أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
ما در قفس متولد شده ایم. در طول دوران زندگی در قفس کوشیده ایم و زنجیرها و بندهای دیگری را هم بر دست و پای خود بسته ایم. من خدمت شما عرض می کنم و نه شما و نه خودم جدی نمی گیریم. اگر آزاد بودیم بهره مان از امیرالمومنین بی نهایت بود. البته ما و همه عالم از امیرالمومنین بهره مند می شویم. ما چون یک ذره ای از محبت ایشان را داریم بیشتر بهره مند می شویم. اما جای بهره مندی تا بینهایت است.
بندگان خدا دو دسته اند. در میان بندگان خدا یک دسته هستند که این عبارتی که خدای متعال درمورد موسی فرمود را شامل می شوند. در آیه 40 و 41 سوره مبارکه طه می فرماید: فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ يَا مُوسَی*وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي بعضی از بندگان خدا از این مرحمت برخوردارند. فرموده اند من تو را برای خودم ساخته ام. آنهایی را که خدا برای خودش ساخته است به میان مردم فرستاده است که دیگران را راهنمایی کنند تا آنها هم بیایند و به این مرتبت نائل شوند. ما معتقدیم پیامبری موهبت است نه کسب. کسی پیغمبری را کسب نمی کند. هیچ کس پیغمبری و عصمت را کسب نمی کند. اینها موهبت است. این همان است که اینجا فرمودند. وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي من تو را برای خودم ساخته ام. این یک وجه از وجوه اولیاء خداست. درواقع وجه باطنی و وجه اصلی اولیاء خدا این است. خدای متعال آنها را برای خودش خلق کرده است. پس یک چیزی بین آنها و بین خدای متعال هست. ارزش و قیمت آن چیز را در هیچ ترازویی نمی شود گذاشت. خب حالا باز برمی گردیم. خداوند درمورد آدم علیه السلام فرمود من آدم را به دو دست خودم خلق کردم. درمورد موسی علیه السلام فرمود من تو را برای خودم ساختم. این وجه مد نظر است. خدای متعال بندگانی با داشتن چنین وجهی را درمیان خلق فرستاده است و مانند من و شما راه می روند و زندگی می کنند تا ما از آنها درس زندگی بگیریم. اگر این درس را درست بیاموزیم و درست عمل کنیم، ما هم می توانیم. نکته اصلی عرض بنده این است. ما هم می توایم جزء وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي بشویم. یک کسانی از ابتدا چنین برگزیده شده اند. اگر بقیه از آنها پیروی کنند، آنگونه خواهند شد. امروز روی این زمین یک نفر اینگونه داریم. یک نفر از همه زمین که خدای متعال به او فرموده است وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي. امروز یک نفر هست. دیروز و پریروز هم یک نفر بوده. خدای متعال آن یک نفر را در میان هفت میلیارد بشر فرستاده و آنها اگر از او پیروی کنند، مانند او می شوند. این آن قسمتی است که سر ما کلاه رفته. یک بعد دیگری هم از ابعاد وجودی اولیاء خدا هست که در همین سوره و در همین صفحه در آیه 13 خدای متعال به موسی می فرماید: وَأَنَا اخْتَرْتُكَ من تو را انتخاب کرده ام. من تو را اختیار کرده ام. از میان همه بشریتی که آن روز بود من تو را اختیار کرده ام. انتخاب کردم که چه کنی؟ در ادامه می فرماید: فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَی آنچه که من به تو وحی می کنم گوش بده و به مردم برسان. این راه رسیدن به آن است. نظیر این را در داستان حضرت مریم داریم. در آیه 42 سوره مبارکه آل عمران می فرماید: وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ تو را برگزیده است. تو بنده برگزیده هستی. آنجا گفتند وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي من تو را برای خودم ساخته ام. این همان وجه در حضرت مریم است. من تو را برگزیده ام. برگزیده ام یعنی چه کاری برای تو کرده ام؟ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ این یک حرف اساسی است. هیچ چیز در درگاه خدا وجود ندارد و هیچ نزدیکی و قربی به درگاه خدا وجود ندارد جز با پاکی. هیچ چیز دیگری جز پاکی آنجا آدم را نزدیک نمی کند. هیچ چیز. آن نمازی که پاکی می آورد، آن روزه ای که پاکی می آورد، آنها قبول هستند. إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ بعد هم وجه و بعد دوم وجود حضرت مریم را می فرمایند: وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ تو را از همه زنان عالم برتر قرار دادند. آنجا درمورد حضرت موسی فرمود وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي تو را برای خودم خلق کردم. در آیه دیگر فرمود وَأَنَا اخْتَرْتُكَ من تو را انتخاب کردم. برای چه؟ بیایی حرف های مرا گوش بدهی و بروی برای مردم بگویی. اولیاء خدا دو بعد دارند. یک بعدی بین آنها و خدای خودشان است و آن چیزی جز پاکی نیست. در فرض پاکی است که آدم می تواند با خدا باشد. با خدا بودن شاید اصلا در عمر ما برایمان اتفاق نیفتاده باشد. ممکن است یک لحظات اندکی بوده باشد. آن در فرض پاکی می شود. این سینه از همه کینه ها خالی باشد. هیچ حسادتی در آن نباشد. تکبر نباشد. بخل نباشد. این خیلی مهم است. آنجا آدم می تواند با خدا باشد. عرض می کنم ای کاش که یک روز و یک ساعتی و یک لحظاتی بود که این را چشیده بودیم تا بفهمیم. امیرالمومنین یک عبارتی دارند که یک چیزی از آنها می گویند. می فرمایند نَحنُ مِن أقوامٍ یک اقوامی در میان مردم عالم هستند و می فرمایند که چگونه اند و یک ویژگی هایی از آنها برمی شمرند. بعد می فرمایند قُلُوبُنا فیِ الجِنان. قلب های آن بنده های خدا در بهشت است. یعنی چه؟ قلب هایشان در بهشت است. یک وقت هایی که آدم یک چیزهایی معنوی را در دلش احساس می کند، یک پرتو و نور اندکی از آن بهشت به دلش تابیده. اگر دل آدم در بهشت باشد چطور می شود؟ من نه می فهمم و نه بلد هستم بگویم و نه می شود گفت. اما هست. واقعا هست. می خواهند همه اینگونه باشند. از این آدم هایی که می فرماید: نَحنُ مِن أقوامٍ قُلُوبُنا فیِ الجِنان در میان مردم فرستاده اند و اگر ما حرف این آدم را گوش دهیم، ما هم مانند او می شویم. ما این را به یک عبارت دیگر عرض می کردیم و می گفتیم بهشتت از همینجا شروع می شود. نمی گذارند برای پس فردا. آن شاعر گفته بود بهشت نقد. بهشت اصلا نسیه نیست. بهشت نقد است. عبارت و فرمایش نهج البلاغه است. نَحنُ مِن أقوامٍ قُلُوبُنا فیِ الجِنان دل های ما در بهشت است. البته بهشت ها فرق می کند. بهشتی که امیرالمومنین برای خودشان می گویند یک بهشتی است و به معنای بهشت با خدا بودن است. یک حرف هایی است که ما معمولا از اینها نمی شنویم و یک مقداری برایمان عجیب و غریب به نظر می آید. البته خوشبختانه به سرعت اینها را فراموش می کنیم. بلافاصله بعد از جلسه. خصوصا اگر دوستان خوب بخوانند دیگر همه اینها فراموش می شود و خیالمان راحت می شود. قرآن از یک آن کسانی که سینه شان از کینه خالی است صحبت می کند و در آیه 127 سوره مبارکه انعام می فرماید: لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ بهشت متعلق به اینهاست. پس ما چه؟ لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ متعلق به اینهاست. علاوه بر اینکه بهشت متعلق به اینهاست یک چیز دیگر هم هست. لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِندَ رَبِّهِمْ اینها همیشه نزد خدا هستند. آن با خدا بودن همیشگی است. اصلا نمی شود تصور کرد. با خدا بودن برای آنها همیشگی است. اگر دل از کینه خالی شود. همان طهارتی که عرض می کردیم. اگر آن طهارت حاصل شود. طهارت هم چیزی نیست جز دل بی کینه. ببینید حالا مثال عرض می کنیم. یک کسی به شما بدی کرده. شما می توانی فراموش کنی. بعد هم اگر او را ببینی اصلا یادت نمی آید که او به شما بدی کرده. قیمت آدم به این چیزهاست.
یک نکته دیگر عرض کنیم. این بندگان برگزیده خدا هیچ علامتی در پیشانی ندارند. علامتی در صورتشان نیست. دقت کنید چه عرض می کنم. یک وجه بسیار مهمی از وجوه دین است که شما یک انسانی را که هیچ علامتی در قیافه اش نیست، قبول کنی. وقتی دانستی و یقین کردی خدا گفته، باید قبول کنی. باز فرمایش امیرالمومنین درمورد حضرت آدم است. می فرماید اگر در صورت آدم یک نوری بود که هرکس می دید مدهوش می شد، یا یک بوی عطری از او به مشام می رسید که هرکس به مشامش می رسید، از حال می رفت، یا چیزهایی که مشرکان از پیامبر می خواستند که مثلا می گفتند صدتا چشمه داشته باش که هرکجا می روی، به دنبالت بیایند، یا باغ هایی داشته باش که اینگونه باشند و ثروت هایی داشته باش که آنگونه باشند. خب هر آدمی باشد جلوی چنین آدمی کرنش می کند. این خبیث های تکفیری می گفتند من در شهر خودم در تمام ماه صد دلار حقوق داشتم و اینجا سه هزار دلار حقوق می دهند. هرجا پول بدهد می رود. نباید اینگونه باشد. البته اگر چشم انسان باز باشد، فرق می کند. مانند آن جوانی که در محضرت رسول خدا بود و حضرت از او پرسیدند چه شده؟ چرا اینگونه هستی؟ یک حرف هایی زد و بعد گفت آقا می خواهی بگویم از اینهایی که اینجا نشسته اند چه کسی اهل بهشت است و چه کسی اهل جهنم است. او یک نفر آدم بود. خب یک ذره می فهمید که امیرالمومنین چیست. اما مردم معمولی نمی فهمند. امتحانشان به این است که همین که پیغمبر گفت ایشان است، بپذیرند. باز این هم دل پاک می خواهد. مگر کبر می گذارد؟ امیرالمومنین در خطبه 102 می فرمایند: وَ لَوْ أَرَادَ اَللَّهُ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ يَخْطَفُ اَلْأَبْصَارَ ضِيَاؤُهُ وَ يَبْهَرُ اَلْعُقُولَ رُوَاؤُهُ «خداوند اگر اراده می کرد می توانست آدم را از نوری خلق کند که چشم ها را خیره کند، زیبایی اش عقل ها را مبهوت کند و عطر و پاکیزگی اش حس بویایی را تسخیر کند.» اگر خدا می خواست آدم را اینگونه خلق کند می تواست و خلق می کرد. برای خدا که مشکلی نداشت. «اگر چنین می کرد گردن ها در برابر آدم فروتنی می کردند.» همه خاضع می شدند. «و آزمایش فرشتگان برای سجده آدم آسان بود.» آزمایش و امتحان فرشتگان هم سهل می شد. چون می گفتند در برابر یک کسی به خاک بیفت و کرنش کن که هرکسی می بیند به خاک می افتد. دیگر امتحان نبود. امتحان سهل می شد. اما خداوند مخلوقات خود را با اموری که آگاهی ندارند آزمایش می کند تا بد و خوب تمیز داده شود. بد و خوب به چه معناست؟ یعنی کسی که خدا را قبول دارد و کسی که خدا را قبول ندارد اینجا مشخص می شوند. یک انسانی مانند همه انسان ها. همانطور. هیچ فرقی با سایر انسان ها ندارد. قرآن مکرر دارد. مردم مدام میگفتند آقا خدا چرا یک فرشته نفرستاده؟ گفتند اگر فرشته هم بفرستیم، لباس آدم به تنش می کنیم. او باید بتواند امامت کند انسان می تواند بر انسان ها امامت کند. ما امیرالمومنین را در صدر و ائمه را از اینگونه انسان ها می دانیم. انسانی که از نظر ظواهر انسانی با سایرین فرقی ندارد. او هم گرسنه می شود. مثل عرض می کنیم او هم اگر خیلی گرسنه شود، دستش می لرزد. آن پیامبر از شدت گرسنگی سنگ به شکم مبارکشان می بستند. وقتی هم سنگ زدند پیشانی پیغمبر شکست. در کوه روی گودال را پوشانده بودند و ایشان نمی خواست زیرش را ببیند. چون نمی خواست ببیند ندید و بنابراین افتاد در گودال. هم پاهایش زخمی شد و هم دنده های مبارکش صدمه دید. انسان است. شما به دلایلی به این انسان یقین می کنی. مثلا به دلیل معجزاتش و به دلیل قرآنش. می فهمی از طرف خدا آمده. باید این آدم را بپذیری و در برابرش کرنش کنی. این آن