیست. مشخص است؟ مثلا اینگونه نیست که انسان را ایستانده باشند و یک جراح آمده باشد و ستون فقراتش را باز کرده باشد و از پشتش یک چیزی بیرون کشیده باشد. اینگونه نیست. یا مثلا اینگونه نیست که یک فرشته آمده باشد و این کار را کرده باشد. یک چیز دیگر است. حالا فعلا روی آن بحث نداریم. این باشد. می گویند آنجا یک پرنده ای دیده شد. وَ مِن ذلِکَ المَکان یَهبـِطُ الطـَّیر یک پرنده ای نازل شد. بعد نام امام زمان را می برند و می گویند فـَأوَّلُ مَن یُبایـِعُهُ ذلِکَ الطـّائِر آن پرنده اولین بار در آن عالم با آن حضرت بیعت کرد. حالا فرزندان آدم هم دارند این را می بینند. همه رب خودشان را دیدند. حالا اینجا گفته می شود که خیلی چیزهای دیگر هم دیده اند. آن روز امام زمان را که با آن نام خاص نام می برند، مشاهده کردند و یک پرنده ای نازل شد و با ایشان بیعت کرد. فـَأوَّلُ مَن یُبایـِعُهُ ذلِکَ الطـّائِروَ هُوَ وَاللهِ جَبرئیلُ علیهِ السَّلام. اولین کسی که با آن حضرت بیعت کرد، جبرئیل بود. حالا باز حرف خیلی زیاد است. از ابی جعفر علیه السلام نقل می کنند. ابی جعفر یعنی حضرت باقر علیه السلام. در ذیل آیه أمَّن يُجيبُ المُضْطـَرَّ فرموده اند. قالَ نـَزَلـَت في القائِم (ع) وَ جَبرَئيل عَلي الميزاب في صُورَةِ طـَيرٍ أبيَض جبرئیل به صورت یک پرنده سفید روی ناودان طلائی خانه خدا می نشیند. گفته اند زیر آن دعا کنید و مردم با یک فشار و زوری می روند آنجا دو رکعت نماز می خوانند. البته نمازش هم خوب است اما آنچه در دستور آمده، این است که گفته اند بروید آنجا دعا کنید. گفتند اگر باران آمد و از آن ناودان آب جاری شد آن آب شفاست. فـَيَکونُ أوَّلَ خـَلق الله مُبايـِعَهُ لـَهاو اولین خلق خداست که با امام زمان بیعت می کند. چه عرض می کردیم؟ عرض کردیم تمام نیروهای عالم غیب در رکاب ایشان است. تمام قدرت ها در رکاب ایشان است. وَ يُبايـِعـُهُ النـّاس الثـَلاثـَة مِأة وَ الثـَلاثـَة عَشَر آن سیصد و سیزده نفر بعد از ایشان بیعت می کنند. می گویند یک نفر از آن سیصد و سیزده نفر در تهران زندگی می کند. البته امیدوار نباشید. بروید جاهای دیگر. باید صاف و پاک بمانند. نه از این پاک ها. ای کاش یک چنین کسی را دیده بودید. آنها شب در بستر خوابیده اند. صبح که بیدار می شوند، می بینند مکه هستند. خودشان هم نفهمیدند. مکه هستند. فـَمَن کانَ اُبتـُلِي بـِالمَسير آنهایی که فاصله دارند، وفي تِلکَ السّاعَةدر یک لحظه آنجا هستند. وَمَن لـَم يُبتـَل بـِالمَسیر فـُقِدَ مِن فراشِهِ ، وَ هُوَ قـَولُ أمير المُومِنين (ع) المَفقودونَ مِن فـُرُشِهم در فرمایشات امیرالمومنین آمده است که المَفقودونَ مِن فـُرُشِهم آنهایی که یک مرتبه در جایگاه خوابشان مفقود می شوند و دیده نمی شوند. وَ هُوَقـَولُ الله عَزَّوَجَل : فـَاستـَبـِقوا الخـَيرات أينـَما تـَکونوا يَأتِ بـِکـُم اللهُ جَميعاًهر جا باشید خدا شما را می آورد. این یک حدیث.
باز در حدیثی دیگر آمده لـَمّا أخـَذ َ مِن بَنی آدَم مِن ظـُهورهِم ذرَّیَتـَهُم حینَ أخـَذ اللهُ عَلـَیهمُ المیثاق في ذلِکَ المَکان وَ في ذلِکَ المَکان تـَرَائـَي لـَهُمْ رَبّهُم ربّ شان در آن جایگاه هست. وَمِنْ ذلِكَ الرُکن يَهْبط ُ الطـَّيْرُ عَلي القائِم ( عليه السلام ) فـَأوَّلُ مَنْ يُبايـِعُهُ ذلِكَ الطـَّائِرُ وَهُوَ وَاللهِ جَبْرَئيلُ ( عليه السلام ) که نظیرش را در حدیث قبل خواندیم.
در روایت بعدی داریم فـَیَكونُ أوَّلَ مَن یُقـَبِّـلَ یَدَهُ حالا آن که گفته شد صورت ملکوتی جریان است. آن که در خارج دیده می شود و کسانی که اهل ملکوت نیستند می بینند این است: أوَّلَ مَن یُقـَبِّـلَ یَدَهُ جَبْرَئيلُ جبرئیل خم می شود و دست آن حضرت را می بوسد. ثـُمَّ یُبایعُهُ سپس با آن حضرت بیعت می کند. وَ تـُبایـِعُهُ المَلائِكـَة فرشتگان هم با آن حضرت بیعت می کنند.
در روایت بعد آمده: وَ یُصبـِحُ النـّاس بـِمَكـَة، فـَیَقولونَ: مَن هذا الرَّجُلُ الـَّذی بـِجانِبِ الكـَعبَة؟ مردم مکه از خواب بیدار می شوند و می گویند این آقا کیست که آمده اینجا؟وَ ما هذا الخَلقُ الـَّذین مَعَهُ؟ و این همه آدم پیدا شده؟ آدم هایی که برای ما ناشناخته است.
در حدیث دیگر آمده: لـَو خـَرَجَ قائم آل مُحَمَّد لـَنـَصَرهُ اللهُ بـِالمَلائِکـَةالمُسَوِّمین وَ المُردِفین یک ملائکه ای در جنگ بدر و احد به کمک پیامبر آمده بودند. آنها برای کمک به ایشان می آیند. وَ المُنزَلین وَ الکـَروبیین وَ یَکونُ جَبرائیل أمامَهُ جبرئیل در پیش روی آن حضرت می ایستد. بعد از اینکه بیعت می کند جلو می رود و مانند ماموران محافظ که در جلو حرکت می کنند، جلو می رود. وَ میکائیل عَن یَمینِهِ، وَ إسرافیلعَن یَسارهِ، میکائیل در سمت راست آن حضرت و اسرافیل دست چپ ایشان حرکت می کند. دقت کنید. وَ الرُعب يسیرُ مسيرة شَهرٍ أمامَهُ یک ماه جلوتر از ایشان ترس حرکت می کند. به هر سو می رود، ترس یک ماه جلوتر، جلوی روی ایشان حرکت می کند. ببینید در جنگ خیبر مطلبی دارد که من هنوز هم تعجب می کنم. پیامبر تقریبا با هزار و پانصد نفر برای فتح خیبر آمده اند. در نقل ها آمده که ده هزار مرد جنگی در این قلعه ها بوده اند. پس چرا اینها پنهان شدند و به جنگ نیامدند. جزء نشانه های پیامبر ما این بود که ترس او را پیروز می کرد نه سرباز. می ترسیدند. وقتی سرباز مقابل آدم می ترسد، خب نمی تواند کاری بکند. یعنی ایشان به وسیله ترس پیروز شد نه به وسیله شمشیر. حالا اینجا هم درمورد امام زمان همین را می فرمایند. وَ الرُعب يسیر مسيرة شَهرٍ أمامَهُ ترس یک ماه راه در پیش روی ایشان است. وَ عَن خـَلفِهِ وَ عَن یَمینِهِ وَ عَن شِمالِه ترس از همه سو حرکت می کند. وَ المَلائکه المُقَّرَّبون حذاهُ در برابر ایشان اند. اگر ما هم خوب شویم داخل آن لشکر می رویم. خب بحث این را از خارج گفته بودم و الان هم یک مقداری اسنادش را دیدیم. انشاء الله باز هم در این زمینه صحبت می کنیم.
مطلب بعدی که مطلب اخلاقی بود و هفته گذشته عرض شد و آن هم ناقص ماند این بود: ببینید ما در یک مسائلی با حیوانات یکسان هستیم. حالا مثلا فرض کنید شما گرسنه هستید و سر یخچال می روید و یک غذایی آنجا هست و برمی دارید و نگاه می کنید که غذا مناسب شماست و خوب است و میل می کنید. مثال عرض کردم. در مورد گربه هم همینطور است. می آید سر حوض و ماهی های سرخ هم در حوض هستند. می گویند گربه از آب فرار می کند. اما وقتی ماهی می بیند چهار دست و پا می رود داخل حوض. معمولا می زند زیر ماهی و ماهی را می اندازد بیرون. اگر هم لازم باشد می رود داخل آب. کاری نداریم. گرسنه است. ماهی را می بیند. ماهی غذای مناسبی است. حرکت می کند. آن را به دست می آورد و آن را می خورد. با ما چه فرقی کرد؟ من گرسنه ام. یک غذای مناسبی می بینم. نان است. پنیر است. گردوست. یک چای هم می ریزم و صبحانه می خورم. گرسنه بودم. به غذا میل داشتم. غذای مناسبی دیدم. میل تقویت شد. به اراده تبدیل شد. بعد خوردم. تا اینجا ما هیچ فرقی با حیوان نداریم. آن نقطه ای که تفاوت ما را می سازد، نقطه قبل از اینهاست. آن نقطه به گونه ای است که بر تمام اعمال ما سیطره دارد. من وقتی غذا را نگاه می کنم، دقت می کنم که آیا این غذا پاک است؟ حلال است؟ عبارت را عوض می کنیم. اگر من این غذا را بخورم خدا راضی است؟ اگر پاک و حلال باشد، حلال باشد یعنی متعلق به خودم است و می توانم از آن استفاده کنم، بنابراین مسلما خدا راضی است. دست دراز می کنم. اما می بینم درونش کالباس است. مثلا کالباس هم خدا راضی نیست. از این ساندویچ فروش های بیرون است. بعضی هایشان را نمی دانیم پاک است یا نه. اصلا این آدمی که دارد اینجا ساندویچ درست می کند، نماز می خواند؟ پاکی و نجسی سرش می شود؟ شما قیافه اش را نگاه کنی، متوجه می شوی. آدم متوجه می شود که این فرد چیزی سرش می شود یا نه. آدمیزاد است که به این چیزها فکر می کند. اما اگر یک گربه از آنجا عبور کند، نگاه می کند و می بیند یک تکه از همان گوشت ها آنجا افتاده. می پرد می خورد و می رود. صاحبش کیست؟ هر کس می خواهد باشد. من هم همین طور هستم؟ اصلا هیچ فکر نمی کنم این که می خواهم بخورم چگونه است؟ اگر هیچ فکر نمی کنم، با آن گربه هیچ فرقی ندارم. اگر نه. آدم فکر می کند. ببینید می گویند مومن قبلا به حرف هایش فکر می کند. حالا این به بنده ربطی ندارد. می خواهم مثال عرض کنم. گاهی می خواهم یک حرفی بزنم. مدتی فکر می کنم که چه لغتی به کار ببرم. دروغ نشود. طرف مقابل بفهمد که چه می خواهم بگویم. غیبت نشود. از این چیزها. منِ نوعی به این چیزها فکر می کنم. یا نه. هرچه آمد می گویم؟ گُر گُر گُر. این مطلب خیلی جدی است. همه زندگی آدم تحت پوشش این است. من صبح که حرکت می کنم، تمام کارهایی که دارم می کنم، دارم رویش فکر می کنم. قبلش فکر می کنم. مثلا من کارمندم و می خواهم بروم با مدیر صحبت کنم. گاهی برخی از دوستان مثلا می خواهند یک شکایت کنند، می آیند و مشورت می کنند. اینگونه درست است. مشورت می کنند. من چه چیزی بگویم. یک خرابی در این سازمان یا اداره وجود دارد. من می خواهم این خرابی را به مدیر گزارش بدهم. باید تمام جوانبش را بسنجم. من می خواستم اشکالات کار یک نفر را بگویم. آیا می خواهم او را نابود کنم؟ یا نه می خواهم این اشکال برطرف شود. این آدم صد تا اشکال دیگر هم دارد. به من چه ربطی دارد؟ به این اداره چه ربطی دارد؟ به مدیر اداره چه ربطی دارد؟ من می خواهم این یک مشکل که در اداره دارد و برای کشور یا دولت مضر است گزارش بدهم. آن هم در حد و اندازه. نه یک ذره بیشتر و نه یک ذره کمتر. اگر آمدند درمورد یک آقا پسری از شما مشورت خواستند و قرار بود یک ازدواج اتفاق بیفتد، شما هرچه برای این ازدواج بد و مضر است و ممکن است خانواده را در آینده از بین ببرد، آنها را اجازه داری بگویی. مثلا من می دانم در سه پشت گذشته مثلا فلان چیز بوده. ربطی ندارد. نمی گویم. آن مقدار لازم. ببینید فرق آدم با آن چهار دست و پا این است که قبلش فکر می کند. کارش را بر اساس فرامین عقلی انجام می دهد. آنچه در این مساله مهم است، این است که بتواند تمام زندگی آدم را پوشش دهد. حداقل در قدم اول در حلال و حرام های بزرگ اینگونه فکر کنید. من می خواهم اینجا بروم ناهار بخورم. خب به مقدماتش فکر کنید. این یک حادثه بزرگ است. در یک بیست و چهار ساعت غذا خوردن مساله مهمی است. ببینید از ذره ذره آن غذاها، ذره ذره سلول های بدن شما تشکیل می شود. سلول چشم شما، غذایی که خون شما به سلول های چشم می رساند، از آن غذایی است که شما خورده اید. اگر غذا ناپاک باشد، من نمی توانم به گناه نگاه نکنم. اینگونه می شود که نمی توانم گناه نکنم. خودت کردی. رفاقتم را کاملا حساب می کنم. ببینید هرچه این حساب گری در زندگی شما دقیق تر و گسترده تر شود، انسان به انسانیت نزدیک تر شده است. اگر یک روزی کل زندگی آدم را عقلانیت پوشش داد، انسان شده است. اگر کل زندگی را عقلانیت پوشش داد. ببینید اگر عقل حکم نکند، غریزه دارد حکم می کند. عواطف حکم می کند. من چون گرسنه هستم، این کار را می کنم. چون خسته هستم، آن کار را می کنم. چون اوقاتم تلخ است، این حرف را می زنم. همه اش می شود حوادث و بخش حیوانی آدم. ببینید حیوانات غضبناک می شوند یا نه؟ حیوان غضب می کند. شتر را مثال می زنند. اگر شتر را اذایت کنید، غضب می کند. خب من هم غضب می کنم. ببینید اگر من بر اساس غضب عمل کنم. خدایی نکرده بر اساس شهوت عمل کنم. اگر همه اش طبق غرایز عمل کنم که درمورد خیلی از مردم عالم، حکومت، حکومت غرایز است، با حیوانات فرقی ندارد.
حالا این یک نکته. به بحث قبلی برگردیم. آن زمانی که امام زمان علیه السلام می آید، زمانی است که عقل به طور کل و به طور مطلق بر عالم حکومت می کند. قبل از آن چه بوده؟ الان چه چیزی حکومت می کند؟ زور، شهوت، غضب، کلک، حقه. انسان در مقابل عقل سه نیرو دارد دیگر. یا حیله گری آدمی است، یا شهوت است و با غضب. حالا اینها ده ها فروعات دارند. تمام دوران عالم اینها حکومت کرده اند. یک دوره هم، دوره عقل است. آن زمان، زمانی است که عقل به طور مطلق بر تمام جهان حکومت می کند. حالا. باز به خودمان برگردیم. اگر عقل حکومت کرد، فرق بین حیوان و انسان مشخص می شود. آدم کاملا تکلیف خودش را می داند. من در شبانه روزم چگونه عمل میکنم. هر نگاهی که می کنم، هر سخنی که می گویم بر اساس چیست. هر لقمه ای که برمی دارم، قدم به رختخواب می گذارم، هر کاری بر اساس چیست. یک نکته ای را پوشیده عرض کنم. من واقعا حیرت کردم. استاد ما مرحوم آیت الله حاج آقای مجتبی تهرانی فرموده بودند که من پنجاه سال است هنگام خوابیدن، از پایین رختخواب، وارد رختخواب می شوم. توضیحش را عرض نمی کنم. می بینید چقدر فرق است؟ شما نمی دانید شیاطین حاکم بر شهر ما چقدر خوشحال شدند که یک کسی مثل آقای حاج آقا مجتبی از دست رفت. می شود. اوائل که آدم برای کار صحیح تصمیم می گیرد، سخت است. بعد کم کم آدم عادت می کند. آدم به هرچیزی عادت می کند. آدم به هر سختی ای می تواند عادت کند.
آقا پنجاه شصت سال وقت داده اند که بتوانیم تحت کنترل عقل برویم. آدم ذره ذره تمرین می کند. قدم اول این است که با گناه جنگ می کند. همین که با گناه جنگ کردی، به عقل عمل کردی. بعد هم ذره ذره سراغ چیزهای بعد می رویم. وقت هست. اگر آدم زود شروع کند، اگر از پانزده شانزده سالگی شروع کند، می تواند آخر سر به جایی برسد که عقل کامل شود. آدم عقل می شود. عقل هم بهای بهشت است. هرچه شما عقل بیشتری ببرید، بهشت بزرگ تر و زمین های بیشتری به شما می دهند.