جلسه چهارشنبه 99/3/21
چند سال باید برای حرف هایی که زده ایم معطل شویم. چند سال. سال ها. بناست پنجاه هزار سال [حساب پس بدهیم.] پنجاه هزار سال. پنجاه سالش هم نمی شود. من می توانم پنجاه سال سر یک جایی بایستم و جواب بدهم؟ که این کار را چرا کردی؟ آن کار را چرا کردی؟ جواب هم ندارم دیگر

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی الأرَضین عَجَّل الله تَعَالی فَرَجَهُ وَ سَهَّلَ مَخرَجَه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین

خب. این مجلس روضه این هفته ما به عنوان یادبود و بزرگداشت و مجلس ترحیم مرحوم آقای آسید حسین موسوی برقرار شده. یک روزی بیشترین زحمت هایی که در این حسینیه و به موازات آن در مسجد محل بود را آقای آسید حسین موسوی عهده دار بود. زحمت می کشید. بدون محاسبه. یعنی محاسبه نمی کرد که من پنج ساعت کار کرده ام یا ده ساعت کار کرده ام. از سر و جان، از سر و جان. در دهه محرم به منزل آقای اربابی می رفت. از صبح قبل از اذان، تا ساعت دوازده شب. یا از دوازده شب. اصلا جایی که کار می کرد [از] سر و جان [بود.] هرجا هم کار می کرد یا برای امام حسین بود، یا برای خانه خدا بود. ان شاء الله امیدواریم که در آن عالم این زحماتی که کشیده بود و در مقابلش محاسبه نکرده بود که من باید چقدر مزد بگیرم، برایش پر از برکت و رحمت باشد. ان شاء الله. واقعا وقتی ایشان مریض شده بود و در خانه افتاد ما جای خالی داشتیم. هنوز هم آن جای خالی را در حسینیه داریم. با اینکه شاید با کم و زیادش چهار پنج سال است که ایشان بعد از سکته در خانه افتاده بود. ما جای خالی را داریم. کسی و چیزی جایش را پر نکرده. خب. ان شاء الله امیدواریم که خدای متعال آنجا از او دستگیری کند. دستگیری کند. این برای همه ماها هست. حالا خدایی نکرده اگر من مثلا پول غرض داده باشم، یک چیزی رویش کشیده باشم چه می شود؟ آن هست. آن جدی هست. من عبادت کردم. خالص نبوده. پس مرخص است. اما گناه هم که دیگر خالص بوده. هوم؟ اگر یک وقتی دروغ گفته ام، مثلا آدم یک وقت محاسبه نمی کند که دارد چه می گوید. اگر شب در رخت خواب داری فکر می کنی که امروز چه کار کردی، یادت نمی آید که ده تا هم فحش دادی. ده جور فحش دادی. ده جور با مردم برخورد کردی. ده جور پشت سر مردم حرف زدی. و این کلمه کلمه حساب می شود. قرآن چه فرمود؟ فرمود ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ [18 قاف]. مامورهای ما ایستاده اند. هر کلمه. لفظ یعنی آنچیزی که از دهان آدم به بیرون پرت می شود. هر کلمه که از این دهان بیرون آمد، مامور ایستاده. برای این یک دانه لفظ. بعد هم برای لفظ بعدی. بعد هم برای لفظ بعدی. همه اش. یک دانه هم از دست آنها در نمی رود. ما هُر و هُر و هُر حرف می زنیم. شما با دوستانت نشسته ای. دوستان هم درست. آدم همینطور گُر و گُر حرف می زند. حرف می زند. بابا دانه دانه اش حساب می شود. دانه. یک دانه را می آورند. از تو حساب می کشند. این یک دانه را. چه گفتی. بعد این یک دانه دوم را. بعد این یک دانه سوم را. چند سال باید برای حرف هایی که زده ایم معطل شویم. چند سال. سال ها. بناست پنجاه هزار سال [حساب پس بدهیم.] پنجاه هزار سال. پنجاه سالش هم نمی شود. من می توانم پنجاه سال سر یک جایی بایستم و جواب بدهم؟ که این کار را چرا کردی؟ آن کار را چرا کردی؟ جواب هم ندارم دیگر. اکثرش را جواب ندارم. غلط کردم. من غلط کردم. خب غلط کردم را اینجا باید می گفتی. آنجا می گویی به درد نمی خورد. می فرماید که لا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ. يا أَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ. [7 تحریم]. امروز عذرخواهی نکنید. عذرخواهی به درد نمی خورد. عذرخواهی را باید در این دنیا می کردی. اگر کسی حساب کتاب کارهای خودش را دارد، خب بعد اینجا عذرخواهی خواهد کرد. من شاید فکر می کنم که ای وای. امروز یک کلمه از دهانم در رفت. یک کلمه. یک کلمه. از دهانم در رفت. یک نگاه اشتباهی کردم. یک قدم اشتباهی برداشتم. اگر من شب محاسبه می کنم، خب این را متوجه می شوم و آنجا ممکن است عذرخواهی کنم. تازه بعدش هم عذرخواهی ندارد. نمی شود. مثلا شما یک دل سوزاندی. دیگر عذرخواهی ندارد. باید بروی پیش آن طرفت. آن را باید حلایت بطلبی. مال مردم را یک قران کم و زیادش کردم. در محاسبه، خورده هایش را حساب نکردم. خب آنها خورده هایش را حساب می کنند. شما حساب نکردی، از آن آدم رضایت طلبیدی؟ او هم واقعا راضی شد؟ خب اکر نطلبیدی آن خورده ها محاسبه می شود. نه فقط برای شماها. برای بنده بدتر. ده برابر سخت تر. و یک مساله مهم که می خواستم بخوانم. آیه اش ... می فرمایند شما اصلا آنجا هیچ چیزی نداری. هیچ چیزی نداری. دارایی شما فقط اعمال شماست. از دارایی های این دنیایت هیچ چیزش را همراهت نمی بری. شما در این دنیا آبرومند بودی. مثلا فرض کنید که پدرت یک آیت الله بوده. پدرت شاهزاده بوده. پدرت امیرلشکر بوده. از اینها. آنجا اصلا محاسبه نمی کنند. خودت. خودت را محاسبه می کنند. تک. وَيَأْتِينَا فَرْدًا [آیه 80 مریم] اگر یک چیزی همراهش دارد، اعمالش است. آنها را مالک است. آدم مالک هیچ چیز نیست. در دنیا آبرو دارد، در دنیا داشتی، تمام شد. در دنیا ثروت داشتی، تمام شد. ملک داشتی، تمام شد. هرچه داشتی، تمام شد. بنده مثلا عنوان دارم. مثلا استاد یک مدرسه ام. مثلا. آنجا مدرسه وجود ندارد. استادی تمام شد رفت. مدیر مدرسه بودی. خب مدیر مدرسه بودی این تمام شد. آنجا که دیگر مدرسه نیست. مدرسه را هم که نمی توانی ببری. می گوید آنچه که ما در دنیا به شما دادیم، پشت سرتان گذاشتید و آمدید. ما داده بودیم. خَوَّلْنَاكُمْ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ وَمَا نَرَى مَعَكُمْ شُفَعَاءَكُمُ [94 انعام]. از شفیعان خودتان کسی را به همراه خودتان نمی بینید. در دنیا شما مثلا هروقت مشکل پیدا می کنی به وکیلت تلفن می کنی. یک وکیل داری که به او حقوق می دهی. وکیلت به سرعت خودش را می رساند. مثلا فرض کنید به کلانتری می آید و او رفع و رجوع می کند و درست می کند. مثلا. یا در دادگاه یا هرجای دیگری. بچه در مدرسه برایش مشکل به وجود می آید، تلفن می کنند پدر و مادرش می آیند. آنها شفیع می شوند. کار این بچه را آنها درست می کنند. مثلا اگر خطایی کرده یا چیزی. همه شفیعانتان را هم گذاشتید. هیچ کسی از آن شفیعان همراه شما نیست. اگر کاری کردی، چیزی بردی، بردی. او گفت که یک خط نخ باریک، این آدم وقتی برای امام حسین روضه می خواندند هق هق گریه می کرد. یک خط باریک. اگر کسی مرد هست، انقدر مرد هست که از همه چیزش برای امام حسین خرج می کند، از همه چیزش، از آبرویش، از جانش، از سلامتی اش، از جوانی اش، از قوتش، از بیداری اش، از آبرویش، از پولش برای امام حسین خرج می کند، خب این محاسبه می شود. مثل جریانی که از آقای آسید حسین [عرض کردم]. واقعا، واقعا بی مضایقه کار می کرد. هیچ محاسبه نمی کرد. نه مضایقه می کرد و کم می گذاشت. خب. حالا. دم در به من گفتند که مثلا صبح بعد نماز، قبل از نماز، اهل بیت ایشان، ایشان را خواب دیده اند و گفته که جای من خوب است. شما غصه نخور. جای من خوب است. عمرت را زحمت کشیدی. جایت خوب است. یک دوستی داشتیم در همین ایام کرونا، از کرونا وفات کرد. شاید اسمش را قبلا هم عرض کرده بودیم. اسمش آقای حاج حسین آقای تهرانی بود. از آنهایی بود که عین مرحوم آسید حسین هیچ مضایقه نمی کرد. هیچ ها. هیچ مضایقه نمی کرد. مثلا شاید ایام عید و ماه رمضان نمی دانم هزارتا بسته آذوغه، نمی دانم چند هزارتا. من نمی دانم. شاید فقط دویست سیصد تا به دست ما می رسید. ما یکی از جاهایی بودیم که از ایشان دریافت می کردیم که مثلا برای فقرا بدهیم. و در مغازه اش می آمدند. بعضی از فقرا حوصله شان سر رفته. حوصله شان سر رفته داد و بیداد می کردند. داد و بیداد را هم با خونسردی و اصلا یک کلمه جواب نمی داد. بهترین چیز این است که به آدم فحش بدهند. همان کسی که داری به او خدمت می کنی و بعد هم باز خدمت می کنی، فحش بدهد. آبروریزی دربیاورد. یک روز ما از مسجد بیرون آمدیم. یک سیدی بود. می آمد. همیشه هم می گفت که بچه های من نان ندارند بخورند. مثلا دیشب و صبح اصلا هیچ چیز نداشتند بخورند. هر روز می گفت. هروقت که می آمد. بعد هم ما نمی دانم چه کارش کردیم. بعد هم در کوچه داد و بیداد کرد. جمعیت بیکار هم که همیشه وجود دارد. آن داد و بیداد و آبرو ریزی کردن. به شرط اینکه من به او خدمت کرده باشم ها. ما برای آن سید هیچ کاری نکردیم. این به درد می خورد. خیلی خوب است. به استاد ما گفتند که آقا سر جریان فلان به شما فحش می دهند. بد می گویند. ایشان گفته بود همین برای من می ماند. هرکار دیگری کردم مردم بارک الله گفتند. تشکر کردند. خب هیچ چی. مزدت را گرفتی. مزدت را از مردم گرفتی. اما این که دیگر کسی از من تشکر نمی کند که چرا فحش خوردی. هرچه هم بیشتر فحش بدهند بهتر است. استاد ما حاج آقای حق شناس درمورد درس حضرت امام می فرمودند که ایشان هروقت درس اخلاق می گفت این آیه را تکرار می کرد. مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ [96 نحل]. آنچه که نزد شماست، از بین می رود. و آنچه نزد خداست باقی می ماند. مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ. اگر من همین را باور کنم، نجات پیدا می کنم. یک قرانی به نزد خدا فرستادی. یک قرانی. این برایت می ماند. و فرمود که خدای متعال یک درهم که شما در راه او داده اید را پرورش می دهد. وقتی شما به آن عالم رفتی، می بینی این مثلا به اندازه کوه ابوقبیس است. [اینطور] مثال می زنند. بابا من یک درهم دادم. برای خاطر خدا دادی. و مهمش این است که یادت نیست. یادت نیست. یکی از شرایطش این است که یادت نیست که من چه کار کردم. هی این را کرر برایتان عرض کردم. یک آقایی داشت با یک آقایی صحبت می کرد. گفت من سی سفر کربلا رفتم. مسافرت رفتی. بله. وَمَا عِنْدَ اللَّهِ. اگر این زیارت را یادت هم نبود. یادت هم نبود. هیچ نقشه ای برای این زیارت نداشتی. اصلا فکر نمی کردی این زیارت به درد بخورد. فکر نمی کردی. آن دوست دیگرمان را عرض کردم. آقای حسن زاده که آن قدیم عکسش میان این جمع شهدا بود. دوست مان خوابش را دیده بود. گفته بود هرچه را ما در این دنیا حساب می کردیم، آنجا حساب نکردند. حالا این تمام عمرش خدمت بود. تمام عمرش. سفر پیاده به مشهد. ایشان پا نداشت دیگر. پا نداشت. دوتا عصا زیر بغلش بود. این هزار کیلومتر، نهصد کیلومتر را پیاده رفته بود. ما سوار هواپیما می شویم. سوار ماشین درجه یک می شویم. به مشهد می رویم. آقا پیاده رفته بود. بعد هم پیاده برگشته بود. بعد هم پیاده برگشته بود. من واقعا حیرت می کردم. این آدم چطور می تواند. گفته بود هرچه را ما اینجا حساب می کردیم، آنجا انقدر حساب نکردند. خدا به ما رحم کند. ان شاء الله. گفتند که یک روضه خوان و مداح در حسینیه [روی] منبر بود. یک دسته آمد داخل و منبرش به هم خورد. اوقاتش تلخ شد و پایین آمد. با اوقات تلخی داشت با اجدادش صحبت می کرد. فرمودند تو یک دانه روضه قبول داشتی آن هم همین بود که خراب شد. یک روضه قبول. عجب.

جای خدا بردارد و در چاه زباله دان بیندازد. کرد. امر به معروف. نهی از منکر.

السلام علیک یا ابا عبدالله. السلام علیک یا ابا عبدالله وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ. اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

امام حسین چندتا اولاد در کربلا داشت؟ در کتاب های تاریخی حداکثر ده تا فرزند برای ایشان گفته اند. بزرگش، چشم و چراغشان حضرت علی اکبر بود که تکه تکه اش را تحویل ایشان دادند. یک بچه کوچک هم داشت. آن را هم دو تا تکه اش کردند و تحویل دادند. می گویند فقط تنها اینجا از آسمان برای ایشان تسلیت آمد که دَعهُ يا حُسَينُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِي الجَنَّةِ. این را به ما واگذار.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای