أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
اگر فرمایش امیرالمومنین علی علیه السلام را در نهج البلاغه دیده باشید می دانید که امر به معروف در مقایسه با مجموعه کارهای خوب که در شمار کارهای خوب جهاد و نماز و روزه و خمس و زکات قرار دارد، امر به معروف در یک سو است و سایر کارهای خوب و حتی جهاد در سوی دیگر. امر به معروف در مقایسه با آنها در آسمان است و همه اینها در زمین. این تعبیر و اصطلاح بنده است. ظاهرا فرمایش امیرالمومنین این بود که مانند یک نفس کشیدن است. مثلا در یک نفس آدم چقدر آب و بخار وجود دارد؟ در مقابل یک دریا. یک چیزی فرموده اند که آدم حیرت می کند. یک دریا را در یک سو ملاحظه کنید و آن مقدار آبی که در تنفس یک آدم و در بخار دهان یک آدم وجود دارد را در سوی دیگر بگذارید. با این تعبیری که امیرالمومنین فرموده اند این بزرگ ترین عبادت ممکن برای آدم است. من به آن دوستان گذشته ای که در این زمینه با آنها صحبت کرده ایم عرض کردم که ما می خواهیم سیر و سلوک کنیم. اصلا هیچ کار دیگری نمی خواهیم بکنیم. می خواهیم به درجات اعلای ایمانی برسیم. آقا شما هیچ کاری نمی خواهد بکنید. هیچ کار عبادی ای نکنید، فقط امر به معروف کنید. امر به معروف با این فرمایشی که امیرالمومنین فرموده تو را به تمام درجات عالیه ایمانی می رساند. وقتی چنین جایگاهی برای امر به معروف می شناسیم و می دانیم هر نمونه امر به معروفی که انجام می دهیم، مسلما در پشت سرش رضایت امام زمان هست. هر دانه دانه اش. ببینید ایشان حتما از مجموعه جریان امر به معروف راضی است. چقدر راضی است؟ در اوج رضایت. حالا برای هر دانه دانه ای که امر به معروف کرده ایم، همان دو کلمه ای که گفته ایم، پشت سرش رضایت ایشان هست. ببینید ما نمی دانیم امام زمان از این نمازی که امشب خواندیم راضی است یا نه. یک ذره بیشتر می خواهیم بگوییم ما مطمئن هستیم که این نمازی که خواندیم نمازی نبود که ایشان را راضی کند. روزه ای که گرفتیم، چیزی نبود که ایشان را راضی کند. اگر بیداری سحر دارم، چیزی نبود که ایشان را راضی کند. ببینید درمورد آنها حداقلش این است که شک داریم. حداکثرش این است که می دانیم ایشان اصلا روی این اعمال ما نظر ندارد. اگر نظر داشت، من نتیجه اش را می دیدیم. ببینید اگر رضایت ایشان پشت سرش بود، من نتیجه اعمال خیرم را می دیدم. اما شما هردانه امر به معروفی که بکنید، می توانید رضایت ایشان را در حال و روحیه خودتان ببینید. اگر یک صبحی راه افتادید و برای کار امر به معروف رفتید، ظهر که برمی گردید، سبک تر و راحت تر هستید. از یک چیزی در درون خودتان شادمان هستید. در حالیکه اگر من نماز مغرب و عشا را خواندم، در درون خودم هیچ احساس شادمانی نمی کنم. اما از یک روز امر به معروف، حتی از یک نمونه امر به معروف می توانم احساس شادمانی داشته باشم. معلوم می شود ایشان راضی است. خیلی راضی و خوشحال است که یک جمعیتی از کسانی که ایشان را دوست دارند و پیرو ایشان هستند را به یک کاری که ایشان دوست دارد مشغول شده اند. ما رضایت ایشان را در رفتار و حال و قلب و نفس و روح خودمان می بینیم. این خیلی مهم است. عرض کردیم که این یک کاری است که ما اصلا می خواهیم با این کار سیر و سلوک کنیم. آنهایی که اهل سیر و سلوک هستند، می نشینند ذکر می گویند. بله؟ مثلا گفته اند که به سجده بروید و چهارصد بار بگویید لا اله الا انت... خب. این یک کار سیر و سلوکی است. البته این هم مقبول است و خیلی هم خوب و کارساز است. اما من می گویم این کارساز تر است. اگر شما چهارصدتا امر به معروف کنید، هزاربرابر آن چهارصدتا ذکرها برای سیر و سلوک شما اثر دارد. ببینید آن جرئتی که گفتند، جرئت از کجا برمی خیزد؟ اینکه من جرئت پیدا کرده باشم یا جرئت داشته باشم از یک جایی در درون من برمی خیزد دیگر. از ایمان مان. در اثر امر به معروف به سرعت معلوم می شود ایمان ما فرق کرده. ببخشید اصلا شايد من قبلا ایمان نداشتم. حالا ایمان دارم. نمی دانم آن حدیث را شنیده اید یا نه. الفاظش را دقیق در خاطر ندارم. فرمود از مومنی که ایمان ندارد تعجب می کنم که چه. شما می گویی مومن. مومنی که ایمان ندارد یعنی چه؟ فرمود مومنی است که امر به معروف نمی کند. امر به معروف در دل آدم ایمان می کارد. خیلی سریع می کارد. آن ذکر لا اله الا انت انقدر به سرعت در دل آدم ایمان نمی کارد. نمازی که من و شما می خوانیم و اگر قرآن و زیارت عاشورا می خوانیم انقدر در دل ما ایمان نمی کارد که امر به معروف می کارد و ایمان را رشد می دهد. نمی دانم خدا برای شما یک راهی باز کرده است. یعنی شمای امر به معروف کنندگان. خدا یک راهی برایتان باز کرده است. با خدا و امام زمان بر سر این راه یک عهد ببندید. از ایشان درخواست و التماس کنید این فضیلت و مرحمت را از شما نگیرد و بتوانید این راه را به پایان برسانید. پایان یعنی تا پایان عمر. خدایا من می خواهم امر به معروف کنم. ان شاء الله که ما به زمان امام زمان هم برسیم. من می گویم اگر ما به زمان ظهور ایشان هم نرسیم، به رضایت ایشان که رسیده ایم. همان نمونه بحثی که عرض کردم. هر فردی از افرادی که من امر به معروف کنم، می توانم احساس رضایت ایشان را داشته باشم. من رضایت ایشان را می خواهم. اصل این است که ایشان راضی باشد. اگر نه اگر ما زمان ظهور ایشان را درک کنیم اما هیچ بهره ای نبریم، به چه دردی می خورد؟ من زمان ظهور ایشان را درک کنم اما یک آدم معمولی باشم، مانند همه آدم های معمولی ای که آن روز زنده هستند. آنها که از دست رفته اند که رفته اند. اما در اینجا من زمان ظهور ایشان را درک نکرده ام، اما رضایت ایشان را درک کرده ام. این بالاترین چیز ممکن است. یک آقای بزرگواری داشتیم به نام آقای سیبویه. نمی دانم کدام یک از شماها دیده اید. ایشان منبری و روضه خوان بود. آدم بسیار بسیار خوبی بود. در یک سفر حجی که حتی از قبل به او گفته بودند، در سعی بین صفا و مروه حضرت ولی عصر عج را دیده بود. آنجا خیلی شلوغ است. قاعدتا آن وقتی که ایشان سعی می کرده هم خیلی شلوغ بوده. در آن دسته مقابلی که اینها از سو می روند و آنها از آن سو، حضرت را زیارت کرده بود. حالا چطور ایشان را شناخته بود و این حرف هایش را نمی فهمم. فقط می دانیم که ایشان یک لبخند از امام زمان علیه السلام دیده بود. پرواز می کرد. داشت خودش را می کشت. ببینید ثمره یک عمر پاکدامنی و خدمت و پاکدامنی و پاکدامنی. واقعا وقتی کسی ایشان را می دید، می توانست از رفتار ایشان مسلمان شود. از بس متواضع بود. از بس آدم خوبی بود. از بس مهربان بود. از بس... خب یک نفر روحانی که مردم از او تواضع و مهربانی و خدمتگزاری و کوچکی کردن خودش را ببینند، خب مردم از رفتارش مسلمان می شوند دیگر. ثمره یک عمر خدمت کردن را در یک لبخند دیده بود. حالا شما می توانید هر روز آن لبخند را مشاهده کنید. بنابراین مسئولین همراه نیستند. خب نیستند که نیستند.
ما می گوییم، می خواهند توجه بکنند می خواهند نکنند. اصلا شايد مانع جلوی شما بگذارند. اما اگر جمعیت شما هفت هزار نفر است، با هفت هزار نفر نمی توانند چنین مانعی بگذارند. اگر بنای بعضی از مسئولین بر مانع گذاشتن است، اگر اینطور است، در مقابل هفت هزار نفر و ده هزار نفر که نمی توانند مانع بگذارند. ما یک مشکلی با دوستان جوانمان داریم. با مردانی که متعهد به امر به معروف و نهی منکر هستند. ببینید در شهر تهران شما فقط میدان شهدا را درنظر گرفتید و در میدان شهدا موفق شدید. اینجا چقدر از تهران است؟ یک صدهزارم هست؟ حتما بیشتر است. تهران ده، دوازده میلیونی. همین امروز عصری دوستمان نقل کرد گفت دیشب در خیابان دماوند یک مجموعه ای دیدم که عروس می بردند. سرها باز و لباس های باز عروسی. آمده بودند وسط خیابان داشتند می رقصیدند. آن کاری که شما کردید خیلی خوب است. اما یک ذره است از صد هزار. یک میلیون. ده میلیون. اما برای خودتان که خوب بوده. شما امر به معروف کردید. بکوشید این جمعیت بیشتر شود. ولو این نفر که می آید به جمع شما ملحق می شود فقط یک بار امر به معروف کند. خوب است دیگر. فقط یک بار. حالا اگر آمد ده بار امر به معروف کرد، خب حتما خیلی بهتر است. اگر شما بتوانید جمع تان را حفظ کنید، خیلی کمک کننده و خوب است. چون آدمی که تنها امر به معروف کند، خیلی به قوّت ایمانی احتیاج دارد. همین دوستمان که نقل کردم، پیاده شده بود و داد زده بود. اما با او شدید برخورد کرده بودند. کم آدم داریم که یک نفری می تواند امر به معروف کند. بنابراین جمع باشيد. هرچه جمع بیشتر باشد. مثلا شما سه تا خانم هستید که در این خیابان دارید می روید و به هرکسی می رسید یک چیزی می گویید. خیلی فرق می کند. جمع را حفظ کنید. نه اینکه شما حفظ کنید. شما نمی توانید حفظ کنید. خدا باید حفظ کند. از خدا بخواهید. اول از خدا بخواهید این توفیق را از شما نگیرد و بگویید این مقدار کاری که ما کردیم، کاری نکردیم. همه اش را تو کردی. اگر جرئت کردیم، خدایا تو جرئتش را دادی. اگر خطر کردیم، تو قوتش را دادی. همه اش را تو کردی. این شکر مرحمت خدا است. ثانیا سعی می کنیم جمع مان جمع باشد. ببینید برای خانم ها حوادثی پیش می آید. برای خانم ها هم حوادثی پیش می آید. یک آقایی در دوره دانشجویی که آدم یک مقداری وقت آزاد دارد و می تواند از این کارها بکند، این کار را می کرد. اما وقتی رفت یک جا کارمند شد چطور؟ آن دوستمان می گفت من صبح باید ساعت شش از خانه بیرون بروم که بتوانم سر موقع سر کار باشم. بعد هم ساعت پنج برمی گردم. این آدم چکار می تواند بکند؟ یا خانمی ازدواج کرد. خب گرفتار زندگی خانوادگی می شود. شوهرش می گوید من اصلا راضی نیستم برای امر به معروف از خانه بیرون بروی. چون ممکن است برایت خطر پیش بیاید. مثلا. چکار کنیم؟ این ترس ها و این مشکلات وجود دارد. اما اگر کسی بر اساس ایمانش به این کار آمده باشد، هیچ حادثه و هیچ شرایطی نمی تواند ایمان را از او بگیرد. بنابراین هیچ وقت کارش تعطیل نمی شود. هرمقدار می تواند انجام می دهد. چون هر مقدار می تواند است دیگر. مثلا فرض کنید وقتی که کار آنطور سخت دارد، روزهای جمعه اين كار را ميكند. این جمع را حفظ کنید. همدیگر را بشناسید و به صورت دسته دسته مسئول بگذارید. مثلا این خانم مسئول ده نفر است و آن یکی هم مسئول ده نفر. حالا ده نفر که می گویم مثال است. ممکن است سه نفر قرار بدهید و ممکن است پنج نفر قرار بدهید. هرجوری. بعد باز یک مسئول بالاتری هست که مسئول ده نفر از این مسئولین است. او از آنها سوال می کند. خب امروز از جمعیت ده نفری شما چند نفر در امر به معروف شرکت کردند؟ می گوییم هشت نفر بودند؟ آن دو نفر چرا نیامدند؟ خب مسئول تلفن می کند. یک نفر می تواند از ده نفر مراقبت کند. یا پنج نفر را. مثال عرض می کنم. می شود. یک کمی زحمت دارد. یک کمی از خودگذشتگی می خواهد. اما آن چیزی که به دست می آید به حدی قیمتی است که اگر آدم از این گذشت ها و بخشی از راحت خودش و از خواسته ها و امیال خودش بگذرد، می ارزد. خیلی بیشتر از اینها می ارزد. بنابراین جریان مسئولین اصلا در نظر شما هیچ باشد. هیچ. اصلا گویی نیست. ما به مسئولین کاری نداریم. ما یک جریان ملی و مردمی هستیم. من می خواهم از کنار یک خانمی عبور کردم به او بگویم موهایت را بپوشان. همین. عرض کردم برای یک جمعیت هفت هزار نفری و ده هزار نفری.
هیچ کس رئیس نیست. مسئول است. یعنی بار بیشتر می برد. وگر نه مسائل روشن است که ما باید چکار کنیم. مسئول فقط به ما خبر می دهد که مثلا فلان روز می خواهيم جمع شویم و مثلا به شهرک غرب برویم. مثلا. ما در قم هم یک دوستانی داریم که این کار را می کنند. در خیابان صفائیه از کنار حرم تا آن بالا می روند و به همین روشی که شما گفتید مثلا دونفر می روند جلو و چون آقا هستند مشکل است دیگر. ما گفتیم شما اصلا سرتان را حرکت ندهید. سرتان را بلند نکنید. هرکسی را به چشم تان خورد را بگویید. اما شما چون خانم هستید این مشکل را ندارید و می توانید نگاه کنید. شما به مردها نگاه نکنید. به خانم ها که می توانید نگاه کنید. به خانم ها نگاه کنید. شما می توانید یک حرفی بزنید که ممکن است من اصلا ندیده باشم که بگویم یا شرایط طوری باشد که برای من مقدور نباشد که بگویم. مثل می گویم.
خب. امیدوارم که موفق باشید. امام زمان را یادتان نرود. ایشان پشت سر ماست. عرض کردم رضایت ایشان است دیگر. اگر ما کاری کنیم که ایشان راضی باشد، یا اگر از تمام کارهای ما هم راضی است، از این راضی تر است، خب ما به این مطمئن هستیم و یقین داریم که ان شاء الله ایشان پشت سر شما هست. آن دوستمان مان گفتند که ما با دوستان جنبش حیا هم یک کمی مربوط هستیم. آنها گفتند ما یک وقت دور هم جمع شده بودیم و داشتیم برکت های امر به معروف در زندگی مان را برای هم می گفتیم. حالا شما هم بگردید و پیدا کنید. برکت های این عمل امر به معروف که کردید چه بود و از آن چه نتیجه ای دیدید؟ آن جزوه ای که چاپ شده را هم دیده اید؟ اصحاب جنبش حیا یک جزوه ای به نام از یاد رفته چاپ کرده اند. ان شاء الله خدا کمک کند که کمک می کند. توفیق بدهد که ان شاء الله می دهد. آن چیزی که شما به دست می آورید خیلی بزرگ است. هرچقدر رنج و زحمت داشته باشد برای آن چیز بزرگی که بدست می آورید، می ارزد.
شما با این طرح یک جایی حرکت می کنید که دو نفر یک کلمه ای می گویند و می روند و اصلا نمی ایستند و اصلا بحث نمی کنند چون اصلا بنا نیست بحث کنند. یک جایی یک جوانی به نظرم در دانشگاه یا کجا زد و خورد کرده بودند و نتیجه خیلی بد شده بود. نه. دو تا کلمه می گوییم و می رویم. مطلقا نمی ایستیم. به سرعت هم عبور می کنیم. بعد هم دو نفر دیگر که در پشت سر دارند می آیند، آنها هم دو کلمه می گویند. بعد او هم نمی ایستد. بعد دو کلمه دیگر می گوید. یعنی باز دو نفر دیگر می آیند. اینگونه دیگر آن جمعیت درست نمی شود.
البته بحث ما همان بحث تذکر لسانی است. دو تا کلمه. دوتا کلمه. این هم برای مردها آن زمانی است که چشمش خورده و یک نامحرمی را به این صورت دیده. چون نمی تواند در صورت او نگاه کند که بگوید. اگر در صورت آن خانم نگاه کند و با او حرف بزند، خودش دارد یک منکر انجام می دهد. همانطور که سرش پایین است یک کلمه می گوید و عبور می کند.
همچنين اگر قضايايي مثل تئاترهايي كه برخي دوستان نقل كردند وجود دارد این را به سطح رسانه ها برسانید. مثلا یک نفر، ده نفر، بیست نفر به یک روزنامه ای که تعهدی دارد تلفن بزند و خبر بدهيد. مثال عرض می کنم. به تلویزیون زنگ بزنید و خبر بدهید. اگر جایی وجود دارد مانند پلیس خبر بدهید. این قدم اول است. اگر دو نفر بخواهند بروند نمی توانند با این مساله برخورد کنند. اگر توانستیم یک جمعیت درست کنیم و خودمان را به آنجا برسانیم، مثلا سی تا، چها تا، پنجاه تا خانم با چادر بروند جلو، قاعدتا بساط آنها به هم می خورد.
ببینید کار فرهنگی کاری است که ما الان داریم می کنیم. داریم با هم بحث می کنیم و مساله روشن می کنیم. کلاس می گذاریم، کسانی که نمی دانند، بدانند. مدرسه درست می کنیم، روزنامه و مجله درست می کنیم. مثلا. این مجموعه. امر به معروف هم همان کاری است که شما دارید انجام می دهید. البته این یک بخشی است.
شما را به خدا می سپارم. امیدوارم موفق باشید. حتما بدانید رضایت امام زمان هست. امام زمان حتما از کار شما راضی است. این را فراموش نکنید. هرجا هم گیر کردید به ایشان استغاثه کنید. مثلا برخورد کردیم و دوتا کلمه گفتیم و شر به پا شد. همانجا به امام زمان استغاثه کنید. همانجا. چون استغاثه شما در دل و زیر لبتان است. مثلا یا ابا صالح به دادمان برس. ان شاء الله ایشان کمک تان می کند.