أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّین
اواخر ماه شعبان است و ماه رمضان را در پیش داریم و این آخرین جلسه ای است که در خدمت شما هستیم. به فضل خدا و به امید و مرحمت خدا جلسه بعدمان بعد از ماه رمضان خواهد بود. ان شاء الله به امید خدا. این یک مساله. مساله دیگر اینکه ماه رجب و ماه شعبان مقدمه ای هستند برای ماه رمضان. همه مان بلد هستیم دیگر. ماه رمضان ماه مهمانی خداست. در مهمانی بایستی، بایستی حادثه ای اتفاق بیفتد که این دو ماه مقدمه ای هستند برای اینکه آن حادثه اتفاق بیفتد. حادثه چیست؟ حادثه مهمانی است. ما به مهمانی خدا می رویم. اگر این مقدمه ها درست انجام شود، آدم را به مهمانی می پذیرند. وگرنه همچنان که تا به حال از عمر ما در پشت در مانده ایم، باز هم پشت در خواهیم ماند. ما اگر شرایط مهمانی را داریم، ما را به مهمانی می پذیرند. اگر شرایط را نداریم، ما اگر شرایط مهمانی را داریم، ما را به مهمانی می پذیرند. اگر شرایط را نداریم، نمی پذیرند. این حوادث دقیق و صد در صد بر اساس واقعیت عمل می شود. ببینید یک جایی مهمانی است. این جاهایی که عروسی هست. ممکن است یک نفر بیگانه از در عروسی داخل شود. این خانواده فکر می کنند مال آنهاست و آن خانواده فکر می کنند مال اینهاست. این می شود. یک چنین بازیگری در مهمانی این دنیا ممکن است. و امثال این حرف ها. حالا این را مثال عرض کردم. صد جور از این حوادثی که درونش بازیگری وجود دارد ممکن است اینجا اتفاق بیفتد. یعنی خالی و عاری از حقیقت باشد و کار بشود. یک نفری به یک مقامی می رسد. بعد معلوم می شود شایسته این مقام نیست. خب ما از اینها دیده ایم. می شود. مردم رای می دهند. بعد هم معلوم می شود اشتباه کرده اند. اینجا می شود. در حوادث آن عالم هیچ، یک ذره، سر سوزنی غیر حقیقت نمی شود. بنابراین اگر من به واقعیت و به حقیقت شایسته مهمانی باشم، مرا می پذیرند. اگر شایسته نباشم، نمی پذیرند. این شایستگی چیست؟ در این دوماه به ما گفته اند چه کاری بکنیم و اگر آن کارها را بکنیم ممکن است؟ سراسر ماه شعبان و شاید سراسر ماه رجب پر است از استغفار. سراسر این ماه و سراسر آن ماه. پر است از استغفار. استغفار یعنی چه؟ یک کوششی است برای اینکه بار گناه من سبک شود. خب اگر بار گناه آدم سبک شود، امکان پذیرش به آن مهمانی [فراهم] می شود. فرموده اند. نگاه کنید. اگر این روز ماه شعبان را، این روز ماه رجب را روزه بگیرید، مثلا این نتایج [را دارد]. که قاعدتا شاید بزرگ ترین نتایجی که بر آن اعمال بار می شود این است که شما بخشیده شوی. شاید. بزرگ ترین نتایج حاصل از اعمالی که در ماه رجب و شعبان مستحب است و دستور داده شده است شاید همان بخشش باشد. که اگر این کار را بکنی، تو را می بخشند. مثلا جزء ثواب های روزه های ماه رجب را نگاه کنید. اگر کسی روز اول روزه بگیرد، چه می شود. روز دوم روزه بگیرد چه می شود. این هست. دانه دانه اش هست. تمام ماه را بگیرد، چه می شود. عرض می کنم ممکن است در میان نتایجی که برای اعمال این ماه ها گفته شده است، شاید بزرگ ترین و بهترینش همان پاکی است که نتیجه ی عمل، به پاکی آدم برسد. اگر آدم در اثر اعمالی که در این دو ماه دستور داده شده است پاک شود، آن وقت امکان پذیرش هست. ببینید اگر آدم پاک پاک هم شود، امکان پذیرش هست. مهمانی. ببینید مهمانی خدا. نه مهمانی من. یا مثلا مهمانی فلان مقام. در یک مهمانی صاحب خانه و مهمان ملاقات می کنند. این چیز کمی نیست. در مناجات شعبانیه عبارت های خیلی فوق العاده دارد. ببینید مثلا اینجا دارد إِلَهِي وَ أَلْهِمْنِي وَلَها بِذِكْرِكَ إِلَى ذِكْرِكَ. ببینید وله. ما وله را در زبان فارسی هم داریم. لغت معلوم است؟ ببینید إِلَهِي وَ أَلْهِمْنِي وَلَها بِذِكْرِكَ إِلَى ذِكْرِكَ. شاید قدیم ها داستانش را برایتان گفته باشم. یک آقایی می گفت من شب ها تا صبح ذکر یا رئوف و یا رحیم می گفتم. دستور داریم. حاشیه مفاتیح هم دارد. کسی که گرفتار است ذکر یا رئوف و یا رحیم بگوید. برای حل مشکلات دستور است. حالا ایشان هم ظاهرا ذکر یا رئوف و یا رحیم می گفته. گفت شب تا صبح می گفتم. به حدی که عضلات چانه ام درد می گرفت. نمی خواهم این را به عنوان دستور بگویم که شما اینجور بکنیدها. می خواهم نمونه و داستان بگویم. صبح که نمازم را می خواندم و کارهایم را می کردم و می خواستم بخوابم می گفتم فردا شب دیگر می خوابم. باز فردا شب آن آتش درونی نمی گذاشت که من بخوابم. دومرتبه شب تا صبح می گفتم. وله. وله است. بعد از ذکری به ذکری. وَلَها بِذِكْرِكَ إِلَى ذِكْرِكَ. از یک ذکر به یک ذکر دیگر. مثلا. حالا در این یک چیزهای عجیب و غریب هم دارد که ما اصلا نمی فهمیم یعنی چه. ببینید مثلا: فَلا تَجْعَلْنِي مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَكَ خدایا مرا از آن کسانی قرار نده که تو رویت را از آنها برگردانده ای. اگر خدای متعال رویش را از ما برگردانده باشد، من شب تا صبح هم ذکر بگویم هیچ نتیجه ای نمی دهد. چگونه ممکن است از ما رو گردانده باشد؟ مثال ها. من دل مادرم را سوزانده ام. نمی شود. یک آقایی زن و بچه اش را در ماهیتابه گذاشته. حالا مثال ها. وقتی این به خانه می آید این ها بیچاره [اند]. آن بنده خدا می گفت من هروقت به خانه می رفتم، خانمم فکر می کرد یک دیو آمده. من یک بلایی سر اینها آوردم. یک جور بداخلاقی کردم که اینها من را مثل یک دیو می بینند. خب این فرض ندارد. حالا شب تا صبح ذکر بگویی. بیست و چهار ساعت هم ذکر بگویی نمی شود. استغفار هم بکنی، نتیجه نمی دهد. ببینید مثلا اینجا دارد: وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ چشم های ما را نورانی کن. چشم های ما را به نور نظر آنها به صورت خودت نورانی کن. خدا که صورت مادی که ندارد که. چه می شود؟ چه اتفاق می افتد؟ آدم چقدر پاک می شود؟ چقدر پاک می شود که امکان دارد... یک فرمایش امیرالمومنین بود که مکرر نقل کرده ام. امیرالمومنین فرمود من خدایی که نبینم، ببینید خدایی که نبینم؛ عبادت نمی کنم. خب یعنی چه؟ بعد هم به دنبالش فرمود که بابا این چشمی نیست. آدم به حقیقت ایمان خدای تبارک و تعالی را می بیند. ببینید من شما را می بینیم. شما هم من را می بینید. اما آنجا صد هزار برابر بیشتر از این دیدن است. حالا عدد صد هزار برابر که من می گویم برای اینکه بزرگی اش را نشان بدهم. بدون اینکه چشم در کار باشد. من این حرف را نمی فهمم. خب نمی فهمم. مقدماتش را ندارم. اگر مقدماتش را درست کنی، هم می فهمی، هم برایت اتفاق می افتد. این مساله را در این دعا متعدد، متعدد تکرار فرموده. من دارم دنبال نمونه های دیگرش می گردم. خب. آن چیزی که در ماه رمضان، یعنی در مهمانی اتفاق می افتد، اینجا به صورت دعا از خدا درخواست می کند. قاعدتا اگر کسی را به مهمانی بپذیرند، اگر کسی را به مهمانی بپذیرند، باید این حادثه برایش اتفاق بیفتد. و این یک حادثه ای است که آرزوی اولیاء بزرگ خداست. آرزوست. آرزوی بزرگ اولیاء خداست. حالا مقدماتش را خدمت شما عرض کنم. دنبال پاکی بودیم دیگر. صحبت از پاکی بود. بدون پاکی [نمی شود]. یعنی من وارد ماه رمضان که بشوم برایم هیچ فرقی نمی کند. ماه رمضان و ماه شعبان برایم هیچ فرقی نمی کند. ماه شعبان و ماه رجب برایم هیچ فرقی نمی کند. ماه رجب و ماه های قبلش هیچ فرقی نمی کند. بابا این ماه خیلی مهم است. این سه تا ماه خیلی مهم است. بنابراین هیچ فرقی نمی کند. خب اگر برای من هیچ فرقی نمی کند... خیلی احتیاج به بازسازی شخصیت من دارد. من باید شخیصتم را بازسازی کنم. بازسازی کنم، همان لفظی است که من آنجا گفتم من باید به پاکی خودم بکوشم. به پاکی خودم بکوشم. برای پاکی خودم خرج کنم. نه خرج مادی. وقت بگذارم. دلسوزی کنم. برای خودم. برای خودم دلسوزی کنم. خب ببینید این حرف را هم باز مکرر عرض کردیم. می گوید آقا بین من و خدای من هیچ مانعی جز اعمال من نیست، باز این را هم یک روز و یک شب دیگری عرض کردم؛ بین من و خدای من هیچ مانعی و حاجبی نیست، حجابی وجود ندارد جز اعمال. پس من باید چکار کنم؟ مرحله اول همه اعمالم باید درست شود. اعمال من باید درست شود. قدم اول برای درستی اعمال این است که من گناه نکنم. با گناه هیچ چیزی نمی شود. یک سر سوزن از اعمال من با گناهم، درست نمی شود. یعنی منی که گناه می کنم و بی باک گناه می کنم، یک ذره از اعمالم درست نمی شود. آدم باید این را حل کند. من زبانم آزاد است. هر حرفی را می زنم. ماه ایام فاطمیه بود. تقریبا ده شبی جلسه داشتیم. خاطرتان باشد، در سال گذشته بود تا رسیدیم به اول امسال. آن شب ها ما مساله های غیبت را عرض می کردیم. البته متاسفانه پایان نپذیرفت و مسائلش تمام نشد. علاوه بر آن مسائلی که گفتیم و بقیه ای که ماند، اگر می گفتیم باز هم شما احتیاج به مساله دانی داشتید. فقط در یک دانه غیبت. می گوییم سخت است؟ آدم بیست تا سی تا چهل تا مساله بلد شود سخت است؟ حالا معمول شماها درس خوانده اید دیگر. مثلا اگر درس های دانشگاهی باشد، یک کتاب به این قطر ریاضیات می خواند. باید در شش ماه هم آن را تمام کند. استاد می بیند و ساعت های زیادی پای درس استاد می نشیند. بعد هم آن شبی که می خواهد امتحان بدهد، فرض کنید دو سه شبانه روز دارد کتاب را تکرار می کند. بعد هم ممکن است قبول نشود. ما می گوییم ده صفحه مساله. ده صفحه. مشکل این است که به دنبالش پول درنمی آید. من آن ریاضیات را می خوانم که مهندس شوم. مهندس شوم که یک کار خوب گیرم بیاید. هیچ غصه ندارم. اما اگر پای درست کردن اخلاقم باشد، زحمت می شود. اگر کسی راحت غیبت می کند، حالا مساله بلد نیست یا مساله بلد هست و از خدا نمی ترسد. خب این هیچ وقت اصلا به این نمی رسد که یک ذره از اخلاق خودش را درست کند. نمی رسد. اگر اعمال آدم درست نشود، اصلا نمی رسد به اینکه اخلاقش را درست کند. خب یک ذره. حالا این وسط یک جمله عرض کنم. آدم باید یک ذره دلش برای خودش بسوزد. ببینید اگر من غیبت کنم، یک روزی من را می ایستانند و از من سوال می کنند. صد برابر بدتر از غیبت تهمت است دیگر. اگر خدایی نکرده تهمت بزنم. در تهمت آن بنده خدا این را نداشته. نکرده. من دارم یک چیزی را گردنش می گذارم. خیلی بدتر از این فرضی است که مثلا یک کاری کرده و من دارم آشکارش می کنم. این کرده. ببینید این کار را کرده. من عددش را نمی گویم. در روایات ما مقایسه می کنند با خدایی نکرده زنا. غیبت این مقدار گناهش بیشتر است. خب؟ حالا تهمت باشد چقدر بدتر است؟ آدم باید اینها را درست کند. من یک گذشته ای داشتم. مثلا فرض کن بچه چهارده پانزده سالش بوده. حالا الان بلوغ خیلی جلو آمده و در سن های کمتری بالغ می شوند. دوازده سیزده سالش است و بالغ شده. شما از الان تکلیف به گردنت است. یعنی حلال و حرام را برایت می نویسند. اگر من در ده سالگی غیبت کنم، برایم گناه نمی نویسند. اما اگر حق مردم است، حق مردم گردنم هست. همه چیزهایی که گناه است، همه بعد از این است که آدم بالغ و مکلف شود. تکلیف، گناه، حرام و حلال مال بعد از تکلیف است. اما اگر حق مردم است، حق مردم دیگر چهار سالم بوده و پنج سالم بوده و ده سالم بوده ندارد. اینها نیست. شد؟ مثلا. حالا مثال. بچه ها در کوچه بازی می کردند. توپ زدند و شیشه مردم را شکستند. چند سالشان بوده؟ شش هفت سالشان بوده. مسئول اند. حالا عقلش نمی رسد، می ماند برای بعد از تکلیفش. بعد از تکلیف باید این حق مردم را ادا کند. حالا می گوید سخت است؟ خب سخت است دیگر. چکار کنیم؟
در هر صورت می خواستم اصل مسئولیت را عرض کنم. ببینید اگر شما در بزرگسالی شیشه مردم را بشکنی، هم گناه کردی و هم ضامنی. وقتی هفت سالت است و شیشه مردم را می شکنی، گناه نکرد، چون مکلف نبودی. اما ضامن هستی. می خواستم این را عرض کنم. آدم ضامن است. حالا می خواهم عرض کنم اینها باید از زندگی آدم پاک شود. گناه باید از زندگی آدم پاک شود. یک روز طول می کشد؟ یک روز. یعنی انقدر مرد است و انقدر صاحب اراده است که امروز تصمیم می گیرد دیگر گناه نکند و می تواند. خب خوش به حالش. خیلی. اگر یک روزه نمی تواند، یک ماهه. شش ماهه. یک ساله. می تواند گناه را ترک کند. چاره ندارد. ببینید گناه جهنم است. گناه جهنم است. حالا بلاهای دنیایی اش به جای خودش. اگر گناه پاک نشود، من حتما گرفتار خواهم شد. اگر شما با ایمان از دنیا بروی، سرانجام نجات پیدا می کنی. شد؟ عاقبت به خیر خواهی شد. اما چه زمانی؟ من با ایمان از دنیا رفتم و...، حالا این فرض است ها؛ من با ایمان از دنیا رفتم و صد هزار گناه هم به همراه خودم بردم. خب باید جواب گناهانت را بدهی. باید جواب بدهی. اگر با ایمان رفتی. حالا ترس این است که اگر آدم زیاد گناه داشته باشد، اصلا با ایمان از دنیا نرود. لحظه آخر شیطان بیاید و آن تتمه ایمانی که آدم دارد را از آدم بگیرد. این ترس هست. خب حالا. عرض کردیم که. خدای متعال باید ببخشد. حالا اگر نبخشید چه؟ من صدهزار گناه کرده ام. مکرر این حدیث را برایتان عرض کرده ام. الفاظ دقیقش را یادم رفته. خدای متعال می فرماید که مثلا بنده من هر گناهی پیش آمد نکن. چون گاهی آدم یک گناه را می کند و خدای متعال می فرماید دیگر تو را نمی بخشم. این ترس هست. ممکن است صد هزار تا گناه بکند و باز هم خدا ببخشد. اما اگر یک دانه گناه کرد. فرمود کوچک نشمارید. این گناه کوچک نیست. به نظر می آید کوچک است. اما اگر رسیده به جایی که، یعنی ممکن است به حد نصاب برسد و بعد دیگر خدای متعال نبخشد. این ترس هست. حالا. عرض کردیم که این گناهان سرانجام ممکن است به بخشش بخورد. خدای متعال همینطوری ببخشد. دست ما که نیست. دست خود اوست. حق خود اوست. گناه حق خداست. اولا اگر من گناه کردم و حق مردم باشد، حق خدا هم هست. خدای متعال فرموده این کار را نکن و من دستور او را زیر پا گذاشته ام. خب این حق است. حق الهی. صلوات بفرستید. ممکن است هم ببخشد. دست ما نیست. دست خود اوست. ممکن است به دلیلی، که دلیل دارد؛ به دلیلی شفاعت نصیب شود. ممکن است. شفاعت دخالت کند و مرا ببخشد. همه اینها ممکن است. اما اگر نشد چه؟ گفتند همه گناهانت را بخشیدیم این گناهت را نمی بخشیم. همان مثالی که عرض کردم. یک روزی دل مادرت را سوزانده ای. ما این را نمی بخشیم. باید بروی بلایش را بکشی. ببینید گناه جهنم دارد. بنابراین اگر من گناه را ترک کنم، اینجا نجات پیدا کرده ام. که مکرر آیه اش را می خواندیم. [در آیه 71 سوره مریم می فرماید:] وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا. هیچ کس از شما نیست مگر اینکه به جهنم وارد می شود و این قضای حتمی الهی است. قضای حتمی الهی است. بروبرگرد ندارد. همه وارد جهنم می شوند. بعد ما آن کسانی که از گناه پرهیز کرده اند را نجات می دهیم. آنها نجات پیدا می کنند. خب. اگر ما گناه را ترک کنیم، این مرحله را نجات یافته ایم. حتما بهشت هست. حتما. حتما نجات هست. حتما بهشت هست. خب؟ مرحله دوم که در این حرف ها گفته شد. شما باید گناهان گذشته را هم جبران کنی. داریم دنبال پاکی می گردیم. من می خواهم پاک باشم. خب من خودم خراب کردم. کسی که برای من خرابی به بار نیاورده. خب من خودم کردم. خب خودت برای پاکی خودت بکوش. حالا اگر کسی زودتر بیدار شود، خرابی کمتری به بار آورده باشد، خوش به حالش. یک کسی زودتر بیدار شود و اصلا خرابی به بار نیاورده باشد. چقدر شکر دارد؟ یک چنین فرضی خیلی شکر دارد. خب. خوش به حالش. اما اگر کسی یک سال هایی را به غفلت گذرانده، ناگزیر یک اشتباهاتی دارد. به مقدار اشتباهاتش، به تعداد اشتباهش باید جبران کند. اگر جبران کند، این دوتا مرحله گذرانده. مرحله اول اینکه من الان دیگر به ناپاکی و آلودگی خودم نمی کوشم. من گناه نمی کنم. پس دیگر آلودگی تازه ای به خودم اضافه نمی کنم. برایتان گفته ام. قرآن درمورد منافقین [در آیه 95 سوره توبه] می فرماید: إِنَّهُمْ رِجْسٌ اینها پلیدی هستند. حالا یک کمی ساده تر بگوییم. اینها نجاست هستند. خون نجاست است. دست که خونی شده می گوییم متنجس است. خود خون اصل نجاست است. خب؟ گناه یک نجاست است. اگر من گناه می کنم، دارم خودم را آلوده می کنم. خب حل شد. من گناه نمی کنم. گناهان گذشته ام را هم جبران کرده ام. قدم اول از پاکدامنی را کسب کرده ام. آیا به همین مقدار آدم را به مهمانی راه می دهند؟ آن چیزی که در آن مهمانی به آدمیزاد خواهند داد انقدر ارزشمند است و انقدر بزرگ است که این مقدار سرمایه کافی نیست. آدم باید در پاکی اخلاقش بکوشد. برای پاکی اخلاقش بکوشد. من یک ذره تکبر دارم. نمی شود. گاهی بخل دستم را می بندد. نمی شود. ببینید حالا مثال عرض می کنم. مثلا خمس بر من واجب است. واجب است دیگر. می ترسم و می دهم. چون گفتیم از گناه گذشته دیگر. از گناه گذشته و خمسش را می پردازد. زکات به گردنش است. زکاتش را می پردازد. یعنی حداقل واجب. این خیلی خوب است ها. اما یک ذره بیشتر سختم است. یک ذره بیشتر سختم است. البته گاهی واجب بیشتر از خمس و زکات است. مثلا یک خویشاوند نزدیک من است. الان زندگی اش دارد فلج می شود. یک قرضی داشته و قرض دارد فلجش می کند. مجبور است خانه اش را به باد بدهد برای اینکه قرضش را بپردازد. خب آیا اگر می توانم بر من لازم نیست که کمک کنم؟ این خویشاوندم را نجات بدهم. مثال عرض کردیم دیگر. حالا گاهی ممکن است بیشتر از خمس و زکات بر آدم واجب باشد. واجب. ممکن است بیشتر از خمس و زکات هم بر من واجب باشد. نه. آن را نمی گوییم. یک چیزهایی در حد استحباب. مثلا من می بینم خواهرم می خواهد دخترش را عروس کند و در جهازش مانده است. من وظیفه ندارم کمک کنم؟ ببینید یک وقت زندگی اش در خطر است. ممکن است آن وقت واجب باشد. اما حالا نمی گوییم زندگی اش در خطر است. مثلا نمی تواند در حد شان خودش جهاز بدهد. البته حالا این جهازی ساختگی زمان ماست و مال ایران خود ماست و یک بار سنگینی برای داماد درست می کنند و یک بار سنگینی برای عروس درست می کنند. مانع ازدواج سهل و ساده می شوند که صدتا گرفتاری به بار می آورد. مثال عرض کردیم. آن وقت آن بخلی که گاهی ممکن است، گاهی ممکن است گریبان من را بگیرد، اینها نمی گذارد. برای آن چیزهای بالاتری که من می خواهم نمی گذارد. مثالش بخل است، حسد است، تکبر است و همه اخلاق های بد. اگر من از اخلاق های بد پیراسته شده باشم، این خیلی مهم است. خیلی مهم است. احتیاج به زحمت دارد. من باید برای اصلاح خودم و برای پاک کردن خودم از اخلاق های بد زحمت کشیده باشم. خب اگر زحمت کشیده باشی و این مرحله را هم گذرانده باشی، دیگر هیچ اخلاق بدی در سینه ات وجود ندارد. سینه آدمی مرکز اخلاق های بد است. در سینه آدمی چیزی وجود نداشته باشد. این آدم خیلی خوشبخت خواهد بود. حالا اینکه نتیجه این چه خواهد شد را عرض نمی کنیم. می خواهم عرض کنم این یک مرحله دوم است. باز این برای آنچه که آدم احتیاج دارد در مهمانی الهی داشته باشد، کافی نیست. این مقدار هم برای سرمایه ای که لازم است آدم داشته باشد، کافی نیست. خب. اگر شما زحمت کشیدی، این دو مرحله که خیلی خیلی مهم است، یک نتایجی دارد. اینجا در همین مناجات داشت که مرا از آن کسانی قرار بده که دائم تو را یاد می کنند. مِمَّن یُدیمُ ذِکرَک. مِمَّن یُدیمُ ذِکرَک. کسانی که ادامه دار به یاد تو هستند. اگر اخلاق آدم خوب باشد، این فرض ممکن است. ببینید من عرض می کنم آدم با این فرض به بهشت می رسد. از آنجا به بعد بهشت برایش نقدی می شود. الان بهشت برای همه ما نسیه است. بهشت ما الان نیست. من تجربه بهشت را ندارم. احساس بهشت را نمی کنم. لذت بهشت را نمی چشم. اما آن وقت می چشم که اخلاقم درست شده باشد. نشده، همین است که هست دیگر. این مقدار که سرمایه داریم. همین نتایجی که الان از معنویت و مثلا لذایذ معنوی، لذایذ اخروی می بریم که نمی بریم، به مقدار کاری است که کرده ایم. اگر چیز بیشتر از این می خواهیم باید کار بیشتری کرده باشیم. حالا اگر خدا عمری داد و به یادم بود، ان شاء الله بعد از ماه رمضان ممکن است باز این بحث را ادامه بدهیم.