اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین المُنتَجَبین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی الأرَضین عَجَّل الله تَعَالی فَرَجَهُ وَ سَهَّلَ مَخرَجَه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین
آدم یا عمرش سود بخش است یا زیان بخش. یعنی وقتی من از این دنیا رفتم، به طول هفتاد سال عمرم نگاه می کنم. می بینم نصفش ضرر است. ضرر است. آخر ضرر یعنی چه؟ یا می بینم همه اش ضرر است. یا می بینم همه اش سود است. همه عمر سود بوده. این دیگر معصومین است. خواص از اولیاء خدا. یا بیشترش سود است. یا بیشترش سود است. خوش به حال آنها. وجهش را قرآن می فرماید. مَن كَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إيمَانِهِ [106 نحل]. مَن كَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إيمَانِهِ [در آیه بعد می فرماید]: ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ. اینها حیات دنیا را بر حیات آخرت ترجیح داده اند. به این عشق ورزده اند. نسبت به آن هیچ توجهی نداشتند. [آیه بعد:] أُولَئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ آنهایی که دنیا را پسندیدند. پسند اول شان بود. عشق و دوستی اول شان بود. علاقه اول شان بود. أُولَئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ اینها، آنهایی هستند که خدای تبارک و تعالی بر قلب شان مهر زده است. اگر مهر زدند دیگر درست نمی شود. در گوش شان هم مهر زده اند. هرچه حرف بزنی نمی تواند بفهمد. وَأَبْصَارِهِمْ هرچه می بیند نمی تواند بفهمد. بعد [میفرماید] وَأُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ اینها کسانی بودند که در غفلت بودند. وَأُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ. باز به این کار نداریم. به این: لَا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرُونَ. خسارت آخرت به غفلت آدمی ست. ساعتی را که به غفلت گذرانید، این یک ساعت را بر باد داد. ببینید یک وقت یک ساعت خالی می شود یا یک ساعت ضرر. یک ساعت ضرر. وَأُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ. اگر غفلت بر آدمی حکومت کرد، خسارت است. آن وقت در برابر اگر یاد خدا بود، یاد قیامت بود، یاد امام حسین بود، یاد امیرالمومنین بود، یاد حضرت زهرا سلام الله علیهم بود اینها سود است. اگر غفلت بود، ضرر است. نه اینکه خالی باشد. ببینید یا سود است، یا ضرر. یک چیزی. عمر شما، سرمایه شماست. هر لحظه عمر خودت را داری مصرف می کنی. مصرف می کنی. هر لحظه عمر خودت را داری مصرف می کنی. اگر سود بردی، خب سود بردی. اگر مصرف نکردی و سود نبردی، چه می شود؟ ضرر می شود. ببینید این که کارخانه دارد، باید پول کارگرهایش را بدهد. پول برق را بدهد. پول آب را بدهد. پول گاز را بدهد. مثلا فرض کنید امثال این حرف ها. هیچ سودی هم ندارد. شما داری ضرر می کنی. همه اش داری ضرر می کنی. من دارم عمرم را... چه بخواهی، چه نخواهی، عمرت دارد می گذرد. اگر این را سودبخش کردی، خب سودبخش است. نکردی، ضرر کردی. وَأُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ. اینهایی که یک کاری کردند. یک کاری کردند. یک کاری کردند. ممکن است آدم بیست سالش باشد و یک کاری کرده باشد. آن دوست مان گفت یک پسر بیست و یک ساله اینجوری آمد. گفت آقا من همه کار کردم. به آخر خط رسیدم. دیگر هیچ چیز نیست که من نچشیده باشم و انجام نداده باشم. حالا نمی دانم این چطور شده بوده که می خواسته برگردد. این بیست سالی که همه اش در گناه غرق بوده، بیست سالی است که ... اصلا گناه را نمی گوییم. گناه را نمی گوییم. گناه که خب مسلم ضرر است. اگر سود کردی، سود کردی. اگر سود نکردی، ضررکردی. اینجوری ها. مثل همان داستان کارخانه که عرض کردم. اگر سود کردی، سودی کردی. اگر سود نکردی، ضرر کردی. یک دوست جوانی داشتیم. نمی دانم مال سیادتش بود؟ اوایل این ذکر و یاد برایش همیشگی شده بود. ذکر و یاد خدا برایش همیشگی شده بود. این دارد سود می برد. تمام لحظات که سرمایه اش است دارد می دهد، سود می گیرد. خب خوش به حالش. فقط این آدم می تواند سود بیشتر بگیرد. ممکن است بعدها سر آن حسرت بخورد . خی بگوید کاش سود بیشتری به دست می آوردم. همین. اما در هرصورت دیگر تمام عمرش اگر به یاد بوده، سود است. می شود من یک مسابقه فوتبال شرکت کنم و در حین مسابقه فوتبال که باید خیلی جدی مواظب توپ باشم و نمی دانم توپ از من نگذرد و نمی دانم یک کسی من را دریبل نکند و بگذرد، همه اش حواسم به این است، یاد خدا باشم؟ می شود؟ خب نمی شود. یک فرضی دارد. یک فرضی دارد. من اصل این مسابقه را برای خاطر خدا انجام دادم. مثل یک کسی که تمام مدت شبانه روزش دارد کار می کند. بعد هم حالا دارد برای رفع خستگی آن نیم ساعت ورزش می کند. برای رفع خستگی کارش می خوابد. چون کارش همه اش حساب شده بوده. کارها سودبخش بوده. من می خوابم که بتوانم ادامه بدهم. چون اگر نخوابم، خسته بمانم، دیگر نمی توانم بعد به کارم ادامه بدهم. حالا فرض ها. فرض کنید یک کسی در بیست و چهار ساعت هجده ساعت دارد نماز می خواند. فرض. هجده ساعت دارد قرآن می خواند. نماز می خواند. عبادت می کند. فرض اینجوری. بعد هم خب یک بیست دقیقه، نیم ساعت، دو ساعت، یک ساعت، سه ساعت باید بخوابد. اصلا از شدت خستگی افتاد. اگر می خواست خودش را نگاه دارد و این یک ساعت و دو ساعت و سه ساعت را نخوابد، فردا او را به بیمارستان می بردند. از کار می افتاد. پس این خوابش روی حساب است. برای اینکه بتواند آن ساعت را درست عمل کند. حالا من عرض کردم نماز. شما بفرمایید وظیفه. اگر وظیفه شما درست درس خواندن است، خب وظیفه ات است دیگر. وظیفه یعنی، یعنی عبادت. وظیفه یعنی عبادت. وظیفه من درس خواندن است. وظیفه من درس دادن است. من وظیفه ام حرف زدن برای مردم است. وظیفه من شنیدن یک درس است. خب همه اینها وظیفه است. اگر وظیفه است، پس عبادت است. خب اگر از کثرت انجام وظیفه افتادم و خوابم برد، آن خواب حساب است. آن خواب حساب است. شما دو لقمه غذا می خوری که بعد جان داشته باشی. این دو لقمه غذایی که خوردی هم حساب است. ببینید تا کجا می رود. وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ [179 اعراف] ما بسیاری از جن و انس را برای جهنم خلق کردیم. خب چرا؟ مگر می شود؟ من همینطور این را از روز اول برای جهنم خلق کردم. نه بابا. لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا اینها با مرکز ادراک، قلب یعنی مرکز ادراک؛ دیگر ادراکی ندارند. ادراک نشان انسانیت است. ادراک نسان انسانیت است. این ادراک ها. نه ادراکی که شما مساله ریاضی حل می کنی. آن نشان انسانیت نیست. این ادراک نشان انسانیت است. لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا. این را نداشته. این ادراک انسانی را نداشته. وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا چشم داشته اما نمی دیده. یعنی حق را نمی دیده. یک چیزی که به دردش می خورده نمی دیده. نمی دیده. قرآن را نگاه می کرده، نمی توانسته بخواند و بفهمد. وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا گوش داشته اما هرچه می شنیده، نمی فهمیده. أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ اینها مثل چهارپایان اند. مثل. مرحله اول آدم مثل چهارپایان می شود. مرحله دوم چهارپا می شود. مرحله دوم است. این دیگر گرگ است. قبلا مثل گرگ بود. حالا گرگ است. درجه دوم. سوم بَلْ هُمْ أَضَلُّ از گرگ هم بدتر است. از گرگ هم بدتر است. می گویند در میان حیوانات، تنها حیوانی که خودشان را می خورند، گرگ ها هستند. می گویند وقتی اینها می نشینند به صورت دایره وار می نشیند. چون گرگ می داند که اگر یک ذره چرتش ببرد، چهلویی او را دریده. اگر گرسنه باشد، پهلویی او را دریده. هم نوع خودش است. مال یک گله اند. ممکن است حتی پدر و مادرش باشد. این خاصیت گرگی است. می گویند از این هم بدتر است. یعنی یک دانه گرگی است که خرس هم هست. خوک هم هست. عرضم به حضورتان خرس هم هست. حالا بفرمایید که همه حیوانات را جمع کنی. می شود؟ می شود. یک آدم است که گرگ است و از گرگ بدتر است. یعنی خوک هم هست. در وقت خوکی، خوک است. خوکی ست که گرگ است. نمی توانم توضیح عرض کنم. و و و. می گویند بعضی ها روز قیامت قیافه شان وحشت آور است. شما گرگ را می بینی خب گرگ است دیگر. هزاربار هم عکسش را دیده ای. اگر بدانی و مطمئن باشی به تو حمله نمی کند، اصلا نمی ترسی. اما از این می ترسی. از بس قیافه بد است. أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ. این که گرگ است، خرس است، خوک است، أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ. یعنی غفلت آدم را تا اینجا می رساند. غفلت آدم را تا اینجا می رساند. حالا زود حرف را از آن طرف کنیم که بتوانیم تمامش کنیم. اولین قدم که شما از غفلت بیرون می آیید، آن وقتی است که گناه نمی کنید. یک گناه پیش آمده. جلویت است. چشمت را می بندی. این چشم بستن شما، یاد خداست. زیر پا گذاشتن غفلت است. چون اگر غفلت بود آدم به راحتی به گناه نگاه می کرد. به عکس بد. به فیلم بد. به آدم بد. اولین قدمش این است که گناه نمی کنی. اگر این گناه نکردن تمام شبانه روز شما را بگیرد، خب واقعا خوش به حالت. آن ایمانت تا یک درجه ای رسیده که می تواند شما را بیست و چهار ساعت کنترل کند. این خیلی خوب است. این خیلی خوب است. ولو، ولو، ولو قدم اول است. این قدم اول است. کلاس اول است. من در کلاس اول، اگر کلاس اول باشم، در کلاس اول قبول باشم، از همه گناهان پرهیز می کنم. حالا اگر یک وقت هم مثلا یک اشتباهی پیش آمد، زود جبرانش می کنم. زود حلش می کنم. ببینید اگر هم یک وقت یک اشتباهی پیش آمد، حل می کنم. نمی گذارم بماند. با خونسردی از کنارش رد نمی شوم. این درجه اول عدم غفلت است. دیگر جز هم الغافلون، هم الاخسرون و اینها اهل جهنم اندو لقد ذرعنا لجهنم نیست. باید بگوییم لقد ذرعنا للجنه. برای بهشت. خدا او را برای بهشت خلق کرده. چطور برای بهشت خلق کرده؟ به خاطر اعمالش. او را چطور برای جهنم خلق کرده؟ به خاطر اعمالش. خودش خواسته بوده. خودش راه جهنمی ها را انتخاب کرده. می گوییم خدا او را برای جهنم خلق کرده. چون سرانجام به خاطر اعمال خودش به جهنم می رود. آن یکی هم سرانجام به خاطر اعمال خوبش به بهشت می رود. تا برسد به این حدیث. می فرماید اهل بهشت فقط برای یک چیزی غصه می خوردند. فقط برای یک چیز. اهل بهشت است. اهل بهشت مسلم است. ورقه بهشت دارد. ورقه ورود در بهشت دارد. ورقه تا ابد در بهشت ماندن دارد. هیچ مشکلی ندارد. اما این دارد غصه می خورد. غرق در غصه است. غرق در چه غصه ای ست؟ می گوید یک ساعت عمرم را حرام کردم. آن یک ساعت یک بهشت می شد. خود یک ساعت یک بهشتی می شد. این بهشت من از درجه چندم درجه چندم و بالاتر می شد. من این را در غفلت گذراندم. بازی کردم. نوجوان ها مثلا خیلی راحت می توانند قشنگ دو ساعت، سه ساعت بنشینند با هم گعده کنند. آدم سه ساعت حرف از کجا می آورد؟ نمی دانم. ما با دو سه نفر کربلا بودیم. خدا نصیب همه مان کند. هزار بار. دو سه روز که گذشته بود دیگر حرفی نداشتیم. باید بنشینیم همدیگر را نگاه کنیم. شما که نوجوان هستید قشنگ می توانید دو سه ساعت با هم حرف بزنید. سر کوچه می ایستند با هم حرف می زنند. حرف می زنند. حرف می زنند. این می شود آن ساعت های غفلت آدمی. یک روزی که شما عاقل شدی، اگر یک روزی عاقل شدی، یک روزی بزرگ شدی، از نوجوانی درآمدی، بزرگ شدی، بالغ شدی، بالغ شدی به معنا کلمه بالغ شدی، برای آن ساعت های غفلت، برای آن ساعت های غفلت هی بر سر خودت می زنی. بهشتی ها که بهشت شان مسلم است، فقط غصه شان برای این ساعت هایی است که در این دنیا غفلت داشتند. غصه شان برای این است. این سرمایه بود. می توانست من را ببرد به... گفته اند درجات بهشت به تعداد آیات قرآن است. مثلا شش هزار و ششصد آیه در قرآن داریم. پس درجات بهشت به تعداد شش هزار و ششصد است. حالا اگر... خب من می دانستم با این یک ساعت ممکن بود یک درجه بالاتر بروم. آن که درجه بالاتر است، نسبت به اینکه درجه پایین تر است، چقدر فرق می کند؟ اصلا برای این درجه پایینی قابل تصور نیست. فقط یک درجه است ها. برای این پایین اصلا قابل تصور نیست. باید این را چشیده باشید. تا آدم بفهمد که یک درجه بالاتر یعنی چه. آنهایی که خودشان را می کشتند، آنهایی که یک مقدار درجات یافته بودند خودشان را می کشتند که یک قدم بالاتر روند. خودش را می کشت که یک قدم بالاتر برود. خودش را می کشت که یک قدم بالاتر برود. مرحوم آشیخ محمود اینجا هی به حاج آقای حق شناس التماس کرده بود که آقا شما بگویید مانع من چیست. حاج آقا هم اجازه نداشت بگوید. رفته بود قم خدمت آقای پهلوانی. ایشان فرموده بودند فردا بیا. آقای پهلوانی ارتباط داشت. قاعدتا با علامه طباطبایی. مثلا فرض کنید که فلان ذکر را می گفت. مثلا فلان قرآن را برای علامه طباطبایی می خواند. ایشان به خوابش می آمد. می فرمود که این آقا مانع بعدش را از من خواسته. چه مانعی برای من وجود دارد؟ ایشان هم به ایشان گفته بود. یک مانع را که برداشتی، شما یکهو ده قدم جلو می روی. یعنی طبقه بهشتت ده تا بالا می رود. اگر من مانع گناه را دارم چه کار کنم؟ من به یک گناهی عادت دارم. این گناهی که به آن عادت دارم، آقا یقه ات را می گیرد. تا همه این گناهی که من به آن عادت دارم از حلقوم من بیرون نکشند... از حلقوم شما بیرون می کشند و بعد شما را به بهشت راه می دهند. نمی شود. با این گناهانی که انجام دادم، یعنی خوردم. انجام دادم. با تمام جانم گناه را انجام دادم دیگر. یعنی خوردم. آقا این رفته به جانم. باید از جانم بیرون بکشند. یا انقدر برای امام حسین گریه کنی که از جانت بیرون بیاید. یک دوستانی داشتیم که از تهران برای کربلا پیاده حرکت کردند. از تهران رفتند. انقدر در این راه قدم بزنی. می گویند مرحوم حاج آقا مصطفی رحمت الله علیه پابرهنه به زیارت کربلا می رفت. به خاطر گعده هایی که در جوانی داشته.
السلام علیک یا ابا عبدالله یا ابا عبدالله یا ابا عبدالله وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ اگر اینجوری سلام بدهی، از امروز عمرت تا پایان عمرت دارند سلام می نویسند. خیلی است ها. از امروز عمرت عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ. تا کی؟ اَبَداً ما بَقیتُ تا من زنده ام. تا قیامت. همینطور از امروز تا قیامت دارند از طرف تو به امام حسین سلام می نویسند. همان یادی که ما دنبالش بودیم که عمرمان را بدهیم، یاد بگیریم. این می شود عمری دادی و مرحمت خدایی بوده دیگر. عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ
اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ. اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
بنده یک بدهکاری به حضرت ابالفضل علیه السلام داشتم. در ایام فاطمیه شب آخر باید روضه ایشان را می خواندیم که غفلت کردیم. حالا به جای آن روضه حضرت ابالفضل را می خوانیم. این شعر خیلی شعر ممتازی است. سینه سپر کرد و رفت. یعنی سپر برنداشت. سینه اش را سپر کرد.در بر تیر عدو. در بر تیر عدو. لذا وقتی هم که از بالای اسب افتاد، گفتند مثل خارپشت شده بود. پر از تیر بود. جایی نمانده بود که تیر نباشد. برای اولین بار برادرش را به کمک خواست. برای اولین بار بود. همیشه برادر ایشان را به کمک می خواست. بیا برادر این کار را بکن. بیا برادر این کار را بکن. همه اش اینجوری بود. اما حالا برای اولین بار است که ایشان می گوید برادر، برادرت را دریاب. آن وقت بعد به صورت به زمین افتاد. می گویند این تیرهایی که در بدنش بود، یک بار دیگر فرو رفت. فشار برخورد با زمین، تیری که یک بخشش در بدن است، از پشتش سردرآورد.
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه. السلام علیکم یا اهل بیت النبوه. السلام علیکم یا اهل بیت النبوه. اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد. اللهم انا نسئلک و ندعوک باسمک الاعظم یا الله. یا الله... یا ارحم الراحمین... به آبرومندی محمد و آل محمد در ظهور و فرج ولی ات تعجیل و تسهیل بفرما. امر فرجش را سهل و آسان بفرما. فرجش را برای ما مبارک قرار بده. ما را جزء اصحاب، انصار، یاران، دوستان محلصش قرار بده. نظر مرحمت و عنایتش را از ما و کشور ما، علی الخصوص از رهبر ما برنگردان. نظر مرحمت و احسان آن حضرت را، نظر تصدق آن حضرت را هر روز برای ما و برای این کسانی که گفتیم علی الخصوص رهبر ما بیشتر بفرما. نعمت وجود رهبر مارا از ما نگیر. مستدام بدار. طول عمر بیشتر و عزت بیشتر و قوت سلامت بیشتر، و نفوذ کلام بیشتر به ایشان مرحمت بفرما. تا عصر ظهور سلطنت و دولت پیروزمند حضرت ولیعصر ایشان را برای ما باقی بدار. از رفتار و اعمال و اخلاق و همه چیز زندگی ما، همه چیز ما ولی ات را راضی و خشنود بفرما. ما را یک لحظه و کمتر از لحظه به خودمان وامگذار. فرداهای ما را بهتر و بیشتر از گذشته های ما قرار بده. بر ما و گذشتگان ما، بر ما و اهل کشور ما، بر ما و همه دوستان امیرالمومنین ترحم بفرما. ترحم بفرما. ترحم بفرما. زیارت عتبات عالیات، به تکرار، به تکرار، به تکرار، و به عافیت کامل نصیب همه ما بفرما. به همه آرزومندان بفرما. گذشتگان ما را غریق بهار رحمت و مغفرت و رضایت خودت قرار بده. مریض های اهل اسلام، مریض های منظور نظر، مریض های منظور نظر، مریض های منظور نظر را شفای عاجل، کامل، خیر مرحمت بفرما. ما را مریض و مریض دار قرار نده. آن شهدا و از دنیا رفته هایی که عکس شان در این حسینیه بالا و پایین هست غریق بهار رحمت و مغفرت و رضایت خودت بیشتر از پیش بفرما. ما را به خودمان وامگذار. ما را به خودمان، به عقل مان، به نفس مان، به هواهای خودمان وامگذار. به جاه محمد و آله. بلا را از کشور ما دور بفرما. دفع بفرما. بلا را از کشور ما، این مریضی ها را از کشور ما دور بفرما، دفع بفرما. بر سر دشمنان ما نازل بفرما.