جلسه چهارشنبه 20/12/93 ( نماز )
هرکس ترازو را درست آنطور که باید پر کند، جزای او آنطور که بایست پر خواهد بود...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

یک مطلبی چندی پیش خدمت شما عرض کردم. این حرفی است که همیشه عرض می کنیم و آن این است که ما در کارهایمان فقط یک نماز داریم. شما شبانه روز را نگاه کن و ببین چه بوده. در طول شبانه روز چکار کردی؟ یک جزء قرآن خواندی؟ دعای یستشیر خواندی؟ نماز شب خواندی؟ همین نماز است. همین نماز. عرض می کردیم که این نماز را آدم یک کمی حفظ کند. مراقبت کند. بعد هم عرض می کردیم که بعد از نماز هم ما فقط یک تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها را می گوییم. با این هم بازی نکنیم. با توجه بگوییم. یک ذره دل بدهیم. بحث مان امشب باز درمورد نماز است تا ببینیم خدا چه مرحمت می کند. من دیشب یک جایی بودم که این بحث را آنجا عرض کردم. بعد به نظرم آمد که خدمت شما هم عرض کنم. ان شاء الله که خوب است. روایات متعدد و به صور مختلف داریم. احتمالا یک بار دیگر هم عرض کرده ام. عبارت این است. حضرت صادق علیه السلام از جد بزرگوارشان رسول خدا صلي الله علیه و آله و سلم نقل می فرمایند. فرمودند الصَّلاةُ میزانٌ مَن وفّی إستَوفي نماز ترازوست. هرکس ترازو را درست آنطور که باید پر کند، جزای او آنطور که بایست پر خواهد بود. حالا مثلا اینگونه معنا کنیم. حالا همین مقدار که این در روایات متعدد آمده الصَّلاةُ میزانٌ است. نماز میزان است. میزان همه چیز ماست. عرض می کنیم میزان است برای عمل شما. میزان است برای اخلاق شما. میزان است برای شخصیت شما. میزان است برای شخصیت شما. حالا از ابتدا شروع کنیم. از اولش. نماز میزان عمل آدمی است. ببینید یک وقت آدم نماز می خواند در حدی که الله اکبری که در نماز گفت را می فهمد. بعد حمد و سوره را که خواند، می فهمد حمد و سوره خواند. بعد رکوع می رود و می فهمد. سجده می رود، می فهمد. برمی خیزد و بحول الله می گوید می فهمد تا آخر نماز. هر کاری در نماز می کند، می فهمد دارد چکار می کند. بیشتر از این نه ها. همین مقدار. من حمد و سوره می خوانم، می فهمم دارم حمد و سوره می خوانم. نمی خواهیم معنا و اینها را بگوییم ها. من می فهمم دارم حمد و سوره می خوانم. ما می گوییم این حداقل حضور قلب است. ببینید حداقل. حداکثرش کجاست؟ نمی دانیم. نماز تا بینهایت جا دارد. خب؟ حداقل این بود که من می فهمم چه می گویم و چکار می کنم. خب برای اینکه به این حداقل برسیم احتیاج به این دارد که حداقل زندگی تان تحت کنترل شما باشد. الان بخشی از آنچه که در زندگی ما اتفاق می افتد، از روی عادت است. خب. این از دایره بیرون می رود. بخشی بر اساس حکم طبیعت است. این هم از دایره بیرون می رود. آن بخشی را که شما با نیت عمل می کنید، آن بخشی است که در اختیار شماست. نمازت را با نیت عمل می کنی. یعنی می روی برای نماز وضو می گیری. بعد هم می آیی و با نیت نماز می خوانی. اگر سراسر زندگی شما همینطور تحت کنترل خودت انجام شود. ببینید من گرسنه ام می شود و سر سفره می نشینم یا می روم سر یخچال. خسته ام یا طبق عادت ساعت یازده می خوابم. یا طبق عادت ساعت یازده می خوابم، یا خسته ام ساعت یازده می خوابم. این چه شد آقا؟ طبیعت یا عادت. آن که بر اساس طبیع و عادت انجام شد، تحت کنترل من نبود دیگر. نماز را شما انتخاب کردی. البته متاسفانه نماز هم برای ما عادت است. نماز هم عادت است. اگر همه چیزش با اختیار و اراده من انجام شود. حالا به آن کاری نداریم. فعلا اگر تمام این زندگی من با کنترل انجام شود. شما نماز می خوانی، همه اش در کنترل شماست. دیگر هیچ آیه ای از دستت در نمی رود و حذف نمی شود. یک رکوع، یک الله اکبر. اگر کل زندگی در تحت اختیار من انجام می شود، خب تمام نماز من در تحت اختیار من انجام خواهد شد. می شود نماز با حضور قلب. می دانید که اگر نماز با حضور قلب باشد، قبول است. در روایاتش دارد که گاهی نصفی از نماز کسی قبول است. یک وقت ثلثی از نماز کسی قبول است. همینطوری بفرمایید. یک وقت یک دهم نمازش قبول است. چون به اندازه یک دهم از نمازش، حواسش در نمازش بوده. آن وقت عرض کردیم که اگر من همین حداقلی که با توجه نماز می خوانم، یعنی می فهمم چه می گویم و می فهمم چکار می کنم که این حداقل است، ده درصد این حداقل را دارم. بیست درصدش را دارم. سی درصدش را دارم. چه اندازه ای دارم؟ شما از نماز در حد سی درصد، بیست درصد، ده درصد، نصفش، یا تمامش بهره مندی. اگر تمامش باشد، معلوم می شود کل زندگی در تحت کنترل آدم انجام شده. من هیچ چیز را طبق عادت انجام نداده ام. به حکم طبیعت نبوده. عادی است دیگر. مثلا چون گرسنه ام بود دستم رفت توی ظرف شیرینی و یک شیرینی برداشتم و خوردم. هیچ حساب و کتاب نکردم که چرا. خب. این حداقل. این حداقل نشان می دهد که تمام رفتار و اعمال من تحت کنترل من انجام شده. این آدم، آدم خوشبختی است ها. تمام رفتار و اعمالش در تحت کنترل خودش انجام شده. بنابراین تمام نمازش تحت کنترل خودش بوده. گناه به طور کلی از زندگی این آدم بیرون رفته. حتی بفرمایید طبیعت و عادت هم رفته بیرون. اگر یادتان باشد، حکام خمسه فرموده بودند که یکی طبیعت بود. یکی عادت بود. یکی عرف بود. ما یک سری از کارهایمان طبق عرف است. دو تای دیگر هم شرع و عقل بود. این آدمی که یک نماز درست می خواند معلوم می شود کل کارهایش طبق دستور شرع است. طبق روال شرع انجام می دهد. خب. مراتب بالاتر نماز کجاست؟ آن وقتی است که دست آدم به مراتب بالاتر از وجودش هم رسیده است. ببینید دست من و شما به قلب مان می رسد؟ نه نمی رسد. من حسودم. می خواهم دستم را درون قلبم بکنم و این حسادت را دربیاورم. نمی توانم. قلبم در اختیار من نیست. اگر قلبت در اختیار شما بود، قلب نمازت هم در اختیار شماست. مرحله اول این بود که رفتار و اعمالم در تحت اختیارم باشد. چشمم کاملا در تحت اختیار من نگاه کند. گوشم در تحت کنترل من بشنود. خب. پس کل نمازم در اختیار من است. یعنی حمد و سوره و رکوع و سجودش در اختیار من است. همه اش را با توجه انجام می دهم. حالا من می خواهم به عمق نماز بروم. برای رسیدن به عمق نماز باید دستت به عمق خودت برسد. اگر من توانستم روی اخلاق خودم کار کنم. همچین آدمی. مثلا فرض کنید تمام شب و روز مراقب باشم رفتار و اعمالم طوری باشد که موافق تواضع باشد. نه یلخی. وقتی یلخی و همینطوری عمل کند، یک وقت متکبرانه عمل می کند. وقتی آدم یلخی عمل کند، به طور طبیعی بخشی از رفتارش متکبرانه خواهد بود. یک وقت نه. دارد با همینطوری عمل کردن مقابله می کند. سعی می کند متواضعانه عمل کند. همه اش کوششش این است که متواضعانه عمل کند. مثال اینکه مثلا به هر آشنایی می رسد این پیش سلام می شود. می کوشد این پیش سلام شود. پیش سلامی جزء موارد تواضع آدم است. یک حاج آقای سیبویه داشتیم. خدا رحمتش کند. ما می دیدیم جلوی همه بلند می شود. اصلا واقعا آدم احساس می کرد که ایشان مثل فنر است. کل بدنش شاید سی کیلو نبود. اما همینطور بلند می شد و احترام می کرد و تواضع می کرد. ببیند دارد تمرین تواضع می کند. تمام شبانه روز دارد تمرین تواضع می کند. اینگونه. تمام شبانه روز دارد برای مردم خیرخواهی می کند. در برابر حسادت مقابله می کند. اگر آدم حسود باشد، برای مردم شر می خواهد. بله؟ اگر آدم حسود باشد، برای مردم شر می خواهد. این برای مردم خیر می خواهد. آدمی که برای مردم خیر می خواهد چگونه می شود؟ معلوم است دیگر. آدم دائما دارد به مردم خدمت می کند. حالا در حد توانش. یک کسی چند ساعت باید برود کار کند. خب مجبور است که کار کند. وظیفه اش است. باید یک مقداری به خانواده اش برسد. خب مجبور است. وظیفه اش است. در ماسوای آن می کوشد برای مردم خدمتی کند. خیری برساند. حالا. این که دست خودش است. شما داری شب و روز برای مردم دعا می کنی. در جانت خیرخواه مردم هستی. این آدم دارد روی یک بخش دیگر از بخش اخلاقی خودش کار می کند. خب اگر آدم بخواهد با حسادت خودش بجنگد، چند سال باید با حسادتش بجنگد؟ آدم چند سال باید بجنگد؟ چند سال باید با تکبر خودش بجنگد؟ چند سال باید با بخل خودش بجنگد؟ آن وقت مثلا آدم در چند تا جبهه می تواند بجنگد؟ من هم دارم در جبهه بخل می جنگم. هم در جبهه حسد می جنگم. هم در جبهه تکبر می جنگم. هم. هم. هم. آن وقت در هر کدام چند سال باید بجنگم؟ می گویند یک روز شاگردان مرحوم بحرالعلوم رضوان الله علیه دیده بودند ایشان خیلی خوشحال است. چه شده آقا؟ یا خودشان فرمودند یا اینها سوال کردند. یک صفتی را فرمود. شاید یک نقلش بخل باشد. شاید یک نقلش ریا باشد. فرمود من فهمیدم ریا ندارم. خیلی است ها. من یادم هست که حاج آقای حق شناس نمی دانم ظهر بود یا شب بود که فرمود من دیشب یک زنجیر پاره کردم. این را کاملا یادم هست. احتمالا یک یا دوبار این را از ایشان شنیدیم. فرمود من یک زنجیر پاره کردم. یعنی چند سال؟ این بخش اینطور است. ببینید شما یک روزه می توانی به چشمت مسلط شوی. اگر یک ذره اراده داشته باشی، یک ذره اراده داشته باشی، می توانی بر چشمت مسلط باشی و به نامحرم نگاه نکنی. از امروز تصمیم بگیری و دیگر به نامحرم نگاه نکنی. از امروز تصمیم می گیری و دیگر به نامحرم نگاه نمی کنی. مثلا. خب می شود. اما برای اینکه من خیرخواه مردم باشم یا تواضع داشته باشم، یک ذره زحمت دارد و طول می کشد. اما خوشبختانه اصلا ساختمان جهان این است. خوشبختانه شما می توانی. اگر همت کنی، می توانی. یک چیزی عرض کنم. ببینید ما کارهای خوب می کنیم. مثلا فرض کنید به روضه می رویم. اینجا یک پرانتز عرض کنم. ببینید امسال به یک معنا خوشبختانه ایام فاطمیه سلام الله علیها درست افتاده از اول سال. یعنی با نوروز شما مصادف شده. چند سال پیش که با محرم مصادف شد، مسلمان های نوع شماها، آنهایی که آنطرفی هستند که در محاسبه حساب نمی شوند؛ اگر درست عمل کنند چراها. اما اصلا نیستند. اصلا معلوم نیست اصل نمازش را هم می خواند یا نه. خب آنها هیچی. آنها که مانند شما هستند، آن سال امتحانشان را خوب پس دادند. ایرانی ها، علی الخصوص تهرانی ها امتحان محرم شان را خوب پس دادند. کسی دنبال عید گذرانی نرفت. عید گذرانی. وقتی آدم محرم دارد، دیگر عید ندارد. حالا امسال هم خیلی مهم است. از روز اول سال، روز اول دهه اول عزای حضرت صدیقه طاهره است. آن هم عزای دوم که مهم تر است. نود و پنج روز که مهم تر است. در هرصورت یک امتحانی پیش آمده. من اول که متوجه شدم که با عزای حضرت صدیقه مصادف شده است عرض کردم که خب اول سال ما با نام مبارک ایشان و با عزای ایشان مصادف شده. بعد گفتم خب این سال، سال خوبی خواهد بود. این بستگی دارد که شما چقدر ... ما ان شاء الله به فضل خدا از شب اول دهه روضه داریم. همینجا یک روضه ای داریم ان شاء الله. همه شماها که نمی آیید. اما حالا. این ایام را مراقبت کنید. جوان ها و نوجوان ها یک مقداری ناگزیر اند که با پدر و مادرشان همراه باشند. باید حرف پدر و مادر را بشنوند. مثلا آنها می خواهند به دیدن بروند. آدم مسافرت برود چه می شود؟ هیچ خبری نیست دیگر. اگر شما از تهران، از شهر خودت بروی و دور شوی... اگر به مشهد مشرف شوی، در مشهد یک حرفی هست. اما اگر جای دیگر بروی نمی دانم چه می شود. حالا در هرصورت پدر و مادر را حفظ کنید و سعی کنید این را هم حفظ کنید. یک کاری کنید که بین این دو را جمع کنید. از خدا بخواهید که توفیق حاصل شود. چه عرض می کردم؟ آدم می تواند. اگر همت داشته باشد. اگر آدم یک کمی به ماوراء آنچه در طبیعت اتفاق می افتد، بیندیشد. در طبیعت شما صبح باید بلند شوی صبحانه بخوری و بعد بروی دنبال کار و ظهر هم ناهار بخوری و یک نمازی هم می خوانیم. بعد هم بعد از ظهر مثلا تا ساعت شش کار می کنیم و بعد هم خسته به خانه می آییم و دیگر لم می دهیم و شام می خوریم و می خوابیم. همه اش طبیعت شد. حکم طبیعت. کار. بخوریم و بخوابیم برای اینکه کار کنیم و کار کنیم برای اینکه بخوریم و بخوابیم. کار کنیم و بخوریم و بخوابیم. همینطوری. کسی به ماروای اینها فکر نمی کند. یک ماورایی هم هست. اگر کسی یک ذره به آن ماوراء بیندیشد، یک ذره هم برای آن بخش یک کاری بکند. آن حداقل. اگر شما تمام نماز حواست جمع باشد که داری چکار می کنی، داری حداقل نماز را انجام می دهی. یک مرتبه بالاتری از نماز هست. نماز آیت الله بهجت را برایتان عرض کردیم. فرموده بودند که این قدرتمندان و ثروتمندان نمی فهمند که نماز چقدر لذت بخش است. اگر یک ذره اش را می فهمیدند همه آن ثروت و قدرت و... را می ریختندها. می ریختند دور. می دویدند این را پیدا کنند. انقدر عمیق است. اگر آدم یک ذره پاکیزه شده باشد، اگر یک ذره پاکیزه شده باشد، انقدر از نماز لذت خواهد برد. خب تا زمانی که آدم در کل نماز حواسش جمع است، لذت شروع می شود. از همان مقدار. اگر یک ذره هم در باطنش زحمت کشیده باشد و یک مقدار خودش را پاک و پاکیزه کرده باشد، لذت های نماز خودش را نشان می دهد. حالا فعلا به لذتش کاری نداریم. آن وقت شما داری نماز می خوانی. چون جان شما هم دارد نماز میخواند. تا جان پاکیزه نشده باشد، جان نماز نمی خواند. شما رفته ای رفتار و اعمالت را کنترل کرده ای. خب. کنترل ظاهر نماز را داری. اگر یک کمی بیشتر کار کرده باشی، روی اخلاقت، روی اخلاقت، روی نیتت، روی اخلاقت، کار کرده باشی، آن وقت باطن نماز هم خودش را برای شما نشان خواهد داد. آن وقت اگر من یک چنین نمازی بخوانم، اگر یادتان باشد تازه، نمازم عمل صالح شده. عمل صالح شده. عمل صالح خاصیت دارد. یک ذره که نماز باطن پیدا کرد، عمل صالح می شود عمل صالح در ساختن آدم و درست کردن آدم موثر خواهد بود. شما هر نمازی که می خوانی یک پله و یک قدم بهتر می شوی. از این نمازهایی که ما می خوانیم، هیچ بهتر نمی شویم. نشانه اش این است که نماز ظهر و عصرمان با نماز مغرب و عشایمان فرقی نمی کند. اما آنجا اگر یک ذره آدم باطنش پاک و پاکیزه شده باشد و نمازش، نماز درست شده باشد، نماز درست در ساختمان شخصیتش تاثیر می گذارد. آن مرتبه عالی شخصیت آدمی که هفته گذشته عرض کردم چه بود؟ آدم در فرض نماز خواندن موحد می شود. موحد آن است که از هیچ کس جز خدا نمی ترسد. ترسیدنش توحیدی است. جز از خدا. ببینید جز از خدا. در آیه 39 سوره مبارکه احزاب می فرماید: الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ پیامبران، آنهایی که تبلیغ رسالت های خدا را می کنند، وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ این دلش جز از خدا نمی لرزد. نسبت به هیچ موجودی. هیچ چیزی. آن دوستمان می گفت خدمت حاج آقای حق شناس می رفتیم. رسیدیم به یک ماشین باری. از آن بالا بار بزرگی پرتاب کرد. درست خورد جلوی پای ما. او گفت من پریدم. طبیعی است دیگر. به طور طبیعی پریدم. حاج آقا هیچ طوری نشد. هیچ طوری نمی شود. در راه داشتیم می رفتیم. آژیر کشیدند. رو کرد به آسمان و فرمود که اگر جرئت داری اینجا بیا. نمی ترسد. هیچ. از هیچ چیز. هیچ کس. هیچ چیز. هیچ چیز. خیلی خوب است. دلش به هیچ کس بند نیست. به هیچ کس امیدوار نیست. راحت. من به شما دل می بندم. فلان کارم را فلانی انجام می دهد. حتما خراب می شود. اگر آدم به غیر خدا دل ببندد، حتما خراب می شود. نمی بندد. اصلا. هیچ به هیچ کس. خب. این مال موحد است. شرطش این است که من نمازم را درست کرده باشم. اگر نمازم درست شده باشد، هربار که نماز می خوانی، داری یک پله شخصیت خودت را تقویت می کنی و می سازی و بهتر می کنی. لذا آن آدم ها نمونه داشتیم دیگر. می گویند امیرالمومنین پانصد تا نخل کاشته بود. کنار هر کدامش دو رکعت نماز می خواند. هر روز ها. مثلا اینگونه. در لیلة الحریر که یک شب بسیار سختی در جنگ صفین بود، در طول روز جنگ بود و به شب کشیده بود. معمولا وقتی تاریک می شود، تمام می شود دیگر. شب هم ادامه یافته بود. ایشان هم داشت نماز می خواند. در جنگ که آدم نمی تواند نماز بخواند. مثلا. درمورد معصومین این در خاطرتان باشد، نماز که می خواند و اینطور زحمت می کشد و اینطور ریاضت می کشد برای این است که بماند. ساختمان سالم بماند. دست نخورد. استغفار می کند که این سالم بماند. نه اینکه چون گناه کرده، استغفار می کند. استغفار می کند که بماند. ماها باید استغفار کنیم و نماز بخوانیم که بشود.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای