شب ششم جلسه ( عالـــــَم پــاكي)
شب ششم جلسه ( عالـــــَم پــاكي)

أعوذ بِاللهِ مِن الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قوّهَ إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطـّیبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لَعنَة الله عَلی أعدائِهِم أجمَعین إلی یَوم الدّین

درباره ی نماز جماعت مسئله عرض کنیم. در نماز جماعت جایز نیست نمازگزار قبل از پیشنماز به سجده برود. و اگر از روی عمد به سجده برود گناه است. و اگر خیلی زودتر به سجده برود نماز جماعتش درست نیست. از اهداف خواندن نماز جماعت مودب شدن است. در نماز یاد میگیرند اعمالشان به اختیار خودشان باشد. اگر انسان اختیار اعمالش را داشته باشد، بر عالم سلطنت میکند. نمازگزاران باید از حرکات و اعمال پیشنماز پیروی کنند. در ذکرها و کلمات اگر جلو یا عقب بیفتند اشکال ندارد.

انسان باید در نماز خواندن تحمل و تأنی داشته باشد. اگر رکوع وسجودش را طولانی کند، از عذاب قبر نجات پیدا میکند. و اگر قنوت نماز را طولانی بخواند در روز قیامت کمتر معطل میشود.

در شبهای گذشته در مورد پاکی عرض کردیم. انسان در زمان پاکی، موحد میشود. اگر انسان پاک شود، به خداوند یقین پیدا میکند و خداوند را رازق میداند. به قیامت ایمان میآورد. خداوند را همه کاره میبیند. اگر من در جایی لنگ هستم به خاطر مشکل در همین قسمت است. آیه 56 سوره مبارکه ذاریات میفرماید: وَما خـَلقـتُ الجـِنَّ وَالإنسَ إِلا لِيَعْبُدونِ من جن و انس را خلق نکردم مگر برای اینکه بندگی کنند. در آیه بعد میفرماید: ما أُريدُ مِنهُمْ مِنْ رزْق مردم بت پرست برای بتهایشان غذا میبردند. روزی بت پرستی برای بتش ظرفی شیر آورد و آن را جلوی بت گذاشت. روباهی آمد شیر را خورد بعد به بت ادرار کرد. مرد ناراحت شد به بت گفت: تو نه میتوانی شیر خودت را نگهداری، نه میتوانی خودت را نگهداری. خداوند در آیه 57 سوره مبارکه ذاریات میفرماید: ما أُريدُ مِنهُمْ مِنْ رزْق من از آنها رزق نخواستم. نخواستم مرا اطعام کنند. در آیه بعد میفرماید: إنّ اللهَ هُوَ الرَّزَّاقُ فقط خدا رزاق است. رزاق دیگری نداریم. در ادامه آیه میفرماید: ذو القــُوَّةِ المَتينُ انسانها قوت دارند ولی قوتشان پایدار نیست. با گرفتن یک مریضی مانند سرماخوردگی دیگر بدنشان توان ندارد. قوت ما متین نیست. او صاحب قوت متین است. قوتش پایدار و استوار است. اگر انسان پاک شود، به این مطلب یقین پیدا میکند. شخصی که خدا را رازق میداند رشوه نمیگیرد. دزدی نمیکند. کمفروشی نمیکند. و بسیاری موارد را رعایت میکند. این داستان را هم بارها عرض کردهایم. این باران نیست که رزق دهنده انسان است. بلکه خداوند است که روزی دهنده انسانهاست. ببینید همه ما خدا را رازق میدانیم اما این دانستنِ کتابی است. در کتاب نوشته و ما هم خواندهایم. اما وقتی انسان پاک شود، این مطلب را باور و یقین میکند. یقینی که بدون دغدغه به آن عمل میکند. با نهایت استحکام. او صاحب قدرت است. هیچکس دیگری نیست. او حی است و هیچکس دیگری حی نیست. هرکس حی است، این حیات را به او دادهاند. حیاتش متین نیست. حیاتش عاریهای است. الان قدرت دارد نیم ساعت دیگر دارای قدرت نیست. استوار نیست. انسان در پاکی به اینها یقین میکند.

عرض شد قدم اول برای پاک شدن این است که انسان تقلیدش را درست کند. باید مسائل وضو و غسل را یاد بگیرد. نماز خواندن و ذکرهایش را درست فرا بگیرد. دروغ نگوید. درست روزه بگیرد. اگر این مسائل اولیه دین را درست عمل کند تازه مقدمه کلاس اول را به پایان رسانده. اینها قدم اول است و اگر مضبوط به اینها عمل کردیم، تازه مسلمان میشویم. مرحله بعدی برای پاک شدن این است که انسان دیگر گناه نکند. و مرحله بعد از آن، این است که دیگر بخل، حسد، کینه و ... نداشته باشیم.

قرآن دو بار فرموده قبل از اینکه انسانها را به بهشت ببرند دلهایشان را از کینه پاک میکنند. در آیه 43 سوره مبارکه اعراف میفرماید: وَنَزَعْنا ما في صُدورهِمْ مِنْ غِلّ از غل و غش پاک میکند. یعنی دلهایشان صاف میشود. اگر دل انسان پاک نباشد نمیتواند وارد بهشت شود. عرض کردیم این پاکی را شرح صدر میگویند. یعنی زمانیکه سینه من از کینه و بخل پاک شود از یک ضیق صدر نجات پیدا کردم. داستان آقا سید علی اکبر ابوترابی را قبلاً هم نقل کردهایم. پسر جوانی که پدرش به خاطر بدی و شرارتهایی که انجام داده بود او را از منزل بیرون کرده بود با ایشان مواجه شده بود و ایشان او را سرپرستی میکردند. به او جایی برای زندگی و کار میدهند و... تا شب عقدش که ایشان میبینند همهی مهمانها آمدهاند، اما داماد نیامده بود. به سرعت خودشان را به درب منزل داماد رساندند که چرا نیامدهاید. پسر در حدود نیم ساعت شروع میکند به حرفهای زشت زدن. ایشان هم که انسان نجیبی بودند با سری پایین و آرامش به حرفهایش گوش میدهند و میگویند الان وقت این حرفها نیست مهمانها منتظرند. حاضر بشوید باید برویم. اگر انسان پاک شود، میتواند در برابر بدی دیگران سکوت کند. آقای آقا سید محمد برادر کوچکتر ایشان نماینده ولی فقیه در دانشگاه تهران بودند. نماینده مجلس هم بودند. شخصی که نگهبان درب بود حرف ناشایستی به ایشان گفت. ایشان اوقاتش تلخ نمیشد. درجات مختلف است. یک نفر یک ناسزا که میشنود ده ناسزا هم میگوید. یکی دیگر ده ناسزا میشوند اما یکی جواب میدهد. یکی دیگر جواب نمیدهد اما اوقاتش تلخ میشود و یکی حتی اوقاتش هم تلخ نمیشود. این مسائل از پاکی ذات انسان بر میاید. چنین کسی با کسی که اگر حرف بد بشنود خوابش نمیبرد بسیار متفاوت است. اینکه من اوقاتم تلخ میشود نشانه ضیق صدر است. برای انسانی که به شرح صدر رسیده باشد یک اتاق پر از طلا هم ارزشی ندارد. نقل کردهاند از زمانیکه اجاره فدک را که مقدارش سکههای طلای بسیاری بود به حضور امیرالمومنین میآوردند و در جلوی ایشان میگذاشتند، تا ظهر سکهها تمام میشدند و ایشان آنها را به فقیرانی که میآمدند داده بودند. یک سکه هم برای خودشان نگه نمیداشتند. ظهر بدون ناهار میماندند. وقتی انسان به شرح صدر رسید، در مورد مال دنیا راحت میشود. انسانی که پاک شد در شرح صدر، تحت تربیت الهی قرار میگیرد.

خداوند در آیه 125 سوره مبارکه انعام میفرماید: فمَنْ يُردِ اللهُ أَنْ يَهديَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإسْلام هر کسی را که خداوند بخواهد هدایتش کند سینهاش را گشاده میکند. خب خدا میخواهد همه ما را هدایت کند. پیامبر را برای همین فرستاده. مشخص میشود اینجا منظور این هدایت نیست. یک هدایت بیشتری مقصود است. وقتی انسان بخل و کینه و حسد و تکبر نداشت، دارای شرح صدر میشود و خداوند میخواهد این انسان را هدایت کند. در ادامه آیه میفرماید: وَمَنْ يُردْ أنْ يُضِلـَّـهُ هر کس که خدا بخواهد گمراهش کند. اینجا یعنی شخص عمل گناهی را انجام داده است که دیگر او را نمیخواهند. خدای متعال او را به خودش وا میگذارد. ببینید دست پاک را میگیرد. در مقابل این را به خودش وامیگذارد. خدا برای کسی پیش نیاورد. اگر انسان را لحظهای به خودش واگذار کنند، شیطان او را میبلعد. در ادامه میفرماید: يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقا حَرَجًا سینهاش را تنگ میکنیم. یعنی سینهاش را تنگِ تنگ میکنیم. مثالی محسوس برای امری نامحسوس عرض کنیم. وقتی انسان به ارتفاع بالا میرود، حجم هوا کم و سینه تنگ میشود. چون در آنجا هوا نیست. چطور وقتی به آسمان بروی سینهات تنگ میشود و در ارتفاع خیلی زیاد به مرگ میکشاند، اگر کاری کرده باشی که خدا بخواهد سینهات را تنگ کند هم همانطور میشود.

