شب اول محرم الحرام 1432 (معناي عزاداري- قيامت)
شب اول محرم الحرام 1432 (معناي عزاداري- قيامت)

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

اول خدای تبارک و تعالی را شکر می­کنیم که باز هم فرصت و مهلت داد که انشاء الله دستمان به دامان حضرت حسین (علیه السلام) برسد و به محرم این حضرت وارد شویم.

قدر این نعمت را آن کسی می­داند که از این دنیا رفته است. او می فهمد که با یک محرم یا یک دهه از محرم انسان می­تواند به همه چیز برسد. درجه پایینش این است که انسان آمرزیده می­شود. که این درجه پایین از آسمان و زمین بیشتر و مهم­تر است.

یک نکته عرض کنم و انشاءالله شب­های دیگر هم این بحث را ادامه خواهیم داد. دقت کنید: این دهه خاص عزاداری است. من و شما این دهه را خاص عزاداری قرار نداده­ایم. ائمه ما این موضوع را مشخص کرده­اند. ده روز، دوران عزاداری است. قاعده­ این است که شما بعد از اینکه مصیبت واقع شد عزاداری کنید. بنابراین ما باید به طور طبیعی از روز عاشورا عزا بگیریم. اما امام صادق (علیه السلام) و حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) و حضرت رضا (علیه السلام) فرموده­اند در این ده روز عزاداری کنید. عزاداری در این ده روز دستور ائمه ما است. از روز اول ماه تا روز دهم. ببینید ما برای هیچ نمونه دیگری دستور عزاداری نداریم. برای حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) که اولین مصیبت است دستور عزاداری نداریم. برای حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) یا حضرت مجتبی (علیه السلام) و سایر ائمه دستور عزاداری نداریم. اگر ما عزاداری می­کنیم طبق دستورات کلی، عزاداری می­کنیم. دقت کنید: مطابق دستورات کلی که فرمودند شیعیان ما در حزن ما محزونند. خب مسلم است که بیت نبوت در مصیبت حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) عزادار بوده­اند. رنجیده خاطر بوده­اند. اگر ما آن را عزا می­گیریم طبق دستورات کلی است. اما این ده روز دستور خاص است. روی این ده روز دست گذاشته­اند. لذا اهمیتش بیشتر است. البته ما هم عملا بیشتر اهمیت می­دهیم و این درست است. مثلا حضرت رضا (علیه السلام) در احوالات حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) می­فرمایند پدرم هر روزی که می­گذشت و به عاشورا نزدیک می­شدیم عزایش بیشتر می­شد تا روز عاشورا که دیگر روز بی­قراری بود. متاسفانه ما انقدر قوت ایمانی نداریم که آنطور بشویم. اما با همین کارهایی که می­کنیم و ظواهری که حفظ می­کنیم مثل اینکه لباس سیاه می­پوشیم و صبح و ظهر و عصر و شب در مجلس عزا شرکت می­کنیم، یک مقداری خودمان را شبیه اماممان می­کنیم و از آنها تقلید می­کنیم. اما خوب بود که عزادار واقعی باشیم. مثل اینکه یک کسی از ما از دست رفته است. ببینید ما معمولا مثل زمانیکه یک کسی از ما فوت می­کند، عزادار نیستیم. لذا مثلا می­توانیم اینجا بنشینیم و حرف گوش دهیم و بعد روضه گوش دهیم و بعد سینه بزنیم و بعد هم تمام که شد می­رویم بیرون و دور هم می­ایستیم و می­گوییم و می­خندیم. در حالی که عزادار نمی­گوید بخندد.

