روز هشتم محرم 11/8/93 - حسینیه حاج شیخ مرتضی زاهد (روز قيامت)
عبد آن کسی است که نه خودش متعلق به خودش است و نه چیزی. هیچی. هیچ چیز ندارد. این انگشت، انگشت عبد است. پس متعلق به من نیست. چون من مالک نیستم. عبد هستم دیگر. مالک هیچ چیر نیستم.

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

می خواهم یک قصه برایتان بگویم و بعد برا اساس آن مساله عرض کنم. اینجا که الان حسینیه است قبلا خانه بود و از جد اعلای ما به جا مانده بود. نمی دانم ایشان همه اش را داشت یا نه. فقط یک دانگ و ربع از این خانه به مرحوم جد ما که عکسش این بالاست، آقای آقا شیخ مرتضی زاهد رسیده بود که آن یک دانگ و ربع به پدر و عمو و اینها رسیده بود. بخش های دیگر متعلق به وارثان دیگر بود. یک وقتی دعوایشان شد. مثلا. به مرحوم آقا شیخ عبدالکریم رجوع کردند. ایشان مرجع بود و به ایشان رجوع کردند. ایشان فرمودند یک معمار بیاورید و این را افراض کنید. یعنی سهم هرکس را مشخص کنید. تا سهم مشخص نشده هر ذره ذره زمین مال همه است. حالا دیگر به حاکم شرع مراجعه کرده اند و او حکم کرده. قبل از آن هر ذره ذره زمین متعلق به همه است. نه شما می توانی بدون رضای دیگری در آن نماز بخوانی و نه او. هیچ چیز. هیچ کاری با آن نمی شود کرد. خب ایشان حکم کرد و تقسیم کردند و این بخش از زمین رسید به آن و آن یک دانگ و ربع هم به مرحوم جد ما رسید که بعد هم به بعدی ها رسید. دقت کنید. ما برای اینکه این بخش را برای حسینیه بگیریم، شاید به بیست تا وارث مراجعه کردیم. یک وارث را سوئد پیدا کردیم. سهمش شده بود چهارصد هزار تومان. مثلا پنج پشت فاصله شده بود. تلفن کردیم و گفتیم آقا این مقدار به شما ارث رسیده. این را چکار کنیم؟ گفت مثلا بده به خواهرم. اینگونه. حالا خدا همه شان را بیامرزد. حرف این است که اگر شما خمس بدهکار باشی، یک پنجمش متعلق به فقرا است. سادات، فقرا. همین امروز رساله آقای سیستانی را نگاه کردم. نمی شود به آن پول دست بزنی. سال که گذشت و در آن پول خمس پیدا شد دیگر نمی شود به آن دست بزنی. همین یک دانه برای هفت پشت مان کافی است.

واقع مساله این است که این دهه برای روضه است. برای عزاداری است. ما هم به بهانه عزاداری دو کلمه خدمت شما عرض می کنم. حالا اگر این دو کلمه حسابی باشد، ان شاء الله که خوب است. در آیه 94 سوره مبارکه انعام می فرماید: وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ شما تک تک نزد ما می آیید. به قیامت که می آیید همه تک تک می آیند. عرض کردیم ولو صدمیلیارد آدم باشد. فرض کنید همه این صدمیلیارد هم با هم پسرعمو هستند. فرض است دیگر. باز این پسر عمو تک می آید و از دیگری هیچ خبری ندارد. هیچ کس هم هیچ چیز ندارد. وَتَرَكْتُم مَّا خَوَّلْنَاكُمْ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ آنچه را که ما به شما داده بودیم، به جای می گذارید. هرچه ما به شما داده بودیم، زمین گذاشته اید و آمده اید. در این عالم گذاشته اید و آمده اید. بعد هم همه ازتباطات قطع می شود. در آیه 101 سوره مبارکه مومنون می فرماید: فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَيْنَهُمْ هیچ نسبی نیست. دیگر پدر و پسر نیست. برادر و برادر نداریم. سوم در آیه 166 سوره مبارکه بقره می فرماید: وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ فرمودند که معنایش این است که تمام علل و معلولات و سبب ها و مسبب ها قطع است. هیچ سبب و مسببی نداریم. اینجا عالم اسباب است. هرکاری را از طریق اسبابش باید عمل کرد و آدم هرچیزی را باید از طریق سببش به دست بیاورد. آنجا این حرف ها نیست. تمام شد. عالم اسباب تمام شد. هرچه اینجا هست، آنجا نیست. آدم به یک بی چیزی می رسد. به یک بی چیزی به بزرگی عالم. خوشا به حال کسی که اینجا به این بی چیزی رسیده بود. اگر کسی اینجا به بی چیزی رسیده بود و می دانست هیچ چیز نیست و هیچ چیز ندارد، به چنین آدمی چه می گویند؟ می گویند عبد. عبد آن کسی است که نه خودش متعلق به خودش است و نه چیزی. هیچی. هیچ چیز ندارد. این انگشت، انگشت عبد است. پس متعلق به من نیست. چون من مالک نیستم. عبد هستم دیگر. مالک هیچ چیر نیستم. می گویند العَبد و ما فی یَدِهِ کانَ لِمُولاه خودش و هرچه دارد متعلق به مولا و ارباب و آقای اوست. اگر کسی این را اینجا فهمید، آنجا خوش به حالش است. فهمید ها. کسانی که فهمیدند، آنها هم خانه داشتند. زن داشتند. بچه داشتند. همه چیز داشتند. فدک یک قسمت از دارایی های خاندان پیامبر بود. یک بخشی از قلعه های خیبر خمس بود. خمس را تقسیم کرده بودند دیگر. باید به شش یا پنج قسمت تقسیم می شد که پیامبر تقسیم کرده بود. یک بخشی هم متعلق به بچه ها بود دیگر. یک بخشی متعلق به ذوي القربی بود. همه را گرفتند. امیرالمومنین تشرف بردند به زمین های نکاشته ای که برای کاشتن آمده بود. آنجا یک مزارع بزرگی را به دست خودشان ایجاد کردند. نخلستان های بزرگ. یکی بعین ابی نیذر یکی است. امیرالمومنین یک غلام ایرانی داشت به نام ابی نیذر که او مسئول آن زمین و مزرعه و باغسان بود. امیرالمومنین تشریف برده بودند آنجا و خودشان آب درآورده بودند و دانه دانه درختانش را کاشته بودند. اینها خیلی بزرگ بود که به عنوان صدقات امیرالمومنین در دست بچه ها ماند. امام حسن مضیف خانه داشت دیگر. از کجا می آورد. چیزی نداشتند. هیچ زندگی اختصاصی نداشتند. همه را گرفته بودند و برده بودند. سال های دراز از اینجا اداره می کردند. چندین نسل از این صدقات که امیرالمومنین وقف کرده بودند و دست امام حسن و امام حسین بود. کاری ندارم. چه عرض می کردم؟ عبد بود. آقا این همه چیز هم داشت. وقتی عبد باشد طبق دستور عمل می کند. من عبد هستم، می گویند چشمت را اینجا می توانی بیندازی و نگاه کنی. چَشم. آنجا را نمی توانی نگاه کنی. چشم. این را نمی توانی دوست داشته باشی. چشم. آن را باید خیلی دوست داشته باشی. چشم. خدای متعال به پیامبرش فرموده بود باید امیرالمومنین را خیلی دوست داشته باشی. خیلی دوست داشت. خدا فرموده. من عبد هستم. خدای من و صاحب من گفته باید علی را خیلی دوست داشته باشی. خیلی دوست داشت. باید دخترت فاطمه را خیلی دوست داشته باشی. خیلی دوست داشت. گفته بود یک کسی را دوست نداشته باش. دوست نداشت. اینگونه عبد بود. یعنی حتی دوستی و دشمنی اش طبق دستور عمل می کرد. این درجه اعلای آن عبودیت است. چه عرض می کردیم؟ اگر آدم هیچ چیز ناشته باشد، آنجا راحت است. چون آنجا می فهمی که هیچ چیز نداشتی. آنجا هم نداشتی. نه اینکه داشتی. ما الان فکر می کنیم داریم دیگر. این عبا متعلق به من است. یکی از رفقا برده بود و می خواست نیاورد. من فشار آوردم که حتما بیاورد. مال من است. در آیه 67 سوره مبارکه زمر می فرماید: مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ اگر بخواهیم به زبان فارسی عوامی عرض کنیم می فرماید قدر خدا را آنطور که بایست نمی دانند. مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ آن طور که باید خدا را قدر بشناسند، قدر نمی شناسند. یعنی آنطور که باید خدا را بشناسند، نمی شناسند. به زبان فارسی خیلی عادی خدا را درست نمی شناسند. چطور مگر؟ در ادامه می فرماید: وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ کل این زمین در روز قیامت در قبضه قدرت خداست. کره زمین در مشتش است. این که چیزی نیست. در ادامه می فرماید: وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ همه آسمان ها. می دانید زمین در مقابل آسمان ها هیچ است دیگر. هیچ. یک کهکشان داریم. کهکشان راه شیری. ما در این کهکشان یک منظومه کوچک هستیم. مثلا دو میلیون خورشید در این کهکشان راه شیری هست. این چه اندازه است؟ نمی دانیم. وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ یعنی مانند اینکه این کاغذ را بپیچیم و در مشت مان باشد. در دست قدرت خدا در هم پیچیده شده است. می گویدروز قیامت اینچنین است. یعنی امروز اینچنین نیست؟ ما که نمی دانیم. مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ خدا اینگونه است. وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ در قیامت زمین به تمامی در قبضه قدرت الهی است. وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ آسمان ها در دست قدرت خدا در هم پیچیده شده است. سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ می گوییم آقا چرا دائم می گویی قیامت. مگر امروز اینگونه نیست؟ ما که معتقد هستیم و با دلیل عقلانی می گوییم قدرت خدای متعال بینهایت است. پس همه چیز در مشت قدرت اوست. خب امروز هم هست. آخر امروز معلوم نیست. این روز قیامت معلوم می شود. اگر آدم بفهمد که قدرت الهی انقدر است. ما یک ذره قدرت های مادی می بینیم، خودمان را از دست می دهیم.

در آیه 165 سوره مبارکه بقره می فرماید: وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ کسانی که ایمان آورده اند خدا را بیشتر دوست دارند. حالا البته در آیات قبل گفته است الَّذِينَ كَفَرُوا بت ها را دوست دارند. در همین آیه درمورد آنها می فرماید: يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ آن طور که باید خدا را دوست داشته باشند، بت هایشان را دوست دارند. درحالیکه کسانی که ایمان آورده اند خدا را بیشتر از همه دوست دارند. اینکه خدا را بیشتر از همه دوست دارند علامت ایمان است. من الان این را عرض می کنم، ما دست از خودمان برداریم. خدا را بیشتر از هرچیزی دوست دارد. یک جا بین خودش و خدا مقایسه شود، خدا را بیشتر دوست دارد. اگر بین زن و بچه اش و خدا مقایسه شود، خدا را بیشتر دوست دارد. بین مالش و خدا، خدا را بیتشر دوست دارد. بین مقامش و خدا، خدا. اینگونه. اگر یک جا کم بیاورد، کم آورده. معیار و نصاب و ایمان مقبول این است که خدا را بیشتر از هرچیزی دوست بدارد. این ایمانش مقبول است. یک حرف دیگر که اصل حرف ما آن است. در ادامه می فرماید: وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا اگر کسانی که ظلم کرده اند و شرک ورزیده اند و به شرک ظلم کرده اند، ببیند. درجه اعلای ظلم شرک است. در آیه 13 سوره مبارکه لقمان می فرماید: إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ شرک یک ظلم بسیار بزرگی است. آنهایی که ظلم کرده اند و شرک ورزیده اند، إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ وقتی عذاب خدا را در روز قیام نمی بینند، آنجا چه می بینند؟ می بینند، أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا همه قدرت متعلق به خداست. این جزء چیزهایی است که در قیامت آشکار می شود. همه می بینند. آن آیه هم همین را می گفت دیگر. وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ در دست قدرت خداست. آسمان ها پیچیده در دست قدرت خداست. همه چیز در دست قدرت خداست. این را می بینند. کافران وقتی عذاب را می بینند، می بینند و متوجه می شوند که همه قدرت و قوت متعلق به خداست. هیچ شریکی ندارد. اینجا من خودم را شریک خدا می دانستم. بعضی از قدرت ها را متعلق به خودم می دانستم. من دستم را در اختیار خودم می دانستم. به همین دلیل مثلا با یک زن نامحرم دست دادم. دست بردم به مال مردم. چون دست را متعلق به خودم می دانستم. قدرت را مال خودم می دانستم. خودم را اختیار دار می دانستم. اگر نمی دانستم چطور؟ دستم حرکت نمی کرد. فقط آنجا جرکت می کرد که دستور و اجازه داده. اگر اجازه نداده بود مال من نبود و من این کار را نمی کردم. این را به کارفان می گوید. کافران وقتی عذاب می بینند، می بینند که همه قدرت متعلق به خداست. أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا همه قوت و قدرت متعلق به خداست. در ترجمه قدیمی ای که من نوشته ام آمده: وگر بینندی، آن کسانی که ستم کرده اند بر خویشتن به ظلم شرک، بینندی که قوت خدا راست همه. همه قدرت متعلق به خداست. دقت کنید. در عذاب خدا می بینند همه قدرت متعلق به خداست. ان شاء الله و ان شاء الله من و شما هم وقتی بهشت را ببینیم، می بینیم، قدرت همه اش متعلق به خداست. رحمت، همه اش متعلق به خداست. مالکیت همه اش مال خداست. مومن اینها را در نعمت ها و بهشت خدا می بیند و کافر هم اینکه قدرت همه قدرت خداست و قهر، قهر خداست و عظمت، عظمت خداست را در عذاب می بیند. در قیامت آدم خدا را می بیند. یعنی چه؟ یعنی قدرت خدا را می بیند. رحمت خدا را می بیند. می بیند. نه به چشم ببیند. با چشم بالاتر می بیند. آنهایی که مانند امیرالمومنین بودند می فرمود من اصلا خدایی که نبینم را عبادت نمی کنم. آخر چه را تو می بینی که می بینی و نمی بینی. ذات مقدس اصلا در دسترس هیچ کس نیست. این مواردی که گفتم، أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا، أَنَّ الْامرِ لِلَّهِ جَمِيعًا، مالکیت لِلَّهِ جَمِيعًا، ملک لِلَّهِ جَمِيعًا،  همه چیز متعلق به خداست. آدم روز قیامت این را می بیند. از روز اول که من خدمت شما هستم می خواستم این حرف را بزنم. آدم در قیامت این را می بیند. اگر اینجا ببیند، قیامت برایش بهشت می شود. اگر اینجا بفهمد، قیامت برایش بهشت می شود. اگر نفهمد، گیر می کند. عرض من تمام شد. اصل روضه است.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای