سحرگاه 19ماه مبارك رمضان ، شبي است كه اميرالمؤمنين ، مولي الموحدين در محراب عبادت در مسجد كوفه هنگام نماز صبح ، بدست اشقي الاشقياء ، ابن ملجم مرادي ، ناجوانمردانه ضربتي بر سر مباركشان با شمشير زهرآلود وارد آمد.
در اخبار آمده است كه ايشان به تكرار خبر از شهادتشان بدست ابن ملجم مي دادند آن حضرت در حالي كه دست بر محاسن مباركشان مي كشيدند ،مي فرمود : « ما يحبس اشقاها أن يخضبها عن أعلاها بدم ؟ » همچنين در آخرين ماه رمضان از عمر مباركشان بر بالاي منبر به اصحابشان خبر دادند كه در اين سال در فراغ او ، حج به جا خواهند آورند.
اما نحوه به شهادت رساندن ايشان از اين قرار بود كه چند تن از خوارج بعد از جنگ نهروان در مكه جمع شدند و بنا گذاشتند بر كشتن اميرالمؤمنين عليه السلام و معاويه و عمروعاص در شب 19 از ماه مبارك رمضان. ابن ملجم از ميان آنان برخاست و گفت : من علي عليه السلام را به قتل خواهم رساند.
زماني كه ابن ملجم به قصد عمل شوم خود به كوفا آمد ، به محله قبيله كنده كه مجل اجتماع خوارج بود رفت. در آنجا مردي از خوارج را ملاقات كرد و در آن هنگام با قطام دختر اخضر تميمي برخوردكرد كه پدر و برادرش در جنگ نهروان كشته شده بودند. محبت قطام در دل ابن ملجم رخنه يافت و قصد ازدواج با او كرد.
قطام در برابر در خواست ازدواج ابن ملجم ، 3 چيز طلب كرد :
1-سه هزار درهم
2-خادم و حشم
3-كشتن اميرالمؤمنين عليه السلام
او به خاطر كشته شدن پدر و برادرش كينۀ شديدي از اميرالمؤمنين داشت . ابن ملجم به در خواست او پاسخ مثبت داد و عزم بر قتل اميراممؤمنين گرفت. و از وردان بن مجالد و شبيب بن بحر براي اين كار كمك خواست.
ام كلثوم ، فرزند اميرالمؤمنين عليه السلام نقل مي كند : در شب نوزدهم ، حضرت با قرصي از نان و نمك افطار كردند و تا صبح دائماً مشغول عبادت خداوند و قرائت قرآن و صلوات بر پيامبر بودند.
در سحرگاه كه حضرت به مسجد وارد شدند در آنجا دو نفر را در حالت خواب ديدند و خطاب به يكي از آن دو ( ابن ملجم ) فرمودند : از خواب برخيز كه همانا اين خواب ، خوابي است كه خداوند از آن نهي كرده ، كه اين خواب ، خواب شيطان و خواب اهل جهنم است. به پهلوي راست بخواب كه خواب علما مي باشد ويا به پهلوي چپ بخواب كه خواب حكما مي باشد و يا به پشت بخواب كه خواب انبياء است و در ادامه فرمودند: قصد كاري را كرده اي كه نزديك است آسمانها تكه تكه و زمين از هم جدا شود و كوه ها شكافته شود و اگر بخواهي، از آنچه در زير پيراهن مخفي كرده اي خبر مي دهم. ابن ملجم در كنار ستوني در عقب محراب مخفي شد و وردان و شبيب هر كدام در گوشه اي از مسجد مخفي شدند . زماني كه حضرت در ركعت اول ، سر از سجده برداشتند شبيب فرياد زد :
« لله الحكم يا علي لا لك و لا لأصحابك » ؛ و شمشيرش را پرتاب كرد به سوي حضرت ؛ ولي شمشيرش به طاق مسجد برخورد كرد و بلا فاصله ابن ملجم شمشيرش را از زير پيراهن كشيد و بر فرق مبارك حضرت فرود آورد كه بر اثر اين ضربت ، سر مبارك حضرت از مفرق تا محل سجده گاه شكافته شد و حضرت در اين حالت مي فرمودند : بسم الله و بالله و علي ملهِ رسول الله فزت و رب الكعبه و سپس فرياد زدند : « مرا ابن ملجم ، آن فرزند زن يهودي كشت» و از شدت درد بر سر مبارك خاك مي ريختند و اين آية شريفه را تلاوت مي فرمودند : « منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخري » و مي فرمودند : « امر خدا فرا رسيد و رسول خدا صلي الله عليه و آله راست گفت ؛ اين همان چيزي بود كه خدا و رسولش به ما وعده دادند.
و نقل شده است كه حضرت جبرئيل در بين آسمان و زمين ندا مي كرد :
«تهدمت والله اركان الهدي و انطمست والله اعلام التقي و افصمت العروه الوثقي ، قتل ابن عمّ المصطفي ، قتل الوصي المجتبي ، قتل علي المرتضي اشقي الاشقياء »