أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّین
ماه رمضان را پشت سر گذاشتیم. بفرمایید ماه رمضان را از دست دادیم. مثل همه سال های گذشته که ماه رمضان می آمد و ما آنطور که بایست از آن بهره نمی بردیم. بنابراین ماه رمضان را از دست دادیم. حالا ماه رمضان چیست؟ حضرت زین العابدین علیه السلام یک دعای مفصلی در وداع ماه رمضان دارد. در آن مجالس احیایی که در تهران هست معمولا شب آخر این را می خوانند. دعا مفصل است. ما فقط یک تکه اش را می خوانیم. حضرت زین العابدین می فرماید: فَنَحنُ مُوَدِّعُوه وِداعَ مَن عَزَّ فِراقُهُ عَلَینا. ما وداع می کنیم. با ماه رمضان خداحافظی و وداع می کنیم. وداع کسی و چیزی که یک عزیزی را از دست می دهد. وَ غَمَّنا از دست رفتن ماه رمضان ما را غمگین می کند. وَ أوحَشَنا. ما را به وحشت می اندازد. این که ماه رمضان پشت کرد و رفت و ما آن را از دست دادیم. خب. باز یک فرمایشاتی می فرمایند. بعد در قسمت های آخر یک مجموعه سلام به ماه رمضان می کنند. آدم به موجود زنده سلام می کند. زمان که چیزی نیست. اصلا زمان یعنی چه؟ یعنی گردش زمین به دور خورشید. یک حرکت است. حرکت که زنده نیست که. اما اینجا می فرماید السَّلامُ عَلَیکَ یا شَهرَ اللهِ الأکبَر. سلام بر ماه بزرگ خدا. تا اینجا را هم باز کار نداریم. این قسمت آخر. وَ یا عِیدَ أولیائِهِ. این ماه عید بوده. چه کسی در ماه رمضان احساس عید کرده؟ السَّلامُ عَلَیکَ یا شَهرَ اللهِ الأکبَر وَ یا عِیدَ أولیائِهِ. عید اولیاء خداست. خودشان هم گفتند. عید ما نیست. عید اولیاء خداست. برای آنها یک ماه عید بوده. حالا ما یک ذره که با حاج آقای حق شناس محشور بودیم در آن سال هایی که ایشان یک ذره بیشتر دیده می شد، ماه رمضان را از ده روز قبل از ماه رمضان یک چله شروع می کرد. فرمودند دیگر که اگر کسی چهل روز عملش را برای خدا خالص کند چه می شود؟ حکمت الهی در دلش می جوشد و از دلش بر زبانش جاری می شود. یک اثر. حالا البته یک اثرش است. ایشان چله را از ده روز قبل ماه رمضان در ماه شعبان شروع می کرد. حالا ما هم خیلی نمی فهمیدیم که چه؟ یعنی چه؟ خب ایشان چکار می کند؟ می دیدیم که طبق معمول نماز می آید. حالا قبل از اینکه ماه رمضان شود طبق معمول برای مردم صحبت می کند. طبق معمول. و بعد در ماه رمضان هم سه شب احیا را که ایشان باز برای مردم صحبت می کردند. جواب مساله می دهد. در ماه رمضان ایشان با قرآن استخاره نمی کرد. حالا یکی از کارهایی که بزرگان می کردند که مواظبت بیشتر می کردند این بود که یک چیزی را به خدا نسبت ندهند. ببینید وقتی من ماه رمضان استخاره می کنم، وقتی باز می کنم می گویم خوب است یا بد است. خب این خوب یا بد، دارم معنای آیه را می گویم دیگر. درواقع دارم به خدای تبارک و تعالی نسبت می دهم که معنای این آیه این است. ایشان حتی در غیر روز ماه رمضان هم دیگر استخاره نمی کرد. در تمام ماه رمضان با قرآن استخاره نمی کرد. استخاره جور دیگر می کرد. حالا. این مواظبت ها. همین. آنچه که می دیدیم همین بود. البته معلوم می شود که بیشتر حوادث واقعی و معنوی در دل می گذرد. بنده اگر بخواهم یک چله بگیرم، مثلا فرض کنید که چله می گیرم که به نامحرم نگاه نکنم. مثلا سعی می کنم که دروغ نگویم. غیبت نکنم. خب اینها قابل دیدن است. یک کسی که با این آدم می نشیند و هم نشین است می بیند بیشتر مواظب زبانش است. از مردم حرف نمی زند. اینها دیدنی است. اما کسی که از این چیزها گذشته و یک چیزهای بالاتری را در نظر دارد، ما دیگر نمی فهمیم او چکار می کند. از این بگذریم. در هرصورت ماه رمضان عید اولیاء خداست. عید یعنی چه زمانی؟ حداقل عید این است که زمان شادمانی است دیگر. ببینید یک ماه برای اینها شادمانی است. عید برای ما نوروز است. یک کمی سنش کم باشد، عیدی می گیرد و دلخوش می شود. مثلا برایش لباس نو می خرند و دلخوش می شود. دلخوشی است. مثلا یک مدتی. در غیر عید نوروز که اینطوری نیست. مثلا عید غدیر که مهمترین عید ماست، ما که مسلمان و شیعه هستیم، مهمترین عیدمان عید غدیر است. چه فرقی می کند؟ روز غدیر با روز قبل و بعدش چه فرقی می کند؟ آیا ما روز عید غدیر شادمانیم؟ با روزهای دیگر فرق دارد؟ حالا در هرصورت عید یعنی ایام شادمانی. برای این بزرگواران تمام ماه رمضان ایام شادمانی است. حالا البته شادمانی آنها. شادمانی ما به این است که مثلا فرض کنید، مثال ها، من یک کتابی لازم داشتم و خیلی دنبال این کتاب می گشتم. یک کسی این کتاب را پیدا می کند و برای من می آورد و من شادمان می شوم. حالا یک کمی پایین تر، کمتر. یکی غذای خوشمزه ای گیرش می آید و خیلی خوشش می آید و یک دو سه ساعتی خوشحال است. مثلا. شادمانی های ما در همین حدهاست. آنها از این چیزها نیست. حالا یک وقت های دیگر هم در این زمینه ها صحبت کرده ایم. احساس نکردم که دوستان با ما همراهی کردند. آن بحث ها را که کردیم احساس نکردم دوستان با ما همراهی کردند. حالا هم آن را عرض نمی کنیم. فقط همین شادمانی را می گوییم. حالا از یک جای دیگر شروع می کنیم. ببینید قرآن گناه را شوم می داند. شوم است. گناه شوم است. حالا درجه شومی گناه بستگی دارد به درجه گناه. بستگی دارد به مقداری که آدم به گناه دل می سپارد. ببینید وقتی من دستم را همینطوری تکان می دهم و به صورت یک نفری می خورد خب کار بدی کرده ام. اما عمیق نبود. چون اصلا نیتش را نداشتم. من اصلا نمی خواستم این کار را بکنم و این شد. حالا اگر قصد ندارم هم گناه هم نیست. اما در هرصورت کار بدی است دیگر. من به آن آدم بدهکار شده ام. مثلا اگر دهانش خون آمده باشد من باید دیه بپردازم. من بدهکار شدم. حالا می گوییم کار بدی است. به درجه عمق گناه. ببینید گاهی ما گناهانی را می کنیم و خیلی عمیق گناه می کنیم. تمام جان مان در آن گناه شریک می شود. خدا پیش نیاورد. یک گناهانی هست که اینگونه است. حالا من نمی خواهم مثال عرض کنم. به درجه عمق گناه، شومی اش بیشتر است. یا اینکه مثلا گفتند این گناه، گناه کبیره است. مثلا مثل دروغ که گناه کبیره است. یا نگفته اند گناه کبیره است. خب درجه این شومی کم و زیاد می شود. من یک گناهی را خیلی انجام می دهم. یعنی مثلا در طول روز صد بار، دویست بار، سیصد بار. یک گناهانی هست دیگر. آدم وقتی در کوچه و خیابان و بازار راه می رود، این گناه برایش گرفتاری می شود. خب شومی این بیشتر است. گناه شوم است. به درجه عمق گناه شومی اش بیشتر است. به درجه کثرت گناه و تعداد گناه که هرچه بیشتر انجام می دهم، [شومی اش بیشتر است.] اگر معتاد شده باشم، باز شومی اش بیشتر است. اعتیاد نشانه عمق گناه است. یعنی گناه در جان من جای گرفته که من نمی توانم در برابرش مقاومت کنم. این نتوانستن نشانه عمق گناه است. حالا در هرصورت به هر وجهی. ممکن است گناه عمیق تر باشد پس شوم تر باشد. یا کمتر عمق داشته باشد و کمتر شوم باشد. به هرصورت گناه شوم است. خب؟ اگر گناه شوم است، گناه نکردن چه می شود؟ در مقابل شومی چیست؟ مبارکی. اطاعت از خدا مبارک است. ترک گناه مبارک است. من در روز ده تا گناه کردم. اگر آدمی ده تا گناه بکند، آدم خوبی است. عرضم به حضورتان ده بار دستم را در شومی فرو کردم. حالا ده تای من نه تا شد. شومی یک کمی، کم شد. هشت تا شد. هفت تا شد. شش تا. پنج تا، چهارتا، یکی، هیچی. اگر یک روز بر من گذشت و هیچ گناه نکردم، من آن روز را به شومی نگذراندم. روزم را به مبارکی گذراندم. آن روزم مبارک بود. ببینید در روایات ما دارد. به نظرم روایت از امیرالمومنین علیه السلام است. فرمودند آن روزی که معصیت خدا را نکردی، آن روز عید توست. عید آن روزی است که تو هیچ گناه نکردی. البته آنکه گناه کردی و گناه نکردی، باید آدم را در ترازو بگذارند و ترازو بگوید که گناه کردی یا نکردی. حالا. خب. آن روزی که من گناه نکردم، برای من عید است. اگر همه زندگی من بدون گناه شد، همه زندگی من بدون گناه شد. شاید در گذشته هم برایتان عرض کردم. من از دوستان خودمان آدم می شناسم که من می دانم در زندگی اش مطلقا گناه وجود ندارد. جوان هم هست. حالا نه یک نفرها. هیچ گناهی در زندگی اش وجود ندارد. اگر در زندگی اش گناه وجود ندارد، پس این چیست آقا؟ همه زندگی اش عید است. خب اگر همه زندگی من عید شد؟ دقت کنیدها. ببینید من امروز گناه نکردم و گفتند امروز برایت عید است. اما فردا رفتم و خدایی نکرده یک گناه کردم. آن عید را می شکند. آن روز دیگر برایم عید نیست. پس فردا هم دوتا گناه کردم. باز یک روز بدون گناه زندگی کردم و چهار روز دیگر ... این آدم که اینجوری باشد، باید خیلی آدم خوبی باشد که بتواند یک روزهایی بر او بگذرد و هیچ گناه نکند. می خواهم عرض کنم اینکه اگر کسی هیچ گناه نکرد و در زندگی اش هیچ گناه وجود نداشت، همه زندگی اش تبدیل به یک عید می شود. آن چیزی را که اینجا برای اولیاء خدا فرمودند که ماه رمضان ماه اولیاء خداست و عید برای این آدم هاست، عید اولیاء خداست، می خواهم عرض کنم این آدم به یک شادمانی رسیده است که در ماه رمضان برایش افزوده می شود. آن شادمانی برایش افزوده می شود. اینکه از اولیاء خداست و هیچ گناهی در زندگی اش وجود ندارد، به عید همیشگی رسیده. اینکه به عید همیشگی رسیده، ماه رمضان تازه برایش یک عید تازه است. حالا ببخشید من نه در غیر ماه رمضان به عید رسیده ام یعنی یک روز بی گناه گذرانده باشم و نه ناگزیر در ماه رمضان. وقتی من در غیر ماه رمضان نتوانستم زندگی ام را از گناه خالی کنم و ماه رمضان هم [همینطور] معلوم می شود نه از آن عیدی که می تواند همیشگی باشد بهره مند شدم و نه از این عید فوق العاده ای که جایزه و پاداش اولیاء خداست که در این ماه از یک بهره مندی بیشتری برخوردار شده اند و برایشان یک عید تازه است. می خواهم این را عرض کنم. آدم به یک جایی می رسد که سراسر عمرش شادمانی است. آدم به یک جایی می رسد که سراسر عمرش از شومی خالی است. همه زندگی اش مبارک شده. همه زندگی اش عید شده. همه زندگی اش شادمانی شده. اگر من به یک شادمانی همیشگی برسم، اگر آدم به این برسد، این شادمانی با مرگ قطع نمی شود. ببینید مرگ اندکی از این شادمانی کم نمی کند. بلکه زیاد می کند. و قبر هم این شادمانی را نمی شکند و نه هیچ چیز دیگری. بنابراین اگر انسان به یک چنین شادمانی همیشگی رسید از آن روز تا ابد هست. وقتی آدم به بهشت می رود، بهشت اصلا خانه شادمانی است. آقا اسم بهشت چیست؟ دارالسلام. هیچ اشکالی، هیچ نوع از چیزی که آدم را رنج بدهد در بهشت وجود ندارد. گفتند دار دیگر. یعنی یک خانه ای که همه چیزش همراه با شادمانی است. البته با صد چیز دیگر. با امنیت است. با راحت است. و و و. حالا ببینید می خواهیم این را عرض کنیم. حالا مثلا فرض می کنیم ممکن است بعضی از گناهان اندکی لذت داشته باشد. بالاترینش را حساب کنید. بالاترین لذایذی که ممکن است از گناه حاصل شود، لذت ریاست است. دیده اید که برای رسیدن به ریاست خودشان را می کشند. ممکن است کسی هزارتا دزدی و دغل و نمی دانم کلک بزند برای اینکه به یک ریاست برسد. حالا ریاستی که از ثروت به دست می آید، یا ریاستی که در اثر مقام به دست می آید. آدم ثروتمند هم به نوعی ریاست دارد دیگر. مثلا فرض کنید کارخانه دار است و به دویست تا کارگرش ریاست دارد. این برایش یک شادمانی دارد. نام این شادمانی خیالی است. شادمانی ای که از ریاست حاصل می شود شادمانی خیالی است. لذا مثلا فرض کنید این کارخانه داری که خیلی هم خوب و خوش و ثروتمند بود مثلا نمی دانم یادتان هست یا نه. قطعنامه 598 که امضا شد چندین نفر سکته کردند. چرا؟ فکر کرد که این قطعنامه مثلا از نظر کاری یک شکست بزرگ برای او ایجاد می کند. مثلا ورشکست می شود. از خیال یک ورشکستگی سکته کرد. هنوز که چیزی نشده که. تازه باید فردا شود. بعدقیمت چه پایین بیاید. آن برود بالا و مثلا کار من نگذرد و کارخانه ام تعطیل شود. ببینید خیال، خیال، خیال. این خیال باعث شد که این سکته کند. شادمانی ریاست که بالاترین شادمانی های ممکن این عالم است، یک شامانی خیالی است. آن شادمانی، شادمانی واقعی است. آن شادمانی که از اطاعت به دست می آید. از معصیت نکردن به دست می آید. نه یک روزها. ببینید نه یک روزها. نه یک هفته. این باید در وجود آدمیان مستقر شود. در قرآن صحبت از علم راسخ کرده. علم راسخ. اگر اطاعت از خدا در آدم راسخ و مستحکم شود، مثل یک میخی که می کوبند و تا پایانش در زمین فرو می رود، اینجور در وجود آدم شود، آن شادمانی به بار می آورد. هرچه بیشتر، بیشتر. اگر خدایی نکرده، مثل برسیسای عابد این را با یک گناه بر هم نزند و آلوده نکند، این ابدی می شود. یک شادمانی ابدی. شما هرچه هم پیش بروی، اگر شادمانی اینجا ده درجه است، وقتی به برزخ برسی این صد درجه می شود. نمی دانیم ها. مقدار را نمی دانیم که چقدر بزرگ تر می شود. حالا مثالش مثل این است که آدم وقتی در خواب یک خواب خوبی می بیند، چقدر شادمانی و حظ و بهره آن خواب برایش بیشتر از آن شامانی ها و حظ و بهره هایی است که آدم در دنیا می برد. مثلا در خواب یک غذای خوشمزه ای می خورد. مثلا در خواب یک جشنی می بیند. چون شادمانی خیالی یک درجه بالاتر است. ما نمی دانیم مقدار شادمانی برزخ چقدر بیشتر از شادمانی های این عالم است. در هرصورت. شادمانی بیشتر و بیشتر و بیشتر می شود. اگر یادتان باشد در مورد یک دسته ای از بندگان خدا عرض کردیم که فرشتگان از لحظه مرگ می آیند به آنها سلام می دهند. سلام می دهند. از لحظه مرگ. آنجا می گویند وارد بهشت شوید. از لحظه مرگ. آن کسی که هیچ چیز از برزخ نمی داند. عذاب و سختی های مرگ را نمی چشد. تا چشمش بسته شد، بهشت است. از یک شادمانی به یک شادمانی بی نهایت می رود. همه اینها ثمره این است که من مواظب چشمم هستم. مواظب زبانم هستم. فرمودند که زبان در عالم آخرت عذابی می شود که هیچ عضوی از اعضای بدن آن نوع عذاب نمی شود. ببینید فقط یک کلمه. من یک جا باید بگویم بله، می گویم نه. گفتن این نه دروغ است. پس یک گناه کبیره کردی. بابا یک کلمه. یک کلمه دو حرفی. آن وقت ممکن است این دروغ چه شری به بار بیاورد؟ یا آن؟ اگر آدم بر زبانش مسلط شد، اگر آدم بر چشمش مسلط شد. بر گوشش، بر غذایی که می خورد. به اراده غذا می خورد یا هرچه پیش آمد می خورد؟ رفیق شما را مهمان کرد. تو داری از دانشگاه می آیی. در راه گفت که امروز بیا مهمان من. خب بله. باشد. بعد هم رفتیم در یک پیتزا فروشی. صاحب پیتزا فروشی هم ارمنی است. طبق فتوای رهبر، اهل کتاب پاک اند. خب اما اگر شما از این ایشان تقلید نمی کنید، این آدم نجس است. اگر پیتزایی که به دست این درست شده را بخوری، نجس خوردی. مثلا. آدم اختیار خوراکی که می خورد و شکمش را باید داشته باشد. اختیار زبان، گوش، چشم. یک ذره بالاتر. شما باید اختیار خیالت را هم داشته باشی. شیطان یک مرتبه فکر یک گناه [را در سرم می اندازد] من این فکر را دنبال می کنم؟ چون همانطور که عرض کردم این فکر مال عالم خیال است و لذت بخش است. ممکن است از چیز مادی خارجی اش هم لذت بخش تر باشد. در آن فکر خیالی من دارم یک نوعی از گناه می کنم. یک نوعی. فرمودند اگر کسی نیت گناه کند، برایش گناه نوشته نمی شود. اما اگر من دارم نیم ساعت با خیال گناه زندگی می کنم؟ حضرت عیسی علیه السلام یک فرمایشی فرمود. فرمود که پیامبران گذشته شما را [از فلان گناه] نهی می کردند. اسم بردند. من نمی خواهم اسم ببرم. از این گناه نهی کرده بودند. من می گویم حتی خیال آن را هم نکنید. بعد فرمودند که اگر آتشی در یک خانه افروخته شود، ممکن است آن خانه را بسوزاند. طبیعی است دیگر. آتش زیاد است و خانه را می سوزاند. اما نه. این آتش آنقدر زیاد نیست و فقط دود می کند. خب فرض کنید در همین حسینیه یک آتشی افروخته شود و فقط دود داشته باشد. یک ساعت اینجا باشد، خب در و دیوار رنگ می گیرد. فرمودند من می گویم خیال آن را هم نکنید. اگر خود آتش می سوزاند، دودش سیاه می کند. خب اگر سیاه کرد، کجای آدم سیاه می شود؟ یعنی صورت آدم در اثر خیال گناه سیاه می شود؟ خب نه دیگر. یک جای دیگر از وجود آدم که اسمش قلب است و اصل وجود آدم است. ببینید اصل وجود آدمی است. آدمی به قلبش آدم است. بله؟ آدمی به قلبش آدم است. آن را سیاه می کند. خب اگر یک بار سیاه شد، شما بعدش مثلا فرض می کنیم به روضه امام حسین آمدی و یک گریه خوب کردی. خب آن پاک شد. اما اگر نه، پاک نشد و یک بار دیگر هم آن خیال گناه پیش آمد، دومرتبه سیاه تر شد و سیاه تر شد، نتیجه اش بد است. خب. اصل حرف ما چه بود؟ برای یک کسانی یک زمان هایی عید است. مثلا روز جمعه. در اسلام چهار عید نام برده اند دیگر. درواقع در تشیع. چهارتا عید گفته اند. یک عیدش جمعه است. جمعه بسیار مهم است. چون جمعه زیاد تکرار می شود، [برایمان عادی شده]. ببینید برای ائمه علیهم السلام در شب های جمعه یک حالتی پیش می آید. دقت کنیدها. آن بزرگواران آن حالت را از همه مقامات دیگرشان برتر می دانند. مثلا در روایت دارد که ما علم ما کان و ما یکون و ما هو کائن را داریم. گذشته را می دانیم. امروز را می دانیم. آینده را هم می دانیم. خب خیلی مقام است. فرمودند نه آن هم چیزی نیست. آن چیزی که در شب جمعه برای ما اتفاق می افتد مهم است. مهم ترین بخش از شخصیت امام است. حالا فعلا نمی خواهیم آن را بحث کنیم. جمعه عید است. خیلی عید بزرگی است. حالا. عرض می کنم چون تکرار می شود برای ما خیلی [بزرگ نیست]. نه. جمعه مان و شب جمعه مان با روزها و شب های دیگر فرق می کند. مثلا شما شب جمعه یک ذره بیشتر قرآن می خوانی. روز جمعه مثلا فرض کنید یک نمازی می خوانید. مثلا فرض کنید. در روز جمعه دستورات سوره دارد. چه سوره ای است آقایان؟ بارک الله. سوره مومنون. هرکس به سوره مومنون در روز جمعه مداومت کند عاقبت به خیر می شود. در شب های جمعه سوره صاد دارد که بنده مدت هاست نمی خوانم. هرکس سوره صاد را بخواند، خیلی صواب عظیمی گفته اند. من یک وقت هایی می خواستم مثلا برای هدیه به پدرم بخوانم. اما هیچ. از دست رفت. شب جمعه و روز جمعه من یک ذره فرق می کند. فرمودند کسی که تمام شب جمعه بخوابد روز قیامت فقیر می آید. می توانست با کاری که در شب جمعه انجام می دهد، با نمازی که در شب جمعه می خواند، با دعایی که در شب جمعه می خواند، با قرآنی که در شب جمعه می خواند، که سوره صاد یکی از آنها بود و تقریبا شش صفحه است، ثروتمند شود. همین سوره صاد. این چیزی است که گفته اند اگر شما بخوانی، ثروتمند می شوی. فقط یک سوره صاد. ثروتمند می شوی. روز جمعه بعد از نماز عصر صلواتی دارد. یکی دو خط است. چند بار این را گفته اند. مثلا اگر یک بار بخوانی، مثلا صد هزار حسنه، صد هزار گناه پاک می شود. خیلی. یک چیزهای خیلی فوق العاده گفته اند. خب آدم با این ثروتمند می شود. آدم می تواند روز جمعه که عید بزرگی است، ثروتمند شود. شب جمعه و روز جمعه ثروتمند شود. و دیگر چه بود؟ عید فطر است. عید فطر هم خیلی مهم است. عرض می کنم متاسفانه ما فقط آنچه که گفته اند را می شنویم. عمل هم بکنیم در حد همان شنیدن ماست. خودمان از عید فطر بهره نمی بریم. برای اینکه ما معمولا احساس می کنیم ماه رمضان دیروز مان از روز عید فطر روز بهتری بود. عید فطر عید خیلی مهمی است. اما ماه رمضان یک چیزی بود. حالا. عید فطر، عید قربان، عید غدیر. که مهم ترینش هم عید غدیر است. می گوییم ای کاش یک ذره، یک ذره مزه عید غدیر را چشیده بودیم. یک ذره مزه جمعه را چشیده بودی. یک ذره مزه عید فطر و عید قربان را چشیده بودی. عید بودنش را می فهمیدی. خب. یک نکته هم عرض کنیم. ببینید آدم در ماه رمضان ناگزیر بارش سبک می شود. ناگزیر است. لازم نیست خود شما کاری هم کرده باشی. فرمودند هر شب ماه رمضان هنگام غروب خدای متعال هزار هزار نفر را می بخشد. ممکن است ما هم از این بخشش مجانی که خدای متعال مرحمتا می بخشد، برخوردار شده باشیم. یعنی بار سبک شده باشد. خب بعد چه؟ بعد ماه رمضان؟ اگر من دومرتبه به آنچه که در گذشته داشتم بازگشتم، فرمودند در ماه رمضان شیطان بسته است. من می توانم کاری کنم این زنجیر شدن شیطان را بعد از ماه رمضان هم نگاه دارم. نه اینکه خوشحال شوم که ماه رمضان تمام شد، پس برگردم به آنچه که در گذشته انجام می دادم. نه. یک ذره فرق کنم. بعد از ماه رمضان یک ذره فرق کنم.