جلسه چهارشنبه 95/9/17
ممکن است بعد از روز هشتم که روز شهادت حضرت عسکری علیه السلام است، یک مجلس های جشنی باشد. ببینید جشنی که اهل بیت آن را می پسندند، جشنی نیست که در آن یک ذره سر سوزن خلاف باشد. خلاف اخلاقی و خلاف شرعی.
ببینید یک حرف بدی هم می زدند که دیگر نمی شود آدم از این بدتر بزند. می گفتند پاک دامن ترین موجود عالم از بدترین اعمال شرعی خشنود می شود. شما از این حرف بدتر نمی توانستی بزنی. اگر حساب و کتابی در عالم هست، یک روزی می ایستی و جواب این حرف و این کاری که کرده ای را می دهی. آن وقت یک حرف هایی را هم نمی شود جواب داد

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی العالَمین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ المَقدَمِهِ الفِداه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین

ببینید فردا روز آخر دوران عزاداری هاست. معمولا رسم بنده این بود که اگر از اول محرم لباس مشکی می پوشیدیم تا صبح روز نهم بود. مثلا. روز نهم یک روز عید بزرگ است و دیگر تغییر لباس مشکی می دادیم و سایر چیزهای دیگر. مثلا فرض کنید در این دو ماهه شیرینی نمی خوردیم. مثلا بعد از آن [می خوردیم]. اگر یادتان باشد عرض کردم حاج آقای حق شناس فرموده بودند استاد من در جوانی به من گفت شیرینی نخور. آقا آدم شیرینی نخورد طوری اش می شود؟ طوری اش نمی شود. آدم از شیرینی یک حظی می برد. این حظ در بهشت برایت کم می شود. هرچه از شیرینی های دنیا را بچشی در بهشت کم می شود. آن حظ کم می شود. بله؟ می گویند مَرارَهَ الدُّنیا حَلاوَهَ الآخِرَه. مرارت هایی که شخص در دنیا می کشد، بالخصوص اگر در راه وظیفه اش باشد که دیگر در درجه اعلاست، این تبدیل به شیرینی های آخرت می شود. و بالعکس، بالعکس. خب از این حرف ها بگذریم.

حالا این را هم عرض کنیم. ممکن است بعد از روز هشتم که روز شهادت حضرت عسکری علیه السلام است، یک مجلس های جشنی باشد. ببینید جشنی که اهل بیت آن را می پسندند، جشنی نیست که در آن یک ذره سر سوزن خلاف باشد. یک ذره سر سوزنی در آن خلافی باشد. خلاف اخلاقی و خلاف شرعی. اصلا. ببینید بهترین روز عید برای ما چه روزی است؟ بارک الله غدیر. غدیر بزرگ ترین عید ماست. در مفاتیح را نگاه کنید ببینید دستورات چیست. می گوید آن روز را روزه بگیرید. مثلا مومنانی را غذا بدهید. این نماز را بخوانید. این ذکر را بگویید. دستور شارع است. شرع ما در روزهای شادمانی هم دستور دارد. این کار را بکنید. این کار را بکنید. این کار را بکنید. کم نگذاشتند که شما برای خودت اختراع تازه ای بکنی و یک... در طول این سال ها از آدم های خوب، از آدم های خیلی خوب، یک چیزهایی دیده ام... یک ذره. چه عرض کردم؟ یک ذره خلاف اخلاقی. مثلا از این مجلس ها بود و هر کسی از در وارد می شد یک چیزی می گفتند که بخندند. یعنی آن آدم سبک می شد. تمسخر می شد. این قطعا حرام می شود. تمسخر مومن جزء گناهان کبیره است. ببینید یک حرف بدی هم می زدند که دیگر نمی شود آدم از این بدتر بزند. می گفتند این کاری که... ببینید تمسخر یک مومن و دست انداختن یک گناه کبیره است. می گفتند این موجب خشنودی چه؟ می گفتند پاک دامن ترین موجود عالم از بدترین اعمال شرعی خشنود می شود. شما از این حرف بدتر نمی توانستی بزنی. اگر حساب و کتابی در عالم هست، یک روزی می ایستی و جواب این حرف و این کاری که کرده ای را می دهی. آن وقت یک حرف هایی را هم نمی شود جواب داد. آن هفته عرض کردم. آن بنده خدا تمام عمر شراب خورده بود. تمام عمر. یادتان هست دیگر؟ عرض کردم. بیست و چهار ساعت مست بود. این آخر عمر توبه کرد. خدا این را می بخشد؟ بله می بخشد. اما یک حرف هایی را نمی بخشد. هیچ کار خلافی، هیچ کار خلافی، به هیچ دلیلی، به هیچ دلیلی درست نمی شود. آدم هر کاری می کند باید بایستد و جوابش را بدهد. اگر به دینم مربوط بشود، بیشتر. غیر قابل بخشش تر. ببینید به پیغمبر. دیگر بزرگ تر از پیغمبر که در عالم نداریم. شخصیت بزرگ تر از پیغمبر اسلام که نداریم که. بحث اینها را هی کرده ایم. [خداوند به ایشان] فرمودند اگر یک کلمه، یک کلمه بیخود به من نسبت بدهی، یک کلمه بیخود به من نسبت بدهی، من دستت را می گیرم و رگ قلبت را قطع می کنم. نابودت می کنم. بابا بزرگ ترین شخصیت عالم. محترم ترین شخصیت عالم. ببینید آدمی که ... همه را بلدیم دیگر. یک اشاره کرده ماه دو نیم شده. می شود خورشید دو نیم شود. به اشاره دستش. یک همچین آدمی. [در آیه 45 و 46 سوره حاقه می فرماید:] لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ. ما چیزی به دین نسبت ندهیم. ما را کاری ندارند. یک روزی کار دارند که دیگر ... اگر آدم چیزی به دین نسبت بدهد که نادرست باشد، بالخصوص اگر چیزی باشد که درست خلاف و ضد باشد، مثل همان مثالی که عرض کردم که می گویند از این اعمالی که ما می کنیم که ده تا خلاف شرع در آن هست، گاهی خلاف شرع های خیلی بزرگ است، حضرت صدیقه طاهره که پاکیزه ترین و پاک دامن ترین موجود عالم است، خوشنود می شود. همچین چیزی گران تمام می شودها. گران. خیلی گران تمام می شود. هرچه خوبی بکنی... ببینید پیغمبر فرمود رضای فاطمه رضای من است. رضای من، رضای خداست. نمی خواستند مستقیم بگویند. اگرنه واقعا مستقیمش این است که رضای فاطمه رضای خداست. غضب فاطمه غضب خداست. در این چهارده معصوم اینطوری است دیگر. کل شان، رضایشان، رضای خداست. غضب شان، غضب خداست. من دارم می گویم گاهی از گناه بد من... ببخشید. شب شهادت حضرت عسکری علیه السلام است. ببینید شایسته است این دهه را [عزادار باشیم.] من مردان بزرگی را دیده ام که در تمام طول سال فقط این دهه را روضه داشتند. یعنی دهه محرم را نداشت. در روضه شرکت می کرد. اما خودش نداشت. دهه آخر صفر، فاطمیه، نه. این دهه. تا روز هشتم البته. در منزل شان، درمنزل شان روضه داشتند. حتی شاید هر روز و هر شبش غذا می دادند. مثلا آدم های بزرگ دعوت می کردند برای سخنرانی. به احترام پدر امام زمان ما. امام زمان ما. الان امام زمان ماست. امام حی است. احترام به پدر ایشان جزء عوامل بسیار بسیار بسیار مهم قرب به آن حضرت است. رضایت خاطر آن حضرت است. ببینید ما بعد از وفات پیامبر روضه حضرت زهرا می خوانیم. تا کی؟ تا پایان. یعنی دو ماه و دو ماه بعد هم که ایام فاطمیه است. این خیلی خوب است. خب همیشه خوب است. کار خوب است. ما دوتا کلام از حضرت عسکری علیه السلام بلد هستیم. ایشان هزار تا کلام فرموده. یک دوران امامت داشته دیگر. دوران امامت. مثلا شاید حدود، حالا دقیق نمی دانم؛ مثلا هفده هجده سال. مثلا. حالا با کم و زیاد. تا شهادت ایشان که بیست و هشت سال بوده. بله. خب هجده سال دوران امامت است. خب ایشان امامت کرده. یک امت را هدایت کرده. یک اشاره عرض کنم. ببینید حضرت رضا علیه السلام به مرو آمدند. تشیع را تا مرو آوردند. بعد از دوران حضرت رضا علیه السلام، همان سال ها و قرن های اولیه، ما در آن سوی شرق ایران مجموعه های شیعی داریم. قبلا نداشتیم. ببینید اولین بار تشیع تا قم آمده بود. چرا؟ سه تا برادر شیعی از کوفه از دست حجاج فرار کردند و به قم آمدند. قم هم جمعیت زیادی ندارد. اینها بذر اولیه تشیع در شهر قم شدند. بعدها شهر قم کلا شیعه شده. عرضم به حضورتان باز هم این زمان های سخت گیری های شدید بنی امیه می خواستند ترکیب جمعیتی کوفه را عوض کنند. درست زمان صدام عمل شده. کوشیدند ترکیب جمعیتی کربلا و نجف را به هم بزنند. مثلا از شهرهای دور دست عراق آدم آوردند آنجا نشاندند. حاج آقای علوی اینجا نشسته که کربلایی قدیم است. می گویند ما آنجا می رویم آدم ها را نمی شناسیم. شیعه را کوچانده اند جای دیگر. این طرح سیاسی است. عینا زمان بنی امیه عمل شده. کوشیدند ترکیب جمعیتی کوفه را که علاقمند و محب اهل بیت بودند عوض کنند. جمعیت را به خراسان فرستادند. همان باعث ریشه کن شدن شان شد. خراسان محب اهل بیت شد. یعنی محبت اهل بیت را از کوفه به خراسان فرستادند. خراسان قدیم. عباسیان شعارشان این بود: الرضا من آل محمد. (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) این شعار در خراسان طالب و علاقمند داشت، آنها به عنوان رضای این خاندان لشکر بنی عباس شدند. بعد هم بنی عباس بدتر از بنی امیه شدند. حالا کاری به آن نداریم. در هرصورت محبت به آنجا فرستادند. اما خب چون خیلی معرفت نبود، گول خوردند و به آن سو رفتند. می دانید که لشکریان بنی عباس، لشکریان بنی عباس در ادوار اولیه ایرانی اند. سربازان ایرانی مامون به جنگ سربازان عرب امین رفتند و امین شکست خورد و نابود شد. ایرانی. ایرانی ها پشتیبان بنی عباس بودند. چرا؟ چون اینها شعار آل بیت پیغمبر دادند. کاری نداریم. این تغییرات جمعیتی که عرض کردم اینجا انجام شده. هرجایی که از این هجرت ها بوده، محبت بوده. لذا مامون دستور داد حضرت رضا علیه السلام را از یک راهی ببرند که به این شهرهای شیعی نشین نخورد. اما خب حضرت رضا با خودش تشیع آورده و در شرق ایران هزار تا کانون شده. حالا عدد هزار را من عرض می کنم. هزارتا کانون تشیع در شرق ایران ایجاد شده. عرض کردم دوتا عبارت از حضرت عسکری علیه السلام شهرت دارد. هر دو هم ممتاز است. یکی داستان زیارت اربعین است دیگر. فرمود که زیارت اربعین جزء علامات مومن است که الحمدلله بعضی از دوستان از این علامت برخوردار شدند. ان شاء الله برایشان بماند. آنهایی که مثل بنده تا حالا... البته فکر می کنم ما یک سالی اربعین کربلا بودیم. اما از بس خطر بود و خطر بود و خطر بود، اصلا گیج شده بودیم. کاری ندارم. یکی این است که خب بلد هستید. فرمایش حضرت عسکری است که فرمودند مومن پنج تا علامت دارد. یکی زیارت اربعین است. یک حدیث ممتاز دیگر هست. حدیث قبلی حدیثی است که بیست سی میلیون جمعیت هر سال به آن عمل کرده اند. البته این سال های اخیر. سال های قدیم این مقدار نبود. این فرمایش هم فرمایش ممتازی است. خیلی ممتاز است. هرکس دستش به عمل به این حدیث رسید، رسید. این رسید دوم یعنی چه؟ در حدیث می گوید که به چه رسید. هرکه نرسید، نرسید. اصحاب حضرت امام حسین شب... حالا نقل ها اینجوری است دیگر، شب یک مقدار آبی داشتند و می خواستند غسل کنند. آب هایی که مانده بود را تقسیم کرده بودند دیگر. هرکس سهم آب خودش را برداشته. حالا اینها می خواهند غسل کنند. حالا حداقل بعضی شان می خواهند غسل کنند. آنجایی که ایستاده بودند و مقدمات برای رفتن داخل یک خیمه فراهم کرده بودند که داخل آن بروند و بتوانند آنجا غسل کنند، آنجا داشتند با هم شوخی می کردند. آن یکی گفت آقا امشب شب شوخی نیست. سی هزار لشکر شمشیرش را برای تکه پاره کردن بدن ما در فردا تیز کرده. گفت اتفاقا همین امشب، شب شوخی است. وقت رسیدن ما تا بهشت فقط همین فاصله است که من به صبح برسم و اینها من را تکه پاره کنند. حالا ایشان چیزهای دیگر هم علاوه فرمود. اصلا هیچ معطلی ندارد. بنده ممکن است اگر الان بمیرم هزار سال طول بکشد تا نمی دانم دستم به کجا برسد. تازه معلوم نیست به کجا برسد. حساب و کتاب و این حرف ها. به هر کسی بهشت [نمی دهند] [اما ایشان گفت] فاصله ما تا بهشت همین دو سه چهار ساعت است. بهتر از الان وقتی برای شوخی نیست. بعد این را گفت. این نقل ها هست. گفت من بیست سال با وضوی نماز عشاء نماز صبح خواندم. معلوم است؟ با وضوی نماز عشاء نماز صبح خواندم. خدا یک همچین توفیقی داده که من را به اینجا راه بدهند. من را راه بدهند. و تمام طول عمر من را شاهد است. کسی از من شوخی نمی دید. اما الان یک چیز دیگر است. حالا اگر درجه ایمانی بالا برود یک همچین [چیزی می شود.] امام فرموده. اصلا لازم نبود امام بفرماید. می دانیم دیگر. آدم خودش و جانش را در راه خدا و پیغمبر و امام زمانش فدا کند، بهشتش چقدر مسلم است؟ کاری نداریم. حضرت عسکری علیه السلام فرمود إنَّ الوُصُولَ إلَی الله. رسیدن که عرض کردیم یعنی این. إنَّ الوُصُولَ إلَی الله. رسیدن به خدا. رسیدن به خدا یعنی چه؟ ببینید بنده آن وقتی که پا داشتم و حالا که پا ندارم مثلا با این ویلچر حرکت می کنم و می روم تا دم در. به در می رسم. اینجوری داریم؟ اینجوری که نداریم که. رسیدن به خدا حرکت جسمانی که ندارد که. دوجا عبارت دارد. قبلا هم مکرر عرض کردیم. در مناجات شعبانیه. آنجا عبارت چیست؟ رسیدن به معدن عظمت. خدای تبارک و تعالی معدن عظمت، معدن علم، معدن قدرت، معدن رحمت [است]. شما می خواهی به چنین معدنی برسی. قرآن چه دارد؟ [در آیه 10 سوره فاطر می فرماید:] مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا یعنی معدن عزت خداست. مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ هرکس عزت می خواهد. آقایان همه ما عزت را می خواهیم. همت نداریم. مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا. خب راهش چیست؟ من می خواهم به آن جایی بروم که اصل عزت آنجاست و همه عزت آنجاست. چجوری بروم؟ بعدش چیست؟ إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ کلمه طیب به سوی او بالا می رود. کلمه طیب یعنی چه؟ معنا فرمودند یعنی اینکه شما قبول داری خدا یکی است. وحدانیت الهی را که قبول داری، این کلمه طیبه است. این کلمه طیبه به خدا می رسد. إِلَيْهِ يَصْعَدُ به سوی او بالا می رود. هی کلمه طیبه شما طیب تر می شود. یعنی اعتقادت قوی تر می شود. پاکیزه تر می شود. از شک پیراسته تر می شود. هی از شک پیراسته می شود. از شک پیراسته می شود. به محض یقین به وحدانیت الهی می رسد. این آقا تا نزد خدا بالا می رود. إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ. بعد از چه راهی؟ این با چه نیرویی بالا می رود؟ به سوی خدا بالا می رود؟ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ. عمل صالح این اعتقادات درست شما را به سوی خدا بالا می برد. یعنی هی شکش کمتر می شود. یقین بیشتر می شود. یقین بیشتر می شود. یقین بیشتر می شود. یقین هم حد نداردها. ته ندارد. آدم به شهود می رسد. می بیند خدا یکی است. می بیند. مثل ائمه ما که می بیند خدا یکی است. از هیچ کس نمی ترسد. چون هیچ کس هیچ کاره ای نیست. می بیند که هیچ کس هیچ کاره ای نیست و همه کاره عالم خداست. این را می بیند. این. تا باز بالاتر. پس ببینید کلمه طیبه ای که در دل مبارک امیرالمومنین است و اعتقادش به اینکه خدا یکی است، این هی بالا رفته، بالا رفته، بالا رفته تا به آنجا رسیده که جز این نمی بیند. حالا به آن کاری نداریم. از ایشان عبارت نقل می کنند. می گویند من هرچیز را دیدم، اول خدا را دیدم بعد آن را دیدم. بنابراین از هیچ چیزی که برای ماها ترس آور است، نمی ترسم. خب. مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ این یکی بود. آن یکی چه بود؟ معدن عظمت. خدای تبارک وتعالی معدن عظمت است. شما به معدن عظمت نزدیک می شوید. یعنی خودت صاحب عظمت می شوی. فرقش این است. او اصل است. شما فرعی. عظمت شما را خدا داده. چقدر عظمت داری؟ مثل عظمت پیامبر ما. عظمتش حد دارد؟ حد ندارد. هیچ حد و مرز ندارد. فرقش با خدا چیست؟ فرقش با خدا این است که این فقیر است. این عظمت را خدا به او داده. خدا خودش صاحب عظمت است. خودش صاحب عظمت است. همین. عزت. خدای تبارک و تعالی معدن عزت است. این عزت را به پیامبر بزرگوار ما مرحمت کرده. ایشان هم همه عزت را دارد. اما مال خودش نیست. داراست. اما دارایی عطای خداست. در هرصورت این الوُصُولَ إلَی الله یعنی این. یعنی علم آدم می شود. ببینید دوتا نقل است که حالا بخواهم آن را عرض کنم فکر می کنم الان بحث مان خراب می شود. اگر خدا کمک کرد بگذاریم برای جلسه بعد. به فضل خدا ان شاء الله. یکی حرف این است که خدا دست بنده می شود. چشم بنده می شود. متن عبارت را قبلا هم خواندم. خدا دست بنده می شود. این یعنی چه؟ یک جاهایی هم هست که بنده دست خدا می شود. مگر شما نمی گویی که علی ید الله است؟ نمی گوییم؟ در زیارت هایشان نداریم؟ عین الله است. ید الله است. اذن الله است. این یک درجه است. درجه بالاتر است. خدا دست بنده اش می شود. معنا داردها. خب. خدا دست بنده اش می شود یعنی اداره و مدیریت این دست با خداست. این دست دیگر به ظلم توی سر یتیم نمی خورد. این دست جز به محبت بر سر یتیم کشیده نمی شود. دست جز به عطا و بخشش و باز نمی شود. هیچ وقت این دست مشت و بسته نیست. چون خدا دارد این دست را اداره می کند. این یک درجه اعلایی از مقامات انسانی است. بالاترش آن است که برای امیرالمومنین گفتیم که او دست خداست. حالا. إنَّ الوُصُولَ إلَی الله یک همچین چیزی است. اگر می خواهی به یک ذره اش هم برسی... آقا چکار کنیم؟ من این کارهایی که اینجا نفرموده بگویم. می گوید آقا دروغ نگو. اگر دروغ بگویی که به جایی نمی رسی. همینطور توی گل می مانی. در لجن می مانی. اگر آدم غرق گناه باشد، غرق لجن است. الان معلوم نیست. بعد از این عالم معلوم می شود. لجن هم ای کاش فقط لجن باشد. آتش است و لجن است. داریم شرایط را می گوییم. ایشان دارند [وصول] را می گویند. ما هم شرایطش را می گوییم. آقا آن چیزی که شما را به خدا می رساند، یعنی به آن عظمت، به آن عزت... چه بود؟ دروغ نگویی. غیبت اصلا نکنی. نکنی. نشنوی. غیبت نشنوی. غیبت نشنوی. غیبت نکنی. غیبت نشنوی. مال مردم؟ مثل آتش از یک ذره اش فرار کنی. وقتی مال مردم است، یک ذره اش را ها. یک ذره با یک تن فرقی نمی کندها. آتش است دیگر. این آتش هم یک ذره اش کل وجود آدم را می سوزاند. یک تنش هم کل وجود آدم را می سوزاند. مال مردم. آبروی مردم چه؟ آقا این را اصلا نزدیک نشوید. تا بشود. تا اینکه می گویند بشود. وقتی من دروغ می گویم یک سنگی جلوی پای خودم انداختم که به بزرگی یک کوه است. ببینید إنَّ الوُصُولَ إلَی الله عزَّوَجَل سَفَرٌ. رفتن و رسدین به خدا یک سفر است. آدم باید یک سفر کند. با خوابی که بنده خوابم نمی سازد. سحر خوابم دیگر. نمی شود. إنَّ الوُصُولَ إلَی الله عزَّوَجَل سَفَرٌ. شما این عملی که امام اینجا فرموده است را انجام می دهی. اما آدم باید آن کارها را مراعات کند. باید مواظبت کند. چشمش به طور جدی از نامحرم، ببینید جدی از نامحرم پوشیده باشد. شما پوشش داشته باش. آنها خودشان را نمی پوشانند. شما خودت را بپوشان. إنَّ الوُصُولَ إلَی الله عزَّوَجَل سَفَرٌ. برای رسیدن شما باید یک راهی را بروی. آقا اگر برویم چه می شود؟ هزار بهشت، هزار بهشت در قدم اولش است. هزار بهشت در قدم اولش است. اصلا بهشت چیست؟ إنَّ الوُصُولَ إلَی الله عزَّوَجَل سَفَرٌ لا یُدرَک. این سفر قابل دسترسی نیست. الّا بِامتِطاءِ اللَّیل. ببینید در زبان عربی می گویند مطیّه. این یعنی مرکب. مطیّه یعنی مرکب. مگر اینکه شب را مرکب قرار بدهی. در شب راه بروی. اگر در شب راه رفتی، می رسی. هرچه در شب بیشتر راه رفتی، بیشتر می رسی. نزدیک تر می شوی. همین. البته بقیه هم دارد که نمی خواهم بقیه اش را عرض کنم. إنَّ الوُصُولَ إلَی الله عزَّوَجَل می شود به خدا رسید. به خدا رسید یعنی چه؟ یعنی شما می توانی کرمت مثل کرم خدا بشود. قدرتت مثل قدرت خدا بشود. عزتت مثل عزت خدا بشود. در عالم عزیز بشوی. در عالم عزیز بشوی. ببینید در طول تاریخ تقریبا هزار و چهارصد ساله برای نابودی و اینکه حتی نشانه امام حسین هم از بین برود چقدر کوشیده اند؟ زمان صدام با هلی کوپتر آمدند و کسانی که به صورت پیاده از نجف به کربلا می رفتند از بالا به مسلسل بستند. همه زمین ریختند. نتیجه اش چه شد؟ آن وقت اگر بیست هزار نفر بودند حالا تبدیل به بیست میلیون نفر شد. اینها می خواهند. نمی شود. عالم می خواهد. ما هم اگر از اهل بیت جدا شویم، هیچیم. ما هم نابود می شویم. اگر یک ذره سایه اهل بیت و امام حسین بر سر ما باشد، در برابر این همه دشمن، دشمن های ما یک نفر و یک کشور نیست؛ خب به عزت می رسیم. عزتی که قابل سلب نیست. هیچ کس و هیچ قدرتی نمی تواند این عزت را از آدم بگیرد. به ثروتی می رسد که این ثروت هیچ وقت تمام شدنی نیست. ثروت. یک دوستی داریم. این یک مقداری خدمت حاج آقای حق شناس رفته بود و مثلا یک مقداری پول برای فقرا برده بود. مثلا. گفت به نظرم آمد. مثلا فرض کن عددش یک میلیون تومان بود. دو میلیون تومان بود. مثلا. یک ذره عددش زیاد بود. به نظرم آمده بود. همان شب خواب دیدم رفتم خدمت آقا. ایشان معمولا می گفت داداش جون. دست من را گرفته. داداش جون بیا. رفت سر این گنجه. گنجه را باز کرد سراسر اسکناس. می خواهی از این پول ها بهت بدهم؟ من همینطور در خجالت ماندم. بعد این را بست و رفتیم سر گنجه دیگر. حالا اگر شما روز به آنجا می رفتی، گنجه ها معمولا پر از کتاب بود. گنجه دوم پر از اسکناس. همینطور تا صدر چیده. پر. می خواهی از این پول ها بهت بدهم. سومین گنجه. چهارمین گنجه. من هم همینطور دارم از خجالت در زمین فرو می روم. آدم به یک ثروتی می رسد که دیگر تمام نمی شود. هیچ وقت تمام نمی شود. این. اگر می خواهی. اگر شمایی که جوان هستید بخواهید و همت کنید شاید بشود. امشب را قدر بدانید. به احترام صاحب عزا که دیگر امام زمان بالخصوص صاحب عزا هستند. صاحب عزای مادرشان هم امام زمان است. صاحب عزای حضرت حسین هم امام زمان است. اما این بالخصوص است. این را قدر بدانید. شاید خدا یک مرحمتی بر ما کند. ما که اینجا هستیم. شاید یک نفر اینجا دلش خالصانه بسوزد. و به برکت دلسوزی آن یک نفر خدا برا همه کشور ما رحم کند. می شودها. به یک دلسوزی خالصانه می شود نظر مبارک حضرت ولیعصر که در اثر دروغ هایی که در کشور ما گفته می شود، ظلم هایی که در کشور ما می شود و چیزهایی که آدم نمی تواند اسمش را ببرد و انقدر زیاد شده، بعد از انقلاب بیشتر شده، شاید نظر مبارک ایشان برگردد. به برکت یک دل سوختگی برای پدر بزرگوارش.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای