اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی العالَمین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ المَقدَمِهِ الفِداه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین
-یک بحثی است که ما چند جلسه است که داریم عرض می کنیم. البته به نظرم خانم ها در آن جلسات نبودند. بحث توحید در ربوبیت است. اهمیتش به اندازه اهمیت کل دین است. یعنی دین یعنی ربوبیت الهی. دقت کنید. دین یعنی ربوبیت الهی. نه ربوبیت بشری. دین یعنی ربوبیت الهی، نه ربوبیت بشری. امروز در دموکراسی ربوبیت بشری طرح است. در گذشته فرعون و نمرود و امثال آنها هم ربوبیت بشری را طرح می کردند. اگر یادتان باشد به نظرم جلسه گذشته یک مثال عرض کردیم. پیامبر برای خسرو پرویز نامه نوشت. خسرو پرویز خیلی از این نامه و طرحی که در آن بود خشمگین شد و نامه را پاره کرد. اینها را بلد هستید. برای فرماندار یمن و ماموران خودش در کشور یمن نامه نوشت. یمن مستعمره ایران بود. نوشت مامور بفرستید این آدمی که این نامه را برای من نوشته دستگیر کند و بفرستد. آنها هم دو نفر را که در موردشان اصطلاح قهرمان به کار رفته یعنی از مردان جنگی مهم شان را به عربستان فرستادند. اینها ابتدا به طائف آمدند. در طائف خیلی خوشحال شدند که شاخ پیغمبر به خسرو پرویز گیر کرده و اگر زور او به ما می رسد ولی زور ما به او نمی رسد، با خسرو پرویز که نمی تواند کاری کند. در هرصورت خوشحال شدند و نشانی مدینه را دادند و اینها به مدینه آمدند و به محضر رسول خدا رسیدند. بعد عبارت تاریخ این بود که پیامبر کَرِهَ النَّظَرَ إلَیهِما. پیامبر خوشش نمی آمد به قیافه اینها نگاه کند. چون ریش هایشان را تراشیده بودند و سبیل های کلفت گذاشته بودند. بعد فرمود که چه کسی به شما دستور داده است که به این شکل دربیایید؟ اینها گفتند رَبُّنا کِسری أمَرَنا بذلِک. اصطلاح رَبُّنا را به کار بردند. رَبُّنا. یعنی کسری خسرو پرویز در جایگاه خدا نشسته است. همه این قدرتمندان در یک چنین جایگاهی می نشستند. اگر نگویی همه، بسیاری از قدرتمندان تراز اول در جایگاه ربوبیت می نشستند و سرنوشت مردمان بسته به اراده این پادشاه بود. سرنوشت شان بسته به اراده پادشاه بود. این می شود ربّ. رَبُّنا کِسری أمَرَنا بذلِک. پیامبر فرمود که لَکِنَّ رَبِّی أَمَرَنِی بِإِعْفَاءِ لِحْیَتِی و چه. سبیلم را کوتاه کنم و محاسنم را بلند کنم. دستور ربّ من است. ببینید ربّ اینگونه است. رب می گوید ریشت را کوتاه نکن و نتراش و سبیلت را کوتاه کن. لبه سبیلت را بگیر. دستور رب است. رب ما گفته انگشتر را دست راست بکنید. ربّ گفته. رب گفته اول سر ظهر نماز ظهر بخوان. وقتی هم می خواهی نماز بخوانی، قبلش وضو بگیر. باید بدنت پاک باشد. همه اینها، رب، ربّ رب... همه دین به ربّ مربوط است. همه دین. اگر یادتان باشد، نمی دانم سوره طه را خواندیم؟ سوره طه سوره چندم است؟ چه کسی حافظ قرآن است؟ داستان حضرت موسی است. در آیه 11 به بعد سوره طه می فرماید: فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَی* إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى* وَأَنَا اخْتَرْتُكَ من تو را برای پیامبری انتخاب کرده ام. فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَی* إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ ببینید إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ دستور اول ربوبیت است. إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي. فَاعْبُدْنِي دستور اول ربوبیت است. إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ دستور اول ربوبیت است. وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي دستور اول ربوبیت است. إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا و الی آخر. بقیه اش خاطرتان هست دیگر. قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي* وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي* وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي* يَفْقَهُوا قَوْلِي* وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي* هَارُونَ أَخِي* اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي* وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي. امامت هم در راستای همان دستورات رب است. رب اینجوری گفته. در آیه 67 سوره مائده می فرماید: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ. همه دستورات الهی، دستورات ربّ است. همه دین، همه دین به ربّ است. از ربوبیت ناشی است. به رب مربوط است. حالا می خواستم یک چیز تازه عرض کنم. البته اینها هم تازه بود.
حالا می خواهیم عرض کنیم که ربوبیت به خالقیت مربوط است. از خالقیت ناشی می شود. در آیه 3 سوره یونس می فرماید: إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ. إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ. سلطنت الهی بر کل جهان. يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مَا مِن شَفِيعٍ إِلَّا مِن بَعْدِ إِذْنِهِ. هرکسی هرکاری در جهان می کند، کارش از نوع شفاعت است. آن هم طبق دستور است. مَا مِن شَفِيعٍ إِلَّا مِن بَعْدِ إِذْنِهِ. آنجایی که به دارو اجازه شفاعت می دهد، دارو اثر می کند و شفای الهی را می رساند. دارو شفیع است. مثل کلید برق که کلید را می زنی و برق را می رساند. او شفیع است. همه عالم اگر خدا بخواهد، شفیع اند. مَا مِن شَفِيعٍ إِلَّا مِن بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ. ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ. آن وقت اگر یادتان باشد در اینجا دوتا عبادت عرض کردیم. یک عبادت درمقابل ربوبیت، یک عبادت در مقابل الوهیت. اله جهان می خواهد شما در برابرش خاک شوی. هرچه خاک تر شوی،... دولت در آن سر است، دولت در آن سر است که با آستان یکی است. خب؟ این مال آن. به الوهیت مربوط است. درباب ربوبیت اطاعت می خواهد. حالا ببینید شیطان کدام را نداشت. کدام را نداشت؟ ربوبیت را نداشت دیگر. گفت خدایا تو اجازه بده من این سجده را نکنم، یک سجده ای می کنم که فرض کن در تاریخ بنویسند. نمی شود.
در آیه 16 سوره مبارکه حشر شیطان می گوید: إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ. یعنی ربوبیت خدا را قبول دارد.فقط یک نکته اش را قبول ندارد. مرا از آتش خلق کرده ای. او را از گل خلق کردی. این دستورت دستور درستی نیست. گیرش این بود. این دستوری که دادی دستور درستی نیست. نه آن مال جریان جنگ بدر است که دید فرشته ها با گرز آتشین آمده اند و اگر بزنند سوخته. خب گفت إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ. ترسید و در رفت. آمده بود اینها را تشویق کرده بود. بعد هم کوتاه آمد و فرار کرد و اینها. به آن کاری ندارد. آن را نفرمایید. مشکل شیطان در ربوبیت بود. آن هم فقط یک جا. همه دستورات را عمل کرده بود و می کرد. فقط جلوی انسان سجده نکرد. ببینید مشکل شیطان در ربوبیت بود. مشکل شیطان در ربوبیت بود. این به یک تعبیر. یک تعبیر دیگر اینکه امام زمان خودش را قبول نداشت. همه چیز را قبول داشت. امام زمانش را قبول نداشت. حضرت آدم امام آن زمان است. امام آن زمان است دیگر. همه قبولش کردند. همه فرشتگان امامت ایشان را قبول کردند. فقط تنها شیطان امامت امام زمانش را قبول نکرد. حالا این هم یک حرفی است که ما آن را در غدیر به کار می بریم. می گوییم آن آقایان نماز می خواندند. نماز می خواندند. شب تا صبح نماز می خواندند. بخوانند. خیلی خوب است. اینها الوهیت را قبول دارند. حالا علی الفرض ها. الوهیت را قبول دارند. ربوبیت را قبول ندارند. اینکه ربوبیت را قبول ندارند یعنی امام زمان خودشان را قبول ندارند. همه دین را قبول دارد. امام زمانش را قبول ندارد. نمی شود. مقبول نیست. حالا عرض می کنم این دوتا بیان است. ما می گوییم آنها... فرمایش امیرالمومنین در بلندترین خطبه نهج البلاغه است. آنجا یک بحثی دارند. خیلی بحث خوبی است. خانم ها به این توجه کنید. کاملا یک بحث بسیار خوب است و می توانید برای مردم بگویید. می گویند که خدای متعال مردم را دوتا امتحان کرده است. یک امتحان کرد به أحجارٍ. یعنی خانه خدا. آن وقت یک علف کوچولو هم در این سرزمین درنمی آمد. انقدر خشک و بی آب و علف و گرم بود. خشک و بی آب و علف و گرم. بنابراین مردم مکه هیچ راه زندگی ندارند جز آمدن حاجی ها و تجارت تاجران شان. لذا آن بزرگوار در زمان خلافتش.. پیغمبر فرموده بود حج را با عمره یکی کنید دیگر. حج و عمره. چه کسی به حج رفته؟ اول یک عمره تمتع انجام می دهیم. بعد حج تمتع. درست است؟ یک عمره تمتع و یک حج تمتع. این هم بوده. از زمان حضرت ابراهیم بوده. مردم قریش برای اینکه مردم دوبار از عالم به این شهر بیایند و ناگزیر در این شهر خرج می کنند دیگر، توریسم امروزی؛ برای اینکه دوبار این اتفاق بیفتد حج را از عمره جدا کرده بودند. عمره را در ماه رجب بیایید و حج را در ماه ذی الحجه بیایید. پیغمبر آمدند و آن را به حج ابراهیمی برگردانند. دست شان را اینگونه کردند و فرمودند دَخَلَت العُمرهُ فِی الحَج ابدَ الأبَد. پیغمبر فرمودند. قبل از پیغمبر قریش جدا کرده بود. ایشان وقتی به خلافت رسید دستور داد حج را از عمره جدا کنند. چرا؟ گفت مردم این شهر نان ندارند بخورند. نه کشاورزی دارند و نه دامداری. راه زندگی شان آمدن حاجی است. پس دومرتبه بیاید بهتر است. آیه قرآن خواند. آیه 196 سوره بقره: وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ. شما حج و عمره را تمام کنید. یعنی بر هر کدام نیت کنید و سوار شوید و از شهرتان حرکت کنید و راه دراز بپیمایید و بیایید اینجا انجام بدهید و بروید. این تمام حج و عمره است. امیرالمومنین به مقابله آمد که تمام حج و عمره این نیست. حالا اینجاها یک جنگ مفصلی شده. بین پیغمبر و ایشان و بعد هم بین امیرالمومنین و حضرت مستطاب ... همان که می شناسید. عرضم به حضورتان... چه عرض می کردم؟ حضرت در خطبه قاصعه می فرمایند. امتحان کرد به أحجارٍ. که نه آب در آن گیر می آید و نه آبادانی و مردم باید سختی بکشند و به حج بیایند. دوم به آدم امتحان کرد. آدم را مثال زد. فرمود اگر یک زیبایی به آدم می داد. مثلا درمورد حضرت یوسف می گویند ایشان صبح به بالکن خانه شان می آمد و مردم می آمدند و ایشان را نگاه می کردند و سیر می شدند. حالا داستان است. از بس زیبا بود سیر می شدند. یعنی گرسنگی شان برطرف می شد. حالا مثلا. اگر خدا می خواست آدم را صد برابر زیباتر از یوسف خلق کند، می توانست یا نه؟ می توانست. آدم یک بوی عطری بدهد که هرکس می شنود، غش کند. می توانست یا نه؟ می توانست. یک نوری از این صورتش بتابد که هرکس این نور را می بیند غش کند و یک هفته ضعف کند. می توانست یا نه؟ می توانست. اما نه. آدم مثل همه آدم ها بود. دو تا چشم داشت. دوتا گوش داشت. همین قیافه من و شما را داشت. پیغمبر هم همینطور. قیافه شما را داشت. حالا مثلا یک کم منظم تر و مرتب تر و زیباتر. در هرصورت عادی بودند. انسان عادی. در آیه 6 سوره فصلت می فرماید: أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ. اگر آنجوری خلق می کرد همه عالم در برابرش به خاک می افتادند. آدم. خدای متعال آدم را به آن قیافه ای که عرض کردیم خلق می کرد، حالا آدم به آن زمان، بفرمایید هر پیغمبری را؛ اگر خدای متعال اینگونه خلق می کرد، مردم در برابرش به خاک می افتادند. همان نمرود هم جلوی ابراهیم می افتاد و با آن زیبایی هایی که خدا برایش خلق کرده بود، غش می کرد. همه زیر بار آن پیغمبر می رفتند. اما نه. مثل آدم معمولی خلق کرد. نه قدرت فوق العاده و غیر طبیعی داشت. نه زیبایی فوق العاده. نه هیکل فوق العاده. همه چیز مثل همه آدم ها. خدای متعال به آدم امتحان کرد که آدم مثل همه دیگران بود. این نکته بسیار مهمی است. خدای متعال همه انسان ها را امتحان کرد. امام زمان علیه السلام تشریف بیاورند باز ایشان هم مثل یک آدم ... حالا یک کم قدشان بلندتر است و مثلا یک قیافه گیرایی دارند. بله. مثلا زیبا و گیراست. صدایشان قشنگ است. اما عادی است. غیرعادی که مردم غش کنند نیست. اینطور نیست که آن زیبایی آنها را مقهور کند. نه. هیچ چیزی که مقهور کننده باشد در امیرالمومنین نبود دیگر. یک عده زیادی ایشان را نمی پذیرفتند. مقهور کننده نبود. حالا این هم عرض می کنم در بحث امامت است. به بحث امامت و غدیر خم مربوط می شود. داشتیم شیطان را عرض می کردیم. گیر شیطان در ربوبیت بود. یکی از احکام الهی را قبول نداشت. دقت کنید. [مثلا] من حجاب را قبول ندارم. اینگونه. آنهایی که حجاب را قبول ندارند. مثلا می گوید من حجاب اسلام را قبول ندارم. این مال اسلام نیست. اینجا. شیطان فقط یک جا گیر بود. فقط یک دانه. ببینید فقط یک دانه. همه چیز را قبول دارد. قیامت را قبول داشت. پیغمبرها را قبول داشت. عرضم به حضورتان خدا را قبول داشت. در آیه 82 سوره صاد می فرماید: فَبِعِزَّتِكَ. قسم خورد دیگر. فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ. خدا و همه چیز را قبول داشت. فقط یک حکم از احکام الهی را قبول نداشت. گفتند سجده کن، نکرد. نه نکردها. اگر نمی کرد گناه کرده بود. مثلا اگر من نماز نخوانم، خب گناه کرده ام. وقتی قضایش را بخوانم ان شاء الله خدا می بخشد. اما یک وقت من نماز را قبول ندارم. کسی که نماز را قبول ندارد دیگر دین ندارد. لذا در آیه 74 سوره صاد می فرمایند: وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ. کانَ. یک منافق بود. زیر بار این حکم الهی نرفت. منافق بود.
خالقیت ریشه ربوبیت است. اولین توحیدی که ما می پذیریم، توحید در خالقیت است. واجب الوجود یکی است. بعدش به خالقیت می رسد. بعد به الوهیت می رسد. بعد به ربوبیت تکوینی و بعد هم به ربوبیت تشریعی می رسد. که مشکل شیطان در ربوبیت تشریعی بود. ربوبیت تکوینی را هم قبول داشت.