أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
یک روایتی است که من فکر می کنم چندین سال اینجا خوانده ام. از حضرت رضا علیه السلام است و به مناسبت پایان اعمال ماه شعبان است. ابا صلت هروی که از اصحاب برگزیده حضرت رضا علیه السلام و تربیت شده ایشان است در آخرین جمعه ماه شعبان به محضر ایشان می رسد. «ابا صلت هروی روایت کرده که در جمعه آخر ماه شعبان به خدمت حضرت رضا علیه الصلاه و السلام رسیدم. من چیزی در ذهنم نبود و ذهنیتی نداشتم. وقتی رسیدم حضرت شروع کرد و فرمود ای ابا صلت اکثر ماه شعبان رفت.» مانند الان که اکثر ماه شعبان گذشته است. چه کسی از ماه شعبان بهره برد؟ «و این جمعه آخر آن است. پس تدارک و تلافی کن در آنچه از این ماه مانده است، تقصیرهایی را که در ایام گذشته این ماه کرده ای.» حالا من در سه روز چکار می توانم بکنم و چگونه می توانم تلافی یک ماه را سه روزه در بیاورم؟ حالا می گویند هر مقدار که می توانی تلافی کنی خوب است دیگر. مثلا کسی جوان است و قدرتمند و سلامت است و می تواند سه روز آخر ماه شعبان را روزه بگیرد. اگر بتواند و اذیت نشود و پدر و مادر هم ناراضی نباشند و سه روز آخر ماه شعبان را روزه بگیرد، به اندازه دو ماه، ثواب روزه برده است. «و بر تو باد که روی آوری بر آنچه نافع است برای تو.» درمورد این روی آوردن، در تمام عمر باید اینگونه باشد. ما زندگی می کنیم. زندگی می کنیم. به حساب زندگی سر کار می رویم. مثلا ما درس می دهیم و شما درس می خوانید. زندگی می کنیم. «و دعا و استغفار بسیار بکن.» اگر در این فاصله اندک باقی مانده ماه شعبان آدم یک استغفار حسابی بکند، یک کاری کرده است. اگر بگذارند. اگر مردم و زن و بچه بگذارند. «و تلاوت قرآن مجید بسیار بکن و توبه کن به سوی خدا از گناهان خود. تا آنکه چون ماه مبارک در آید خالص گردانیده باشی خود را برای خدا.» حالا قسمت استغفار و دعا را عرض نمی کنم. می خواهم در مورد توبه صحبت کنم. اگر انسان توبه کند، به همه چیز رسیده است. اگر کسی یک گناهی دارد و به یک گناهی عادت دارد، مثلا گاهی یک چیزهایی از دهانش در می رود یا از چشمش خطایی سر می زند یا مثلا گوشش خطا می کند. اگر بتواند همین را جمع کند برده است. واقعا ماه شعبان را برده است. ماه رمضان را هم برده است. فرمودند یک کاری کن که وقتی ماه رمضان می آید خود را برای خدا خالص گردانیده باشی. حال ما که نمی توانیم خیلی خودمان را خالص کنیم اما اگر توانستیم یکی دو گناهی را کنار بگذاریم یا یک اخلاق بدی را کنار بگذاریم خیلی خوب است. اخلاق بد یک گناه عمیق تری است. مثلا من اصلا نتوانم ببینم کسی بلند تر از من حرف بزند. نتوانم تحمل کنم و حتما آتش به پا کنم. خب این یک جهنم بالفعل است. به قول قدیمی ها می گویند هر عصبانیتی یک گلوله آتش است. یک دانه ذغال سرخ شده است. اگر این عصبانیت در وجود انسان جا دارد پس آن گلوله آتش هم درون وجود انسان هست. به محض اینکه پرده را کنار بزنند، گلوله آتش خودش را نشان می دهد. فریاد فرد بالا می رود. «تا آنکه چون ماه مبارک درآید خالص گردانیده باشی خود را از برای خدا» اینها مربوط به قبل است. حالا ببینیم که برای ماه رمضان چه فرموده اند. «و مگذار در گردن خود امانت و حق کسی را» می خواهی وارد ماه رمضان شوی، هرچه امانت مردم است، پس بده. حالا شرایط را می سنجی دیگر. یک آقایی امروز آمده که یک پولی را پیش ما بگذارد تا به آن آقایی که با او دعوا دارد بگوید اگر می خواهی پولت را بگیری برو از فلانی بگیر. خب این دیگر بستگی به آن آدم دارد. این امانت به من ربطی ندارد. آن طرف باید بیاید این امانت را بگیرد. گفت اگر نیامد بگیرد، من خودم می آیم می گیرم. بنابراین این باری به گردن من نیست. اما اگر یک امانتی به گردن من هست، یا برای این ماه اجازه بگیریم، یا پس بدهیم. حالا دومی مهم تر است. حق کسی را به گردن نگاه ندارید. ما چقدر حق مردم را به گردن داریم؟ آقا اگر حق مردم را به گردن نداشته باشیم، آدم خیلی راحت است. همه این کارهای اساسی بلافاصله خودش را در نماز به انسان نشان می دهد. من نمازم را راحت تر می خوانم. فکرم هزار جا نمی رود. نهصد جا می رود. هرچه انسان کمتر حق مردم به گردن داشته باشد، بارش سبک تر است. عرض کردم بار سبک تر به سرعت و آنی در نماز خودش را نشان می دهد. در خاطرتان هست؟ فکر کنم هفته پیش عرض کردم. فرمودند الصَّلاة میزانٌ نماز ترازو است. انقدر ترازوی خوبی است. ببینید کسی که راحت نماز می خواند، راحت می میرد. کسی که راحت نماز می خواند، به راحتی جان می دهد. جان دادن برایش هیچ رنجی ندارد. فرمودند الصَّلاة میزانٌ این عبارت عین عبارت حدیث است. این ترازوست. همه چیز را در این وزن کن. اخلاقت را در این وزن کن. اعمالت را در این وزن کن. مثلا من دارم تمام روز را به خلق خدمت می کنم. این خدمت است؟ در ترازوی نماز وزن کن. یا من خودم ر بزرگ می کنم؟ من یک وقت در زمان جوانی داشتم برای یک کتاب در اثبات وجود خدا طرح می ریختم. بعد فکر کردم این برای اثبات خودم است یا برای اثبات خدا؟ اینها در نماز دیده می شود. اگر حرف های بنده که الان در خدمت شما هستم روی حساب باشد، نمازم از قبل مرتب تر می شود. هر یک سخنرانی اگر برای خدا باشد، بلافاصله خودش را در نماز نشان می دهد. تمام روز آدم خودش را در نماز نشان می دهد. اگر یک روز پاک باشد، در نماز دیده می شود. اگر ناپاک باشد در نماز دیده می شود. اگر شلوغ باشد در نماز دیده می شود. فرمودند که «مگذار در گردن خود امانت و حق کسی را مگر آنکه ادا کنی.» این اولین کار است. در همین فاصله چند روزه فکر کنید به کسی بدهکاری دارید؟ البته مقصود بدهکاری آینده نیست. مثلا اگر شما خانه ای خریده اید و باید ماهانه مبلغی را بپردازید، این بدهی امسال شما نیست. شما بدهکاری امسالت را از درآمد امسالت کم می کنی. آنهایی که باید امسال به بانک یا صاحبخانه می پرداختی، از درآمد امسالت کم می کنی. آنها خمس ندارد. اما اگر بدهکاری سال آینده ات را بپردازی، از آنجایی که زمانش نبوده، باید خمس را بپردازی. خب. پس بدهکاری سال آینده به امسال مربوط نیست. آن حق بر گردن من برای امسال نیست. این مروبط به سال آینده است. هر حقی به گردنت داری، بپرداز. مثلا فرض کنید من یک زمانی دستی از شما پولی گرفته ام و بعد یادم رفته. چون مقدارش هم زیاد نبوده، آن طرف هم نیامده بپرسد. اما خب آقا پنج هزار تومان یا پنج تا یک تومانی. مثلا پنج تومان از شما گرفتم و دادم به یک فقیر و بعد هم ماند. الان حقی از مردم به گردن من است. در مورد این فکر کنیم که اینگونه به کسی بدهکار نباشیم. اگر بچه های در حد دبیرستان در اینجا داریم از دوستان هم کلاستان بپرسید. یک وقت از کسی یک کاغذ یا خودکار گرفته اید. باید پس بدهیم. یادمان رفته و پیش ما مانده. اگر یک وقت کسی گفت آقا هر حقی داری من حلال کردم که حلال کرده. اگر گفت حلال کردم، تمام است. اگر نگفت آن بزرگان فرموده اند حسابت در آن دنیا با خدا خیلی سخت نمی شود اما حق مردم سخت است. آن دنیا که بروی مردم از یک قرانشان نمی گذرند. اینجا ممکن است اگر به کسی بگویی آقا من یک قران به شما بدهکارم بگوید برو این حرف ها را نزن. خجالت دارد. اما آن طرف می گوید یک قرانم را بده. نداری؟ یک کمی از آن نمازهایت بده. «امانت و حقی از مردم را به گردنت نگاه ندارد. هرچه هست ادا کن» اگر اینگونه باشد انسان می تواند روزه بگیرد. سحر می تواند بیدار شود. اگر به مجلس دعا و احیا رفت، دعا و احیاء انجام می دهد. اگر باری به گردن نداشته باشد. گرفتاریم. «و مگذار در دل خود کینه کسی را» ما اصلا هیچ این را محاسبه نمی کنیم. من اوقاتم از شما تلخ است و در دلم مانده. خب اینکه در دلم مانده اسمش چیست؟ اسمش می شود کینه. پاکش کنی، نمازهایت قبول است. نگاهش داری، نماز و روزه ات اشکال پیدا می کند. اگر در دل کینه باشد، ممکن است وقتی در ترازو می گذارند ارزان بخرند. اما اگر دل بی کینه باشد، خیلی خوب است. یک روزی پیغمبر در مسجد نشسته بودند. چند نفر هم خدمتشان بودند. فرمودند الان از این در یک کسی داخل می شود که غرق بهشت است. یک پیرمردی آمد که مثلا کفشش هم در دستش بود و آب وضویش از صورتش می چکید. بعد رفت و گذشت. فردا هم باز فرمودند الان یک کسی از این در وارد می شود که جایش وسط بهشت است. باز همان پیرمرد با همان شکل و قیافه آمد و رفت در صف نشست تا وقت نماز شود. روز سوم و چهارم هم به همین صورت گذشت. در بین اینهایی که نشسته بودند یک جوانی بود که گفت بگذار ببینیم این پیرمرد چکار می کند؟ چکاره است. رفت و یک دروغی ساخت و گفت آقا من با پدرم قهر کرده ام و قسم خورده ام سه روز به خانه نروم. می شود شما مرا در خانه ات مهمان کنی. پیرمرد گفت عیب ندارد. برویم. به خانه او رفت. مثلا یک شام مختصر خوردند و رفتند خوابیدند و سحر اذان گفتند و برای نماز صبح از خواب بیدار شدند. جوان دید هیچ خبری از سحر و ذکر و استغفار و قرآن نبود. فردا شب و پس فردا شب هم ماند. در این سه شبانه روز هیچ کار اضافه ای از او ندید. رفت و دست خودش را رو کرد. گفت آقا راستش من آن حرف را بیهوده زدم. خب دروغ گفتی که به جهنم می روی. گفت مساله این بود. پیغمبر یک همچین فرمایشی فرمود. تو چکاره هستی؟ گفت آقا من در دلم کینه کسی را ندارم. من نسبت به کسی حسادت ندارم. خب حتما بهشتی هستی. بهشت درجه یک هم داری. نه بهشت درجه پایین. این خیلی مهم است. اینکه کینه هیچ کس در دل نباشد. از آن بهتر این است که اصلا یادم رفته باشد. یادم رفته یک کسی، یک روزی به من چه گفت. هر وقت هم که او را می بینم، اصلا یادم نمی آید که این یک روزی به من توهین کرده بوده و بد گفته بوده. چقدر خوب است. یادش رفته. اگر آدم گناه مردم را فراموش کند، خدای متعال هم گناهان او را فراموش می کند. در ادامه دومرتبه حرف گناه را تکرار فرمودند. «مگذار گناهی را که می کردی، مگر آن که ترک کنی.» اگر من یک عاداتی دارم، باید یک کاری بکنم دیگر. اگر من به گناهی عادت دارم باید برایش یک کاری بکنم. حال گناه نگاه به نامحرم که دیگر خیلی رواج دارد. قدیم ها می گفتند سبیل است. اگر این عادت من باشد، برایش چکار کنم؟ گفتند ترک کن. خب چکار کنم که بتوانم با عادت خودم بجنگم؟ وقتی آدم به یک چیزی عادت دارد، می گویند عادت طبیعت ثانوی است. شما طبیعتا ظهر گرسنه می شوی. خب مگر می شود کاریش کرد؟ نمی شود. معده برای یک مدتی کار کرده و غذای گذشته هضم شده و وقت عادت به غذا رسیده و معده ترشح کرده و اعصاب گرسنگی را نشان می دهند. عادت طبیعت ثانوی است. طبیعتی که من خودم ایجاد کرده ام. چگونه با این طبیعت بجنگم؟ می خواهم با طبیعت خودم بجنگم. اولا بدانید شدنی است. حتما شدنی است. اینگونه نیست که غیرممکن و غیر مقدور باشد. عادت هرچقدر هم که سخت باشد، امکان دارد. یک مقدماتی دارد که مکرر عرض کرده ام. من عرض کردم اولین کاری که می کنید، نمازتان را تقویت کنید. هرچقدر نماز قوت بیشتری داشته باشد و بهتر باشد، توانایی و قوت بیشتری برای مقابله با گناه دارد. در آیه 45 سوره مبارکه عنکبوت می فرماید: إنَّ الصَّلاة تـَنـْهَى عَن الفـَحْشاء وَالمُنكـَر جلوی گناه را می گیرد. نماز که با آدم حرف نمی زند. مقابله می کند. دستش را می گذارد جلوی چشم شما. اینگونه می شود. اگر من نمازم را تقویت کنم اینگونه می شود. چگونه نمازم را تقویت کنم؟ اولین قدم این است که نمازهایم را اول وقت بخوانم. ببینید یک حرفی هست. به اصطلاح عامیانه من نمازم را یک دستی می گیرم یا دو دستی؟ ببینید اگر یک کسی ده میلیون تومان پول به ما بدهد یک دستی نمی گیریم. با تمام جان پول را می گیریم. نماز را یک دستی نمی گیرد. کم قیمت نمی داند. یعنی از یک چیز دیگری برای نماز می گذرد. مثلا آنهایی که مغازه دارند. سر ظهر مشتری آمده یا نماز. من الان کار دارم. یک ساعت دیگر یا یک وقت دیگر تشریف بیاورید. از مشتری می گذرد. بنده که مشتری ندارم. دارم چیزی می نویسم. با خودم می گویم این سوال را هم جواب بدهم. نه. اگر وقت نماز است، باید رها کرد. حاج آقای حق شناس یک مطلبی می فرمودند. ایشان می گفتند وقتی ما داشتیم مباحثه می کردیم، اذان که می گفتند، من دیگر نمی فهمیدم. اصلا درس را نمی فهمیدم. حالا این مربوط به یک انسان برگزیده است. از یک چیزی که به نظر ارزشمند است برای نماز بگذرید. این نشان می دهد که نماز ارزشمند است. اگر شما عملا نشان دادید که نماز برایتان ارزشمند است، یعنی نمازتان حتما قوت دارد و می تواند جلوی گناه را بگیرد. هرگناهی. هرچقدر سخت باشد. هرچقدر امتحان مشکل باشد. مثال عرض می کنم. مانند داستان حضرت یوسف. اگر این آدم نماز خوان است، هر حادثه ای پیش آید، به سلامت می ماند. مثلا قاضی است و صد میلیون تومان رشوه روی میزش گذاشته اند. به راحتی از صد میلیون تومان می گذرد. اگر آدم نماز خوب بخواند. عرض کردم معیار نماز خوب ارزشی است که شما برای آن قائل هستید. من یک چیز کوچک را از نماز جلو نیندازم. به هیچ دلیلی. اذان گفتند، وقت نماز است. دیگر وقت نماز است. چند مطلب گفتم؟ یک: برای روزه ماه رمضان اگر امانت و حقی نزد تو هست، مشکلش را حل کن. دو: حسادت، کینه و اینها را از دل پاک کن. آقا کینه و حسادت یک روزی باید پاک شود دیگر. مثلا آقای عبدی خوب می خواند و من حسادت می کنم. این باید پاک شود. اگرنه پاک می کنند.
روضه عبادت بزرگی است. ممکن است یک وقت همتای نماز شود. اگر ما بخواهیم تازه مجلسی را شروع کنیم باید بگذاریم برای بعد از نماز اما اگر وسط روضه است، به نظر من نباید روضه را قطع کرد. روضه را به آخر برسانید و بعد نماز بخوانید. ممکن است فقط همین روضه قبول باشد.