در ادامه میفرماید: كذلِكَ يَجْعَلُ اللهُ الرّجْسَ عَلى الذينَ لا يُؤمِنونَ آن آدم پاک بود اما در مقابل بار شخصی که ایمان نیاورده، پلیدی میشود. او را نجس میکنیم. سینه او پر از نجاست و بدی میشود. همهاش بدی است. ببینید حسادت واقعا نجاست است. و صفات بد دیگر مانند: شک، کفر، دشمنی، بغض و کینه و ... برای انسان میاید. در آیه بعد میفرماید انسانی را که میخواهیم هدایتش کنیم وَهَذا صِراطُ رَبّكَ مُسْتقيمًا این صراط مستقیم انسان را به مقصد میرساند. مانند پله های برقی که انسان را به بالا میبرد.

در آیه بعد میفرماید: لهُمْ دارُ السَّلام عِندَ رَبّهمْ وَهُوَ وَليّهُمْ اینها جایشان بهشت است. بهشت مال اینها است. ما بهشت را برای آنها قباله کردیم. بهشت فقط مال اینها است. انسانهای دیگر اگر به بهشت بروند مهمان اینهاهستند. وَهُوَ وَلِيُّهُمْ خدا ولی این انسانها است. اگر پاک شدی یک ولی پیدا میکنی. یک دلسوز پیدا میکنی. دلسوزی برای همه مسائلشان است. یک دوستی داشتیم که مریضی بسیار سختی داشت و بسیار درد کشید. وقتی خوب شد، حاج آقا حق شناس آمد و به او لبخند زد و گفت یک امتحان دادی و خوب از آن بیرون آمدی. آفرین. یک درد سخت کشیدی و درد باعث میشود عیبهای انسان برطرف شود. ما گاهی درد سخت را میکشیم اما از آنجایی که یک دلسوز آن را برایمان نفرستاده عیبی از ما برطرف نمیشود. وقتی دلسوز دردی را بفرستد، آن درد ده عیب را برطرف میکند. شب تا صبح از درد میغلتیم اما صبح هنوز هم آن قصاوت و... هست. اخلاقمان خوش نمیشود. مشخص میشود این هدیه دلسوز نبود. معلوم نیست چه بود. از کجا بود. یک کار بدی کرده بودیم که چوبش را خوردیم. این آدم بیست و چهار ساعت درد کشیده بود. اگر دردی بکشی و در عوض در آن دنیا هزار هزار هزار سال درد نکشی نمیارزد؟ در جهنم اگر سیصد هزار سال هم بسوزیم حسادتمان پاک نمیشود. زیرا آنجا دیر پاک میشود. در این دنیا زودتر پاک میشود و دلسوز این کار را برای انسان میکند. این هدیه هست یا نه؟ مرحمت هست یا نه؟ دلسوز این درد را داده بود. انسان دست دلسوز را نمیبیند. اگر دست او را میدیدیم که چه کارهایی انجام میدهد، وقتی به پاکی رسیدیم آنوقت است که درک و فهمش را پیدا میکنیم.

عبارتی در نهج البلاغه از امیرالمومنین است که میفرماید: قد خَلعَ السَّرابیلَ الشَّهَوات لباس زیر شهوت را از تنشان بیرون آورده است. وقتی لباس شهوات را از تنشان بیرون میآورد، از کوری بیرون میایند. اگر من شهوت دارم یعنی کورم. چه کسی ندارد؟ بر ما سلطنت میکند. منظور شهوت حرام نیست. مثلاً اگر برای شخص لقمه خوشمزه و غیر خوشمزه فرق بکند، مشخص میشود شهوت وجود دارد. من غذا را به چه نیت میخورم؟ ما اصلا نیت نمیکنیم. فقط میخوریم. هر چه انسانی روحش پاکتر باشد، زندگی با فهم و درک بیشتری دارد. اگر انسان به اندازه یک لقمه هم از شهوت بگذرد، به اندازه یک لقمه پاک شده و به آن فهم رسیده. اگر از گناه بگذرد کافی نیست اما همان قدم اول است که عرض کردیم.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای