أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
هفته پیش یک بحثی عرض کردیم. در ادامه آن می خواهیم یک حدیث عرض کنیم. حضرت صادق علیه السلام فرمود: إنَّ الله عزّ وَ جَل خَلَقَ العَقل وَ هُوَ أوَّلَّ خَلقٍ مِنَ الرُّوحانییّن خدای تبارک و تعالی عقل را خلق فرمود و او اولین مخلوق از مجموعه روحانیان است. در دست راست عرش. این مربوط به یک عالمی غیر از عالم ماست. خیلی بلندمرتبه تر از عالم ماست. مربوط به یک زمانی غیر از زمان ماست. زمانی بلندمرتبه تر از زمان ما. اما دارد به زبان ما حرف می زند. به زبان این عالم از عالمی حرف می زند که هیچ ربطی به عالم ما ندارد. بلندمرتبه بودن آن عالم مانند بلند بودن طبقه دوم نسبت به طبقه اول نیست. مثلا مانند اینکه خورشید بالای سر ما است، نیست. حالا چکار کنیم؟ ما نمی فهمیم. خدای تبارک و تعالی عقل را خلق فرمود و آن اولین مخلوق از روحانیان عالم بود. آن عقل در دست راست عرش قرار داشت. آن را از نور خودش خلق کرد. فَقالَ لَهُ أدبِر. فأدبَرَ به او فرمود پشت کن و او پشت کرد. ثُمَّ قالَ لَه أقبِل. فَأقبَلَ بعد فرمود رو کن و او رو آورد. همه اینها معنا دارد. نه از این معناهایی که ما الان از پشت و رو کردن می فهمیم. آن عقل اصلا پشت و رو ندارد. فَقالَ الله تَبارک و تَعالی. ما می خواهیم یک چیز دیگری عرض کنیم. حالا بگذارید این را بخوانیم. فَقالَ الله تَبارک و تَعالی خَلَقتُکَ خَلقاً عَظیمً من تو را مخلوقی بزرگ خلق کرده ام. وَ کَرَّمتُکَ عَلی جمیعِ خَلقی تو را بر همه مخلوقات خودم گرامی داشته ام. تو از همه برتری. قالَ ثُمَّ خَلَقَ الجَهل جهل را در برابر عقل خلق کرد. ببینید عقل و جهل. ما جهل را در برابر علم به کار می بریم. اینجا جهل را در برابر عقل به کار برده است. معلوم است چرا؟ مِنَ البَحرِ الاُجاجِ ظلمانیاً آن را از دریای ظلمانی خلق فرمود. فقالَ لَهُ أدبِر فأدبَرَ به او فرمود پشت کن، پشت کرد. سپس فرمود رو کن. أقبِل فَلَم یُقبِل. فرمود رو کن و رو نکرد. حالا یک معنا برا أقبِل و أدبِر عرض کنیم. فرمودند که عقل را به این عالم فرستادند. آمدن به این عالم که عالم پست پست پست عوالم است، پشت کردن به آن عالم برتر بلندمرتبه نورانی است. بعد به عقل گفتند بازگرد. عقل بازگشت و در این ظلمت عالم ماده نماند. به جهل گفتند به عالم ماده برو. او به عالم ماده آمد. بعد گفتند به عالم ملکوت برگرد. بلکه برتر از ملکوت. دیگر نیامد. جهل اینجا ماند. جهل کنار ما مانده. فقالَ لَهُ أدبِر فأدبَرَ ثمَّ قالَ أقبِل فَلَم یُقبِل فَقالَ لَهُ أستَکبَرتَ؟ کبر ورزیدی؟ تکبر کردی؟ فَلَعَنَه. آنگاه او را لعن کرد. چون تکبر کرد، او را لعن کرد. ثُمَّ جَعَلَ لِلعَقلِ خَمسَهً وَ سَبعینَ جُنداً سپس برای عقل هفتاد و پنج لشکر قرار داد. فَلَّما رَأ الجَهل ما أکرَمَ الله بِهِ العَقل وقتی جهل مشاهده کرد که خدای متعال چگونه عقل را گرامی داشته است و این مقدار لشکر برای او قرار داده است، وَ ما اعطاهُ أَضْمَرَ لَهُ الْعَدَاوَةَ عداوت او را در دل گرفت. جهل عداوت عقل را در دل گرفت. فَقَالَ الْجَهْلُ يَا رَبِّ هَذَا خَلْقٌ مِثْلِي به درگاه الهی عرض کرد خدایا این یک مخلوقی مانند من است. خَلَقْتَهُ وَ كَرَّمْتَهُ وَ قَوَّيْتَهُ وَ أَنَا ضِدُّهُ این هم یک خلقی مانند من است. او را خلق فرمودی و او را گرامی داشتی و او را قوت بخشیدی و با هفتاد و پنج لشکر تقویت کردی. من هم ضد او هستم و من هم می خواهم. خدای متعال هفتاد و پنج لشکر هم برای او قرار داد. بعد در حدیث دانه دانه لشکر های عقل را می شمارد و در برابرش لشکرهای جهل را می شمارد. به بحث هفته قبل برمی گردد. مثلا سخاوت جند عقل است. شجاعت جند عقل است. از جنود عقل است. در برابرش جبن و ترس یکی از جنود جهل است. در برابر سخاوت چیست؟ بخل. بخل یکی از جنود جهل است. تا آخر می شمارند. بعد در پایان به جنود عقل می گویند من تو را تکمیل نکردم مگر در انبیاء و اولیاء. انبیاء و اولیاء از همه جنود عقل برخوردارند. ماها چطور؟ هیچی. اگر بحث هفته گذشته در خاطرتان باشد عرض کردیم هر عمل خوبی که من انجام می دهم یک فردی از افراد یکی از صفات خوب من است. حالا مثال عرض می کنم. یک بار دستم را در جیبم می کنم و می دهم. این یک عمل سخاوتمندانه است. یک عمل سخاوتمندانه یک مصداق از مصادیق سخاوت است. سخاوت یکی از جنود عقل است. من با عمل سخاوتمندانه دارم آن را تقویت می کنم. اگر من توانستم این را به کمال برسانم صاحب یکی از جنود عقل هستم. آن جند عقل مرا به بهشت می کشاند. جایگاه همه جنود عقل در بهشت است. عرض کردیم فرمودند من این جنود را تکمیل نمی کنم مگر در انبیاء و اولیاء. یعنی کسی به مقام نبوت و رسالت می رسد. اگر در خاطرتان باشد یک وقت دیگر عرض کردیم که قرآن کریم درمورد اینها می فرماید که صالحین هستند. همه انبیاء و اولیاء در شمار صالحان هستند. صالحان یعنی چه کسانی؟ یک عمل صالح داریم. هر عمل خوبی عمل صالح است. عمل صالح یعنی عمل درست. اگر شخص صالح بود، یعنی انسان درست. یعنی انسان تمام و کامل. انسان کامل آن است که این صفات به طور کامل در او وجود دارد و آن صفات بد در او نیست. هر یک از آن صفات یک عیب و یک نقص آدمی است. انسان درست که عرض کردیم فرمودند انسان صالح، آن است که هیچ یک از این صفات بد در او نیست. جبن نیست. بخل نیست. تکبر نیست. حسادت نیست. هیچ یک از اینها نیست تا همه هفتاد و پنج لشکر جهل. پس به طور کلی از جهل پیراسته است. یک مطلب دیگر عرض کنم. اگر قرآن در خاطرتان باشد، داستان حضرت موسی در قوم بنی اسرائیل را دارد. در داستان آن گاو. یک کسی کشته شده بود و آنهایی که او را کشته بودند، جنازه اش را در یک محله ای انداخته بودند. حالا بین دو قبیله جنگ شده بود. اینها می گفتند ما نبودیم. ما مقصر نیستیم. ما اصلا خبر نداریم. جنازه را آورده اند در محل ما انداخته اند. گفتند نه ما شما را رها نمی کنیم. شما جوان ما را کشته اید. یک چنین جنگی شد. جنگ جدی ای بود. خب چکار کنیم؟ به حضرت موسی مراجعه کردند. ایشان با وحی نتیجه گرفتند که این کشته را زنده می کنیم و از خودش می پرسیم. چکار کنیم؟ گفتند بروید یک گاو بکشید و دمش را به این مقتول بزنید زنده می شود. همان داستانی که قرآن دارد که مدام می پرسیدند گاوش چگونه باشد؟ همین که می گویند ایراد های بنی اسرائیلی. همینطور کش آمد. سرانجام گاو زردی با سن مشخص که اصلا در شخم مورد استفاده قرار نگرفته باشد، انتخاب شد. در اثر همین بداخلاقی هایی که کردند خیلی هم برایشان گران تمام شد. آنجا وقتی حضرت موسی علیه السلام با قوم خودش صحبت می کرد، فرمود یک گاوی باشد که دارای این صفات باشد. اینها گفتند تو ما را مسخره می کنی. نمی خواهم اینها را عرض کنم. منظورم همین یک تکه بود. ایشان در آیه 67 سوره مبارکه بقره فرمود: أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ من به خدا پناه می برم که در شمار جاهلان باشم. یعنی چه؟ کسی که کسی را مسخره می کند، جاهل است. به اصطلاح قرآن جاهل است. مسخره کردن یکی از صفات جهل است. حسادت یکی از جنود جهل است. بخل یکی از جنود جهل است. اگر آدم از این صفت برخوردار باشد مشکل می شودها. جای اینها در جهنم است. این فرصتی که به من و شما داده اند، این هفتاد هشتاد سال یک فرصت است دیگر؛ یک فرصت است که شما از جنود عقل بهره مند شوی. همه ثروت شما در عالم آخرت همین است که داری. اگر سخاوت داری، این ثروت آخرتی شماست. ثروت آخرتی شما که پول نیست. فرض کن اینجا حساب داری و صد میلیارد تومان پول در حسابت هست. باشد. این مربوط به این عالم است. تا پرده برداشته شد، همه کشک می شود. همه بیهوده می شود. دیگر یک قران قیمت ندارد. آن وقت این ثروت های آدم ثروت است. در ادامه روایت فرمودند که فَكَانَ مِمَّا أَعْطَى الْعَقْلَ مِنَ الْخَمْسَةِ وَ السَّبْعِينَ الْجُنْدَ از آن هفتاد و پنج لشکری که خدای متعال برای عقل قرار داد اینها است. حالا می شمارند. الْخَيْرُ وَ هُوَ وَزِيرُ الْعَقْلِ خوبی. خوبی یعنی خوبی دیگر. یعنی همه خوبی ها. خوبی وزیر عقل است. وَ جَعَلَ ضِدَّهُ الشَّرَّ ضد خوبی، بدی است دیگر. وَ هُوَ وَزِيرُ الْجَهْلِ آن هم وزیر جهل است. همه بدی ها در جهل است و همه خوبی ها در جهل است. وَ الْإِيمَانُ ایمان جزء جنود عقل است. عقل و ایمان با هم قرین اند. اگر کسی از ایمان برخوردار نیست، این عقل [را ندارد.] فکر می کنم هفته گذشته عرض کردیم و دومرتبه تکرار می کنم. ما می گوییم عقل. عقل آن است که توانایی حل مسائل حساب را دارد. می تواند مسائل فیزیک را حل کند. می تواند مشکلات اقتصادی را حل کند. مثلا یک اقتصاددان بزرگ در فلان سال از قرن بیستم توانسته مشکلاتی که برای اقتصاد آمریکا پیش آمده بوده را حل کند. خب این از چه راهی است؟ از طریق عقل. اما کدام عقل؟ این عقل نه. ما به آن می گوییم عقل نظری. آدم با عقل نظری می تواند مساله حل کند. دو به علاوه دو می شود چهار. دو ضرب در دو می شود چهار. این، آن عقل است. آجرهای اولیه ساختمان آن همین دو ضرب در دو می شود چهار است. مبانی و اصول تفکر آدمی مربوط به ساختمان عقل نظری است. در این عقل عملی، آدم خوبی می فهمد. بدی می فهمد. یک کسی یک کار بدی می کند. وقتی من می بینم و می فهمم، بدم می آید. اینکه بدم می آید مربوط به آن عقل است، نه عقل اولی. آن عقل اولی فقط می تواند دو ضرب در دو را بفهمد. دیگر این را نمی فهمد. خوبی و بدی را نمی فهمد. خوبی و بدی مربوط به یک عقل دیگر است که ما به آن می گوییم عقل عملی. این عقلی که می گویند، آن عقل است. همانطور که در آن عقل نظری شما دو دوتا چهارتا را می فهمی اما ریاضیات پیشرفته را نمی فهمی و باید کار کنی و تمرین کنی تا به آن ریاضیات پیشرفته هم برسی، و این ریاضیات پیشرفته هزار فرسخ با دودوتا چهارتا فاصله دارد، در این عقل عملی هم اگر آدم رویش کار کند، به یک عوالم ناشناخته ای می رسد که الان دیگر برای ما ناشناخته است. همه این چیزهای به این عقل می خورد و این عقل به درد آن عالم می خورد. ما دودوتا چهارتا را با عقل نظری می فهمیم. خوبی و بدی ها را با عقل عملی می فهمیم. اگر شما روی عقل عملی تمرین کنی، به این عقلی می رسیم که می گویند هفتاد و پنج لشکر دارد. همه خوبی هایی که می شماریم و برای انسان ممکن است، جزء جنود آن عقل است. خب. خوبی اش این است که ما می توانیم تمام این جنود عقل را تحصیل کنیم. آن هفته هم عرض کردم. این عقلی است که آدم می تواند آن را تحصیل کند. برایتان مثال عرض کردم. ببینید شما یک درجه از هوش دارید. خب یک درجه از هوش است دیگر. تست روانشناسی درجه اش را معین می کند. آن درجه زیاد هم نمی شود. اما این عقل زیاد می شود. چگونه؟ از تمرین. آن عقل اول در اثر تمرین فعلیت پیدا می کند. فعلیت پیدا می کند. شما دودوتا چهارتا را داری و باید درجات بالاترش را بدست بیاوری. اینجا هم آدم خوبی ها و بدی های اولیه را می فهمد و درجات بالاترش را باید تحصیل کند. اگر این عقل تحصیل شود، سرمایه آخرت آدم می شود. بهشت را در برابر این می دهند. ببینید بهشت را در برابر عمل خوب می دهند. خب عمل خوب یعنی چه؟ یعنی عقل. اگر خاطرتان باشد هفته پیش عرض کردیم هر عمل خوب یک واحد عقل است. مال را عرض کردیم. من دستم را در جیبم می کنم و برای یک کاری خیلی کمک می کنم. نامش یک عمل سخاوتمندانه است. این یک واحد عقل از این نوع عقل است. اگر این تکرار شود، تبدیل به صفت سخاوت می شود و صفت سخاوت سرمایه ای است که عرض کردیم. فرمود فَلَا تَجْتَمِعُ هَذِهِ الْخِصَالُ كُلُّهَا مِنْ أَجْنَادِ الْعَقْلِ إِلَّا فِي نَبِيٍّ أَوْ وَصِيِّ نَبِيٍّ أَوْ مُؤْمِنٍ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ در روایت همه این خصال عقلانی را شمرده اند و من دیگر عرض نمی کنم، مثلا حیا را جزء جنود عقل شمرده اند. همه این خصال عقلانی در یک پیامبری یا در نبی و یا وصی پیامبر و نبی، هست. اوصیاء و انبیاء از این درجه اعلای عقل برخوردارند که توانسته اند به مقام نبوت و رسالت برسند. یا مومنی که خدا قلب او را به ایمان امتحان کرده است. یک وقت چشم من امتحان می شود. اگر به نامحرم نگاه کردم و بد نگاه کردم، خب رفوزه ام. اگر توانستم خودم را نگاه دارم و چشمم را پاک نگاه دارم، قبول شده ام. یک وقت قلب آدم مورد امتحان قرار می گیرد. حالا توضیح این بماند. وَ أَمَّا سَائِرُ ذَلِكَ مِنْ مَوَالِينَا اما سایر دوستان ما، حضرت صادق می فرمایند؛ فَإِنَّ أَحَدَهُمْ لَا يَخْلُو مِنْ أَنْ يَكُونَ فِيهِ بَعْضُ هَذِهِ الْجُنُودِ نمی شود از دوستان ما باشد و چیزی از این لشکر های عقل را نداشته باشد. بدون بهره مندی از این عقل نمی شود. اگر کسی هیچ چیز ندارد نمی شود. نمی شود که مقداری و بخشی از این لشکرهای عقلانی در او نباشد. حَتَّى يَسْتَكْمِلَ تا وقتی که کار کند [و کاملش کند.] بخش اعظم زندگی ما و زمان ما به بیهودگی می گذرد. بخش اعظمی از عمر و زمان ما به بیهودگی می گذرد. اگر به بیهودگی گذشته باشد، یعنی فرصت خودمان را برای تکمیل عقل از دست داده ایم. آن وقت آدم یک طور باخته که از دست داده. وَ يَنْقَى مِنْ جُنُودِ الْجَهْلِ و از لشکرهای جهل پاکیزه شود. آنها پلیدند. صفات بودند دیگر. صفات بد جنود جهل اند و صفات خوب جنود عقل اند. تا اینکه از آن صفات بد پاکیزه شود. بستگی دارد به مقداری که آدم کار می کند. من مدام برایتان عرض می کنم که آدم کار می کند. فَعِنْدَ ذَلِكَ يَكُونُ فِي الدَّرَجَةِ الْعُلْيَا مَعَ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ آن وقت است که آن دوست ما می تواند بالا برود و رشد کند و تکامل پیدا کند و در شمار انبیاء و اولیاء برود. می شود دوستان ما به شمار انبیاء و اولیاء ملحق شوند. وَ إِنَّمَا يُدْرَكُ ذَلِكَ بِمَعْرِفَةِ الْعَقْلِ وَ جُنُودِهِ بعد می فرماید البته خب آدم باید اینها را بشناسد. شناخت قدم اول است دیگر. بشناسد و کار لازم را بکند. وَ بِمُجَانَبَةِ الْجَهْلِ وَ جُنُودِهِ و از جهل و جنود آن دوری کند. وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ لِطَاعَتِهِ وَ مَرْضَاتِه خدا ما را برای طاعت خودش موفق کند. یکی از چیزهایی که برای قوت یافتن عقل در انسان می فرمایند، تضرع در خانه خداست. این چیزی است که اگر ما همه خوبی ها را هم داشته باشیم، متاسفانه کمتر از این برخوردار هستیم. تضرع سحر باعث قوت عقل می شود. خود بیداری سحر یکی از آن کارهای خیلی خوبی است که قوت عقل به بار می آورد. تضرع و دعا و التماس در خانه خدا، قوت عقل به بار می آورد. فرمودند، کسی که موفق به سحر می شود توفیق پیدا می کند در طول روز گناه نکند. جزء عوامل پرهیز از گناه است. کمک می کند که آدم بتواند در طول روز از گناه پاک بماند. خب پاک ماندن از گناه یعنی پاک ماندن از جهل. ببینید به تعدادی که آدم خدایی نکرده، گناه می کند، دارد جهل را تمرین می کند. به مقداری که دارد کار درست می کند، دارد عقل را تمرین می کند. بنابراین جمع این دو نمی شود. نمی شود من یک بار یک کار خوب بکنم و یک بار یک کار بد بکنم. این دوتا همدیگر را خنثی می کنند. گاهی بدی یک کمی در ما جدی تر است. متاسفانه وقتی ما گناه می کنیم، با تمام جان مان گناه می کنیم. گاهی هم ممکن است خدایی نکرده آدم با حواس پرت گناه کند. اما معمولا آدم با همه جانش گناه می کند. اما نمازش را با همه جانش نمی خواند. این جای تاسف است. بنابراین با گناه خیلی زودتر جهل در آدم قوت می گیرد. چون قوت گناه ما بیشتر است. قوت اعمال بد ما در بدی بیشتر است تا قوت اعمال خوب ما در خوبی. بنابراین باید آدم کلا از گناه پاک شود. از کل گناه پاک شود تا کارهای خوبش بتواند قوت بگیرد. بدون پاکی و به طور کلی و صد در صد پاک از گناه، کارهای خوب نمی توانند قوت بگیرند. آدم باید کاملا از گناه پاک شود. تازه کارهای خوب آدم شروع به قوت می کنند. شروع می کند و ذره ذره قوت می گیرد. اگر پی بگیرد و پی بگیرد و پی بگیرد، آن وقت به قوتی که لازم دارد می رسد. قوتی که لازم دارد، جنود عقل را در آدم تقویت می کند. هیچ وقت یک خط درمیان کار کردن به ثمر نمی رسد. متاسفانه ما گاهی گرفتار یک خط در میان کار کردن هستیم. ببینید اگر من شب یک گناهی بکنم، ممکن است تمام کارهای خوبی که در طول روز کرده ام را خراب کند. ممکن است همه کارهای خوب روز مرا خراب کند. بنابراین به طور جدی باید تمام شود و از بین برود و هیچ گناهی در زندگی آدم نباشد تا امکان اینکه کارهای خوب آدم قوت بگیرد و بتواند در تقویت عقل آدمی تاثیر گذار باشد، ایجاد شود.