من در خاطر دارم که آن عزادارهای قدیم عزاداریشان بسیار جدی­تر از حالا بود. من درخاطرم هست که وقتی یک نفر از بزرگترهای مجلسی که ما می­رفتیم، لبخند به لبش آمد من تعجب کردم. چطور می­شود که این دارد لبخند می­زند؟ چون جداً عزادار بودند. باز مشخص می­شود که هنوز تا امامش فاصله دارد. این ده روز انسان باید غصه­دار باشد. اگر ما حالا اینطور نیستیم سعی کنیم که خودمان را شبیه کنیم. هرچه بیشتر خودمان را شبیه کنیم بهتر است. اگر بخواهیم بیشتر شبیه باشیم، احتیاج دارد که زحمت بکشیم. انسان باید زحمت بکشد تا شبیه امامش بشود. اگر شما صد در صد شبیه امامت بشوی آنگاه می­شوی شیعه. خب شیعه بسیار گران قیمت است. حالا این یک مورد است. فرمودند در حزن ما محزون است. نه اینکه برایش روضه می­خوانند تا محزون شود. و در شادی ما شاد است. داستان حزن و شادی بسیار است. مثلا من یک گناه می­بینم، اگر امامم بود و این گناه را دیده بود چقدر اوقاتش تلخ می­شد؟ آیا اوقات من هم تلخ می­شود؟ می­گویند این حداقل است. اگر کسی این را هم ندارد ایمانش مشکل دارد. بنابراین دامنه این حزن بیشتر از آن چیزی است که ما فکر می­کنیم. امام زمان (علیه السلام) همه چیز را می­بینند و همه چیز در منظر ایشان آشکار است و اگر کسی گناه کند بالخصوص اگر از دوستانشان باشد، مثلا اگر آن کسی که در عزای امام حسین (علیه السلام) سیاه می­پوشد گناه کند، ایشان واقعا محزون می­شوند.

پس ائمه ما به طور خاص روی این دهه دست گذاشته­اند و خودشان هم عمل کرده­اند و به ما نشان داده­اند که این ده روز، ده روز عزا است. این یک مطلب.

خب عرض کردیم که عزاداری نشانه­ی هم­شکلی ما با امامانمان است. ما با اماممان هم شکلیم و کاملا همراه هستیم. حالا هرکه بتواند این همراهی را بیشتر کند بهتر است.

اگر شما به قصد درستی نیامده باشی و فقط یک لباس سیاه پوشیدی و به مجلس امام حسین (علیه السلام) آمدی فقط یک سیاهی لشکری. اما اگر می­خواهی همه چیز حساب شود، قصد درست می­خواهد. قصد درست می­خواهد. اگر قصدت درست باشد آن وقت عزاداریِ مقبول، اثر دارد. اگر کسی درست عزاداری کند، ولو دو قطره اشک بریزد، ولو یک قطره، در روایت آمده حتی به اندازه بال مگس، به قدری که تنها پلکتان تر شود و حتی جاری نشود، آن اثرات بزرگی که برای عزداری می­گویند اینجا است. عزاداری زمانی­ درست است که فقط برای امام حسین (علیه السلام) باشد، هیچ چیز دیگر در آن نباشد. خالصِ خالص یک کمی از پلک من تر شده. اگر گفتند یک چیزی به دنبال این هست، مربوط به آن زمانی است که این با قصد خالصِ خاص است. هیچ چیز جز امام حسین (علیه السلام) در آن نیست. هیچ چیز جز خدا در آن نیست. این هم نکته دوم.

آن چیزی که در روایات ما درمورد عزاداری حضرت امام حسین (علیه السلام) آمده است این است که اگر پلکت تر شود، گناهانت آمرزیده می­شود. اما شرط اولش این است که خالص باشد و هیچ چیز در آن نباشد.

گریه و عزاداری برای امام حسین (علیه السلام) یک مقتضی است. اما باید مانعی هم وجود نداشته باشد. یعنی این تر شدن پلک توانایی دارد که تمام گناهان شما را پاک کند. توانایی دارد. در این مورد روایات بسیار زیادی وجود دارد. به عنوان مثال نمونه­هایی که در زیارت امام حسین (علیه السلام) داریم. زیارت امام حسین (علیه السلام) باعث می­شود که گناهان گذشته و آینده انسان آمرزیده شود. مثلا زیارت شب جمعه امام حسین (علیه السلام) اینطور است. شب جمعه خیلی مهم است. اربعین که عالم اینطور برایش اهمیت قائل است سه روایت برایش وجود دارد. اما در مورد شب جمعه صد روایت وجود دارد. نه یک مضمون. مضامین بسیار ممتازی درمورد زیارت شب جمعه وجود دارد. اما باز تمام اینها مقتضی است. ببینید برای اینکه صدای من به شما برسد باید بلندگو باشد. خب بلندگو باید روشن هم باشد. اگر ماشین شما بخواهد حرکت کند، شما باید پایت را روی پدال گاز فشار دهی. غیر از آن باید جلویت دیوار نباشد تا حرکت کنی. ببینید روشن بودن موتور و گذاشتن پا روی پدال گاز لازم است. اینها مقتضی است. اما باید مانع هم نداشته باشد. این مطالبی که در روایات گفته شده یک یا دو مورد نیست که انسان در آنها شک کند. پس مسلما این موارد هست. اما آقا من صدهزار هزار گناه بر دوشم هست. وقتی بخشیده شوم نمی­فهمم؟ نمی­شود. نمی­شود انسان یک تغییر به این مهمی را متوجه نشود. حالا که معلوم نیست چقدر بار روی دوش ماست. اما باور کنید که کم نیست. اگر این همه باری که روی دوش من است برداشته شود، نمی­شود که من نفهمم. اگر شما به مجلس امام حسین (علیه السلام) آمدی و تغییری را فهمیدی معلوم می­شود که اثر کرده است. در روایت آمده که همه بارهایت برداشته می­شود. اگر برداشته شود، نمی­شود که من نفهمم. اگر چیزی نفهمیدم، معلوم می­شود که برداشته نشده. پس موانع هم مساله است. بنابراین روایت فرموده تمام گناهان آمرزیده می­شود، حتما هم هست و درست هم هست. قطعی و یقینی و مسلم هم هست. اما یک مطلب دیگر هم در آن هست و آن اینکه مانع نباشد و مقتضی درست باشد. مقتضی، باید باشد، بدون آن نمی­شود، مانع هم نباید باشد. اگر مانع نباشد آن مقتضی اثر می­کند. این که گفته­اند به طور قطع درست است. قطعا درست است. عرض کردم یک حدیث نیست که انسان شک کند. می­شود. خود اشک هم می­تواند، اما زحمت دارد. باور کنید درست است اما زحمت دارد.

این مطالب را برایتان عرض کرده­ام. در کربلا زمانی که اولین زیارتتان هست مجانی پاک می­کنند. آقای اربابی گفتند من رفتم زیارت و گفتم آقا من را پاک کنید. بعد تغییری در من ایجاد شد که رفقای ما رفتند تابوت تهیه کنند که جنازه مرا فردا صبح ببرند. انقدر حالم بد بود. گویی اصلا مرده بودم. آقا گناه جدی است. یقه ما را رها نمی­کند. یا جبرانش می­کنی یا برایت جبران می­کنند. حالا در اینجا چون دستگاه امام حسین (علیه السلام) بوده و مجانی می­بخشند به یک مریضی خوبت می­کنند. اما با یک مریضی سختی. اگر در اینجا از این حرف­ها بزنیم با مریضی درست نمی­شود. گاهی بعضی­ها می­خواهند خیلی سبکش کنند. اما نمی­شود. اگر انسان درست بیاید و جوان باشد و گناه سخت و عمدیِ بد نکرده باشد راحت­تر است. اما اگر من می­دانم این گناه است. می­دانم خدا بدش می­آید و غضب می­کند اما یک بار و دو بار و سه بار... خب این نمی­شود. سخت است. گناه را جدی بدانیم. شنیدید که قدیمی­ها نقل کرده­اند که مرحوم آقا شیخ جعفر شوشتری روز دوم محرم دو کلمه گفت. گفت مردم امروز کربلا، کربلا شد. امروز حسین (علیه السلام) وارد کربلا شد. مجلس از دست رفت. چرا ما اینطور نیستیم. خب من در طول سال صدجور غذا خورده­ام. این اثر می­کند. هزار جور حرف زده­ام که از هر غذایی بدتر است. شُستم و رُفتم. در زمان ما مسائل سیاسی مطرح است و انسان باید هم دخالت کند اما درست نیست که هرکاری بکند. نمی­شود مردم را بشويَد. آقا یک کلمه حرف ناحق و حساب نشده انسان را بر باد می­دهد. دل می­میرد. ببینید گفتند اگر زمانیکه نام حضرت امام حسین (علیه السلام) را می­برند اشک در چشم جمع شود، این نشانه ایمان است. دل باید با شنیدن نام امام حسین (علیه السلام) بشکند. فقط نام را ببرند. فقط نام. نه اینکه روضه بخوانند. کو؟ ما قبلا یک کارهایی کرده­ایم. ببینید من برای اینکه روز عاشورا بتوانم درست عمل کنم باید یک سال مراقب باشم. یک سال مراقب باشم. برای اینکه بتوانیم از شب قدر بهره­مند شویم باید یک سال مراقب اعمالمان باشیم. مکرر در زمان جوانی بنده اتفاق افتاده بود که بعد از شب نوزدهم احساس بهشتی بودن می­کردم. باور کنید. احساس بهشتی بودن می­کردم. حس می­کردم. مثل اینکه الآن بگویید اینجا هوا گرم یا سرد است، حس می­کردم. اما حالا دیگر نه.

می­خواستم مبحثی را در رابطه با قیامت عرض کنم. در آیه 187 سوره مبارکه اعراف می­فرماید: يَسألونكَ عَن السّاعَةِ أيّانَ مُرْسَاهَا از تو درمورد ساعت، سوال می­پرسند. ساعت از اسماء قیامت است. از تو درمورد قیامت می­پرسند. أيّانَ مُرْسَاهَا قیامت چه زمان اتفاق می­افتد؟ معلوم می­شود که بارها آمده­اند و از ایشان سوال پرسیده­اند. سوال بسیار بوده است. این قیامت چه زمانی اتفاق می­ا­فتد؟ قــُلْ إنـّما عِلمُها عِندَ رَبّي بگو علمش نزد رب من است. لا يُجلــّيها لوَقتِهَا إِلا هُو پرده قیامت را برنمی­دارد، کشف از پنهان قیامت نمی­کند، جز او. قیامت را او به پا می­کند. لا يُجلــّيها لوَقتِهَا إِلا هُو ثقــُلتْ في السَّماواتِ وَالأرْضِ بار قیامت برای آسمان­ها و زمین سنگین است. خدای متعال در مقدمه قیامت آسمان و زمین را به هم می­ریزد. نه اینکه فقط همین یک ستاره خورشید را، تمام آسمان و زمین را به هم می­ریزد. تعداد کهکشان­ها قابل محاسبه نیست. آسمان و زمین را به هم می­ریزد. ثقــُلتْ في السَّماواتِ وَالأرْضِ بار قیامت برای آسمان­ها و زمین بسیار سنگین است. نه برای انسان کوچک و ضعیف و ناتوان بلکه برای آسمان­ها و زمین سنگین است. لا تأتيكــُم إلا بَغتـَة برای شما ناگهان پیش می­آید. به عنوان مثال عرض می­کنم. من دارم راه می­روم ناگهان به زمین می­افتم. مثلا همین روز گذشته یکی از علما داشت برای درس دادن می­رفت که ناگهان زمین خورد و تمام شد. حادثه مرگ نیز ناگهان است. لا تأتيكــُم إلا بَغتـَة قیامت نیز فقط به صورت ناگهانی می­آید. در آیه 40 سوره مبارکه انبیاء نیز می­فرماید: فتبهَتـُهُم حضور ناگهانی قیامت، مبهوت می­کند.

از تو سوال می­کنند گویی تو آن را می­دانی. قــُلْ إنـّما عِلمُها عِندَ اللهِ زمانی که از تو سوال می­کنند بگو علم آن تنها نزد خداست. در آیه 40 سوره مبارکه انبیاء می­فرماید: بَلْ تأتيهِم بَغتة ناگهان می­آید. و در ادامه می­فرماید: فتبهَتـُهُم مبهوتشان می­کند. فلا يَسْتطيعونَ رَدّها به طوری که نمی­توانند آن را برگردانند. مگر می­شود؟ زمانی که مرگ آمد مگر کسی می­تواند آن را برگرداند؟ مبهوت می­کند و توانایی رد آن را ندارند. زمانی که آمد همه چیز مرا می­برد.

داستان انسان از بدو تولدش تا پایان در سوره ق نیز وجود دارد تا به مساله قیامت می­رسد. در آیه 16 سوره مبارکه ق می­فرماید: وَلقد خلقنا الإنسانَ ما انسان را خلق کردیم. وَنعْلمُ ما تـُوَسْوسُ بهِ نفسُهُ ما خودمان انسان را خلق کردیم بنابراین همه چیز آن را می­دانیم. ببینید کف دست ما روبه روی ما هست اما ما فقط ظاهر آن را می­بینیم. یعنی زیر این پوست و حتی داخل پوست و این که پهنای آن را چند سلول شکل می­دهد را نمی­دانیم. ما فقط ظاهر آن را می­بینیم. یعنی دانسته ما آنقدر کم است که نمی­توان گفت به آن علم داریم. اما خداوند ذره ذره وجود ما را خلق کرده است. پس همه چیزش را می­داند. خداوند می­فرماید: می­دانم در دلش چه وسوسه­هایی می­گذرد. اگر انسان با وسوسه نجنگد شیطان کار خودش را می­کند. زیرا وسوسه کار شیطان است و اگر انسان با وسوسه نجنگد و با آن زندگی کند کم کم به شیطان تبدیل می­شود. در آیه 112 سوره مبارکه انعام می­فرماید: شياطينَ الإنسِ وَالجِنِّ شیاطین انسان و شیاطین جن. در روایات دارد که انسان آنقدر دروغ می­گوید تا نامش می­شود دروغگو و به نام کاذب نوشته می­شود. وقتی می­فرماید آنقدر دروغ می­گوید منظور ده روز یا بیست روز یا پنجاه روز است نه صد سال. توبه دروغگو با کسی که یک بار دروغ گفته است تفاوت دارد. در آیه 16 سوره مبارکه ق فرمود ما وسوسه هایی که در دلش می­گذرد را می­دانیم. وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبلِ الوَريدِ آخر ما از رگ گردن به او نزدیکتر هستیم. در اینجا کمی با تسامح رفتار کردند. در آیه دیگر می­فرماید ما از خودش به او نزدیکتر هستیم. ما نمی­فهمیم این مطلب چه معنایی دارد. بعد از مرگ متوجه خواهیم شد. انسان مطالب بسیاری را در این دنیا متوجه نمی­شود که بعد متوجه خواهد شد.

یک مطلب اساسی که همه ما درگیر آن هستیم این است که می­پنداریم این دنیا اصل است. یک نمازی هم می­خوانیم. یک خدایی را هم قبول داریم. اما دنیا برایمان اصل است. هیچ پادشاهی فکر نمی­کند فردا می­میرد. گمان می­کند سلطنتش همیشگی است. ما هم همین فکر را می­کنیم.

قبلا خدمتتان عرض کرده­ام. یک غلامی برای حضرت خدیجه (سلام الله علیها) خریده بودند به نام زید که حضرت آن غلام را به پیامبر (صلی الله علیه و آله) بخشیده بودند. زید پسری به نام اسامه داشت که مورد علاقه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود. پیامبر (صلی الله علیه و آله) اواخر عمر مبارکشان اسامه را فرمانده لشکر کردند. تمام پیرمردها و بزرگترها سرباز او بودند. زید برای حضرت مانند پسرش بود و اسامه هم مانند نوه­اش. البته بین علاقه­ ایشان به اسامه و حضرت علی (علیه السلام) هزار هزار فرسنگ فاصله است. اسامه کالایی را یک ماهه خریداری کرده بود. یعنی گفته بود سر یک ماه پولش را می­پردازد. خبر این موضوع به پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسید و حضرت فرمودند که چقدر آرزویش بلند است! بعد فرمودند من زمانی که پلکم را می­بندم فکر نمی­کنم که می­توانم آن را باز کنم و زمانی که آن را باز می­کنم فکر نمی­کنم که می­توانم آن را ببندم. مرگ را تا این اندازه نزدیک می­بینم.

در آیه 17 سوره مبارکه ق می­فرماید: إذ يَتلقــّى المُتلقــّيانِ عَنِ اليَمينِ وَعَنِ الشِّمَالِ قعيدٌ دو فرشته­ی دریافت کننده از راست و از چپ مراقب نشسته­اند. اینها ذره ذره آنچه که از انسان سر می­زند را ثبت می­کنند. گاهی شخصی بوی بدی می­دهد. برای فرشته مشخص می­شود که این فرد فکر بدی کرده است. اما آن فرشتگان باطن این اعمال را نمی­نویسند بلکه هرچه از آن فرد سرمی­زند همان را می­نویسند. در آیه 12 سوره مبارکه انفطار می­فرماید: يَعلمُونَ ما تفعَلونَ آنچه که می­کنید می­دانند. اگر کسی بسیار فکر بد کند، دیگر همیشه بوی بد خواهد داد. در آیه 18 سوره مبارکه ق می­فرماید: ما يَلفِظ مِنْ قوْلٍ إلا لدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ در این آیه یک مثال فرموده­اند: لفظی از دهان انسان بیرون نمی­آید مگر اینکه مامور مراقب بالای سرش ایستاده است. قرآن می­فرماید زمانی که شما عمل می­کنید خدای متعال بالای سر شما ایستاده است. منظور از ایستادن این نیست که مانند ما ایستاده باشد بلکه بدین معناست که ناظر است. لفظ رَقِيبٌ به این معناست که هرچه از دهانش بیرون می­آید مراقب­اند و ذره ذره­اش را ثبت می­کنند. آیا این مراقبت تنها برای حرف­هایی است که انسان می­زند؟ خیر. زبان انسان خیلی آزاد است و انسان می­تواند حرف­های بسیاری بزند اما انسان ده برابر آن نگاه می­کند. آن مامور و مراقب بالاسر هر نگاه انسان نیز ایستاده است. مساله نگاه بسیار حساس است. به عنوان مثال زمانی که شما با من هستید حرف­های مرا می­شنوید اما متوجه نمی­شوید من به کجا نگاه می­کنم. گاهی انسان یک نیم نگاه می­کند. گاهی انسان با ثلث چشمش نگاه می­کند. تمام اینها حساب می­شود و مامور ایستاده و ثبت می­کند. آقا حتی برای یک مورد هم دست از سر ما برنمی­دارند. بنابراین اینجا درمورد حرف زدن مثال زده­اند. نه اینکه فقط مراقب این مورد هستند. هر نگاهی که می­کنی بالای سرت رَقِيبٌ ایستاده. هرچه گوش می­دهی و هرچه فکر می­کنی ثبت می­شود.

فرض کنید یک مطلب بد از ذهن من عبور کند. این اشکالی ندارد. اما اگر من آن را در ذهنم نگاه داشتم و روی آن فکر کار کردم این اشکال دارد. گاهی بعضی افکار برای انسان­ها بالخصوص جوان­ها لذت بخش است. روی آن افکار می­ایستی یا نه؟ اگر ایستادی یک جایی را خراب می­کنی. فکر است و شما عملی نکرده­ای اما یک جایی را خراب می­کنی. فرمایش حضرت عیسی (علیه السلام) است که می­فرمایند: گذشتگان ما گفتند فلان گناه را نکنید، من می­گویم فکرش را هم نکنید. اثر فکر چگونه است؟ به عنوان مثال یک وقت خدایی نکرده در حسینیه آتش برافروخته می­شود و همه جا را می­سوزاند. این مانند اثر عملِ بد است. اما یک وقت آتش دود می­کند و اینجا را سیاه می­کند. اثر فکر هم همینطور است. اگر فکر بد را دنبال کنی مانند دود سیاه می­کند. بنابراین فکر نیز حساب دارد. درمورد فکر شیطانی که همان وسوسه است عرض کردم که اگر انسان با وسوسه­ها  زندگی کند تبدیل به شیطان می­شود.

این مطالب مربوط به بخش زندگی انسان بود که در سوره مبارکه ق آمده است. بعد در رابطه با مرگ توضیح می­دهد. در آیه 19 سوره مبارکه ق می­فرماید وَجَاءَتْ سَكرَةُ المَوْتِ لحظات مرگ فرا می­رسد. فشار مرگ حالتی در شخص به وجود می­آورد که گویی شخص مست است. سَكرَةُ یعنی مستی مرگ. در ادامه آیه می­فرماید: ذلكَ ما كنتَ مِنهُ تحِيدُ  این آن چیزی بود که تو از آن فرار می­کردی. چه کسی از مرگ فرار نمی­کند؟ در آیه بعد می­فرماید: وَنُفِخَ فِي الصّور ذلكَ يَوْمُ الوَعيدِ روز قیامت که به شما وعده داده شده است در صور دمیده می­شود. در آیه بعد می­فرماید: وَجَاءَتْ كُلّ نفس مَعَهَا سائِقٌ وَشَهِيدٌ همه می­آیند و همراه هرکس یک سَائِقٌ و یک شَهِيدٌ است. سَائِقٌ کسی است که انسان را به جلو هل می­دهد و شَهِيدٌ یعنی شاهد. اصل حرفمان در آیه بعد است: لقدْ كنتَ في غَفلةٍ مِنْ هذا از چنین روزی در غفلت بودی. در گذشته عرض کرده­ام. می­گویند غفلت زمانی است که شما یک چیزی را دارید اما به آن توجه ندارید. مکرر برای بنده پیش آمده که عینـَکم به چشمم بوده و پی آن می­گشتم. به این می­گویند غفلت. قیامت در پیش روی ماست. الان هم هست اما غفلت داریم. مثالی که در قرآن بیان شده این است که کسی که مال یتیم می­خورد در واقع آتش می­خورد. الان دارد آتش می­خورد. اما فعلا جلویش پرده­ای افتاده است و نمی­بیند. با مرگ و قیامت این پرده کنار می­رود. همین. انسان نسبت به قیامت در غفلت است. حادثه قیامت برای ما اتفاق می­افتد. اگر گفته­اند قیامت ناگهانی است، این حادثه ناگهانی در ما هم اتفاق می­افتد. تمام قیامت به هم ریختن جهان نیست. شاید باید گفت که بخش اصلی آن این است که قیامت برای ما و در ما اتفاق می­افتد. پرده از جلوی چشم ما کنار می­رود. چشم ما نابینا است، بینا می­شود. این مطلبی است که قرآن فرموده است.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای