جلسه شب سوم محرم الحرام 1395 - حسینیه شیخ مرتضی زاهد(ره)
وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ. او برایش کافی است. همه ی عالم در مقابلش باشند. باشند. این پیروز است. اگر آدم بی خدا تصمیم بگیرد چه؟ نمی شود. امروز شکست نخوردی، فردا. فردا شکست نخوردی، پس فردا. تصمیم شخصی، به شکست منتهی می شود. حتما. قطعا.

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّین

ما یک داستانی داریم. یک وقت های دیگر هم روزهای چهارشنبه اینجا عرض کرده بودیم. حالا من در حد چند تا جمله عرض می کنم. خدای متعال از مخلوقاتش، مخلوقاتی که در عرش جایگاه داشته اند، جایگاهشان عرش بوده؛ از آنها انتخاب کرده و به میان ما اهل زمین، ما اهل زمین هستیم؛ [به میان ما] فرستاده است که ما آنها را، دقت کنید؛ سرمشق قرار بدهیم و به همراه آنها در بازگشت، به عرش برویم. این طرح، طرح ادیان آسمانی، است. طرح ادیان آسمانی و خلقت انسان این است. ما روی زمین خلق شده ایم. جنس مان از خاک و گل است. اما می توانیم تا عرش و فوق عرش برویم. لذا خدای متعال یک کسانی، یک مجموعه بزرگی از آن عرش نشینان به روی زمین فرستاده که اسم شان پیغمبر است، اسم شان امام است که ما به دنبال آنها راه برویم، می رویم همان جایی که آنها رفته اند. این را هم مکرر عرض می کردم. فرمایش امیرالمومنین به میثم تمار است. وقتی که پیشگویی کردند دست تو را می برند، پای تو را می برند، زبان تو را می برند. فرمود این ها در راه خدا چیزی نیست. آقا. چیزی نیست. چیزی هست اما در راه خدا چیزی نیست. بعد فرمود حالا که اینطور است. أنتَ مَعِی. فِی دَرَجَتی. خب درجه امیرالمومنین کجاست؟ حالا یک پرانتزی درمورد درجه ی امیرالمومنین باز می کنم. این را هم مکرر عرض کردم. اما حالا ممکن است یک نفری باشد که تا به حال نشنیده باشد. در داستان خلقت آدم [در آیه 30 سوره بقره] خدای متعال به فرشتگان فرمود که: اِنی اَعلّمُ ما لا تَعلَمون. به این سجده کنید، [گفتند] آقا این خاک است. خودمان دیدیم از خاک و گِل درست کردند و یک قیافه ای مثل آدم برایش ساختند و تو دَرِش دمیدی و این زنده شد. خودمان دیدیم گِلی است. اصلش از گِل است. فرمود من یک چیزی می دانم که شما نمی دانید و بعد [در آیه 31 سوره بقره فرمود:] وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ. حالا این اَسما‌ء یعنی چه؟ یعنی مثلا اسم این بلندگو است یا مثلا. از این است؟ همچین چیزی بوده است؟ این که زیر پای ما افتاده فرش است؟ این ها را یاد گرفت و به آدم آموختند؟ و این شد برتر از هزار، هزار، هزار ملائکه؟ نه، نمی دانیم چه؟ حالا باشد. نمی خواهیم این را بگوییم. در هرصورت. یک تعلیمی یافت. حضرت آدم یک تعلیمی یافت که شایستگی او را برای اینکه همه موجودات عالم در برابرش سجده کنند پیدا کرد. و بعد، فرمود یک گوشه از آنچه که می دانی را به آنها نشان بده. عبارت دارد، ببینید به حضرت آدم فرمود وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ ، همه ی اَسما‌ء را به آدم تعلیم فرمود. خُب بعد فرمود که ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ این ها را به الملائکه عرضه کن. نه اینکه تعلیم کن. او توانایی این تعلیم را ندارد. قد و قامت فرشته، تا فرشتگان اعلاها؛ قد و قامت شان انقدر نیست. نمی توانند اسما‌ء را تعلیم بگیرند. تو به آنها یک پرده ای نشان بده. انجام شد. آن وقت آنها در برابر آدم به خاک افتادند. فهمیدند بابا این یک چیز دیگری است. خدای متعال فرمود که من چیزی می دانم که شما نمی دانید. آنها فهمیدند که بله. آدم یک جوری است و یک ساختمانی است که ما نمی فهمیم. ما نمی فهمیم. ما آدم را نمی فهمیم. معلوم؟ حالا من آن وقت ها این را می گفتم. شاید بتوان برای تمام مطلب اینجور گفت. این آدم یک جایگاهی دارد. فرشتگان اهل غیب عالم هستند. ماها فرشته دیده ایم؟ فرشته ندیده ایم. اینها اهل غیب عالم اند. یعنی برای ما غیب اند. اینها که اهل غیب اند. اینها که اهل آسمان ها هستند. اینها که هفت آسمان پر است از فرشتگان. آدم برای اینها غیب بود. یک جایگاهی بود که چشم آنها اصلا به آنجا نمی رسید. نمی توانستند بفهمند آدم کجاست. اصلا کجا پنهان شده. نمی توانستند. نمی شد. ساختمان شان بیشتر از این نبود. خب؟ می خواستیم نتیجه بگیریم که جایگاه امیرالمومنین برای حضرت آدم با آن همه مرتبت و مقامش چگونه است؟ جایگاه امیرالمومنین برای او غیب است. او نمی داند امیرالمومنین کجاست. آن کسی که جایگاهش، مرتبت و مقامش برای حضرت آدم که خودش در غیب آسمان ها است، ببینید غیب آسمان ها. نه خود آسمان ها. آسمان ها برای ما غیب است. برای آسمان ها هم یک غیبی وجود دارد. مثلا بگوییم جایگاه حضرت آدم آنجاست. اما امیرالمومنین یک جایگاهی دارد که برای آن اهل غیب آسمان ها غیب است. یعنی  چه؟ ما نمی فهمیم. فقط می فهمیم که نمی فهمیم. شاید یک ذره. خب یک همچین آدمی را برای ما فرستادند. ما هم، ما که می گوییم یعنی بشر؛ ما هم تا ایشان را تکه تکه نکردیم رهایش نکردیم. یک غصه هایی به دل امیرالمومنین کردند. یک چیزی ها. آدم اصلا نمی تواند تصور کند. یک عبارتی فرموده اند دیگر. مثل اینکه یک تکه استخوان در حلقومم گیر کرده است. خب استخوان در حلقوم آدم گیر کند، خفه می شود. اینجوری. مثل اینکه یک تیغ در چشم من است. حالا یعنی عزای حضرت صدیقه را هم جز این ها می گفت؟ یا نه کارهای دیگری که این ها کرده بودند. کارهای دیگری که اینها کرده بودند یک استخوان در حلقومش شده بود. چند سال؟ سی سال تمام. داستان حضرت صدیقه. ناله ای که پشت در شنیده بود. آن چه شده بود؟ نمی دانیم. گفت من تا زنده ام برایت گریه می کنم. اصلا نمی توانم تو را فراموش کنم. من می توانستم بیایم بیرون اما اجازه نداشتم. پیغمبر فرموده بود باید در خانه بمانی. هرچه شد باید تحمل کنی. من هم گفته بودم چشم. خب انشاءالله روضه مان مبارک شد. فقط نام مبارکش، فقط نامش ها، نامش که جایی می آید، آنجا مبارک می شود. حالا انشاءالله که روضه ما هم مبارک شد. چه عرض کردیم؟ یک آدم هایی این جوری که در غیب غیب آسمان ها هستند. مثلا. شاید. درغیب غیب آسمان ها هستند. خدای متعال فرستاده که دست شما و من را بگیرد و پیش خودش ببرد. به میثم چه گفت؟ أنتَ مَعِی. تو بامنی. تنها به میثم هم نگفت ها. به دیگران هم فرموده بودند.

[درمورد] حاج آقای حق شناس خودمان [مطلبی هست]، حالا بعضی از شما ایشان را دیده بودید و بعضی شنیدید. یادم نیست. متاسفانه فراموش کردم آن کسی که نقل کرده بود چه گفت. فرموده بودند که من مأمورم در سخت ترین عقبات قیامت، عقبه یعنی گردنه؛ در سخت ترین گردنه های قیامت باشم و دست دوستان امیرالمومنین را بگیرم، نجاتشان بدهم. مأمور از طرف امیرالمومنین. گفت اینجا بایست. رفیق های من، دوستان من، آن کسانی که برای من گریه کرده اند، برای همسر من گریه کرده اند، این ها را نجات بده. خب داشتیم نمونه عرض می کردیم. می خواهند ما را پیش خودشان ببرند. می گویند اگر می خواهید بیایید پیش من باید مشکل نداشته باشید. مشکل نداشته باشید یعنی چه؟ اگر چشمانت مشکل داشته باشد، گیر چشمت باشی، اگر گیر چشمت باشی، اگر گیر حسودیت باشی، نمی شودها. باید یک فکری بکنی. باید یک فکری برای حسودیت بکنی. باید یک فکری برای چشمت بکنی. الان آنجا با یکی از دوستان صحبت می کردیم. ایشان یک همچین حرف هایی زد. حالا دقیق خود کلام ایشان یادم نیست؛ گفت آقا نمی توانم. آقا نمی توانم. هِی یک تصمیم می گیرم، نمی شود.گفتم خب همین که تصمیم می گیری اولین قدم خرابی اش است. تا شما تصمیم گرفتید، بی خدا تصمیم گرفتید یا با خدا؟ با خدا باشید که دیگر شکست ندارد. شما هر تصمیمی با خدا بگیرید شکست ندارد. شکست نداردها. اصلا. فرض ندارد. [در آیه 3 سوره طلاق می فرماید:] وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ. او برایش کافی است. همه ی عالم در مقابلش باشند. باشند. این پیروز است. اگر آدم بی خدا تصمیم بگیرد چه؟ نمی شود. امروز شکست نخوردی، فردا. فردا شکست نخوردی، پس فردا. تصمیم شخصی، به شکست منتهی می شود. حتما. قطعا. خب. خب باید چکار کنیم؟ عرض کردم که آقا باید دست به دامن بشوید. باید دست به دامان آن آقایانی که از فرق عرش آورد روی زمین و در جمع ما گذاشت، بشویم. آقا، اگر دست به دامان شوی پیروزی ها. حتما هر کاری می خواستی می توانی بکنی. بالخصوص حالا این کاری که می گویی. من به گناه چشم گرفتارم، می خواهم از گناه چشم نجات پیدا کنم. من نمی توانم زبانم را نگه دارم. می خواهم از شر زبانم در امان باشم، هی همینطور بشمارید. آقا اگر دست به دامن بشویم، اما دست به دامن اسمی نه ها. آدم باید واقعا دست به دامن بشود. من افتاده ام توی گرداب. این گرداب هم می چرخد، می چرخد، می چرخد و من را یک جوری غرق می کند که دیگر برگشت ندارد. اینجوری. اگر شما دست به دامن بشوید حتما نجات پیدا می کنید، حتما نجات پیدا می کنید. هر چقدر هم مشکلت بخواهد مشکل باشد. آن ها را خدای متعال خلق کرده. آن ها را گذاشته. آن ها را فرستاده که شما به دست آن ها نجات پیدا کنی. دست به دامانش بشوی. دست به دامانش بشوی. از هر مشکلی نجات پیدا می کنی. فقط اشکال ما در آن دست به دامن شدن است که ما نمی توانیم آن را درست عمل کنیم. نمی توانیم درست عمل کنیم. ببینید فرمودند کسی که مضطر است، مضطر یعنی دعای مستجاب. مضطر، نه دعای مضطر مستجاب است. مضطر یعنی دعای مستجاب. یعنی دعای مستجاب. خب؟ پس من با کمک، بالخصوص امام زمان که امام زنده ی ما است، امام حَيْ است. امیرالمومنین هم حَيْ است، اما خب ایشان امام حی است و ماموریت دارد که روی زمین بگردد و نجات بدهد. ماموریت دارد. دستور دارد. همه شان دارند ها، همه شان نجات می دهند، اما ایشان از همه بیشتر. چون امام زنده است. زنده که می گوییم یعنی زنده ی ظاهری وگرنه همه زنده اند دیگر. خب. اول مشکلی که ما را از رفتن به آن سفرِ، سفر عرش، سفر معراج [بازمی دارد...] می گویند کسی نماز می خواند به معراج می رود.. کو؟ کجاست؟ من که تا به حال معراج ندیده ام. نه. هست. می گویند آقا آخر دستت چسبیده به زمین. خیلی سفت. آقا صدتا زنجیر برای خودت بستی. صدتا زنجیر به خودت بستی. تو زنجیرها را پاره کن. بعد ببین که کجا می روی. خب پس اولین مرحله ما باید این زنجیرها را [باز کنیم]، این پای من که به زمین چسبیده. توی زمین فرو رفته. این را نجات بدهم. پا را از توی گل در بیاورم. زنجیرهایم را پاره کنم. زنجیرهای ما چیست؟ اولین زنجیرهای ما گناهان ماست.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای