شب پنجم محرم94 - حسینیه حاج شیخ مرتضی زاهد
اگر از صبح تا شبی که به اینجا آمدی، مواظب چشمت بودی که به نامحرم نخورد، گریه ات می گیرد آقا. مواظبت لازم است. آدم باید چشمش را مواظبت کند تا از آن اشک بیاید. هرچه بیشتر مواظبت کنی، بعد کم کم دلت بریان می شود...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

این شب ها تقریبا هر شب عرض کردیم که ائمه علیهم السلام، همه انبیاء و اولیاء و در دوران ما ائمه علیهم السلام؛ از جایگاه اصلی شان که خدای متعال برای شان قرار داده پایین آمده اند و در جمع ما قرار گرفته اند و خواسته اند و کوشیده اند که ما را به آن جایگاه اصلی خودشان ببرند. این عرضی بود که هِی تکرار کردیم. دیشب هم عرض کردیم قدم اول برای اینکه ما این راه را بپیماییم، این است که گناه نکنیم. آیه اش را برایتان عرض کردم. آیه این بود که همه به جهنم می روند. همه به جهنم می روند. آنها که از گناه پاک مانده اند از آنجا نجات پیدا می کنند. حالا دیگر بعدش پس به بهشت می روند. بهشت مقر سلطنت امیرالمومنین است. اما خب جایگاه خود امیرالمومنین کجاست؟ آنجا هم می توان رفت. می توان به همان جایی رفت که امیرالمومنین در بهشت جا دارد. همه ما می توانیم به همان جایگاه برویم که امیرالمومنین در بهشت جای دارد. همه ما. همت می خواهد. ما می خواهیم عرض کنیم که شاید، شاید یک ذره ای، یک کسی، یک تکانی، یک قدمی به آن سو بردارد. قدم اول را که عرض کردیم که اگر آدم گناه را ترک کند، قدم اول دنباله روی آنها را انجام داده و دنبال آنها رفته. قدم اولش را رفته. چون در جهنم دیگر امیرالمومنین نیست. آنها آنجا نیستند. بنابراین اگر آدم می خواهد از آن جایی که آنها نیستند نجات پیدا کند و به آنجایی که آنها هستند برود، ناگزیر باید گناه را ترک کند که از جهنم نجات پیدا کند و به بهشت برود. بهشت سرزمین امیرالمومنین است. مرکز سلطنت امیرالمومنین است. آن وقت هرچه آدم بیشتر زحمت بکشد، به آن جایگاه اصلی امیرالمومنین نزدیک تر است. هرچه بیشتر زحمت بکشد، به آن جایگاه اصلی نزدیک تر است. بعد این را هم عرض کردم. اگر خاطرتان باشد یک حرف خیلی مهمی بود. روایات فراوانی داریم که در آنجا ابتدای خلقت را توضیح می دهد. مثلا گفته می شود از نور پیامبر ما، مثلا فرض کنید که عرش خلق شده. همینطوری می گویند تا می رسد به این که بهشت از پرتو نور حضرت حسین علیه السلام خلق شده است. ببینید. از پرتویی از نور حضرت حسین بهشت خلق شده. پس در واقع جای اصلی امام حسین باز بهشت نیست. در بهشت هست. یعنی کسی که از نورش بهشت خلق می شود، من این را به این لفظ می گویم که بهشت مخلوق امام حسین است. مخلوقش است. جای امام حسین کجاست؟ می توان پیش آن جایگاه رفت. آنجایی که او هست، رفت. بهشت هم رفتی، خیلی است. خیلی است. قدم اول از نزدیکی به امام حسین است. اما شما هزار هزار قدم دیگر هم می توانی برداری و به ایشان نزدیک تر شوی. دقت کنید. کسی که از پرتو نورش بهشت خلق می شود. و بهشت مرکز و معدن اصلی همه لذات عالم است. مرکز و معدن همه لذات عالم است. راحتی، معدنش آنجاست. امنیت، معدنش آنجاست. همه لذات عالم، معدنش آنجاست. آنجا از پرتوی از نور حضرت حسین خلق شده. خود حضرت حسین چیست؟ باز آن شب برایتان خواندیم. در آیه 88 و 89 سوره مبارکه بقره می فرماید: فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ * فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ. روح است یعنی رحمت است. آنهایی که از اولیاء مقرب خدا هستند، یک پارچه رحمت اند. رحمت خدا هستند. قرآن دارد می گوید. فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ * فَرَوْحٌ. روح یعنی رحمت. وَرَيْحَانٌ. باغستان اند. چقدر باغستان اند؟ هزار هزار باغستان اند. آن مرد خیلی بزرگ، حالا با مقدمات و موخراتش کاری نداریم؛ بعد فرموده بود این باغی که من الان در آن زندگی می کنم، پیامبر به من داده. او یک همچین جوری است که می تواند به همه اهل عالم از باغ های خودش ببخشد. شد؟ آنها که از مقربان درگاه اند، رحمت اند. یک باغستان گل اند. وَجَنَّتُ نَعِيمٍ. بهشت اند. خودش بهشت است. جنت نعیم. جنت نعیم برترین مرتبه بهشت است. بهشتی است که حضرت ابراهیم دعا می کند خدایا من را به جنت نعیم ببر و به آنجا راه بده. خودش بهشت است. خودش بهشت است. این اولیاء معمولی خدا هستند. حضرت حسین چیست؟ اینهایی که خودشان را جلوی پای حضرت حسین تکه تکه کردند، تکه تکه کردند، بعدم هیچ طلبکار نبودند، [اینها چطور؟] سعید بن عبدالله حنفی یک همچین حرف زد. گفت آقا من کردم. وظیفه ام را انجام دادم؟ سیزده تا تیر درون تنش بود. جلوی امام حسین ایستاده بود برای نماز. آقا تیر بیاید آدم به طور طبیعی فرار می کند. رویش را می گرداند. خودش را می کشد کنار. این خودش را می داد جلوی تیر. سیزده تا چوبه تیر درون تنش بود. نماز که تمام شد، افتاد. امام آمد بالای سرش. آقا کاری کردم؟ حالا به زبان من. کاری کردم؟ وظیفه ام را انجام دادم؟ اصلا طلبکار نبودند. شب اصحاب آن یکی به آن یکی با همدیگر شوخی کردند. گفت آخر وقت شوخی نیست. گفت اتفاقا الان وقت شوخی است. فردا چه و چه و چه. آن را عرض نمی کنم. بعد ظاهرا گفته بود بیست سال من با وضوی نماز مغرب و عشاء نماز صبح خوانده بودم. بیست سال. با وضوی نماز مغرب و عشاء نماز صبح خوانده بودم. خدا به من یک همچین توفیقی داد که من بیایم اینجا و اینجا تکه تکه شوم. حالا می خواهم عرض کنم که اگر به حضرت حسین برسی، ببین به چه می رسی. از پرتوی از نور حضرت حسین، خدای متعال بهشت را خلق کرده است. می شود رسید؟ می شود رسید. داستان آن دو تا بزرگواری که دیشب عرض کردیم. گفتند این دوتا بزرگوار همیشه محضر امیرالمومنین اند. همیشه محضر امیرالمومنین اند. عرض کردیم. سید بن طاووس و سیر بحر العلوم. گفتند اینها همیشه محضر آن بزرگوار اند. کسی دستش به دامان آن ها نمی رسد. آنهایی را که ایشان دستش به دامان آنها رسیده بود، خودشان دنیا را می جنباندند. اما دست به دامان آنها نمی رسد. آنها همیشه در محضرند. چکار کرده بودند؟ چکار کرده بودند که همیشه در محضراند؟ خب آقا اگر شما اینجا همیشه در محضری، خب آنجا هم همیشه در محضری. ما در بیست و چهار ساعت... حالا این روزها که روضه است و ما روضه می رویم. تلویزیون را باز می کنیم روضه است و یک نامی از حضرت حسین [می شنویم] و یک چیزی در خاطر ما می گذرد. روزهای معمولی مناسبتی ندارد آدم یاد حضرت حسین باشد. خیلی کم. اگر اینجا، اینجا توانستی دائما به محضر حضرت حسین بروی... باز از کجا شروع کنیم که بشود؟ حضرت حسین گناه را دوست ندارد. از دروغ متنفر است. خودش روز عاشورا فرمود از آن روزی که من دانستم که خدا از دروغ بدش می آید من دروغ نگفتم. برای آنها این حرف را می زد. از آن روزی که من دانستم که خدا دروغ را دوست ندارد، من دروغ نگفتم. آنهایی که می خواستند به ایشان نزدیک شوند، آنهایی که می خواهند، خب این دهانش را ببندد. ما می نشینیم و دو سه ساعت می گوییم و می خندیم. خب نمی شود آدم دو سه ساعت با رفقایش بنشیند و بگوید و بخندد و غیبت درونش درنیاید. دروغ درونش در نیاید. بعضی از مراجع دروغ به شوخی را هم حرام می دانند. مثل دروغ جدی. اگر آدم حرف مردم را بزند، نمی شود درونش خرابی درنیاید. این قدم اول است. آقا باور کنید با همین قدم اول آدم خیلی نزدیک می شودها. دیگر وقتی امام حسین رد می شود رویش را از این آدم نمی گرداند. به این آدم پشت نمی کند. چون دهان این بوی بد نمی دهد. دروغ که می گویی، روایات اینگونه است که از این دهان بوی بدی می آید که تا هفت آسمان می رود. اگر آدم از این نجات پیدا کند، خیلی است. آدم یک کمی دهانش را می بندد. می شود. او راضی نیست. خوشش نمی آید. متنفر است که من چشمم را پر می کنم از یک نامحرم. چشم همینطور دنبال او می گردد. اگر به فیلم و آنها رفته باشد که دیگر اصلا... این مقدار پاکی. اینها پاکی اولیه است. حداقل است. آدم را از جهنم نجات می دهد. به کجا می برد؟ بهشت خانه ای است که در آن جز رحمت هیچ چیز نیست. رحمت یعنی چه؟ یعنی حضرت حسین. رحمت یعنی حضرت حسین. پس شما تا پایت را درون بهشت گذاشتی، با امام حسین محشور شدی. اما خب درجه داشت. هرکسی را... می خواستم این را عرض کنم که حالا شاید تفضیل لازم داشته باشد. از انبیاء بزرگ الهی بیست و پنج نفر در قرآن نام دارند. سه نفرشان یک دعا کردند. قرآن دعای این سه نفر را نقل می کند. حضرت سلیمان در آیه 83 سوره شعراء عرض می کند که: وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ. حضرت یوسف هم در آیه 101 سوره یوسف عرض می کند که: وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ. معنایش را می فهمید دیگر. ما معمولا در قنوت هایمان هم می خواندیم. ما را به صالحان ملحق کن. حضرت ابراهیم علیه السلام هم می گوید که خدایا مرا به صالحان ملحق کن. این دعا سه بار از ایشان در قرآن نقل شده. عبارت سه بار نقل شده که مرا به صالحان ملحق کند. پیامبر اگر جزء صالحان نباشد، پیغمبر نیست. صالح یعنی کسی که هیچ عمل نادرست ندارد. هیچ خلق نادرست ندارد. هیچ فکر نادرست ندارد. تا به این مقام نرسد، پیغمبر نمی شود. البته قرآن یک استثنایی دارد که حالا آن را کاری نداریم. تا شخص صالح نباشد، [نمی شود.] در احوالات انبیاء در سوره انبیاء نگاه کنید. مکرر دو سه بار نقل شده است که ما او را، دقت کنید، مثلا حضرت لوط را یا حضرت هود را؛ ما او را در رحمت خودمان وارد کردیم. حالا به زبان بنده ما او را در دریای رحمت خودمان غرق کردیم. چرا؟ چون جزء صالحان بود. چون درست بود در رحمت جای گرفت. اگر کج بود نمی شد. خب این مکرر در مورد انبیاء دارد. می گوییم که تا انبیاء به مقام صالحین نرسیده اند، اصلا پیغمبر نمی شود. ببینید صالح کسی است که بیخود نمی ترسد. خب اگر یک نفر پیغمبر است و می خواهد برود با یک قوم، با یک قوم کافر مقابله کند، اگر این بترسد که خب نمی تواند که. آمدند به پیغمبر ما گفتند آقا چقدر پول می خواهی؟ ما انقدر به تو پول می دهیم که تو ثروتمندترین افراد قبیله ما باشی. فرمود اگر خورشید را در یک دستم و ماه را در دست دیگرم بگذارید، من از این راهی که آمدم دست برنمی دارم. خب اگر این یک ذره عشق مال داشته باشد، نمی تواند که. اگر عشق مقام داشته باشد، یک ذره هم داشته باشد، پایش می لغزد. وقتی سطح را بالا بگیرند... گفتند ما تو را پادشاه خودمان می کنیم. پادشاه می کنیم. یعنی حاضر بودند پیغمبر پادشاه باشد، پادشاه آنها باشد و همه فرمان او را ببرند اما نگوید خدا یکی است. حالا حرف های پیغمبری نزند. خب اگر کسی مشکل داشته باشد، یک ذره مشکل داشته باشد، می لغزد. پیغمبر هیچ مشکلی ندارد. هیچ. این را می گویند صالح. صالح یعنی آدم درست. همه چیزش درست باشد. فکرش درست باشد. اخلاقش درست باشد. اعمالش درست باشد. این می شود صالح. خب همه پیغمبران جزء صالحین هستند. پس این دعا چیست که ابراهیم می گوید خدایا من را جزء صالحین قرار بده؟ خدایا من. حالا قرآن سه بار نقل می کند اما تمام عمرش داشت دعا می کرد. حالا من عرض می کنم. فرمودند که ان شاء الله ان شاء الله ان شاء الله در آخرت که آمدید تو را به شمار صالحان ملحق می کنیم. یعنی چه؟ این صالحان چه کسانی هستند که ابراهیم تمام عمرش آرزو کرده و دعا کرده و خدای متعال هم در این دنیا نه... هردویش معنا داردها. که اگر در این دنیا جزء صالحان بود یعنی چه؟ گفتند نه. در این دنیا نمی توانی جزء صالحان باشی. در آخرت. این صالحان چه کسانی هستند؟ ابراهیم آرزو می کرد برود در کنار این چهارده تن بنشیند. شدنی بود. این به مقام پیغمبری اش مربوط نبود. چون پیغمبری را می دهند. نه اینکه آدم بگیرد. پیغمبری را می دهند. عطای خداست. امامت عطای خداست. موهبت است. اما این را باید کار کنی. کاری که کرد و به او دادند گفتند سر بچه ات را برای ما بیاور. گفت چشم. یک قدم سست رفت؟ نه. یک لحظه دلش لرزید؟ نه. با نهایت استحکام دست و پای پسرش را بست. می گویند پسر خواهش کرد. حالا نمی دانم این هست یا نه. خواهش کرد که آقا من را به رو بخوابان. می ترسم چشمت در چشم من بیفتد و یک مرتبه دلت بلرزد. حالا به آن کاری ندارم. وقتی امتحان را پس داد، که قرآن هم می گوید امتحان را پس داد و خوب پس داد و درست عمل کرد؛ گفتند خب حالا. حالا تو را فردای روزگار در عالم آخرت در شمار صالحان قرار می دهیم. شما می روی کنار محمد و آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین جای می گیری. عرض کنیم که... حالا به زبان خودمان داریم حرف می زنیم، ابراهیم پرواز کرد. از این وعده. وعده دور دست هم هست. پرواز کرد. آنجا که آن چهارده تن هستند، جایگاهی است که ابراهیم آرزو کرد. دیشب هم اگر یادتان باشد عرض کردیم. در زیارت نامه حضرت ابوالفضل دارد فَالحَقَکَ اللهُ بِآبائِکَ الصّالحین. رزوآرزآپآنااچرا؟ ابوالفضل چکار کرد؟ ابولفضل چکار کرد؟ اگر یک جرعه از آن آب خورده بود، دیگر نمی شد. می گویند آورد کنار لب بعد پرتاب کرد. نه آب چیست؟ آقا این راه. ببینید حضرت عباس علیه السلام امام زاده است. امام که نیست. پیغمبر هم نیست. یعنی معصوم نیست. مثل امام و پیغمبر معصوم نیست. اما معصوم شده است. حالا کار ندارم. کار کرده. زحمت کشیده. آقا حالا یک کمی بیاییم پایین تر. یک ذره. شما یک ذره هم به امیرالمومنین نزدیک شوید، به معدن همه خوبی های عالم نزدیک شدی. خاصیت این معدن اینجوری است. حالا من مثال عرض می کنم. شما به سوی آسمان، به سوی خورشید می روید. یک کمی در جو بالا روید هوا انقدر سرد است که یخ می زنید. اما حالا فرض می کنیم که ما هرچه به سوی خورشید نزدیک تر می شدیم، گرمای آن را بیشتر حس می کردیم. قانونش این نیست. اما حالا برفرض. اینگونه است. هرچه به این مرکز و این معدن و این خورشید همه خوبی ها نزدیک شوی، یک ذره هم نزدیک شوی از یک چیزی بهره مند می شوی که در آن ذره قبلی به ذهنت هم نمی آید. مرحوم آقا شیخ محمدحسین قروی کمپانی که از بزرگان علمای بزرگان است. نمی دانم چندتا مرجع شاگردی اش را کرده اند. ایشان فرموده بود، حالا به زبان خودم عرض می کنم؛ فرموده بود حاضرم همه چیزم را بدهم فقط یک قدم نزدیک شوم. حالا برای ما... پدرت یک مرتبه سرت داد می زند بگو چشم. نه اینکه او داد زد من هم داد بزنم. یک کسی حرف بد زد. خب. من هم می توانم بد بگویم. می توانم ده برابر بگویم. نمی گویم. این ها آن قدم هایی است که آدم دارد برمی دارد و نزدیک می شود. هرچه عمل آدم بهتر شود، عمل بهتر شود، هرچه عمل آدم بهتر شود. شما تا به حال گاهی نمازت را اول وقت می خواندی. گاهی دوم وقت می خواندی. گاهی دم غروب می خواندی. نه دیگر. الان قرار دارم. با خودم و با خدا قرار می گذارم. هیچ وقت هم با خدا قرار نگذارید. همیشه به خودش تکیه کنید. با تکیه بر تو من نمازهایم را اول وقت می خوانم. نگویید من قول می دهم. قول بدهم نمی شود. رهایت می کند دست شیطان و می برد. نه من با خودش. خب. من قرارداد می بندم که نمازم را اول وقت بخوانم. اینگونه. من دیگر سعی می کنم مثلا اگر مغازه دار هستم، دروغ نگویم. اگر قیمت جنس را پرسید، یا نمی گویم یا راست می گویم. حالا مثال ها. اگر خانمی آمد در مغازه، معمولا خانم ها هم که در مغازه می آیند، معمولا این فروشنده محرم است! شما چشمت را پایین می اندازی. یاد می گیرند. آن مراجعه کننده یاد می گیرد. می داند اینجا نمی شود. خودش را جمع می کند. حالا همه اینها مثال است که عرض می کنم. هرچه برای نزدیکی بکوشی، به آن معدن خورشید نزدیک تر می شوی. هرچه به آن معدن خورشید نزدیک تر شوی، عرض کردیم در این خورشید وقتی آدم بالا می رود به سرماهایی می رسد که نمی دانم چقدر زیر صفر است. اما آنجا هرچه نزدیک شوی، گرم تر می شود. در آن گرما همه آنچه در بهشت هست، در آن گرما هست. به اندازه یک قدم نزدیک شدی، به اندازه یک قدم از آن استفاده می کنی. بهره مند می شوی. اگر به خودش برسی که دیگر هیچی. راه برای رسیدن هست. اینها همه راه هایی است که برای رسیدن به امیرالمومنین و برای رسیدن به امام حسین برایمان باز است. اصلا آمده اند اینجا که همه را ببرند پیش خودشان. پیش خودشان. همانجایی که خودش می نشیند. آنجا سلطنت عالم زیر پایش است. زیر پایش است. نه سلطنت عالم، زیر پایش است. ما بکوشیم اعمال مان را بیشتر مواظبت کنیم. بعد بکوشیم اخلاق مان را بیشتر مواظبت کنیم. هرچه بیشتر، بیشتر است. یک چیزی هم عرض کنم. به نظرم این را هم عرض کردم. اگر از صبح تا شبی که به اینجا آمدی، مواظب چشمت بودی که به نامحرم نخورد، گریه ات می گیرد آقا. مواظبت لازم است. آدم باید چشمش را مواظبت کند تا از آن اشک بیاید. هرچه بیشتر مواظبت کنی، بعد کم کم دلت بریان می شود. آدمی که مواظبت کند آن وقت دلش بریان می شود. آن وقت نه اینکه گریه می کند. نه گریه می کند که خون گریه می کند.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای