سبل الهدی والرشاد فی سیره خیرالعباد، للإمام محمدبن یوسف الصالحی الشامی، تحقیق: الدکتور مصطفی عبدالواحد
چاپ: القاهره1414هنمـ 1993م، رحلی.*
سیره شایسته یا « سبل الهدی والرشاد فی سیره خیرالعباد» مفصلترین زندگینامه ای است که از پیامبر اکرم اسلام - صلی الله علیه وآله وسلم- دردست داریم. مؤلف این کتاب شمس الدین ابوعبدالله محمدبن یوسف بن علی بن یوسف شامی صالحی دمشقی مورخ ومحدث مشهور قرن دهم است. وی درصالحیه دمشق تولدیافته، اما ازسال تولد او چیزی نمی دانیم. ظاهرا پس از اتمام تحصیلات به مصرهجرت کردو دراطراف قاهره در برقوقیه سکنا گزید وتاهنگام وفات در همانجا ماند. براساس نقل ابن عماد حنبلی مرگ او روز دوشنبه چهاردهم شعبان سال 942 اتفاق افتاده است.(1)
علامه شعرانی(متوفی973) در ذیلی که برکتاب خویش «لواقح الانوار فی طبقات الساده والاخیار»(2) نوشته، اندکی از احوالات ومراتب علمی مؤلف سیره شامیه را آورده است. او میگوید:« برادر صالح من عالم زاهد شیخ شمس الدین محمد شامی... دانشمندی نیک کردار، برخوردار از علوم مختلف...، خوش سخن وباهیبت بود. بسیار روزه میگرفت، زیاد به نماز می ایستاد. من شبهای فراوانی نزد او بیتوته کردم، جز اندکی از شب را بخواب نمیرفت... . هرگز ازمال مراجع قدرت یا وابستگان به ایشان چیزی نمی پذیرفت و از غذای ایشان تناول نمیکرد.»(3)
از احوالات مؤلف بیش از این چیزی نمیدانیم.
ترجمه نویسان وفهرست نگاران کتب برای او کتابهای زیادی ذکر کرده اند که از جمله مهمترین آنها میتوان کتابهای زیر رانام برد:
اما مهمترین ومشهورترین نوشته مؤلف کتاب مورد بحث ما «سبل الهدی والرشاد» است که در دوازده جلد بزرگ در حدود بیش از هفت هزار صفحه به چاپ رسیده است.
مؤلف خود در مقدمه کتاب مینویسد:« این کتابی است که من آن رااز میان بیش از سیصد کتاب جمع آوری وانتخاب کرده ام وهمه کوششم دربدست آوردن اطلاعات صحیح بوده است... ودرآن از احادیث جعلی هیچ نیاورده ام.» بعد از آن به روش خود در تألیف کتاب اشاره میکند:« در پایان هرباب[بعد از نقل روایات مربوط به بحث] آنچه در آن مشکل وجود داشته توضیح داده ام. علاوه برآن به پاره ای از نکات نفیس وممتاز آن اشاره داشته ام و با بیان معنای الفاظ غریب و چگونگی ضبط کلمات مشکله و راه جمع بین آنچه در ظاهر متناقض بنظر میرسد، کار خود را در آن باب به پایان برده ام.»
بعد از آن به راه و رسم خود در نقل روایات میپردازدو میگوید:« و آنگاه که حدیثی را از یکی از ائمه حدیث می آورم اگر روات آن در الفاظ اتفاق دارند، من بین این الفاظ جمع میکنم(4)واگر حدیث را به دو نقل کننده(مثل بخاری ومسلم) یا بیشتر نسبت میدهم، بین الفاظ آنها – اگر یکسان است- جمع کرده ام. کسی به من اعتراض نکند که چرا مثلا حدیثی را به بخاری ومسلم نسبت داده ام اما همرا ایندو دیگران ر ا نامبرده ام، چون که این عمل به خاطر زیادتی بوده است که آنها داشته اند.»
مؤلف سپس به ذکر اختصارات و رموزی که در کتاب آورده میپردازد؛ به این معنا که ایشان برای عالمان بزرگ یا کتابهایی که بطور مکرر نام برده شده اند اختصارات ورموزی قرار داده است که تا با مراعات آنها از تطویل پرهیز کند. در ضمن این کار، ما با بسیاری از مهمترین و مشهورترین مؤلفان حدیث وسیره وتاریخ آشنا میشویم که بهترین آثارشان در شمار مصادر سیره شامیه قرار دارد؛ از جمله:
مؤلف در پایان مقدمه اش برکتاب، پس از ذکر اختصارات، میگوید:« من این کتاب را «سبل الهدی والرّشاد فی سیره خیرالعباد و ذکر فضائله و إعلام نبوته و أفعاله وأحواله فی المبدء والمعاد » نامگذاری کرده ام، واگر در آن دقت وتأمل کنی خواهی دانست که نتیجه عمر وذخیره همه روزگار من است.»(13)
مؤلف، کتاب خود راحاوی حدود هزار باب دانسته است؛ اما با شمارش این بنده، تعداد ابواب کتاب طبق نسخه تصحیح شده و چاپ شده موجود 1540 باب است.(14)
از این کتاب در کتابخانه های معتبر عالم اسلام مخطوطات متعدد وجود داشته، اما محققان کتاب، نسخه کتابخانه صنعاء را اصل قرار داده اند؛ زیرااولاً این نسخه تمام بوده وهمه کتاب را دربرداشته و ثانیاً از نظر صحت در درجه بالایی بوده است ونشانه های مقابله و تصحیح مورد استفاده قرار گرفته است.
از آنجا که کتاب بسیار مفصل بوده، مرکز عهده دار تحقیق ونشر کتاب(15)، هریک یا دو جلد از کتاب را برای تحقیق به یک یا دوتن از محققان و دانشمندان نام آور مصری سپرده است و البته برای اینکه کتاب به صورتی یکسان مورد تحقیق قرار گیرد و به شکل واحد به طالبان عرضه گردد، راه و رسم خاصی برای تحقیق قرار داده که در تمام مجلدات مورد عمل قرار گرفته است. لذا محققان علاوه بر مقابله نسخ خطی و تصحیح آنها بایستی:
اولین مجلد این کتاب در سال 1392 هــ 1972 م با تحقیق دکتر مصطفی عبدالواحد منتشر شد، و دو سال بعد در سال 1394 هــ 1974 م دومین مجلد با کار همان محقق به بازار آمد. در سال 1395 هــ 1975 م مجلد سوم با تحقیق استاد عبدالعزیز عبدالحق حلمی انتشار یافت. مجلد چهارم با تأخیری شانزده ساله در سال 1411 هــ 1990 م توسط دو محقق استاد ابراهیم ترزی و استاد عبدالکریم غرباوی تحقیق ونشر شد.
مجلد پنجم با تحقیق فهیم محمد شلتوت و دکتر جوده عبدالرحمن هلال قبل از جلد چهارم و در سال 1404 هــ 1983م صورت طبع یافت و...
مزایای کتاب
این اصل اساسی در حدی نزدیک به کمال و غایت در کتاب مورد بحث ما عمل شده است. مؤلف چنانکه دیدیم نوشته خود را از سیصد مصدر در زمینه های مختلف حدیث و تاریخ و سیره و طبقات و رجال و تفسیر وادب و لغت و... یعنی آنچه در روزگار او در دسترس بوده، گردآورده است و این چیزی نزدیک به کمال مطلوب در تتبع تاریخی است. لذا محققان تاریخ صدر اسلام از مراجعه به این کتاب چاره ای ندارند و نمیتوانند آن را از چشم دور بدارند.
راقم این سطور در کمتر کتاب لغت و تفسیر این مقدار وضوح و روشنی در معنا کردن لغات مشکل دیده است. بسیاری از اوقات شرح و تفسیر نویسان آنجا شرح مینویسند و یا لغت معنا میکنند که آن را مشکل پنداشته اند؛ گویی هیچ وقت برای هیچ کس مشکل دیگری وجود نمیتواند داشته باشد؛ بسیاری از اوقات نیز لغات را بصورت « دوری» تفسیر و معنا میکنند؛ اما مؤلف سیره شامیه اغلب در شرح و تفسیر باذوق وهنر بسیار عمل میکند و مشکلی باقی نمیگذارد.
الف:در پایان داستان برخورد حضرت پیامبر اسلام- صلی الله علیه وآله وسلم- با بحیرای راهب، مؤلف میگوید: «بعضی گفته اند « در بازگشت پیامبر اکرم- صلی الله علیه وآله وسلم- از این سفر، ابوبکر غلام خود بلال را به همراه ایشان فرستاد.» اما حافظ شرف الدین رمیاطی و حافظ قطب الدین حلبی و حافظ ابن سیدالناس در مورد این نقل گفته اند: این حدیث، حدیثی منکر است؛ زیرا در آن زمان(17) ابوبکر سِنی کمتر از ده سال داشته است، چرا که پیامبر - صلی الله علیه وآله وسلم- بیشتر از دو سال از او بزرگتر بوده اند، و نیز بلال بیش از سی سال بعد به ملکیت ابوبکر منتقل شده است، و در ابتدا برده بنی خلف جُمحی بوده است.»(18)
ب:در حوادث جنگ بدر می آورد:« رسول خدا- صلی الله علیه وآله وسلم- آنگاه که از آمدن دشمن(= لشکر قریش) خبردار شد با مسلمانان در مورد چگونگی برخورد با ایشان مشورت کرد. ابوبکر از جای برخاست و سخنانی گفت. پیامبر خدا از او روی گردانید. بعد عمر برخاست و سخن گفت. پیامبر اکرم از او نیز روی گردانید. سپس سعدبن عباده از جای برخاست و عرضه داشت: یارسول الله گویا در مشورت، نظر ما (انصار) را خواهانی. سوگند به آن کسی که جان من در دست اوست، اگر امر کنی که به دریا فرو رویم، خواهیم رفت و اگر امر کنی که تا برک الغماء(در یمن) بتازیم، خواهیم تاخت...»
آنگاه به تحقیق حدیث میپردازد و با نقلی از عیون الاثرابن سیدالناس(19)، می آورد که سعدبن عباده اصولاً در جنگ بدر حضور نداشته است؛ زیرا قبل از خروج از مدینه ماری او را گزید و وی را بستری کرد. وی سپس به حل مشکل موجود در حدیث فوق می پردازد.(20)
ج:در نقل وقایع جنگ خیبر، جریان مبارزه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب- علیه السلام- با شجاعترین جنگجویان یهودی از جمله مرحب را به تفصیل می آورد وپس از آن به نقل حدیثی معارض می پردازد که در آن کشنده مرحب را مردی به نام محمدبن مَشلَمه د انسته است. در پایان نیز به بررسی این دو نقل می پردازد، و میگوید:
« لیکن در صحیح مسلم، داستان امیرالمؤمنین- علیه السلام- بنا به نقل سه تن از اصحاب یعنی سَلَمه بن الاکوع و بُریده بن خُضیب و ابورافع آزاد کرده رسول خدا- صلی الله علیه وآله وسلم- ثبت است که بر فرض صحت حدیث مخالف، آنچه در صحیح مسلم آمده، بر آن مقدم است؛ زیرا:
اولاً، سند آن صحیحتر است.
ثانیاً، راوی حدیث معارض در جنگ خیبر حضور نداشته است، در حالی که سَلَمه و بُریده و ابورافع هرسه در آن جنگ بوده اند وبطور قطع آنها از کسی که در آن نبرد نبوده، به وقایع اتفاق افتاده داناترند.
علاوه بر اینکه ابوعمروابن عبدالبر صاحب « الاستیعاب(21)»و ابن الاثیر صاحب «الکامل(22)»به صحت مطلق حدیث قتل مرحب به دست امیرالمؤمنین- علیه السلام- قطع دارند.»(23)
نویسنده این سطور اضافه میکند:
اولاً:محمدبن مَسلمه که در این نبرد صاحب این همه شجاعت بوده و جنگ در واقع بعد از چندین روز شکست مسلمانان از یهود، به دست او تمام میشود، در تاریخ جنگهای اسلام فقط در این حادثه وجریان دیده شده و هیچگاه در هیچ جنگ دیگری هیچ گونه نشانه ای از چنین شجاعتی ندارد. گویی تنها آن روز به صحنه تاریخ آمده و بعد از آن برای همیشه از این صحنه غیبت کرده است.
ثانیاً:آنچه مؤلف در تحت عنوان صحت حدیث معارض ولو بصورت فرض آورده، چیزی است بر اساس معیارهای احادیث احکام. ما در تاریخ معیارهای دیگری نیز داریم و آن اینکه ناقل یک واقعه تاریخی یا باید خود در جریان حادثه حضور داشته باشد، یا از کسی که شاهد عینی است نقل کند، و این دو شرط هیچکدام، به اتفاق همه مورخان، در مورد ناقل حدیث محمدبن مَسلمه وجود نداشته است.
ثالثاً:در ضمن حدیث محمدبن مَسلمه می آید که او از پیامبر اکرم- صلی الله علیه وآله وسلم- اجازه گرفت تا به قصاص خون برادرش به جنگ مرحب برود، در حالی که ناقلان این حدیث مثل ابن اسحاق، با فاصله اندکی از این نقل میگویند: محمدبن مَسلمه بعد از پایان جنگ یکی از اسیران یهودی را به قصاص خون برادر به قتل رسانده است.(24) بنابراین آن کسی که به قصاص کشته شده اسیر یهودی بوده، نه « مرحب » فرمانده شجاع مهمترین قلعه های خیبر.
رابعاً:و از همه مهمتر اینکه ما در بررسی دو حدیث متعارض تاریخی، این حقیقت بسیارمهم را نباید فراموش کنیم که در عصر امویان طرحی حساب شده و کوششی عظیم در جعل حدیث به عمل آمد. زمینه های متعددی برای جعل در نظر گرفته شد. مدائنی مورخ مشهور(25) صدر اسلام که این جریان را نقل کرده است بخش های زیاد ی از سیاست امویان را آورده است. او چندین بخشنامه رسمی دولتی در زمینه مورد بحث ما نقل میکند. در یکی از این بخشنامه ها، معاویه به تمام کارگزاران خود در بلاد مختلف عالم اسلام دستور میدهد:« حدیثی در فضیلت ابوتراب[امیرالمؤمنین علی- علیه السلام-] نباشد مگر اینکه روایتی همانند آن را در فضل خلفای نخستین و صحابه برای من بیاورید، یا ضد آن را روایت کنید. این کار نزد من محبوبتر است و برای شکستن دلایل و براهین ابوتراب و شیعیان وی، وسیله ای قویتر و برّنده تر.»(26)
از این رو محقق حدیث و آشنای با تاریخ اسلام بخوبی دیده است که در هریک از نقاط برجسته زندگانی امیرالمؤمنین- علیه السلام- و در مورد هریک از فضایل اهل بیت نبوی، حدیث یا احادیثی مخالف و متناقض وجود دارد، و جاعلان عصر اموی هرجا به شکلی با واقعیات تاریخی مقابله کرده اند. در مورد چگونگی اسلام آوردن امیرالمؤمنین- علیه السلام-، در مورد اولین اسلام آورنده، در زمینه اولین روز دعوت به اسلام، در شأن نزول آیه شریفه أنذر عَشیرَتَک الأقربین ، درباره لیله المبیت و جریانات مربوط به هجرت نبوی- صلی الله علیه وآله وسلم- و دهها مسأله اساسی دیگر. این جریان مهم تاریخی نیز در شمار همان مزیّتهاست که جعل در زمینه آن دست از آستین درآورده و داستانی به این تفصیل پرداخته است. بی تردید حدیث محمد بن مَسلمه در روال احادیثی است که در عصر اولیه اموی به دستور معاویه در برابر فضائل اهل بیت نبوی- صلی الله علیه وآله وسلم- ساخته شده بوده اند.
د: مؤلف در عداد شرکت کنندگان مسلمان جنگ بدر:« عقبه بن عمروبن ثعلبه انصاری بدری» را نام میبرد. بعد میگوید:« اکثر مورخان گفته اند: او در سرزمین بدر سکنا داشته و بدین جهت بدری لقب یافته است[ نه به خاطر حضور در جنگ بدر] اما بخاری بطور جزم میگوید:«وی در جنگ بدر شرکت داشته است.» و بعد از اشاره به دلیل بخاری اضافه میکند:« و ابوعُبیده بن سلام و مُسلم درکُنی نیز معتقدندکه او در این جنگ حاضر بوده و در آخر از محققی به نام ابن برقی این جمله را نقل میکند که حاوی یک قانون کلی در امرتحقیق است: ابن اسحاق اورا در عداد شرکت کنندگان در جنگ بدر نام نمی برد اما از سوی دیگر، در چندین حدیث، حضور او در جنگ بدر نقل شده است، و قاعده کلی این است که اثبات کننده بر نفی کننده مقدم است.»(27)
نمونه ها در زمینه های گوناگون فراوان است و همه این مطالب تحت عنوان «تنبیهات» بعد از نقل روایات تاریخی آورده میشود.
الف:مقایسه سند ومتن اخبار تاریخی با یکدیگر؛ چنانکه در داستان فتح خیبر و قتل مرحب دیدیم. نمونه ها آنقدر هست که در این مجال مختصر قابل إحصاء نیست. از جمله نگاه کنید به: داستان صلح حدیبیه و تنبیهات آن، جلد5 ، ص112-114 ؛ التنبیه الثالث، ص 117-118؛ التنبیه الثانی عشر و الثالث عشر، ص120؛ التنبیه الحادی و العشرون و الثانی والعشرون، ص122 و123 ؛ السابع والعشرون، ص 127؛ الثامن والثلاثون؛ نیز داستان غزوه حنین ج5 ، ص511 ؛ التنبیه الخامس و السادس و السابع؛ همچنین داستان غزوه موته ج6 ، ص248-251 التنبیه الثانی والثالث والرابع و الخامس و السابع؛ ونیز داستان سریّه خالد بن دومه الجندل ج6 ، ص342؛ و نیز حادثه بئر معونه ج6 ، ص102-104 التنبیه الثانی و الثالث و الخامس، و نیز جریان بنای مسجد ج3، ص 499-502 التنبیه الاول والثانی والثالث والرابع، همچنین رجوع شود به جریان هجرت ج3، ص329-330 الاول والثانی والرابع و...
ب:صحت وسقم، اعتبار و عدم اعتبار و شهرت و عدم شهرت معلوم میشود. لذا با جملاتی از این قبیل:« و تواترت الأخبار» و « فیه من عدم التثبت ماتری» ج3 ، ص 360 و « رواه ابوداد و الترمذی و قال حسن صحیح » و « روی ابن اسحاق والبیهقی والامام احمد وابنه عبدالله و الطبرانی برجال ثقات » ج3 ، ص 593 و « القول الاول رواه ابو نُعیم بسند ضعیف عن ابن عباس ... والقول الثانی رواه الطبرانی والبیهقی والضیاء بسند صحیح...» ج3 ، ص606 « وروی الامام احمد والبزّاز والحاکم برجال الصحیح» ج4 ، ص 63 و« روی مسلم و النسائی... و الشیخان عن ابی طلحه و ابن اسحاق والامام احمد و مسلم عن انس و الشیخان عن طریق عروه ... والطبرانی برجال الصحیح عن ابن مسعود و الامام احمد برجال ثقات ...» ج4 ، ص84 و « روی ابوداود والبیهقی باسناد حسن » و « روی الامام احمد بسند صحیح» ج4 ، ص114 و« هو أثبت الأقاویل» ج4، ص289 و « روی الحاکم بسند صحیح » ج4، ص 336 و « روی ابویعلی برجال الصحیح ... والامام احمد و ابن ماجه بسند صحیح » ج4، ص337 و « عند احمد والنسائی و ابن سعد من حدیث جابر بسند صحیح » ج 4، ص357 و « وأما ماوقع فی کامل ابن عدی و مستدرک الحاکم و الأوسط للطبرانی من حدیث ابن عمران مده الصلح کانت أربع سنین فهو مع ضعف اسناده مُنکَر مخالف للصحیح » ج5، ص122 و « والمشهور فی سبب نزولها ما رواه مسلم من حدیث سلمه بن الارکوع و من حدیث انس بن مالک و احمد و النسائی بسند صحیح ...» ج5، ص127 و «وهی روایه شاذه و الصحیح انه- صلی الله علیه و آله وسلم- کان علی بغله» و« وقع فی الصحیح » ج5، ص512 و« وهوالصحیح بلاشک» ج5، ص565 و « روی الطبرانی بسند ضعیف عن عمران بن حصین » و « رواه ابن ابی حاتم و ابوسعد النیسابوری والبیهقی باسناد حسن» ج5، 626 و « وهو الاثبت » ج5 ، ص638 در این کتاب بسیار برخورد میکنیم.
و در مورد شرح ابوذر خُشنی بر سیره ابن هشام میگوید:
« این کتاب با تمام اختصاری که دارد، بسیار مفید است»
وبعد در مورد شرح سهیلی برآن کتاب میگوید:« سهیلی بسیاری از مشکلات این کتاب را شرح وتوضیح کرده است.»
و در مورد کار حافظ علاءالدین مغلطای میگوید:« او تعلیقاتی بر روض الانف تألیف سهیلی و سیره ابن هشام دارد که من آن را در دو مجلد به خط خود او دیده ام.» او در این کتاب کار سهیلی را دنبال کرده وبسیاری از مشکلات سیره را که سهیلی وا گذا شته شرح وتوضیح میدهد؛ در باره زیادبن عبدالله بکائی راوی واسطه بین ابن اسحاق وابن هشام میگوید:« او در مغازی، صدوق وضابط است.» در مورد واقدی از خطیب بغدادی نقل میکند که: « او کسی است که دانش سیره در عصرش بدو منتهی میشود.» وخود میگوید:« اختلافی نیست که وی در علم سیره دریایی از دانش بوده و از نظر قوه حفظ مکانتی بلند دارد.»
نقاط ضعف
کتاب سبل الهدی با این که حاوی جهات مثبت فراوان است، از نقاط ضعف اساسی خالی نیست. نقاط ضعفی که در اغلب کتب سیره وجود داشته و حتی مشهورترین وقدیمیترین(29) نوشته ها از این دست بدان گرفتار ومبتلا است . در رأس این نقاط ضعف دو مسأله کتمان وتحریف قرار دارد.
کتمان: کتمان حقایق تاریخی در میان مورخان اسلام، عیبی شایع و تقریبا عمومی است، و از موخانی که نوشته های آنها امروز در دست است کمتر کسی وجود دارد که گرفتار این عیب بزرگ نباشد. طبری، ابن جوزی، ابن اثیر، ابن خلدون، ابن کثیر، ابوالفداء، و... کمابیش در بند وچنگال عفریت پنهانکاری گرفتارند. چند نمونه برای اثبات مطلب و درضمن برای نشان دادن زمینه کار کافی است.
مسأله اولین پذیره اسلام و نخستین مسلمان، از مسائلی است که به خاطر دخالت بعد سیاست، سخت مشوش است. مؤلف سبل الهدی این مسأله را با نقل اقوال شروع میکند و البته در این زمینه هم تا حد ممکن آراء واقوال صحابه و تابعان ومورخان وغیر ایشان را می آورد، سرانجام رأی اسلام رسمی مکتب خلافت را قبول میکند.
مطلبی که در اینجا باید مورد مداقّه و نقد قرار گیرد پنهانکاری بزرگ مؤلف است، او از نقل روایاتی که مسأله را به قاطعیت فیصله میدهد، و واقعیت را- که بکلی چیزی است ورای این جنگ زرگریِ برپا شده به دست امویان- نشان میدهد خودداری کرد، گویی این روایات اصولا وجود نداشته یا او از آنها اطلاع ندارد. در حالی که خود او یکی از مهمترین این روایات را در باب دیگری آورده و در مسأله دیگری مورد استناد وحل کننده اختلاف قرار داده است. مؤلف درباب تعلیم نماز بوسیله جبرییل به پیامبر- صلی الله علیه وآله- می آورد:« امام احمد و بیهقی و ابن عبدالبر از اسماعیل فرزند ایاس فرزند عفیف کندی و او از پدرش از جدش نقل میکند که عفیف گفت: من تاجر بودم و در عصر جاهلیت به مکه آمده بودم. به نزد عباس فرزند عبدالمطلب رفتم تا از او پاره ای اجناس تجارتی خریداری کنم. من نزد عباس[در مسجدالحرام] بودم که جوانی برومند از بنایی نزدیک به آن خارج شد. پس به خورشید نظری کرد، وچون آن را از ظهر گذشته دید، به وضو پرداخت وآن را شاداب گرفت. سپس به نماز ایستاد. بعد جوانی نزدیک به بلوغ از همان جا بیرون آمد وهمراه او به نماز ایستاد. طولی نکشید که زنی بیرون آمد، و پشت سر آندو قرار گرفت. لحظه ای دیگر آن جوان به رکوع رفت، و نوجوان و زن هم رکوع کردند. بعد اوم سر برداشت آنها هم سربرداشتند. جوان به خاک به سجده افتاد آنها نیز سجده کردند. من به عباس گفتم: ای عباس این چیست؟ گفت: این محمد پسر عبدالمطلب پسر برادر من است. گفتم: این زن کیست؟ گفت:او همسرش خدیجه دختر خویلد است. پرسیدم: این نوجوان کیست؟ گفت: این علی پسر ابوطالب، فرزند عموی اوست. گفتم: این چه کار است که میکنند؟ گفت: نماز میخوانند. او خود را نبی میداند وتاکنون کسی در این راه و رسم از وی متابعت نکرده است. جز زن وپسرعمویش این نوجوان. او معتقد است که گنجهای کسری و قیصر بزودی برای او گشوده خواهد شد.(30)»
مؤلف از این نقل صریح که بوضوح نشان میدهد که اولین مسلمانان، منحصرا چه کسانی بوده اند، و نشان میدهد که همه آنها بوضوح دین خویش را آشکار میداشته اند و حتی آینده وپیروزیهای شگفت آن را بر دو امپراطوری بزرگ ایران و رم وعده میداده اند، در فصل مربوط به اولین مسلمان به هیچ وجه استفاده نمیکند، ودر آنجا چنانکه گفتیم در پایان نقل آراء نظر معتدل اسلام رسمی را میپذیرد(31)، در صورتی که این نقل معتبر و مقبول بسیاری از آن نظریات و این نتیجه نادرست را به صراحت و قاطعیت نفی میکند.
چیزی که لازم بتذکر است این که این روایت که بااندک اختلاف با چند لفظ نقل شده علاوه بر احمدبن حنبل و بیهقی و ابن عبدالبر بوسیله طبری و ابن اثیر هم نقل شده است.(32)
نمونه دیگری که در همین مسأله مورد بحث، در شمار پنهانکاریهای مؤلف قرار دارد، روایتی است از صحابی مشهور سعدبن ابی وقّاص. محمد پسر سعد میگوید: من از پدرم سؤال کردم: آیا ابوبکر در پذیرش اسلام در میان شما اولین نفر بود؟ او گفت: نه! قبل از او پنجاه تن اسلام آورده بودند.(33) مؤلف در بحث اولین مسلمان به هیچ وجه به این نقل اشارتی ندارد،(34) در حالی که تاریخ طبری که در میان مآخذ اوست آن را در همین باب نقل کرده است.(35)
نومنه سوم حدیثی است که یکی از مهمترین حوادث جنگ اُحد را در بر دارد، و ما آن را باز از تاریخ طبری برای خوانندگان گرامی نقل میکنیم:
ابو رافع میگوید: وقتی که علی بن ابی طالب پرچمداران دشمن را شکست، رسول خدا گروهی از دشمنان را مشاهده کرد. به علی فرمود: به اینها حمله بیاور. او به آنها حمله برده و جمعیتشان را متفرق ساخت و عمروبن عبدالله جمحی را[از جمع ایشان] به قتل آورد. دیگربار رسول خدا صلوات الله علیه گروه دیگری از لشگر قریش را مشاهده فرمود، به علی علیه السلام فرمود: به آنها هجوم بیاور. علی علیه السلام حمله کرده و ایشان را پراکنده ساخت، و از جمله شیبه بن مالک از قبیله بنی عامر را هلاک ساخت. جبرییل[ که درکنار رسول خدا صلوات الله علیه حضور داشت] گفت: یا رسول الله این کار علی مواسات با شماست. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم فرمود: « إنّه مِنّی و أنا مِنه؛ او از من است، و من از اویم.» جبرییل عرضه داشت : من نیز از شمایم. ابورافع گفت: پس صدایی را شنیدند که میگفت: لاسَیفَ إلّا ذوالفَقار ولافَتی إلّا علی.(36)
نمونه چهارم از پنهانکاریهای مؤلف روایت بسیار مهمی است در مورد حادثه یوم الإنذار یا اولین روز دعوت عمومی.
خلاصه این روایت که در مهمترین مآخذ سبل الهدی از جمله طبری آمده، چنین است:
بعد از نزول آیه 214 از سوره شعراء که حاوی امر به إنذار و دعوت نزدیکترین وابستگان خاندان نبوت بود پیامبر صلوات الله علیه، علی علیه السلام را که سِنّی در حدود 15 سال داشت خواست وبه او دستور داد تا خویشان بسیار نزدیک ایشان را به میهمانی بخواند. آنها حدود چهل نفر بودند. بعد از غذا پیامبر با آنان سخن گفت. هیچ کس از برای کسان خود چیزی بهتر از آنچه من برای شما آورده ام نیاورده است. من خیر دنیا وآخرت را برایتان آورده ام. خدایم به من فرمان داده است که شما را به سوی او بخوانم. کدامیک از شما در این راه یاور و پشتیبان من خواهد بود تا برادر ووصی و جانشین من در میان شما باشد. هیچ کس جواب همراهی نداد . تنها علی علیه السلام به پای خواست و در حالی که در آن جمع از نظر سن کوچکتر از همه بود، گفت: ای رسول خدا من یاور وپشتیبان شما خواهم بود. پیامبر صلوات الله علیه در برابر فرمود: این ، برادر من و وصی من وخلیفه من در میان شماست. سخن او بشنوید، و فرمان اورا اطاعت کنید.(37)
نمونه های مهم دیگری از کتمان حقایق در کتاب سبل الهدی وجود دارد که به خاطر احتراز از تطویل از ذکر آن خودداری میکنیم.
تحریف: تحریف حقایق یکی از مشکلاتی است که ما در تاریخ با آن روبرو هستیم. این مشکل در تاریخ اسلام بسیار دیده میشود وگذرگاهی سخت در راه تحقیق تاریخی است. از اولین کسانی که در تاریخ سخن گفته اند، ورأس ناقلان تاریخ است تا اولین مؤلفان وتاریخ نویسان در انواعی از تحریف گرفتارند. تحریف وتبدیل اسامی اشخاص و اماکن وازمنه و حوادث در متون تاریخی در متون تاریخی نمونه های زیاد دارد. اینجاست که تنها قدرت نقادی وتتبع تامّ پژوهشگر میتواند او را از این گذرگاه سخت به سلامت عبور دهد وتا این دو شرط در تحقیق تاریخی وجود نداشته باشد، لغزش محقق امری اجتناب ناپذیر خواهد بود.
در اینجا چند نمونه از اینگونه تحریفهای مورخان دیگر را بدست میدهیم تا خواننده با بازیگری های موجود در علم تاریخ بیشتر آشنا شود، و آنگاه نمونه هایی از تحریف وتبدیل موجود در سبل الهدی را خواهیم آورد.
اینک به یک نمونه از تحریف وتبدیل نام در یک روایت مهم تاریخی در کتاب سبل الهدی اشاره میکنیم:
« بیهقی از حسن روایت میکند: هنگامی که پیامبر مسجد خویش را بنا میکرد، یارانش به او کمک میکردند. او با ایشان بود و خشت بر میداشت، تا این که سینه اش همه خاک آلود گشت، و عثمان بن مظعون که مردی رفاه طلب بود هنگام برداشتن خشت آن را از لباس خویش به دور میداشت وبعد که آن را به زمین میگذاشت برآستین میدمید و خاک آن را می سترد و به لباس خویش نیز نظر میکرد تا اگر به گرد و خاک آلوده شده باشد، آن را پاکیزه کند.[ حضرت امیرالمؤمنین] علی بن ابی طالب رضی الله عنه به او نگاه کرد و این شعر را میخواند:
«مساوی نباشد ثواب آن کس که مسجد آبادان کند- و به دوام ایستاده یا نشسته در آن به کار وکوشش بپردازد- و آن کس که از غبار دوری میجوید.»
عمار یاسر این شعر را بشنید و آن را رجز وار تکرار میکرد، بدون این که بداند مقصود از آن کیست؟ پس به عثمان[بن مظعون] گذشت. عثمان [که این شعر را از او میشنید] به او گفت: « ای فرزند سمیه من خوب میشناسم که تو به چه کسی در سخنت نظر داری و بعد افزود: یا دست از تکرار رجز برمیداری یا با این- اشاره کرد به چوبدستی یا عصایی که دردست داشت- به صورتت خواهم کوبید. پیامبر اکرم چون این کلام را شنید، درغضب شد و فرمود: عمار پوست مابین دو چشم وبینی من است...، و دست به مابین دوچشم خویش گذاشت. مردمان دست از عمار کشیدند سپس به عمار گفتند: رسول خدا در مورد تو[بر ما] خشمناک شد، و ما میترسیم بدین جهت[آیاتی از] قرآن در مورد [مذمت و نکوهش] ما نازل گردد. عمار گفت: من او را راضی و خشنود خواهم ساخت. بعد به رسول اکرم- صلی الله علیه وآله- عرضه داشت: یا رسول الله من با اصحاب تو چه کنم؟! ایشان فرمودند اصحاب من با تو چه کرده اند؟ عرضه کرد: اینها مرا میکُشند، خود یک خشت و یک خشت برمیدارند اما بدوش من دو خشت و دو خشت بار میکنند. رسول خدا- صلی الله علیه وآله- دست او را گرفته و در مسجد طواف داد و در حالی که خاک را از موهای سر او میسترد فرمود: ای فرزند سمیه اینها آنها نیستند که تو را میکشند، تو را آن دسته ستمگر و یاغی میکشند، که تو آنها را به بهشت میخوانی و آنها تو را به دوزخ.»(45)
مورخان اسلام در مورد آن صحابی که عمار را به ضرب تهدید کرده و پیامبر را به خشم آورد، سخت به مشکل افتاده اند و اغلب کوشیده اند که این نام مستور بماند. گروهی اصولاً داستان بنای مسجد را به اختصار تمام گذارده اند و جریان فوق الذکر را بکلی حذف کرده اند. کلاعی صاحب الاکتفاء و ابن سید الناس صاحب عیون الاثر به این راه رفته اند.پاره ای به ابهام از او نامبرده اند. ابن هشام صاحب سیره النبی و سهیلی صاحب الروض الانف از این د سته اند، و بالاخره دسته سوم به تحریف و تبدیل آن کوشیده اند. صاحب سیره شامیه، کتاب مورد بحث ما و صاحب سیره حلبیه در شمار این گروهند.
ابن هشام از دسته دوم میگوید: چون عمار رجز را تکرار کرد، مردی از اصحاب رسول خدا گمان کرد که تعریض سخن با اوست. بعد از این اضافه میکند: ابن اسحاق نام این مرد صحابی را آورده است؛ اما دیگر هیچ نمیگوید.(46) اما سهیلی شارح سیره ابن هشام در توضیح این بخش میگوید: ابن اسحاق این مرد را نام برده است، اما ابن هشام از نامبردن او کراهت داشته باشد؛ زیرا نمیخواسته است نام فردی از اصحاب رسول را به بدی یاد کند. بهمین دلیل سزاوار نیست که ما به تحقیق و جستجو از این نام بپردازیم.(47) اینها بدین شکل به خفای این نام میکوشند. اما کاری که دسته سوم میکنند به هیچ وجه قابل گذشت نیست. آنها میکوشند حتی این مقدار نیز حساسیت برنیانگیزند؛ زیرا ممکن است کسی بعد از خواندن سیره ابن هشام درصدد جستجوی نام حقیقی این صحابی برآید و مثلا در شرح ابوذر خُشنی بر ابن هشام یا در تاریخ الخمیس دیار بکری و غیر اینها آن را بیابد؛ لذا یکسره مسأله را تغییر میدهند، و این نام را با نامی شبیه، عوض و بدل میکنند و سرانجام از گردونه ی این بازیگری با حقایق نام عثمان بن مظعون صحابی بزرگ پیامبر- صلی الله علیه وآله- بیرون می آید. اما این چاره جویی هم بی نتیجه مانده است؛ زیرا کسی که به احوالات عثمان بن مظعون آشنا باشد، یا فرصت یابد به یکی از مصادر ترجمه احوال او مراجعه کند، خیلی ساده به دروغین بودن این انتساب پی خواهد برد؛ چرا که عثمان بن مظعون به اتفاق همه مصادر موجود از زهّاد و عبّاد صحابه، شناخته شده و به اجتناب از مظاهر و شهوات و لذایذ دنیا شهرت داشت، و آن قدر روزها را به روزه و شبها را به قیام و عبادت گذرانده که مورد نهی و عتاب پیامبر اکرم- صلی الله علیه وآله- قرار گرفته است؛(48) لذا اینکه کسی بگوید: او مردی رفاه طلب بوده و حتی از اندک غبار هم گریزان بوده است، به هیچ وجه قابل قبول نیست.
اما از این هم مهمتر اینکه طبق تحقیق محققان، سخن پیامبر اکرم- صلی الله علیه وآله- در حق عمار در بنای دوم مسجد یعنی بعد از سال پنجم هجرت بوده است،(49) و این تحقیق مورد قبول صاحب کتاب سبل الهدی نیز هست،(50) در حالیکه مرگ عثمان بن مظعون طبق تصریح عموم مورخین در سال دوم و یا حداکثر سال سوم از هجرت یعنی دو یا سه سال قبل از حادثه فوق الذکر اتفاق افتاده است.(51)
تعصب:نقطه ضعف سومی که سبل الهدی بدان گرفتار است تعصب شدید مذهبی و فرقه ای است. البته مظاهر این فرقه گرایی در این کتاب چندان زیاد و پرشمار نیست اما بسیار تند و بی منطق است. ما نمونه هایی از آن را در زیر می آوریم:
مؤلف بعد از اینکه داستانهای بنای اولیه در زمان پیامبر- صلی الله علیه وآله- را می آورد به تاریخ ساختمان آن اشاره میکند. او حوادثی که در طول زمان بر این بنای مقدمی گذشته به اختصار ذکر میکند. آنگاه میگوید: « ... خلفاء بعد از مأمون دیگر چیزی برمسجد النبی نیافزودند، و جز اندکی از جوانب آن را تعمیر نکردند تا این که در اول رمضان سال 654 هجری آتش گرفت... و این که البته به خاطر استیلای رافضیان بر شهر مدینه و مسجد نبوی بود، زیرا قاضی این شهر و خطیب این مسجد از ایشان بود... و به همین جهت بعد از حریق، این شعر در دیوارهای مسجد یافت شد:
لَم یَحتَـرِق حَـرَمُ النّبیّ لـرَیبـه یُخشی علیه و مابهِ مِن عارٍ
لکِنّها أیدی الرّوافِضه لامَستَ تلکَ الرّسومُ فطُهّرَت بالنّار
ونیز این شعر هم یافت شد:
قـُل للـرّوافِضه بالمَدینَه مابـکُم لقیادِکُم للذّمّ کُلَ سفیهٍ
ماأصبَحَ الحَرمُ الشریف مُحَرّقا إلّا لسبّـکُم الصّحابهَ فیه(52)
آخر سخن:ارزیابی کتاب سبل الهدی وتطبیق آن با دیگر متون سیره نشان میدهد که آنچه با امثال روض الانف و شرح خُشنی در توضیح مشکلات مطالب سیره پیامبر- صلی الله علیه وآله- انجام شده و نیز آنچه با امثال عیون الاثر و سیره ابن کثیر در تحقیق روایات سیره بدست آمده، در این کتاب جمع و کامل شده است. آنها قدمهای اولیه این راه را رفته اند، مؤلف سیره شامیه آن را ادامه داده است. این جهات و وسعت کتاب و جامعیت بی نظیر یاکم نظیر آن چیز هایی است که به عنوان عوامل مثبت، این کتاب را بسیار کارآمد وقابل توجه و تأمل مینماید؛ بطوری که محقق سیره پیامبر اکرم- صلی الله علیه وآله- اگر بخواهد تحقیق او تا حدودی به سرانجام اطمینان بخش برسد، نمیتواند آن را نادیده بگیرد، در کنار متون اولیه از آن بهره نگیرد.
در عین حال متأسفانه این کتاب نیز مانند تمام کتب تاریخ و سیره گرفتار پنهانکاری و تحریف و تبدیل حقایق و تعصب کور فرقه ای است. بدین جهت غث و سمین و درست و نادرست دست در دست هم در این کتاب و در تمام اینگونه کتب جمع شده است؛ تا آنجا که به اطمینان میتوانیم بگوییم ما مطلقا کتابی که آن را تاریخ صحیح اسلام یا سیره صحیح پیامبر بدانیم و بتوانیم چشم بسته بدان مراجعه کنیم در دست نداریم. هرچه هست و هرچه داریم باید سطر به سطر بدقت خوانده شود و روایت بروایت، از حیث سند و متن، مورد بررسی و نقادی قرار گیرد. صرف اینکه متن از متون کهن است، ویا این که نویسنده اش فلان و بهمان است، کافی نیست و بدون تحقیق و نقد نمیتواند مورد استناد قرار گیرد.
والسلام
پانوشتها:
*. ویژگیهای چاپ دیگری از کتاب چنین است:
سبل الهدی والرشاد فی سیره خیر العباد، للامام محمدبن یوسف الصالحی الشامی المتوفی 942، تحقیق و تعلیق: الشیخ عادل احمد عبدالموجود، الشیخ علی محمد معوض(دارالکتب العلمیه – بیروت، لبنان) که چاپی است کامل اما نه به دقت تحقیق چاپ اول.