امتحان بزرگ است. هه اصحاب پیغمبر نماز می خواندند. مکرر این را عرض کرده ام. صبح فردایی که پیامبر از دنیا رفتند که اینها سقیفه را برپا کردند و رفتند برای خودشان خلیفه تراشیدند، نماز صبح هیچ کس قضا نشد. نماز شب شان هم قضا نشد. هم نماز شب شان را خواندند و هم نماز صبح شان را خواندند. به جماعت هم خواندند. این امتحان اول است. امتحان دوم که امتحان اصلی و نهایی است این است که در برابر آن کسی که خدا گفته کرنش کنند. صلاح خدا را زمین نگذارند تا به صلاح خودشان عمل کنند. نه خدا فرموده. حالا امیرالمومنین جوان است. جوان باشد. باور کنید اگر امیرالمومنین یک نفر آدم داشت، اگر آن روز یک نفر مانند مالک اشتر داشت، همه آنها رفته بودند و امیرالمومنین پیروز شده بود. خب چرا؟ مگر خدا را قبول ندارید؟ مگر نمی فهمید اگر پیامبر گفت، حرف خدا را زده. خیلی است. این حرف خیلی بزرگ سنگین است. پیغمبر فرمود بروید یک کاغذ و قلم بیاورید. نمی توانم داستانش را برایتان عرض کنم. فرمود بروید کاغذ و قلم بیاورید من برایتان یک چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید. خیلی عظیم است. اعتقاد ندارد. به پیغمبر اعتقاد ندارد. کسی که هرچه می گوید خدا گفته. هرچه می گوید خدا گفته. در داستان آدم، امیرالمومنین مثال حضرت آدم را فرمودند. همه فرشتگان به خدا معتقد بودند. وقتی امر شد به آدم سجده کنید، همه سجده کردند. همه مومن بودند. یک نفر در این میان مومن نبود. نشان داد. این امتحان آخر است. امتحان در برابر ولی. این امتحان آخر است. اگر کسی از این امتحان به سلامت بیرون برود، ایمانش تمام است. عبارت قرآن در مورد شیطان در آیه 74 سوره مبارکه صاد این است که وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ او از قبل کافر بود. اعتقادش واقعی نبود. ببینید منافقین عصر پیامبر ما دو دسته اند. یک سری منافقین شناخته شده اند. همه می دانستند که فلانی اینطور است. یک دسته منافقینی بودند که کسی نمی دانست. قرآن در آیه 101 سوره مبارکه توبه دارد که: وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ مردم مدینه همه اصحاب پیغمبرند. وقتی می گویند اصحاب، منظور تمام مردم مدینه است که آنها را جزء اصحاب پیغمبر می شمارند. آنها می گویند تمام اصحاب مومن و عادل هستند. ما می گوییم قرآن این را نمی فرماید: وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ بعضی از اهل مدینه هستند که در نفاق تمرین دارند. در نفاق استادند. در ادامه می فرماید: لَا تَعْلَمُهُمْ یا رسول الله تو اینها را نمی شناسی. با عقل بشری نمی شود اینها را شناخت. عقل بشری ها. نه وحی. به وحی همه چیز را می دانی. اینها به قدری استادند که تو به عقل بشری آنها را نمی شناسی. پیامبر این منافقین پنهان که کسی آنها را نمی شناسد را به یکی دو نفر از یارانش معرفی کرده بود. حزیفه یک کمی می شناخت. احتمالا پیامبر به ابی بن کعب هم یک چیزهایی فرموده بود. حالا حساب سلمان و اباذر هم که جداست. درمیان آنها یک دسته هستند که خودشان هم نمی دانند منافق اند. خداي متعال امیرالمومنین را امتحان اینها قرار داده. مومن از غیر با امیرالمومنین جدا می شود. پیغمبر فرموده دیگر. یک معیار و میزان مشخص برای تشخیص مومن از غیر مومن. فرمود یا علی لا یُحِبُّکَ الّا مُومِن وَ لا یُبغِضُکَ إلّا مُنافِق آقا شمشیر برداشته و به روی امیرالمومنین شمشیر زده. شمشیر شده به صورت امیرالمومنین. خب این منافق است. فرمایش رسول الله است. این فرمایش رسول خدا خیلی خوب است. در مآخذ درجه اول اهل سنت هست. یا علی لا یُحِبُّکَ الّا مُومِن وَ لا یُبغِضُکَ إلّا مُنافِق.
ما به این اعیادی که گاهی بر ما می گذرد، مثلا پانزدهم شعبان و پانزدهم ماه رمضان و از همه بیشتر به عید غدیر امیدواریم. از همه اعیادی که در اسلام می شناسیم برتر است و می دانیم. یادم هست که حاج آقای حق شناس معمولا به ماها می فرمودند این یک روز عید را از خودتان مراقبت کنید. از چشم تان مراقبت کنید. از زبان تان مراقبت کنید. هر غذایی را نخورید. هرجایی نروید. انقدر ریزش رحمت خدا هست که اگر این روز را مراقبت کنی، بهره مند می شوی. البته بهره مندی برای کسی است که هر روز مراقب خودش بوده. اما حالا انسان هر مقدار مراقبت کند، بهره مند می شود. ما هرچه بتوانیم در حد توان خودمان سعی می کنیم. شاید یک مرتبه یک موجی از رحمت بیاید و ما را هم دربر بگیرد و نتیجه عاقبت به خیری به بار بیاورد. گفته بودند اهل بهشت چطور؟ گفته بود سالی یکبار امام حسین علیه السلام بر اهل بهشت تجلی می کند. فقط یک بار. اهل بهشت پاکیزگان عالم هستند. اصلا تا پاکیزه نباشد در بهشت راهش نمی دهند. اصلا راه نمی دهند. امام حسین برای پاکیزگان سالی یک بار تجلی می کند. نمی دانم چگونه دست شان به دامان امیرالمومنین می رسد. اصلا می رسد؟ آن دل بی کینه که عرض می کردم. اگر آدم بتواند آنجا سنگ تمام بگذارد. مقدماتش را عرض نمی کنم. گفته بود از میان علمای بزرگ ما فقط دو نفر هستند که دائما در محضر امیرالمومنین هستند. این دائما ان حرفی بود که عرض می کردیم. دائما در محضر امیرالمومنین هستند. هرکس به اندازه برخوردای از پاکی اش. ببینید خدای متعال هرچه رحمت دارد و هرچه رحمت خلق کرده است، در امیرالمومنین جمع است. ایشان خزینه دار رحمت خداست. به الفاظی که عرض می کنم دقت کنید. هرچه رحمت خدای متعال خلق کرده است و هرچه رحمت از او ظهور و بروز پیدا کرده است در امیرالمومنین جمع است. خب من نباید توقع داشته باشم. خیلی پاکدامنی لازم دارد. گفتند دو نفر. یک حرفی هم درمورد حاج آقای حق شناس گفتند که متاسفانه من فراموش کردم که این حرف را از چه کسی شنیده ام. گفتند ایشان در سخت ترین عقبات عالم آخرت مامور است. در سخت ترین گردنه های عالم آخرت ایشان مامور است که دوستان امیرالمومنین را نجات بدهد. خیلی برای پاکی خودش زحمت کشیده بود. آن آسمان انقدر بلند که دست ما نمی رسد. امیدواریم به برکت عید غدیر که عید است، بشود. یک وقتی ما در همین ایام مدینه مشرف بودیم. یک دوست خوبی داشتیم. به رسول خدا عرض کردیم آقا این عید که مال ما نیست. این عید متعلق به شماست. شما باید عیدی بدهید. ما هیچ. مثل می گویم. یک وقت اینجا غذا می دهند. هرکس از اینجا عبور کند به او غذا می دهند. به آنهایی که داخل هستند هم غذا می دهند. یک وقت می فرستند. حالا آن وقتی است که می فرستند. برای چه کسی؟ یک کسی که در خانه اش بوده و اصلا یاد این حرف ها نبوده. در عید غدیر یک چنین احتمالی هست. از بس نزد خدا عظیم و بزرگ است ان شاء الله یک بسته ای از مرحمت خدا نصیب ما دور مانده ها و گم شده ها هم بشود.