روز نهم محرم الحرام 22/8/92 ( بهتر و برتر از ذكر )
روز نهم محرم الحرام 22/8/92 ( بهتر و برتر از ذكر )
کسی که به مقام ولایت می رسد یعنی ولیّ خدا می شود، هیچ وقت مضطرب نمی شود. هیچ وقت دست پاچه نمی شود. هیچ وقت دست و پایش را گم نمی کند.

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

شب عاشورا از شب های یکـّه ي عالم است. اگر ما بخواهیم حساب کنیم یک شب قدر داریم و یک شب عاشورا. ما نمی خواهیم مقایسه کنیم. این مساله از حد ما بیشتر است. اینها حرف هایی است که صاحبان دین باید بگویند که چطور و چگونه است. ما نمی توانیم در رابطه با مسائل دینی حرف بزنیم. در حد عقل خودمان که کاملا ناقص است و در حد اطلاعات خودمان که کاملا ناچیز است عرض می کنیم. شب بسیار بزرگی است. برای اینکه آدم بتواند از این یک شب استفاده کند، باید چکار کند؟ ما سه شب احیاء می گیریم. اما یک شب، شب قدر است. سه شب قدر نداریم. یک شب است که بهتر از هزار ماه است. شب عاشورا هم یک شب است. آدم باید یک سال مراقب خودش باشد تا از این شب بهره مند شود. یک سال. برای ماه رمضان یک سال مراقب باشد که از ماه رمضان بهره مند شود. مراقب چه باشد؟ در این حدیث هایی که می خواهیم بخوانیم انشاء الله عرض می کنیم.

حدیثی از حضرت صادق علیه السلام است. این حدیث مربوط به بخش هایی از مناجات های حضرت حق با حضرت موسی در کوه طور است. در کوه طور حضرت موسی با خدا صحبت می کرد. یعنی موسی می گفت و سخن خدای متعال را می شنید. در یکی از آن مناجات ها مطلبی آمده که برای ما بسیار ممتاز است. ما تـَقـَرَّبَ إلیَّ المُتـَقـَرّبون بـِمِثل الوَرَع عَن مَحارمی آنها که خواستند به من تقرب بجویند به چیزی مانند پرهیز از گناه تقرب نجستند. بهترین و بالاترین وسیله تقرب به خدا پرهیز از گناه است. ببینید گناه یک چیزی است که خدا آن را دوست ندارد. راضی نیست. راضی نیست من دروغ بگویم. راضی نیست. خب وقتی من از آنچه او دوست ندارد پرهیز کنم چه نتیجه ای به دست می آید؟ اگر آدم بخواهد خدا را از خودش راضی کند راهش همین است. معلوم نیست از صبح تا شب ذکر گفتن خدا را راضی کند. اما اگر یک دروغ پیش بیاید و من نگفتم یقینا او را راضی می کند. اگر مال مردم پیش آمد و من پرهیز کردم او را راضی می کند. حالا مال مردم نمونه های مختلف دارد. اگر من مال مردم را مال مردم دانستم، ناموس مردم را ناموس مردم دانستم، دروغ را بد دانستم، این ها چیزهایی است که یقین داریم خدا از آنها راضی است. ببینید از اینجا انسان به رضای خدا می رسد. رضای خدا همان است که اینجا می گویند تقرب. انسان به خدا تقرب می جوید. فرمود که برای تقرب هیچ چیز مانند این نیست. خیلی هم سخت نیست. گاهی سخت است اما نه همیشه و نه خیلی. گاهی سخت است اما همیشه سخت نیست. خب. بعد یک مطلب فوق العاده ای فرموده اند. ﻓﺈﻧـّﯽ اُﺑﻴﺤُﻬُﻢ ﺟَﻨـّﺎﺕِ ﻋَﺪﻥ ﻻ اُﺷـﺮﻙَ ﻣَﻌَﻬُﻢ أﺣَﺪ من جنات عدن را برای کسانی که دقیق این پرهیز را انجام داده اند و هرچه در نامه عملشان نگاه کنی چیزی از گناه نیست، آزاد می کنم. این بهشت متعلق به آنهاست. هیچ کس دیگری را با شما در این جنات عدن شریک نمی کنم. لغت عدن به معدن نزدیک است. گفته اند یعنی یک بهشتی که به اصطلاح ما گویی از لای زر ورق باز می کنند و در اختیار می گذارند. دست هیچ کس به آن نرسیده بوده. این یک عبارت بود. در همان مناجات حضرت موسی با خداوند یک عبارت دیگری هم وجود دارد. عبارت اینجا کمی فرق دارد. أنـَّه ما تـَعَبُّدَ لي المُتـَعَبِّدون بـِمِثلِ الوَرَع عَن مَحارمي آنهایی که در صدد بندگی من بودند به مانند پرهیز از گناه بندگی نکرده اند. آنجا فرمودند تقرب و اینجا می فرمایند بندگی. کسانی که می خواستند بندگی مرا بکنند به مانند چیزی مثل ترک گناه بندگی نکردند. اینجا در ادامه یک عبارت دیگر فرمودند. فـَإنـِّي اُفـَتـِّشُ النـّاسَ من همه مردم را مورد تفتیش قرار می دهم. همه وقتی به آن عالم آمدند تفتیش می شوند. از فرق سر تا نوک پنجه پا تفتیش می شویم. سلول به سلول انسان تفتیش می شود. فـَإنـِّي اُفـَتـِّشُ النـّاسَ من همه را تفتیش می کنم. عَنْ أَعْمالِهـِمْ وَ لا اُفـَتـِّشُهُمْ اما اینها را تفتیش نمی کنم. مثلا چشمانم را می بندم بروند. حَياءً مِنـْهُمْ من از این آدم هایی که در دنیا از من حیا کرده اند حیا می کنم. من از این بندگان حیا می کنم و تفتیششان نمی کنم. اینها یک سره به بهشت می روند. یک سره به بهشت می روند یعنی چه؟ از یک باب عرض می کنم. یک روایت داریم که می گویند یک بندگانی هستند که وقتی سر از قبر برمی دارند یک سره به بهشت پرواز می کنند. می رسند و ماموران بهشت از آنها می پرسند شما حساب دیدید؟ می گویند نه ما نمی دانیم حساب چیست. بعد می پرسند جهنم را دیدید؟ می گویند نه ما نمی دانیم جهنم چیست. می پرسند صراط را دیدید؟ می گویند نه ما صراط را هم ندیدیم. هیچ چیز نمی دانیم. ما چشممان را باز کردیم و خود را در بهشت دیدیم. ماموران بهشت از آنها می پرسند شما چکاره هستید؟ می گویند ما در پنهان و جایی که کسی نبود و مردم ما را نمی دیدند از خدا می ترسیدیم. به زبان بنده وقتی چشمی ما را ملاحظه نمی کرد ما از خدا حیا می کردیم. خب. خدای متعال می فرماید من حیا می کنم چنین آدمی را تفتیش کنم. همه را تفتیش می کنم جز اینها. حالا مثال عرض می کنیم. مثلا کسی توانسته باشد سر پنجاه سالگی از پس خودش بربیاید و دیگر گناه نکند. خب چه می شود؟ می آید بین این افراد دیگر. دوره آخر را حساب می کنند. شما با دوره آخر به آن دنیا می روی نه با دوره اول. خب. دیگر هیچ تفتیشی وجود ندارد. آنجا فرمودند من جنات عدن را برایشان مباح می کنم. هیچ کس را هم با آنها شریک نمی کنم. آنهایی که طور دیگری هستند باید به جاهای دیگری بروند. فقط یک چیزی هست. من مکرر به دوستان عرض می کنم. از وقتی که من توانستم به خودم مسلط شوم و دیگر گناه نکنم، یک گناهانی مربوط به گذشته دارم که باید برای آنها یک کاری بکنم. اگر بین من و خداست که توبه کنم و بگویم خدایا غلط کردم. اگر راست بگویی، قبول است. اگر آدم راست بگوید، قبول می شود. دوم اگر حقی با مردم است باید درست شود. همه این را بلد هستیم. مثلا مال مردم، حقی از مردم پیش من است من باید بروم حق را ادا کنم و مساله را حل کنم. روایت سوم که در همین راستاست از حضرت صادق علیه السلام است. آن کلام، کلام الهی بود دیگر. فرمایشی بود که حضرت حق با موسی کلیم علیه السلام فرموده بود. در این حدیث حضرت صادق علیه السلام عین کلام الهی را بدون واسطه نقل می کنند. می فرمایند: قال الله تبارک و تعالی: ما تـَحَبَّبَ إلـَیَّ عَبدی بـِأحَب مِمَاافتـَرَضتُ عَلـَیه برای اینکه بنده من محبوب من شود و خودش را در دل من جا دهد چیزی مانند عمل به واجبات نیست. واجبات بهترین وسیله بود که خودش را برای من عزیز کند. باز همان لفظ ها را می گوییم. من از او راضی شوم. من او را به بندگی قبول کنم. اینها عبارات مختلف است. ما تـَحَبَّبَ إلـَیَّ بنده خودش را با چیزی بهتر از این برای من محبوب نکرد. یک وقت یک کسی برای انسان عزیز است. می خواهد یک کاری کند که نزد محبوبش عزیز شود. او نزد من عزیز است و من می خواهم کاری کنم که من هم نزد او عزیز باشم. مثلا فرض کنید برایش هدیه می برم. حالا خداوند می فرماید بنده برای من هدیه ای بهتر از واجبات نیاورد. آقا اگر واجبات یک روز را بشماریم چقدر است؟ مثلا ده درصد روز ما را می گیرد؟ پنج تا نماز باید بخوانیم دیگر. می فرماید هیچ بنده ای برای اینکه نزد من محبوب شود چیزی بهتر از این نیاورده است. شب گذشته در رابطه با این صحبت کردیم که انسان با هر کاری که می کند، با هر نگاهی که می کند، با هر خیالی که می کند، هر سخنی که می گوید، حتی یک کلمه و حرف و حتی یک قدم، در ساختمان شخصیت خودش تاثیری به جا می گذارد. گاهی خدایی نکرده خیال بدی به خاطر انسان می گذرد ولی انسان به آن تن نمی دهد. گاهی هم انسان به آن خیال تن می دهد. یعنی با آن همراهی می کند. خب این در ساختمان شخصیت انسان تاثیر می گذارد. اگر حرفی زده ام در ساختمان شخصیت من تاثیر می گذارد. هر قدمی که برداشته ام در ساختمان شخصیتم تاثیر می گذارد. مثلا شما از منزلتان بیرون آمدید که به روضه بیایید. قدم به قدمش در ساختمان شخصیت شما تاثیر می گذارد. یک مطلب دیگر هم عرض کردم. عرض کردم در ساختمان آینده شما هم تاثیر دارد. این قدمی که برداشتید سرنوشت شما را می سازد. این کلامی که نگفتید، سرنوشت شما را می سازد. این کلامی که گفتید هم سرنوشت شما را می سازد. خیالی که نکردید و خیالی که کردید در ساختمان سرنوشت شما تاثیر می گذارد. اگر دستت را در جیبت کردی، در ساختمان شخصیت و سرنوشتت تاثیر می گذارد. سرنوشت شما را همین حرف ها و همین کارها و همین پولی که خرج کردی یا خرج نکردی می سازد. یک جاهایی انسان نباید خرج کند. حتی یک ذره. یک جاهایی باید از همه سر و جانش بگذرد. مثال عرض می کنم. اینها در ساختمان شخصیت آدم تاثیر می گذارد. ساختمان شخصیت شما تمام تمام تمام سرمایه شما در عالم آخرت است. شما پول هایت را می بری؟ همه مان می دانیم که نمی بریم. مثلا کسی صد دست لباس دارد. خب داشته باشد. آنجا می برد؟ نه نمی برد. صد تا کاخ و باغ دارد. با خود می برد؟ نه نمی برد. خب نمی برد دیگر. هیچ چیز از اینهایی که اینجا جمع کرده را نمی برد. در آیه 94 سوره مبارکه انعام می فرماید: تـَرَكـْتـُم ما خـَوَّلناكـُمْ هرچه به شما دادیم را گذاشتید. پس چه آوردید؟ خودمان را می بریم. من برای خودم هیچ کاری نکرده بودم. خدایی نکرده، العیاذبالله در برابر دو ریال مغلوب بودم. یک کسی از مقابلم عبور کرد نتوانستم نگاه نکنم. نتوانستم. چقدر ضعیف بودم؟ نتوانستم نگاه نکنم. یک وقت من در همین کوچه راه می رفتم. یک آقای جوانی جلوی من راه می رفت. من دیدم دائما سرش از این طرف به آن طرف می گردد. یک کسی از این طرف می آید. یک کسی از آن طرف می آید. ببخشید لفظش بد است. ذلیل است. ذلیل نگاه است. خب این شخصیت است دیگر. آدم یک شخصیتی دارد. بعد من از خودم پرسیدم من چرا دارم این پسر را نگاه می کنم؟ او در حال گناه بود دیگر. من نباید او را نگاه می کردم. اینهایی که داریم عرض می کنیم به همان حرف برمی گردد. هر قدمی که من در راه انجام واجباتم، انجام دهم، نمازم را دقیق و درست و اول وقت بخوانم، در آن ساختمان تاثیر دارد. ببیینید اگر آدم بخواهد یک نماز درست بخواند چقدر طول می کشد؟ خیلی خوب بخواند پنج دقیقه. از پنج دقیقه که بیشتر نمی گوییم. پنج دقیقه نماز. اول وقت بخوان و درست بخوان. همین. آقا این یک قدم بسیار بسیار بسیار بزرگ در ساختمان شخصیت شماست. شخصیت شما چه بود؟ تمام سرمایه شما برای عالم آخرت است. تمام سرمایه شما برای عالم آخرت همین شخصیت خودتان است. همین خودت.

شب عاشوراست. خدایا ما که برای بهره مندی از شب عاشورا آمادگی نداریم. ما از خودمان استعفا می دهیم. دستمان به سوی رحمت واسعه و کرم امین تو در این شب دراز می کنیم. آن را هم نمی کنیم. یک نگاهی به صحنه عاشورا بنیدازیم. یک مطلبی را در شب های گذشته در بین روضه تکرار کردم که شاید خیلی به آن توجه نشده باشد. ببینید کسی که به مقام ولایت می رسد یعنی ولیّ خدا می شود، هیچ وقت مضطرب نمی شود. هیچ وقت دست پاچه نمی شود. هیچ وقت دست و پایش را گم نمی کند. آن چیزی که می خواهد را دقیق و صحیح حتی در سخت ترین شرایط عمل می کند. بنابراین همه حوادث عاشورا در مشت امام حسین علیه السلام است.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای