اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی العالَمین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ المَقدَمِهِ الفِداه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین
اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ [24 انفال]. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ. ای کسانی که ایمان آورده اید، به دعوت خدا و رسول جواب مثبت بدهید، آنگاه که شما را دعوت می کنند به چیزی که آن چیز شما را زنده می کند. إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ. دعوت پیامبران برای احیاء آدمی است. آدم خب زنده است. انسان جزء موجودات زنده است دیگر. از بدو تولد یک موجود زنده، بلکه به عنوان جنین در رحم مادر باز به عنوان یک موجود زنده محاسبه می شود. وقتی متولد می شود، یواش یواش یک ذره دامنه زنده بودنش بیشتر می شود. دائم هوشش بیشتر می شود. اطلاعاتش بیشتر می شود. قدرتش برای اعمال در عالم خارج بیشتر می شود. بین بچه یک ساله و دو ساله فرق است دیگر. هم فهمش بیشتر شده، هم قدرت عملش بیشتر شده. بعد هم هرچه بالاتر برود، هجده سالش شود، بیست سالش شود، باز همین هوش و فهمش بیشتر می شود. اطلاعات و علمش بیشتر می شود. قدرت عملش هم بیشتر می شود. این حیات اولیه ای است که به انسان داده شده است. در حیطه همانچه که برای حیوانات هست. یک مقایسه بین شامپانزه و انسان کرده اند. دیده اند درجه هوش و فهم اینها تا تقریبا چهارده ماهگی قریب به هم پیش می رود. از چهارده ماهگی به بعد انسان از نظر هوش و فهم پیش می افتد. از همان تراز است. این زندگی که نشانه اش هوش و فهم و قدرت عمل است، در همان تراز حیوانات است. فقط بیشتر. دعوتی که انبیاء و اولیاء کرده اند، برای یک حیات برتری است. برتر. غیر از آن حیات است. دعوت شان برای این نیست که شما هوشت بیشتر شود و بتوانی ریاضی را بهتر عمل کنی. برای این است که یک حیات دیگری را برای شما درنظر دارند که حالا اینجا یک لفظی داریم. مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً [97 نحل]. حیات طیبه گفته اند. راهش را هم گفته اند که ایمان و عمل صالح [است]. اگر بر ایمان و عمل صالح مداومت ورزیده شود. بر ایمان و عمل صالح؛ ایمان یعنی چه؟ یعنی شما هیچ گناه نکنید. ایمان با گناه اصلا نمی سازد. ایمان اگر اسمش ایمان شده باشد، یعنی به عنوان ایمان قبول شده باشد، نمی گذارد شما گناه بکنید. اگر گاهی یک گناهی از من سر می زند و لغزش می کنم، مال این است که در آن مایه، مایه اصلی که ایمان است، عیب و نقص است. اگر ایمان باشد، گناه نمی کند. پس مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ، ایمان دارد و عمل صالح می کند. عمل صالح هم باز ناشی از همان ایمانش است. از عمل غیر صالح پرهیز می کند. چون مومن است. عمل صالح می کند، باز چون مومن است. چون مومن است عمل صالح می کند. اگر بر این مداومت ورزیده شود، گاه و بی گاه نباشد، یک روز همه چیز به هم می خورد و از فردا دومرتبه تنظیم می شود، نباشد. نه. نظم برقرار بماند. نظم عمل. یعنی این نمازش را اول وقت می خوانده. خب حالا هم می خواند. هر روز می خواند. مثلا روزه اش را دقیق می گرفته، خب روزه اش را می گیرد. مثلا دروغ نمی گفته. خب حالا هم دروغ نمی گوید. مثلا امر به معروف می کرده، حالا هم می کند. عملش منظم است. این ثمر می دهد. ثمرش حیات طیبه است. دعوت انبیاء و اولیاء برای چه بود؟ لِمَا يُحْيِيكُمْ. شما را به چیزی دعوت می کنند که آن چیز شما را زنده می کند. زنده می کند یعنی همین. ایمان و عمل صالح شما را زنده می کند. به حیات طیبه زنده می کند. در ذیل این آیه روایات متعددی و زیادی آمده. نگاه کنید و بگردید، همه شان نوشته اند قناعت. یعنی ایمان و عمل صالح شما را از حرص پاک می کند. شعر حافظ هست که سال ها پیروی مذهب رندان کردم. رند یعنی کسی که به آخرت معتقد است. رند کسی ست که به آخرت معتقد است. مذهب رندان کردم تا... چه؟ تا به فرمان خرد حرص به زندان کردم. این همین است. عمل صالح. ایمان و عمل صالح. عرض کردیم ایمان یعنی شما بدون گناه زندگی می کنید. می شود زندگی مومن. زندگی مومنانه. در زمان ما یک کمک مومنانه بود. زندگی مومنانه یعنی زندگی بدون گناه. بعد این آدمی که زندگی مومنانه می کند، عمل صالح می کند. یعنی سحر بیدار می شود و نماز شب می خواند. قرآن می خواند. در دل شب قرآن می خواند. مثلا گاهی در خانه خدا تزرع و زاری می کند. مثلا. گاهی به درمانده کمک می کند. آبرو خرج می کند. آبرویش را برای کمک به یک بیچاره و وامانده و درمانده ای خرج می کند. مثلا او برای جهاز دخترش درمانده. او این در و آن در می زند و آبرو گرو می گذارد و جهاز را برایش درست می کند. می شود عمل صالح. نتیجه اینها این است که آدم به حیات طیبه می رسد. این همان هدف انبیاء و اولیاء است. انبیاء و اولیاء آمده اند که شما را از آن حیات حیوانی که همگان دارند و حالا ممکن است درجات داشته باشد، اما همگان دارند [بالاتر ببرند.] بچه که متولد می شود حیات حیوانی دارد. تا چهل سالش هم حیات حیوانی را دارد. تا وقتی که نمرده حیات حیوانی را دارد. می گویند این یک حیات دیگری است. این حیات را خودت باید تحصیل کنی. آن حیات را به تو داده اند. آن حیات را داده اند. حالا شما باید یک حیات دیگری را تحصیل کنی. اگر آن حیات را تحصیل کنی، دست خودت است. کسی نمی تواند از شما بگیرد. حضرت عزرائیل که می آید، حیات حیوانی ما را می گیرد. بله؟ ما یکهو مثل چوب می شویم. دیده اید دیگر. کسی که از دنیا می رود، یک مدت که می گذرد شما نمی توانید پایش را کج کنید. خشک می شود. تقریبا چوب می شود. مثل یک چوب. حیات حیوانی از او گرفته شده و یک چوب شده. این نه. اگر مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً. این حیاتی است که خودش کسب کرده است. این را کسی نمی تواند از او بگیرد. سرمایه خودش است. سرمایه ای است که خودش تحصیل کرده. هیچ کس نمی تواند این را از او بگیرد. خب. نشانه حیات قدرت و ادراک بود. عرض کردم تا بچه متولد می شود، ادراک دارد و قدرت دارد. مثلا به سوی شیر حرکت می کند. گرسنه اش هست. برای مکیدن شیر به طرف سینه مادر می رود. هم یک چیزی را می فهمد، حالا به صورت غریزی و می تواند یک کاری بکند. در طول زمان هم اینها دائم بیشتر می شود. این فهم و ادراک و قدرت یواش یواش بیشتر می شود که این در حیات حیوانی است. اگر مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً، نشانه این حیات که خودت کسب کردی هم یک ادراک و یک قدرت است. شما به یک قدرت تازه ای می رسی. به یک ادراک تازه ای می رسی. یک دوستی داشتیم. خدا رحمتش کند. گفت در یک مجلس توسل بودیم. یک مجموعه جوان بودند و توسل به امام زمان. مجلس خیلی گرم شد. مثلا یکی از بچه ها خیلی گریه می کرد. خیلی حالش به هم خورده بود. ایشان گفت من یک بوی عطری شنیدم. داشتم دنبال صاحبش می گشتم. خب ایشان در حد این بود این بو را بشنود. این مقدار حیات داشت. حیات ایشان تا این حدی بود که بوی آن معنویت بزرگ را بشنود. بعد از اینکه مجلس تمام شد، آنهایی که حالشان خیلی منقلب بود دوتا بودند. یکی خیلی بود. یکی یک کمی کمتر بود. آن که یک کمی کمتر بود گفت که حضرت ولیعصر اینجا حضور داشتند و روی سر همه دست کشیدند. آن کسی که خیلی حالش منقلب شده بود دیگر هیچی نگفت. معلوم می شود او یک چیز بیشتری دریافته بود که باید پنهان می کرد. این دیدن و شنیدن و استشمام کردن، مال آن حیات طیبه است که شما خودت در اثر زحمات خودت، در اثر زحمات خودت آن حیات طیبه را کسب کرده ای. تحصیل کرده ای. خب وقتی حضرت عزرائیل بیاید این را می گیرد؟ نمی تواند این را بگیرد که. مال خودت است. آن که آنها داده بودند را می گیرند و می برند. یک امانت بود دیگر. می گیرد و می برد. این را نمی توانند بگیرند. در میان اصحاب ائمه خدمت امام عرض کردند که آقا ما داشتیم فلانی را که از دوستان خودشان بود غسل می دادیم. او در غسل دادن به ما کمک می کرد. این آن حیاتی است که نمی توانستند از او بگیرند. حیاتی است که نمی توانستند از او بگیرند. حیات طیبه است و ثمره اش یک یاد و ذکر است. اگر شما به یاد و ذکر خدا برسی، به آن حیات طیبه رسیده ای. چون یاد و ذکر خدا یک بهشت نقد است. من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود، بهشت نقد است. شما اگر به یاد و ذکر خدا برسی، و این برایت مدام شود، به بهشتت رسیده ای. در دنیا به بهشتت رسیده ای. خب من که نرسیده ام، تنبلی کرده ام. کوتاهی کرده ام. تنبلی کرده ام. کوتاهی کرده ام. کوتاهی کردم. مطمئنا بدانید این برای همه ما شدنی بوده که به حیات طیبه برسیم، به ذکر برسیم، و به این بهشت نقد برسیم. بهشت نقد. هیچ حادثه ای این بهشت نقد را از شما نمی گیرد. من عرض می کردم که حضرت ابالفضل علیه السلام هرچه تیر می خورد، حالا یک وقتی می گفتم نمی فهمید. دردش را نمی فهمید. وقتی فهمید که آب روی زمین ریخت. تازه دردهای همه تیرها را حالا فهمید. می خواهم عرض کنم که اینجوری است. هرچه تیر می خورد، آن حیات قوت می گرفت. آن حیات درونی، آن حیات طیبه درونی که از ذکر ناشی می شود، که از ایمان ناشی می شود، از عمل صالح ناشی می شود، قوت می گرفت. بیشتر می شد. کسی و چیزی نمی تواند آن را از آدم بگیرد. بدن سراسر پر از تیر است. آن حیات طیبه هست. آن بهشت هست. این دردها مال تن آدم است که یک پوسته است. خودت در بهشتی. فرمایش امیرالمومنین است. خیلی حرف ممتازی است. نَحنُ مِن أقوامٍ. یک سلسله خصوصیات می گویند. ما از یک اقوامی هستیم که قُلُوبُنا فِی الجَنان. خیلی است. دل هایمان در بهشت است. بهشت پیش خودمان است. پیش خودمان است. بهشت در سینه من است. أبدانُنا فِی العَمَل. اینکه می تواند شب تا به صبح نماز بخواند و خسته نمی شود، مال آن قلبی است که در بهشت است. هرچه هم نماز بخواند بهشتش بیشتر می شود. قوی تر می شود. اینها همه برای ماها قابل تحصیل است. آن مواظبت بر عمل، پرهیز از گناه صد در صد و اعمال خیر. عَمِلَ صَالِحًا. ما اگر چنین چیزی را آرزو کنیم، فقط می توانیم آرزو کنیم. مردش نیستیم. اگر مردش باشی، دیروز بهت گفتم، اگر مردش باشی، می رسی. این برای کسی ممنوع نیست. برای همه قابل تحصیل است. برای همه مجاز است. انبیاء و اولیاء آمده اند شما را به یک چنین حیاتی دعوت کنند. یک حیاتی که هیچ چیزی و هیچ کسی نتواند [آن را بگیرد]. أحوالِ یَومَ القِیامَه. روز قیامت یک هول های بزرگی هست. آن هول های بزرگ به این حیات لطمه می زند؟ نه. خدشه وارد نمی کند. شما در آن بهشتی که بودی، هستی. هرچقدر هم آتش های عظیم ببینی. جهنم یک موجود است دیگر. داخل محشر می آید و یک کسانی را می بلعد و می برد. همه اش در قیامت هول است. این هول برای این آدم نیست. اصلا هیچ چیزی برایش هول و ترس [نمی آورد.] لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ [62یونس]. هیچ چیزی، ترسی برایش وجود ندارد. خب.
دست ما به دامان حضرت امام رئوف، امام رئوف، حضرت رضا علیه السلام [است]. ایام تولد ایشان است. ما تولد ایشان را برای خودمان یک عید می دانیم و انتظار عیدی داریم. انتظار عیدی داریم. عیدی دادن به ضعفا و فقرا و درماندگان شرط ندارد. همین که این دستش برای گرفتن عیدی دراز است، به او عیدی می دهند. او را نمی شمارند. از او آمار برنمی دارند که آمار گناهان تو انقدر است، آمار نقایص تو، نقایص تو. او یک نقایصی دارد. مثلا بیخود می ترسد. یک نقص است. آمار نقایص تو را نگاه نمی کند. عیدی را به کسی که دستش را برای گرفتن عیدی دراز کرده می دهند.
السلام علیک یا ابالحسن، یا ابالحسن، یا ابالحسن ایها الامام الرئوف. به فرزند شبیب فرمود إن کُنتَ باکِیاً لِشَیءٍ، اگر خواستی برای چیزی گریه کنی، آن گریه را برای امام حسین بگذار. این به درد می خورد. گریه برای چیزهای دیگر دردی دوا نمی کند. گریه برای امام حسین درد دوا می کند. شاید بچه اش را روی دست گرفت و به مردم نشان داد. أما تَرَونَهُ. نگاه کنید این بچه را ببینید. کَیفَ یَتَلَظّی عَطَشا. دیگر توانایی صاف نگاه داشتن سرش را ندارد. سر افتاده یک پهلو. دیگر هیچ جانی در این تن نمانده. این را معنا می کردند که اگر آبش بدهید می میرد، اگر آبش ندهید می میرد. این کَیفَ یَتَلَظّی را اینجوری معنا می کردند. اگر آبش بدهید می میرد. اگر آبش ندهید می میرد. فَبَینَما هُوَ یُخاطِبُهُم هنوز داشت با آنها صحبت می کرد. یعنی جملات و صحبت هایش تمام نشده بود. إذ رَماهُ حَرمَلَهَ بنِ الکاهِلِ الأسَدِی. حرمله یک تیری پرتاب کرد. این تیر آمد و آمد تا به گلوی نازک اصغر رسید. او را ضبح کرد. فَضَبَحُوهُ مِنَ الاُذُنِ إلَی الاُذُن. خدایا به حرمت خون به ناحق ریخته علی اصغر بر ما رحم کن. بر ما رحم کن. بر ما رحم کن. بر کشور ما رحم کن. بر مردم ما رحم کن. نعمت وجود رهبر ما را برای ما نگاه دار. دین و دنیای ما را خودت حفظ بفرما. دین و دنیای ما را خودت حفظ بفرما. به جاه محمد و آله. اموات و ذوی الحقوق و پدر و مادرها و معلمین و اساتید ما، شهدای ما، کسانی که به این حسینیه آمده اند و رفته اند، غرق بهار رحمت و مغفرت و رضایت خودت قرار بده. مریض های اهل اسلام، مریض های منظور نظر، مریض های حاضر شفای عاجل و کامل و خیر مرحمت بفرما. عواقب همه امور ما را ختم به خیر و عافیت بفرما. رب صل علی محمد.