جلسه شب هفتم فاطميه دوم حسينيه حاج شيخ مرتضي زاهد (نماز)
نماز با وجود آدم کاری می کند. وجود آدم را بازمی دارد. نه اینکه چیزی بگوید. چیزی نمی گوید. وجود آدم را بازمی دارد...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّین

دو شب است می خواهم یک چیزی را عرض کنم. خب. دیشب چه عرض کردیم؟ [در آیه 45 سوره عنکبوت می فرماید:] اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ. آنچه که از کتاب خدا بر تو وحی شده است را تلاوت کن. قرآن بخوان. یا رسول الله قرآن بخوان. وَأَقِمِ الصَّلَاةَ. نماز را به پای بدار. إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ. نماز از فحشا و منکر بازمی دارد. نماز از فحشا و منکر بازم می دارد. عرض کردیم که امر به معروف داریم. ما به یکدیگر امر به معروف می کنیم. نهی از منکر می کنیم. خب می گوییم. حرف مان هم شنیده می شود. ممکن است عمل شود و ممکن است نشود. اما نماز نهی از منکر می کند. از فحشا و منکر نهی می کند. این نهی از فحشا و منکر نماز تاثیر می گذارد. فرض ندارد که آدم حرف فرمانی که نماز می دهد را عمل نکند. چرا؟ چون با وجود آدم کاری می کند. نماز با وجود آدم کاری می کند. وجود آدم را بازمی دارد. نه اینکه چیزی بگوید. چیزی نمی گوید. وجود آدم را بازمی دارد. مثل این است که مثلا عرض می کنیم. من نماز خواندم و نمازم خوب بوده. اگر نمازم خوب بوده، دیگر از گناه کردن بدم می آید. وقتی از گناه کردن بدم آمد خب نمی کنم. پس نماز بازمی دارد. اما به چه شکل؟ به شکلی که وجود مرا عوض می کند. اگر یادتان باشد عرض کردیم که اگر آدم دو رکعت نماز بخواند و خاطری از خاطرات دنیا در ذهنش عبور نکند، تمام مدتی که نماز خواند، هیچ خاطره دنیایی در ذهنش نیست، نمازش که تمام می شود تمام گناهانش بخشیده شده است. یعنی نماز با وجود آدم یک کاری می کند. آدم تغییر شخصیت پیدا می کند. حالا به یک عبارت دیگر می گوییم. تا شما تغییر شخصیت پیدا نکنید، اصلا نمی توانید نماز بخوانید. باید یک جوری زحمت کشیده باشی که این تغییر شخصیت را به دست بیاوری. اگر تغییر شخصیت را بدست آوردی و توانستی دو رکعت نماز بخوانی، دیگر هیچ گناهی از گناهان گذشته ات نمی ماند. همه اش بخشیده می شود. و، و تو دیگر گناه نمی کنی. تو دیگر گناه نمی کنی. این تغییر شخصیت باعث می شود که تو نماز درست بخوانی. نماز درست که خواندی، دیگر گناه نخواهی کرد. این نهی از منکری است که نماز می تواند. این خیلی است. خیلی خوب است. عرض کردیم که این مال حداقل نماز است دیگر. کار کم نماز این است که من را از همه گناهان، از همه گناهان، از همه گناهان حفظ می کند. از همه گناهان. دیشب یک مقداری عرض کردیم. یکی از دوستان سوال کرده بود که باز امشب هم نمی بینمش. گفته بود وقتی آدم به یک گناهی معتاد شده، [چکار کند؟] گاهی می شود. آدم اگر به گناه معتاد شده آنجا چکار کند؟ چکار کند که نجات پیدا کند؟ عرض کردیم. حالا دیگر مختصر عرض می کنم. نمازت را درست کن. اگر نمازت را درست کردی، اگر نمازت را درست کردی، برای درست کردن نماز کوشش کردی، هرچه کوششت بیشتر بود، بیشتر موفق به ترک گناه می شوی. مثلا مکرر بعضی از دوستان گفتند ما تصمیم گرفتیم و خیلی بالا پایین کردیم و خیلی توسل کردیم. التجا و التماس کردیم و خیلی تصمیم قطعی گرفتیم و یک ماه و دوماه توانستیم و بعد شکست. خب حالا این حرف دیگری است. چرا شکست؟ چرا شکست؟ به خاطر اینکه آدم خودش تصمیم گرفت. خودش تصمیم گرفت. توکل نکرد. اگر توکل کرده بود هیچ وقت نمی شکست. من می خواهم گناه نکنم. تصمیم می گیرم. واقعا هم باید تصمیم بگیری. اگر آدم به خدا اعتقاد دارد، به قیامت اعتقاد دارد، نمی تواند به گناه خودش رضایت بدهد. چه برسد به گناه دیگران. نمی تواند به گناه خودش رضایت بدهد. خب بنابراین دوست ندارد گناه کند. دوست ندارد. اما چکار کند؟ مغلوب است. حالا چرا آدم مغلوب گناه است؟ چرا مغلوب است؟ باز دیشب عرض کردیم. برای اینکه عادت کرده. عادت در انسان تغییر شخصیت ایجاد می کند. عادت به گناه. یعنی تکرار، تکرار، تکرار. این باعث می شود آدم تغییر شخصیت پیدا کند. یعنی یک صفت در درون آدمی می جوشد و به وجود می آورد. تکرار گناه. همانطور که تکرار ثواب. تکرار ثواب در آدم تغییر شخصیت ایجاد می کند به سوی خوبی. تکرار گناه در آدم تغییر شخصیت ایجاد می کند به سوی بدی. خب آدم مغلوب [صفاتش می شود]. باز دیشب عرض کردیم آدم بر اساس خلقیاتش عمل می کند. حالا اصطلاحش ملکات است. ملکاتش، خلقیاتش، اخلاقش. آدم بر اساس اخلاقش عمل می کند. اگر اخلاقش تند است، داد می زند. بعد هم خودش پشیمان می شود. اخلاق تند است. یا هرجور دیگری. یا خدایی نکرده مثلا در اثر تکرار گناه بی حیا شده. خب اگر در اثر تکرار گناه بی حیا شده، گناه بی حیایی می کند. می تواند نکند؟ نمی تواند نکند. چرا؟ چون انسان مغلوب صفات خودش است. آدم مجبور نیست ها. این مجبور بودن را خودش به وجود آورده. آقایان علما یک مثال می زنند. الان اصطلاحش یادم نیست. می گویند یک نفر رفته بالای یک بلندی. فرض کنید بلندی اش زیاد است. یک آسمان خراش صد طبقه. خودش را از آنجا پرتاب کرده. وسط راه که آمده پشیمان شده. خب. اگر این زمین خورد و مرد و تکه پاره شد خودش نمی خواسته. پس یک تصادف است. می گوییم این تصادف را خودت به وجود آوردی. این برای راننده ها مشکل ایجاد می کند. می گوید من تند رفتم. یک وقتی نقل کردند یک آقایی که احتمالا هم ماشینش خوب بود یا نبود اینها را یادم رفته. با صد و هشتاد کیلومتر می رفت. از یک پل رسیده بود و بعد رفته بود توی دره. رفیق کنار دستش از دنیا رفته بود و خودش هم مثلا چطور شده بود. خب من خودم کردم. این خودم کردم. ببینید من به دست خودم. یعنی با تکرار گناه. با تکرار گناه. با تکرار گناه. بار اول آدم مجبور نیست. خیلی تحت فشار قرار می گیرد. مثلاها. آدم در جوانی تحت یک فشارهای نیروهای غریزی قرار می گیرد. اما می تواند مقاومت کند. اما اگر یک بار عمل کرد، قدرت مقاومتش کمتر می شود. دوبار، سه بار، چهار بار، دیگر قدرت مقاومت از بین می رود. قدرت مقاومت آدمی، در برابر تکرار می شکند. و کم کم اگر تکرار زیاد شود تبدیل به یک ملکه می شود. ملکه را چه معنا کردند؟ یک خلق. یک اخلاق. ملکه. اخلاق. یک ملکه پیدا می کند. یک خلق پیدا می کند. آدم طبق خلقش عمل می کند نه طبق دانایی اش. ما خیلی چیزها بلدیم. نمی توانیم بکنیم. بالعکسش را می کنیم. چرا؟ چون اطلاعات در آدم ولایت ندارد. اما اخلاقیات آدم بر آدم ولایت دارد. آدم را مجبور می کند. عرض کردم مجبوری که جبرش [دست خودش است] اگر شما را مجبور به گناه کنند، برایتان گناه محسوب نمی شود. این مجبوری را خودم کردم. چون خودم کردم، گناهش پای خودم است. خب. این ریشه این است که آدم نمی تواند. اعتیاد یعنی اینکه من عادت کردم. من اخلاق بد پیدا کردم. اخلاق بد یک کارهای بدی گردن من می گذارد. خب. اگر من به یک دلیلی، مثلا به دلیل ترس از خدا، به دلیل ترس از خدا، به دلیل سخن یک مرد بزرگی که موعظه اش در دل آدم می نشیند، او سخنی گفت و در دل من نشست و من توانستم در مقابل آن صفات بدی که دارم مقاومت کنم. خب یک مدتی بر خلافش رفتار کنی، آن صفت می شکند. لذا اگر کسی اندکی صاحب اراده باشد، اندکی صاحب اراده باشد، می تواند در برابر ملکات و اخلاقیات خودش که او را مجبور به گناه می کنند، مقاومت کند. یک مدتی که مقاومت کند، برطرف می شود. عرض کردیم که با نماز. آدم سعی می کند نمازش را بهتر بخواند. سعی می کند نمازش را صحیح بخواند. سعی می کند نمازش را اول وقت بخواند. اینها همه کمک می کنند که آدم بتواند در برابر گناه خودش مقاومت کند. خب. چه شد؟ عرض کردم یک حداقل کاری که از نماز برمی آید. اگر حداقل درستی باشد. در نماز حداقل درست را عمل کنم. حداقلش این بود که نماز صحیح بخواند و با طمانینه بخواند. تند و تند و تند نخواند. مگر می شود آدم صحیح بخواند و تند و  تند بخواند؟ نه. صحیح می خوانم. تند و تند نمی خوانم. یک مقدار با طمانینه می خوانم. سعی می کنم آنچه که می گویم را بفهمم و بشنوم که چه گفتم و آن کارهایی که می کنم بفهمم چکار می کنم. نماز با این کارها قیمت پیدا می کند. و اول وقت می خواند. اینها باعث می شود که من بتوانم در برابر اخلاق خودم که تغییر یافته است و اخلاق بد شده است و گناه از آن سرچشمه می گیرد، بتوانم مقاومت کنم. ظاهرا یک چیز دیگری هم دیشب عرض کردم و آن این است که آدم دست به دامن امام زمان شود. اما زمان امام است برای کسی که می خواهد گناه نکند. نه من دندانم درد بکند و به ایشان توسل کنم. می گویند دندانت درد می کند برو دکتر. اگر دندان درد گرفت و به ایشان توسل کردی هم عیب نداردها. خوب است. اگر با اخلاص توسل کنی، نتیجه هم می گیری. اما ایشان برای دندان نیست. ایشان برای این است که اگر کسی گرفتار گناه است، به ایشان متوسل شود و ایشان او را نجات بدهد. یعنی کار اول شان این است. دقت کنید. کار اول شان. کار اول. وظیفه اصلی ایشان این است که هدایت کند. کارهایی بر اساس هدایت عمل کند. لذا این، این سوال را، این درخواست را، این التماس را بیشتر و حتما، بیشتر و حتما جواب می دهند. آن را ممکن است جواب بدهند و ممکن است ندهند. بستگی دارد به درجه اخلاص شما. مثلا به درجه سوز دل تان. با ایشان چجور صحبت کنید. آن وقت آن را جواب بدهند یا ندهند. اما این را حتما جواب می دهند. این را هم آدم باید راست بگوید. اگر راست بگویید بلافاصله جواب می دهند. این کار امام است. خب می خواستیم چه عرض کنیم؟ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ. بعد فرمودند که وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ و همانا یاد خدا، و همانا یاد خدا برتر است. یاد خدا برتر است یعنی چه؟ یاد خدا برتر است. آقا نمازی که با یاد خدا باشد، برتر از هرنمازی است. آن وقت دیشب به این مناسبت یک مقدار درمورد یاد خدا عرض کردیم که حالا باز همانها را به صور مختلفی خدمت شما تکرار می کنم. یاد خدا برتر است. نمازی که آدم با یاد خدا خوانده است از هرنمازی برتر است. در روایات دارد. شاید آیات قرآن هم باشد. الان یادم نیست. می فرمایند که ملائکه ای که اعمال آدمی را ثبت و ضبط می کنند، اعمال ظاهری آدم را ثبت و ضبط می کنند. می گویند تو خدایی نکرده چند بار به نامحرم نگاه کردی. چند بار به صفحه قرآن نگاه کردی. اینها را می نویسند. کار خوب و کار بد. عمل. عمل. غیبت گوش کردی. غیبت کردی. می نویسند. این را می نویسند. اما آنچه که در دل می گذرد را ماموریت ندارند. یادم آمد. قرآن [در آیه  11 و 12 سوره انفطار] می فرماید: كِرَامًا كَاتِبِينَ * يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ. آنها آنچه را که شما می کنید می دانند. آنچه می کنید. می گویند گاهی آن دو تا فرشته به همدیگر می گویند که چه بوی بدی از این می آید. برای اینکه نیت بد کرده. آن نیت بد را خبردار نمی شود. در هرصورت اصلا ماموریت ندارد. به باطن آدمی ماموریت ندارد. ماموریتش فقط به ظاهر عمل آدمی است. آن وقت می گویند آن ذکری که در دل بنده مومنی می گذرد، یاد خدا که در دل بنده مومنی می گذرد، خیلی قیمت دارد. خیلی قیمت دارد. حالا مثلا به قول بنده در ترازوی كِرَامًا كَاتِبِينَ جا نمی گیرد. آنها نمی توانند این را اندازه گیری کنند. می ماند که خدای متعال خودش [حساب کند]. خب بحث دیشب چه بود؟ عرض کردم تا اخلاق آدم خوب نباشد، نمی تواند خدا را یاد کند. من نماز می خوانم. سراسر نماز توجه دارم که دارم چه می گویم. چه می خوانم. می گوییم خب تو کی یاد خدا بودی؟همه اش داشتی الفاظ و عبارات را یاد می کردی. خیلی خوب است ها. اما درجه اش خیلی پایین است. چرا خدا را یاد نکردی؟ این محتاج و نیازمند این است که اخلاق آدم خوب شده باشد. دلش از کینه پاک شده باشد. دلش از کینه پاک شده باشد. یک چیزی عرض کنم که حالا به کار ما می خورد یا نمی خورد این است که این صفات بدی که ما داریم، داریم دیگر، شوخی هم ندارد؛ این صفات بدی که ما داریم، یک ریشه دارند. نمی دانم شما دیده اید گاهی یک درخت های بزرگ و قوی و نیرومندی که عیبی پیدا می کند از کف می برند. اما یک طوری نمی برند که خشک شود. آن بخش باقیمانده از این درخت که باز از زمین بیشتر و بلندتر است، شاخه می کند. هفت هشت ده تا شاخه دور و برش دارد. هرکدام اینها بعدها یک درخت بزرگ می شوند. صفات بد یک ریشه دارند. یک ریشه دارند. چندتا شاخه دارد؟ همه صفات. هر صفت بدی یک درخت است. شاخ و برگش از چشم و زبان و گوش و دست من درمی آید. شاخه اش در دل من است. برگ ها، آن شاخه ریزهایش از چشم و گوش من درمی آید. برایتان مثال عرض کردیم. خدایی نکرده من بی حیا هستم. این بی حیایی از چشم من درمی آید. یک جایی که نباید نگاه کنم را نگاه می کنم و خجالت هم نمی کشم. پشت سر یک نفری حرف می زنم. بدون اینکه هیچ باکی داشته باشم. بی حیایی. بنظرم حدیث این بود که فرمودند حیا عین دین است. آدمی که دین دارد، حیا دارد. حالا. چه عرض می کردیم؟ همه صفات بد یک ریشه اصلی دارند. آن ریشه اصلی شان در یک بی اعتقادی به خداست. همه صفات بد آدمی یک ریشه اصلی دارند و آن این است که آدم با خدا مشکل دارد. خیلی بد بودنش در این است که هر صفت بدی ریشه در شرک دارد. ریشه در یک بی اعتقادی دارد. حالا بزرگان علما هم در کتاب های اخلاق شان گفته اند. مثلا حسادت ریشه در این دارد که شما خدا را عادل نمی دانی. بخل نشانه این است که خزانه خدا را تمام شدنی می دانی. یک جایی از توحید آدم عیب دارد. لذا اگر اخلاق آدم خوب شود، موحد می شود. انقدر می ارزد که آدم یک عمر با خودش... من که همتش را ندارم. حالا شاید شماها که جوان هستید همت کنید. انقدر می ارزد که آدم یک عمری با خودش بجنگد که اخلاقش را درست کند تا به توحید برسد و موحد باشد. موحد از دنیا برود. اگر موحد برود... آن مرد بزرگ گفته بود من در آن عالم هرجا که رفتم من را احترام کردند. ایشان می کوشید اخلاص داشته باشد. به اخلاص می کوشید. اگر شما به اخلاص کوشیدی، یعنی موحدی. آدم موحد آنجا محترم است. حضرت ملک الموت یک کسانی را، قرآن دارد دیگر؛ [در آیه 27 سوره محمد می فرماید:] يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ، می زند. حالا نه مثل چک یک آدمیزاد در گوش یک آدمیزاد دیگر. فرشته الهی. می گویند هفت شهر لوت را روی یکی از بال هایش بالا برده بود و هفت شهر تخریب شده. آقا برایت سخت بود؟ گفت نه سخت نبود. اما به من گفتند که وقتی امیرالمومنین بر سر مرهب شمشیر می زند، شمشیرش را بگیر. الان می آید کره زمین را نصف می کند. گفتند کدام سخت تر بود؟ گفت آن شمشیره سخت تر بود. چه عرض می کردیم؟ ریشه همه این گناهان، [شرک است.] چون صفات بد گناه اند دیگر. یک وقت بروز می کنند و گناه کبیره می شود. یک وقت بروز نمی کنند. این می ماند. اما گناه است. نه از آن گناهان آنطوری. اما آدم گنه کار از دنیا می رود. اگر اینها را پاک کرده باشد، آمرزیده از دنیا می رود. حالا باز هم این را برایتان عرض می کنم. ان شاء الله شب های بعد عرض می کنم که چگونه می شود و اگر آدم از این گناهان گذشته باشد، به عالم توحید پرواز می کند. بنده، بنده موحد می شود. آن وقت یادتان باشد به امیرالمومنین امام الموحدین می گویند. آنجا امیرالمومنین امام آدم می شود. امام ما هم هست. اما واقعا امام آنهاست.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای