جلسه ظهر شهادت امام کاظم (علیه السلام) 99/1/1
اولین چیزی که آدمی در بهای انجام نماز درست، باید بدهد این است که گناه نکند! گناه نکند! اگر توانست صد درصد گناه نکند این خواهد توانست که وظائف واجبش را درست انجام بدهد! درست انجام بدهد!

  اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ صَلَّ اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِبِینَ الطّاهِرین.

عرض کردیم که قدم اول برای رفتن و رسیدن به مقام انسانیت این است که انسان بطور کلی، صد درصد برای ترک معصیت و گناه بکوشد. اگر این را موفق بشود، این آدم امکان رسیدن به مقامات بالاتر را خواهد داشت. اگر توانست معصیت را بطور کلی ترک کند اینچنین کسی می تواند امکان رسیدن به جایگاهی برتر از آنچه مردم معمولی دارند را داشته باشد. بعد از این عرض کردیم که شخص بایستی بکوشد که وظائف دیگر خودش را، وظائف واجب خودش را با دقت و صحت انجام بدهد. اگر با دقت و صحت انجام بدهد خودش یک توفیق است برای اینکه بتواند گناهان را ترک کند، و اگر توانست گناهان را ترک کند یک عامل هست برای اینکه شخص بتواند وظائف واجبش را، مثلا نمازش را درست بخواند. نماز درست خواندن قیمت دارد، آدم باید بهایش را بپردازد، باید بهایش را بپردازد. اولین چیزی که آدمی در بهای انجام نماز درست، باید بدهد این است که گناه نکند! گناه نکند! اگر توانست صد درصد گناه نکند این خواهد توانست که وظائف واجبش را درست انجام بدهد! درست انجام بدهد! یک نکته ی دیگر هم باز در اینجا لازم است. آن این است که آدم اگر، یک وقت زیر نظر مربی است، از خردسالی مربی او را تربیت کرده است، در گذشته او مشکلی وجود ندارد. بطور طبیعی در گذشته اش مشکلی وجود ندارد. بدی، آلودگی، گناهی وجود ندارد، اما اگر با یک فاصله ای به فکر افتاد، چند سالی از بلوغش گذشته است و به فکر درست کردن راهش و رسیدن به عالم انسانیت افتاده باشد، ناگزیر باید گذشته ی این چند سالی را که توجه نداشته است، مثلا زیر دست معلمی نبوده است، جوانب را نمی دانسته است، واجبات و محرمات را خیلی وارد نبوده است، حالا بیدار شده و متوجه شده است. این باید گذشته خودش را جبران کند. این گذشته ی خودش را جبران کند یک مسئله مهمی است. بدون آن آدم نمی تواند حرکت بکند. من یک کاری کرده ام، یک دلی سوزانده ام، یک توهینی، تحقیری نسبت به یک مسلمان مومن انجام داده ام. اگر او از من راضی نشود نتایج اعمال من چندان ثمر نخواهد داشت. همیشه من گیرم در اینکه نمی توانم نمازم را درست بخوانم، در نمازم مشکل دارم. حتی ممکن است در ترک معصیت مشکل داشته باشم. بعضی جا ها را نتوانم، بعضی از جا ها را نتوانم و زورم به بعضی از گناهان نرسد. بنا براین یک مسئله بسیار بسیار مهم این است که این باید جبران گذشته خودش را بکند. اگر حق مردم است از آنها رضایت بطلبد. حقشان را اداء کند. اگر حق مالی است حقشان را اداء کند. به انواع دیگری از حقوق است از آنها رضایت و حلالیت بطلبد. مگر اینکه شر به پا می شود. اگر این بخواهد برود رضایت بطلبد، شر به پا می شود. بنابراین اینجا لازم نیست برود و باید برای کسی که بر ایشان حق دارد کار های خیر انجام بدهد. زیاد! زیاد! زیاد! به اندازه ی آن حقی که آن شخص بر ایشان دارد این شخص کار خیر انجام بدهد که مقابله کند با آن عملی که انجام داده است. اگر حقوق بین خلق و خداست، مثلا نماز مشکل داشت، نماز هایش را باید جبران کند یا قضا کند. روزه ای مشکل داشته است باید روزه هایش را قضا کند و کفاره بپردازد. این جبران مافات یک قدم بسیار بزرگ است؛ قدم اول این است که گناه نکند. می کوشد که هیچ گناهی از او تحت هیچ شرایطی سر نزند. می کوشد که واجبات خودش را، دستورات الهی را بطور دقیق عمل کند. سومین آن که عرض می کنم از نظر اهمیت با آن دوتا دستور دیگر هم تراز است و شاید هم از یک جهاتی برتر است، آن که حقوق مردم را، خطا هایی که کرده است، خلاصه خرابی هایی که به بار آورده است، اینها را جبران کند. جبران گذشته! جبران گذشته! این خیلی جاها خیلی زحمت ندارد، اما در هر صورت اگر هم زحمت داشته باشد به نتیجه اش می ازرد! به نتیجه اش می ارزد! این قدم سومی بود که آدم در راه انسانیت برمیدارد. اگر ما انسان را دیده بودیم، کسی که در مقام انسانیت بود، در دسترس ما بود. می توانستیم رفتار و اعمالش را بررسی کنیم، در ترازو بگذاریم. می فهمیدیم که چقدر با دیگران فرق می کند. یکی از آنها این است  یکی ش! از خصائص یک همچین کسی این است که بلا را، سختی را برای خودش می خرد، بار را سختی را از دوش مردم بر می دارد. بلا و سختی را برای خودش می خرد! به دوش می گیرد! آبروی خودش را خرج می کند! توانایی خودش را خرج می کند! جوانی خودش را بکار می برد و نتیجه اینکه بار مردم را سبک می کند. بار مردم را سبک می کند! گاهی در احوالات برخی از بزرگان شنیده اید یا دیده اید که چگونه در مورد دیگران عمل می کرده اند. در سفر حج یک آقای روحانی بود، ایشان هر بار سفر می آمد. یعنی بارها سفر حج آمده بود. کارش هم این بود که به زائران خدمت کند. گفتند که بدون اینکه به ایشان هم هیچ ربطی داشته باشد همه ی بار ها و چمدان های حاجیان را ایشان بدست می گرفت و می برد و میرساند به آنجایی که باید می رساند. می گذاشت و دومرتبه بر می گشت. باز بار های دیگری می برد. برای قربانی که یک کار سختی هست برای آدمی که برای اولین بار هم رفته است خیلی بیشتر سخت است ایشان به عهده می گرفت. مثلا از صبح تا نزدیک غروب این داشت برای دیگران گوسفند قربانی می کرد، که کار سختی هست. خدمت به مردم. بار مردم را برداشتن. آثارش هست، آثار معنویت. خوب از این بحث بگذریم.

باز هم از جلسه قبل عرض شد که این سال ما با نام مبارک حضرت موسی بن جعفر شروع شده است. ما این را به فال نیک می گیریم. آن حضرت، آن حضرت، گاهی یک مهربانی هایی از ائمه دیده شده که اصلا هیچ جای دیگری وجود ندارد، هیچ! یک امامی در این حد از مهربانی که عرض کرده ایم شیعیان کوتاهی هایی کرده بودند، مقصر بودند، مقدر بر آنها این بود که بدست هارون گرفتار بشوند، مثلا یک کشتاری از جامعه ی شیعه انجام بشود. مقدار زیادی از آنها زندان بروند، شکنجه ببینند، بلا بکشند. ایشان به خدای متعال عرض کرد که خدایا! من آنچه که بر شیعیانم بلا هست می پذریم، به تن می خرم، به جان می خرم و بار و عذاب و مشکلات شیعیان را شما برطرف کنید. این یک چیز خیلی فوق العاده ای هست. نظیر این برای حضرت رضا (ع) اتفاق افتاده است که این را باید در جلسه دیگری عرض کنیم، و به نام ایشان تبرک بجوییم، ان شاالله عرض می کنم. ببینید امام، حضرت زین العابدین فرمود. در مجلس عبد الملک مروان، عبد الملک مروان امام را احضار کرده بودند. آنجا فرمود که اگر وظیفه ای نداشتم، وظیفه ای نسبت به خانواده نداشتم، وظیفه ای نسبت به مردم نداشتم، چشم امید دوخته ام به آسمان تا جان از بدنم خارج بشود. چیز خیلی عجیب و غریبی است. چه زیبایی هایی در خلقت آسمان. این را هم گفته بودم که مرحوم آقای قاضی میفرمود گاهی از این ریزه هایی که در هوا دیده می شود، ذرات ریزی که در نور آفتاب [دیده می شود]، در تاریکی،یک بخشی که نور آفتاب تابیده است، یک چیز هایی، ذراتی حرکت می کند. فرموده بود که یکی از اینها من را به حیرت در می آورد، یعنی چجوری؟! یک دانه از این ذرات من را به حیرت در می آورد. حالا این را در مورد حضرت زین العابدین بگویید. او آنجا چه میشده است؟ قاعدتا آنچه که برای ایشان شده است به خاطر امثال آقای قاضی که در درجات عالی انسانیت هستند، اصلا به خاطرشان هم نمی گذشته است. ایشان گفت من چشم می دوختم به آسمان تا جان از تنم... بعد فرمود من چکار کنم که وظیفه دارم. وظیفه ی مردم را دارم، وظیفه ی خانواده را دارم، باید به آنها برسم، باید یک کارهایی در مورد آنها انجام بدهم. حالا حضرت موسی بن جعفر وقتی که به زندان افتاده است تمام آن وظائف برداشته شده است. بعد از نماز صبح می رفت به سجده، اصلا آدم نمی تواند باور کند، ظهر بلند میشد! مشغول میشد به نافله. معلوم میشد در تمام این وقت، هفت هشت ساعتی که از نماز صبح تا نماز ظهر وقت گذشته است، یک لحظه هم چرت نزده است. همه اش مشغول بوده است. چه میگفت؟ عرض میکرد که عَظُمَ الذَنبُ مِنَ عَبدِک، عَظُمَ الذَنبُ مِنَ عَبدِک، فَلیَحسُنِ العَفوِ مِن عِندِک ، آخر این ذکر هم عجیب و غریب است! عَظُمَ الذَنبُ مِنَ عَبدِک. فَلیَحسُنِ العَفوِ مِن عِندِک ظهر بلند میشد و نماز ظهر و نافله و تعقیبات و... تا نماز عصر. درجه ی فوق العاده ای که در ساختمان انسانی یک امام است، از او یک همچین چیزی برمی آید. چند سال؟ نمی دانیم چند سال. یک وقت هارون به زندان بان گفت که من می خواهم ایشان را ببینم، ببینم چجوری است؟ گفت برویم بالای بام زندان. از بالای بام زندان یک پنجره ای، یک سوراخی به خود زندان باز است، از آنجا نگاه می کنیم. نگاه کرد، می گفت یک عبایی من میبینیم که روی زمین افتاده است. یک عبایی روی زمین افتاده است، هیچکسی را زیر آن عبا تشخیص نمیداد، که یک آدم زیر این عبا است. گفت این حضرت موسی بن جعفر است. از صبح همینجور هست تا ظهر. یه زیارت جد بزرگوارش رفته بود. در همان ایام هارون هم آمده بود. هارون آمده بود داخل حرم، حضرت موسی بن جعفر داخل حرم. هارون برای اینکه نشان بدهد که من با پیغمبر ارتباط دارم ، من خیشاوندم، من واسطه دارم. گفت السلام علیک یا عم. سلام بر تو باد ای عمو. امام آن طرف  ایستاده بود، گفت: السلام علیک یا ابا. اگر تو می گویی ایشان عموی شما است و مثلا به این افتخار می کنی و دلیل برای اعتبار خلافت خودت می دانی ایشان پدر من است. یک وقتی خصوصی پرسید که چرا به شما می گویند یا بن رسول الله؟ چرا به ما نمی گویند؟ فرمود که اگر پیامبر زنده می شد و از تو یک دختری را خواستگاری می کرد به او میدادی؟ او گفت بله! افتخار می کردم. مثلا کلاهم را به هفت آسمان پرتاب می کردم. فرمود اگر ایشان از من دختر می خواست من نمی توانستم بدهم. چرا؟! چون من فرزند ایشان هستم! چون من فرزند واقعی ایشان هستم. البته از طریق دختر، شما ها دختر را مهم نمیدانید.

خوب امیدواریم این سال، یکی از بهترین سال های عمر مردم کشور ما باشد. پر از عافیت، پر از دلخوشی، پر از سلامت. در نظر مرحمت حضرت ولی عصر (عج) این کشور به عنوان اینکه این کشور، کشور او است. کشور، کشور او است. بیشتر از گذشته شامل حال ما باشد. این سال را ما بدون بلا و بدون رنج، با نهایت خوبی و خوشی بگذرانیم. یک چیز را عرض میکنم، اگر مردم ما نمازشان را درست بخوانند، مردم ما، مردم کشور ما، نمازشان را درست بخوانند، بدانند هیچ بلایی نیست. هیچ مشکلی برای کشورشان پیش نمی آید. زور آمریکا و صد تا مثل آمریکا به ایران نمی رسد. هرچه حیله و نقشه و ترفند بکار ببرند همه خنثی خواهد شد، فقط نمازشان را بخوانند، نمازشان را خوب بخوانند، اول وقت بخوانند.

شما را به خدا می سپارم. شما را به خدا می سپارم. شما را به خدا، به مرحمت خدا می سپارم.

اَللهُمَ صَلِی عَلَی مُحَمَد وآلِ مُحَمَد وَ عَجِل فَرَجَهُم.       

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای