جلسه چهارشنبه 99/9/26
ما یک آرزوهایی داریم. آرزوهای دنیوی را... خب می فرمایند ممکن است به بعضی شان برسیم. ممکن است بعضی به بعضی از آرزوهایشان برسند. اما یک آرزوهای معنوی و روحانی داریم. همه ماهایی که با این حرف ها آشنا هستیم، این آرزوها را داریم.

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین المُنتَجَبین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی الأرَضین عَجَّل الله تَعَالی فَرَجَهُ وَ سَهَّلَ مَخرَجَه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین

ما یک آرزوهایی داریم. آرزوهای دنیوی را... خب می فرمایند ممکن است به بعضی شان برسیم. ممکن است بعضی به بعضی از آرزوهایشان برسند. اما یک آرزوهای معنوی و روحانی داریم. همه ماهایی که با این حرف ها آشنا هستیم، این آرزوها را داریم. همه مان مثلا دل مان می خواهد سلمان باشیم. سلمان بشویم. یک آقایی تازگی سوال کرده بود که برای طی الارض آدم باید سوره توحید را دو هزاربار یا سه هزار بار یا چهارهزار بار در روز بخواند. به نظر شما کدام است؟ دو یا سه یا چهار؟ یک آقا پسری هم داشیم که اولین بار یک چنین حرفی را برای بنده می گفت و دنبالش هم بود و یک مقداری هم انجام داد و خودش هم می گفت یک چیزهایی هم دیدم و شنیدم و مثلا بعد هم به باد فنا رفت. حالا این آقای جوان هم سوال می کرد. جوان بود دیگر. خیالات جوانی است. گفتم آخر نمی شود. سخت است. سه هزار قل هو الله سخت است. ممکن است هفت هشت ده ساعت طول بکشد. به زبان بنده باشد شاید هفت هشت ده ساعت هم بیشتر شود. اگر زبانش تند باشد حالا ممکن است هفت هشت ساعت بکشد. خب کار خیلی سختی است. این هم یک روزه نیست که اگر یک روز شما این کار را بکنی به این نتیجه برسی. نمی دانیم چه زمان؟ چقدر؟ یک سال، دو سال، سه سال، یعنی شما باید یک چیزی بدهی معادل آن چیزی که می خواهی بگیری؛ تازه اگر این چیزی که شما می دهی، خدا یک چیزی در برابر بدهد، آن تفضل است. نه اینکه معادل باشد. تفضل است. حالا کار نداریم. خلاصه گفتم آقا این سخت است. کار سختی است. هرکسی از پسش برنمی آید. مثل عرض می کنم. این آرزوهای ماست. حالا اگر آدم به طی الارض برسد، به چه چیزی رسیده؟ به چه رسیده؟ به چه رسیده؟ آن بزرگوار فرموده بود که اینها چیزی نیست. چیز آن است که شما چهل پنجاه سال عمر کنی یک نماز صبحت قضا نشود. این یک چیزی است. شد؟ پنجاه سال عمر بر شما بگذرد و یک نماز صبح قضا نداشته باشی. این یک کرامت است. نه از مغیبات خبر بدهی. من می خواهم غیب شما و آنچه که در ذهن شما می گذرد خبر بدهم، خیلی گران درنمی آید. آن گران در می آید. آن رضای خداست. ممکن است. بلعم باعورا را داریم دیگر. قرآن دارد که ما به او آیاتی داده بودیم. مثلا فرض کنید از همین طی الارض. ما آیاتی به او داده بودیم. اما فَانْسَلَخَ مِنْهَا [175 اعراف]. مثل یک پوستی از تن خودش درآورد. یک پوستین پوشیده بود و با گناهی که کرد از تنش درآورد. آن هم گناه خیلی بزرگی بود. قابل ولی زمان خودش، امام زمان خودش ایستاد. از آن گناهان است که هیچ وقت نمی شود حلش کنی. حالا آیه شریفه می فرماید که لَيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ وَلَا أَمَانِيِّ أَهْلِ الْكِتَابِ [123 نساء] نه آرزوهای شما که مسلمان هستید به جایی می رسد نه آرزوهای اهل کتاب. از همین آرزوها. یهودی های برای خودشان اوووه دستگاه دارند. خیالات می کنند. یهودی دو سه روز بیشتر در جهنم نمی ماند. اصلا خدا بهشت را برای یهودی خلق کرده است. می گویند نه آرزوهای آنها نه آرزوهای شما. باید کار بکنید. باید کاری درخور بکنید. آن آیه شریفه دیگر اگر یادتان باشد... یک صلوات لطف کنید. اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم. وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا [19 اسراء]. حاج آقای حق شناس این را مکرر می فرمودند. این وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا. اینجوری معنی می کردند. سعی ای در خور آخرت. شما یک نماز می خوانی. خب نماز که باید بخوانی. اگر نخوانی کافر هستی. الا فرض کنید که به جماعت هم می خوانی. البته جماعت های ما هم یک مقداری بازی است. حالا. مثلا یک مسجدی می رویم که رفقایمان آنجا هستند. یک مقداری قبل از نماز با هم گعده می کنیم. یک مقداری بعد از نماز. یک مقداری بعد از نماز. مثلا اگر مرید داریم، مریدان مان را می بینیم. یعنی نمازم به بازی قاطی می شود. نماز جماعت. خیلی خودت را بکشی، نیم ساعت سحر بیدار شوی. خیلی. که نمی دانم شما می توانی؟ شما این توفیق را داری؟ من این توفیق را دارم؟ یا خوابم. خواب. بعد هم قرآن هم می خوانیم؟ ما قرآن می خوانیم؟ حداقل یک جزء است. دستور حداقل یک جزء است. شما باید یک جزء قرآن بخوانی. نه یک حزب. یک جزء که در این قرآن ها بیست صفحه می شود. غیر از قرآن های تکرار شدنی. یک قرآن های تکرار شدنی هم داریم که مثلا شما برای سلامتی امام زمان به عنوان یک توسل سوره یس بخوانی. هر روز. خب آن هم یک شش صفحه ای می شود. تعقیبات نماز داریم. ما یک مرتبه پشت سر مرحوم آقای کشمیری نماز خواندیم. عرضم به حضورتان ایشان مفصل تعقیبات خواند. فصل به حساب ما. قاعدتا آنجا کم گذاشت. همین دستور حمد و آیت الکرسی و چهارتا آیه چه و بعد آیات چه و بعد آیات چه و بعد آیات چه و... آیات برگزیده قرآن را. همینطور بین دوتا نماز مشغول بود. تعقیبات. تعقیبات شما چیست آقا؟ خیلی پسر خوبی باشی، یک ذکر تسبیحات حضرت زهرا را بگویی. اگر خیلی خوب باشی. بله؟ عرض کردم اگر در صف جماعت باشیم که بلافاصله تا نماز تمام شد الله اکبر. این به او می چسبد و او به این می چسبد و با هم می گویند و می خندند تا آدم به نماز دوم برسد. این نه. آدم با این به جایی نمی رسد. لَيْسَ بِأَمَانِيِّكُمْ وَلَا أَمَانِيِّ أَهْلِ الْكِتَابِ. حالا مهم هم این است. حالا فرض کنیم کارهای خوب من یک نماز است. یک نماز جماعت است. یک دو صفحه قرآن است. مثلا. مثلا فرض کنید یک زیارت امام زمان است. حالا یک زیارت امام حسین است. مردها یک زیارت عاشورای سردستی می خوانند. اما مهم این است. مَنْ يَعْمَلْ سُوءًا يُجْزَ بِهِ. اگر یک دل شکستی، یک دل شکستی دقیق یقه ات را می گیرند و تا ذره آخرش با تو حساب می کنند. معلوم نیست آنها حساب شود. نماز ما را بگذارند در ترازو. شما یک نماز خواندی که از اول نماز تا آخر نماز هیچ چیز از دنیا به خاطر تو نگذشت. در نمازت با فلانی دعوا نکردی. در نمازت با فلانی مباحثه نداشتی. خانم بود در حال نماز داشت غذا می پخت. یا مثلا داشت دوخت و دوز می کرد. یا مثلا فرض کن با خواهر شوهرش دعوا داشت. مثلا. مرد بود با شریکش دعوا داشت. اینجور نبود. اگر یک نماز خواندیم که پاکیزه بود، این نماز وزن دارد. این نماز وزن دارد. خب عیب ندارد. این حساب می شود. اما مَنْ يَعْمَلْ سُوءًا يُجْزَ بِهِ. یک کتابی هست تازگی دارم می خوانم. البته مدت هاست که شنیده بودم. حالا یک چند صفحه ای از آن خواندم. این آقایی که نویسنده کتاب است، به نظرم مجروح شده بود. مجروح جنگی. روی تخت بیمارستان چهار دقیقه از دنیا می رود. نوشته سه دقیقه در قیامت. آنجا یک مجموعه داستان دارد. می گوید یک آقای خیلی خوبی در محل ما بود. پیرمرد حاج آقایی. این یک حسینیه ساخته بود. حسینیه بی سر و صدا و بی نام و نشان و خالصانه و این حرف ها. یک تهمت به من زده بود. ثواب حسینیه اش را در مقابل تهمتی که به من زده بود داده بودند. یک حسینیه ساخته. چندین میلیون خرج کرده. چند سال زحمت کشیده. در مقابل یک تهمت. این را چکارش کنیم؟ مَنْ يَعْمَلْ سُوءًا يُجْزَ بِهِ. اگر حق مردم باشد که وای وای وای. وَلَا يَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا. هیچ کس به دادت نمی رسد. حق گناه ادا می شود. باید ادا شود. مَنْ يَعْمَلْ سُوءًا يُجْزَ بِهِ. یک نگاه بد. حالا آن بنده خدا نوشته بود. نمی دانیم تا چه اندازه. می گفت کسی که بناست شهید شود، با یک دانه نگاه به نامحرم یک ماه عقب می افتد. وقت شهادتش با یک نگاه به نامحرم عقب می افتد. اگر یک کسی باشد اینجور مراقب و مواظب رفتار و اعمال و نگاهش و حرفی که می زند و غذایی که می خورد و معاشرتی که می کند و معاشرتی که می کند و پدر و مادرش و با زن و بچه و با زن و بچه و... گاهی زن های ما مظلوم اند. اگر هم یک ظلمی از ما ببینند نمی گویند. در دلش می ماند. آن وقت واویلا. بعد حسابش را ذره ذره از شما می کشند. یک وقت یک گناهی است بین من و خدای من. خب این ممکن است [بخشیده شود]. اما حق مردم را چکارش کنیم؟ در هرصورت به نظرم همین دیروز یا دیشب بود. یک همچین حرف هایی را گفتم. این دوست مان گفت نمی شود یک لطفی، مرحمتی، چیزی. نمی شود. متاسفانه نمی شود. بنده هم هفتاد سال است در همین آرزو مانده ام. که یکهو یک چیزی، یک برقی بزند و ... می گویند ما از این شوخی ها نداریم. از این برق بزندها نداریم. باید زحمت بکشی. زحمت هم که می کشی، اگر زحمت خودت را محاسبه کنی، بر باد دادی. باید اصلا محاسبه نکنی. من صدتا جوان را به راه آوردم. محاسبه کردی؟ می گذارند در ترازو و دانه ای دوزار حساب می کنند. اگر حساب نکردی، آن وقت قیمت پیدا می کند. آن بنده خدا را مکرر عرض کردم. داشت با رفیقش صحبت می کرد. گفت من سی سفر کربلا رفتم. ای خدایا. این چه حرفی بود تو زدی؟ یکهو با [گفتن] همین سی سفر کربلا رفتم همه اش را به باد دادی. اینجوری است ها. خدا رحم کند. یک چیزی تهش برای ما بماند. بعد هم می فرماید وَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى [124 نساء] هر کس که کارهای پاک کرد. کار درست کرد. نماز درست خواند. روزه درست گرفت. به دیگران کمک درست کرد. او از کاری که من برایش کردم احساس خجالت نکرد. او از کمکی که به او کردم احساس خجالت نکرد. اصلا نفهمید من بودم. اصلا نفهمید من بودم. یک واسطه ای درست کردم که آن خیر را به آن شخص برساند و اصلا هم بروز نداد که هر وقت من را ببیند خجالت بکشد. اینجور. کاملا آزاد. وَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى. مرد و زن هم ندارد. این از آن قوانین است. نماز و روزه مرد و زن ممکن است یک فرق هایی با هم داشته باشد. مثلا او باید بلند بخواند. این لازم نیست بلند بخواند. مثلا. یک فرق هایی داشته باشد. اما اگر عمل صالح کردی، بین زن و مرد فرقی ندارد. وَهُوَ مُؤْمِنٌ با ایمان هم کار را کرد. کار خوب. گاهی به یک کسانی گفته می شود خمس. گفته بود من کارهای خیر می کنم. حالا کارهای خیر می کنم هم آن کسی که در ذهن من است مثلا ده هزارتومان یک جایی به یک فقیر کمک کرده بود. حالا مثلا باید میلیون ها خمس بدهد. فَأُولَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا يُظْلَمُونَ نَقِيرًا. یک ذره از کارشان کاسته نمی شود به شان ظلم نمی شود. دقیق. هرکاری را هم ده برابر. قانونش این است دیگر. هر کار خوبی کردی، ده برابر. حالا حداقلش. که آن حداکثرهایش را هم گاهی ممکن است بی حساب باشد. خدایا یک ذره، یک ذره، یک ذره اعتقاد بده. غیرت بده. غیرت دینی بده. ترس آخرت بده. ترس از آخرت و حساب به ما مرحمت کن.

السلام علیک یا ابا عبدالله وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ. اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ.

دست به دامان حضرت علی اصغر شویم. وقتی حضرت عباس علیه السلام از بالای اسب به زمین آمد، آخرین نفر از لشکر حضرت حسین بود که به شهادت رسید. هیچ کس دیگری را نداشت. گفته اند که آنجا در گوشه ای از میدان ندای هَل مِن ناصِر فرمود. هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرُنی. هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ. یادتان باشد یعنی حرم. حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ. یک مرد هست از خاندان پیغمبر دفاع کند؟ می گویند صدای گریه شنید. صدای گریه شنید. برگشت به خیمه ها. قرار نبود تا من هستم صدای شما به گریه بلند شود. گفتند آقا این بچه. فرمود بدهید با او وداع کنم. هنوز بچه به دست پدر نرسیده بود. یا تازه به دست پدر داده بودند. می خواهد صورتش را ببوسد. هنوز فرصت نشده بود که ببوسد. عبارت ابو مخنف این بود که سَهمٌ غَرِب. یک تیری که نمی دانیم از کجا آمده رسید. حالا چطور آخر این تیر از یک جایی که نمیدانیم، یک کسی که نمی دانیم، اصلا هدف نگرفته آمده اما رفته به حلقوم چسبیده. حلقوم را هم نه سوراخ کرده باشد. بچه را ضبح کرده. فضبح الطفل من الاذن الی الاذن او من الورید الی الورید. فرمود هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بي أَنَّهُ بِعَيْنِ اللّهِ.

و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای