شب اول محرم 1400/5/18
ما عزاداری برای امام حسین را به عنوان بزرگ ترین عبادات، دقت کنید، در شمار بزرگ ترین عبادات [می دانیم]. در فتوای مرحوم امام و مراجع دارد که عزاداری برای حضرت امام حسین علیه السلام جزء وسایل تقرب درجه اول است.

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی العالَمین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ المَقدَمِهِ الفِداه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین

برای این که خدای متعال این دو ماه عزاداری را برای ما مبارک قرار دهد سه تا صلوات برای فرج امام زمان بفرستید. اللهم صل و سلم و بارک علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...

خب. یک مساله اول عرض کنم. در نماز جماعت که خب آدم تابع امام است و چون امام منظم و مرتب نماز می خواند، خب آدمی که پیروی می کند هم منظم و مرتب نماز می خواند. اما وقتی فرادا می خواند گاهی ممکن است تند بخواند. رکوع و سجودش را تند بخواند. یک کمی از اذکارش در ضمن راه باشد. این اصلا جایز نیست. باید تمام اذکاری که می خواهید در رکوع بگویید، سه تا سبحان الله بگویید، یا سبحان ربی العظیم و بحمده بگویید، در رکوع باشد و کاملا رکوع باشد. یعنی هیچ حرکتی در آن نباشد. بدن کاملا آرام باشد. وقتی ذکرت تمام شد از رکوع برخیزی. در سجده هم همینطور. [در این حکم] این نماز باطل یا صحیح است. اگر آدم یک ذره کوتاهی کند نمازش خراب می شود. این یک مساله.

مساله دیگر اینکه... عرضم به حضورتان یک بنده خدایی از انصار، از دنیا رفته بود. [انصار] یعنی مردم مدینه که پیامبر را در دعوت و در جنگ ها یاری کرده بودند. به آنها انصار می گفتند. یعنی قرآن نام آنها را انصار گذاشته بود. خب. پیامبر باید برای نماز میت تشریف بیاورند. به ایشان گفتند که آقا این دو دینار بدهکار است. ایشان تشریف آوردند و فرمودند شما برای برادرتان نماز را بخوانید. شما برای برادرتان نماز بخوانید. نخواست خود ایشان بایستد و برای این بنده خدای مسلمان نماز میت بخواند. خب وقتی پیامبر نماز میت بخواند فرق می کند با اینکه مردم بخوانند. عرضم به حضورتان تا یک نفر از خویشاوندانش ضامن شد. [عرض کرد] آقا من ضمانت می کنم. من بدهی این قوم و خویش مان را ضمانت می کنم. قاعدتا آن وقت پیامبر [پذیرفت]. البته در روایت ندارد که ایشان آن وقت پذیرفت اما ظاهرا آن وقت ایشان پذیرفته باشد.

یک دانه حدیث اولی هم داریم که بسیار مهم است. اصلا حرف مان از کجاست؟ ما عزاداری برای امام حسین را به عنوان بزرگ ترین عبادات، دقت کنید، در شمار بزرگ ترین عبادات [می دانیم]. در فتوای مرحوم امام و مراجع دارد که عزاداری برای حضرت امام حسین علیه السلام جزء وسایل تقرب درجه اول است. وسایل درجه اول تقرب به خدا. جزء عبادات درجه اول است. عزاداری برای امام حسین. عبارت این است؛ مِن أعظَمِ القُرُبات. از اعظم قربات است. از بزرگ ترین وسایل تقرب به خداست. همه کوشش انبیاء و اولیاء این است که بندگان خدا یک راهی برای تقرب به خدا پیدا بکنند. این همه که می گویند گناه نکنید، برای اینکه گناه آدم را از درگاه خدا دور می کند. این که مثلا برای انجام واجبات اصرار می کنند، برای اینکه واجبات آدم را به درگاه خدا نزدیک می کند. حالا. اینجا هم از بس که روایات فوق العاده درمورد عزاداری حضرت حسین هست، از بس که روایات فوق العاده و زیاد هست، فتوا این است که از اعظم قربات است. بین وسایل تقرب به درگاه خدا، جزء بهترین ها و بزرگ ترین هاست. خب این یک طرح. اصل طرح همه انبیاء و اولیاء این است که بندگان خدا، من و شما یک راهی به درگاه خدا پیدا کنیم. برای نزدیک شدن به درگاه خدا. خب. این یک چیز. آن وقت یک موانعی برای تقرب به درگاه الهی وجود دارد. یک وسایل تقرب وجود دارد. من جمله عزاداری حضرت حسین که جزء وسایل تقرب درجه اول است. یک وسایل جلوگیری از تقرب وجود دارد. حالا این چیزی ست که در این حدیث هست. شخص خدمت امام رسیده. قالَ قُلتُ لِأبی جَعفَرِ ثانِی. خدمت امام رسید و به ایشان عرض کرد که آقا من می خواهم به مکه و مدینه بروم و آنجا بمانم. اگر کسی در مکه و مدینه بماند دائما در حال عبادت است دیگر. یعنی حتما به زیارت رسول خدا می رود که این یک عبادت درجه اول است. به طواف خانه خدا می رود. وسیله تقرب است. عبادتِ خوب است. هر رکعت نمازی که شما در مسجد الحرام بخوانید معادل صد هزار رکعت است. خدا قسمت همه مان کند. معادل صد هزار رکعت است. خب این وسیله تقرب است دیگر. عبادت خداست. عبادت خداست. همین که آدم در محضر رسول خدا باشد، نمازش چقدر... اگر در مکه باشد در مسجد الحرام نماز بخواند، صد هزار رکعت است. اینها وسایل خوب تقرب به خداست. این شخص هم می گوید آقا اگر اجازه بفرمایید من می خواهم بروم و در مکه و مدینه بمانم. مثلا شش ماه مکه بمانم. شش ماه مدینه بمانم. سه ماه مکه بمانم. سه ماه مدینه بمانم. دائما در حال عبادت باشم. اما یک مقداری دِین دارم. به مردم بدهکارم. به مردم بدهکارم. وَ عَلَیَّ دَینٌ فَما تَقُول. شما چه می فرمایید؟ من می خواهم این کار را بکنم. با این دِین، شما اجازه می فرمایید؟ امام فرمود به آنجایی برگرد که دِینت را به مردم بپردازی. بیخود دنبال عبادت نرو. باید دِینت را به مردم بپردازی. خریدار ندارد. اگر آدم بدهکار باشد، عبادتش خریدار ندارد. برگرد به آنجایی که دینت را بپردازی. وَانظُر أنتَ لَقَیَ اللهَ عَزَّ وَ جَل وَ لَیسَ عَلَیکَ دَینٌ. این را دقت کن. اینجوری باش. سعی کن. بکوش یک جوری خدا را ملاقات کنی، [که بدهکاری نداشته باشی]. [وقتی] برای مرگ و برزخ و قیامت به آن عالم می روی، [که] آنجا را ملاقات خدا می گوییم، وقتی به ملاقات خدا می روی، چیزی به گردنت بار نباشد. اگر دِینی به گردنت باشد، قبول بفرمایید نمی شود. فَإنَّ المُومِنَ لا یَخُون. مومن می کوشد که چیزی را کم نگذارد. خیانت نکند. حالا خیانت به مال مردم یا به هرچیز دیگری. ببینید می خواهیم عرض کنیم آدم یک وقت مانع دارد. یک وقت وسیله حرکت دارد. شما یک ماشین بسیار خوب و قوی داشته باشی. این ماشین جلوی یک کوه پارک شده. شما هرچه ماشینت قوی باشد، این مانع نمی گذارد شما حرکت کنید. کوهی که در برابرتان است نمی گذارد حرکت کنید. آنهایی که اهل خدا بودند می کوشیدند که مانع نداشته باشند. این را علمای اخلاق درمورد حضرت موسی و خضر فرمودند. حضرت موسی برا تعلیم از حضرت خضر رفت. وقتی دوره اش تمام شد و می خواست از ایشان جدا شود، حضرت موسی به حضرت خضر فرمود من را یک موعظه کنید. ایشان یک فرمایشاتی کرد. بعد حضرت خضر به حضرت موسی فرمود که من را یک موعظه ای کنید. این شاگرد هم مرد خداست دیگر. حضرت موسی جزء انبیاء اولو العظم است. گفت من را یک موعظه کنید. ایشان هم یک موعظه ای فرمود. یک چیزهایی هم نقل شده. بعد یک حرف این است. یک سوالی بین موسی و خضر اتفاق افتاد. حضرت موسی از ایشان پرسید چطور شد که شما مرتبت و مقامی یافتی که من باید بیایم خدمت شما شاگردی کنم؟ می فهمید؟ حضرت موسی باید و دستور دارد که خدمت حضرت خضر بیاید و شاگردی کند. گفت آقا چرا اینجوری شده؟ چرا مقام شما برتر از من است؟ این را علمای اخلاق می گویند که فرمود من به فکر موانع بودم. موانع راه. موانع راه. ببینید شما مثلا، مثلا می گوییم شب به هیئت آمدی و منبر و روضه و سینه زنی و عزاداری و یک عبادت درجه اول کردی. بعد وقتی به منزل رفتی، مادرت یک چیزی گفت و شما یک چیز تندی به ایشان گفتی. این عبارت تندی که شما به مادر گفتی، غیر مهربانانه گفتی، مودب نگفتی، با کرنش نگفتی، این باعث می شود عبادت هایی که کردی، لطمه بخورد. یا شاید اصلا از بین برود. این را مانع می گویند. این حرف نادرستی که من به مادرم گفتم و او دلگیر شد و مثلا خدایی نکرده دلش شکسته شد. یا خانم به شوهرش چیزی گفت یا شوهری به خانمش چیزی گفت، این دل او را شکست یا او دل این را شکست، این مانع است. ممکن است آن اعمالی که انجام دادی، از بین برود. در اثر این سخن نامربوطی که من گفتم یا بی احترامی ای که کردم، حبط شود. [اگر] به جای اینکه دل مادر را به دست بیاورم، دلش را شکستم، این تمام کارهای خوبی که قبلا کردم، عزاداری که قبلا عرض کردیم یک عبادت درجه اول است، از بین رفت. اینها مانع است. ایشان فرمود من بیشتر مواظب موانع هستم. اما شما بیشتر در صدد آن وسایل تقرب هستی. یعنی شما سعی می کنی نماز بیشتر و بهتر بخوانی. من سعی می کنم بیشتر مواظب زبانم باشم. مواظب چشمم باشم. مواظب گوشم باشم. چیزی نشنوم که خدا راضی نیست. چیزی نگویم که خدا راضی نیست. جایی را نگاه نکنم که خدا راضی نیست. اینها مانع است دیگر. من بیشتر مواظب اینها هستم. به خاطر این که من بیشتر مواظب موانع هستم، مرا از شما بالاتر برد. شما را برای شاگردی من فرستادند. به دلیل اینکه من بیشتر مواظب موانع بودم. سعی می کردم مانع درست نکنم. سعی می کردم خرابی به بار نیاورم. این باعث شد که شما را برای شاگردی من فرستادند. ببینید حضرت موسی پیغمبر خداست دیگر. معصوم است. گناه نمی کند. خلاف نمی کند. کار نامربوط نمی کند. اما ایشان فرمودند من بیشتر مواظب این بخش هستم که کاری نکنم که کمبود به بار بیاورد. اگر این درس ما شود، مواظبت می کنیم کاری نکنیم که خدا راضی نیست. جایی را نگاه نکنیم که خدا راضی نیست. حرفی نزنیم که خدا راضی نیست. حرفی را گوش نکنیم که خدا راضی نیست. اینگونه دیگر در زندگی شما مانعی وجود ندارد. وقتی نماز می خوانید، نماز شما را جلو می برد. بالا می برد. قانون نماز این است. همه اعمال خوب، حالا نماز مثال است، آدم را به سوی آسمان می برد. می تواند ببرد. اگر من مانع ایجاد نکنم. در اعمالم خرابی نباشد. در میان اعمال من یک خرابی هایی نباشد که جلوی پرواز نمازم را بگیرد. جلوی پرواز من را بگیرد. همه ما برای پرواز آفریده شده ایم. همه ما برای پرواز آفریده شده ایم. اگر خودمان مانع ایجاد نکنیم. مانع ایجاد نکنیم. اعمال یا اخلاق. اخلاق بد مانع گردن کلفت است. مانع گردن کلفت پرواز من است. اعمال مانع پرواز من است. ما را برای پرواز آفریده اند. پرواز به کجا؟ به اعلا علیین. خب. امام فرمود سعی کن جوری خدا را ملاقات کنی که دِین مردم گردنت نباشد. اگر من یک حرفی پشت سر شما زدم، به شما بدهکار شدم، اگر حرف بدی پشت سر شما زدم، به شما بدهکار شدم. شما باید رضایت بدهی. باید من را حلال کنی. من را حلال کنی. بعضی از آقایان مراجع واجب می دانند. حلالیت گرفتن را واجب می دانند. خب پس بهتر این است که آدم اول حرف نزند. حرفش را بسنجد و بزند. حرفش را بسنجد و بزند. بعد گرفتار نشود که باید برود رضایت بطلبد و نتواند برود. رویش نشود برود. شرایط مناسب نباشد که برود. اگر آن فتوایی که می گوید حلالیت طلبیدن واجب است، [باشد] خب دیگر واجب است دیگر. در هرصورت این حرفی که من زدم مانع است. یک دِین است. مثل اینجا که گفتند. این دِین مالی بود. این هم دِین من می شود. خب. این به عنوان مقدمه.

یک دوسه تا کلمه هم درمورد حضرت حسین علیه السلام عرض کنیم. شالی که به گردن من است، شالی است که من تا توانسته ام این را با حرم های مطهر [ائمه علیهم السلام متبرک کرده ام] حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام آن وقتی که راه باز بوده، حرم امیرالمومنین، از لای این قفل های حرم می گشتیم جایی که یک مقداری خاک نشسته باشد، سعی می کردیم با این آن خاک را پاک کنیم. این تبرک است. من سید نیستم که این علامت سیادت باشد. نه. تبرک است. خب خدا برای همه تان خیر بخواهد. ان شاء الله ماه محرم و صفر را برای شما مبارک و سودمند و پر از استفاده قرار بدهد. ان شاء الله. عرض کردیم انبیاء و اولیاء آمده اند ما را به سوی همان جایی که خودشان می روند، ببرند. دشمنان هم، دشمنان هم می خواستند نگذارند. مانع شوند. جنگ امام حسین و یزید هم سر همین است. یزید مانع پیشرفت و پرواز و پاک دامنی مردم است. امام حسین هم برای این می کوشد. همه کوشش حضرت حسین علیه السلام برای این بوده که بتواند این مانع را از سر راه بردارد. اگر مردم همراهی می کردند، همان مقداری از مردم کوفه که بیعت کردند اگر پای بیعت شان می ماندند، اگر پای بیعت شان می ماندند ایشان می توانست آنچه که می خواهد برای نجات مردم انجام دهد. ببینید مردم کوتاهی کردند. امام به تنهایی نمی تواند آنچه که به عنوان امامت وظیفه دارد را [عملی کند]. دقت کنید. امام به تنهایی نمی تواند. امیرالمومنین خواست یکی از اشکالاتی که در دوران گذشته قبل از ایشان اتفاق افتاده بود را برطرف کند. مردم نگذاشتند. مردم زیر بار نرفتند. خودشان با امیرالمومنین بیعت کردند. خودشان ایشان را سر کار آوردند. اما حرف ایشان را گوش نکردند. برای درست کردن یکی از مشکلات دینی مردم. نگذاشتند. عرض می کنم اگر آن هجده هزار نفری که با ایشان بیعت کردند، برسر بیعت شان برقرار می ماندند، پایدار می ماندند، استقامت می کردند، می شد همه کار بکنند. یزید چیزی نبود. شام چیزی نبود. این هجده هزار نفر می توانستند حق را بر سلطنت بنشانند. حق را بر سلطنت بنشانند. راه و رسم درست را بین مردم جاری کنند. حالا فعلا همین مقدار.

السلام علیک یا ابا عبدالله وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ. اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

حضرت مسلم را بالای دارالاماره برده اند. نمی دانم، به سوی مکه متوجه شد که از راه دور سلامی به حضرت حسین بگوید؟ اما در هرصورت به یاد حضرت حسین بود که من ایشان را دعوت کرده ام که به کوفه بیاید. مردم کوفه شما را قبول دارند. مردم کوفه با شما بیعت کرده اند. بلند شوید. با زن و بچه اینجا بیایید. اما حالا اینجوری شده. وضع به هم خورده. ناامنی شده. در حد قتل عام. قتل عام بچه های پیغمبر. گفته بود برای من یک کمی آب بیاورید. ایشان از صبح روزه بود. روز آخر عمر روزه گرفته بود. تقریبا شب تا صبح تا آن وقتی که توانسته بود عبادت کرده بود و روز هم روزه بود. اما جنگیده بود. مدت مدیدی در کوچه های شهر کوفه با لشکری که عبیدالله فرستاده بود جنگیده بود. از بدنش خون رفته بود. شمشیر خورده بود لبش را پاره کرده بود و از بدن خون رفته بود. شاید از قسمت های دیگر بدن خون رفته بود. این تشنگی به بار می آورد. یک کمی آب خواسته بود. بار آخر که ظرف را آوردند دوتا از دندان های ایشان که شمشیر خورده بود در آن ظرف افتاد و خون آلود شد و دیگر قابل خوردن نبود. پس داد. [او را] بالای بام دارالاماره آوردند. مردم جمع شدند. نمی دانند که چه کار می کند. دشمن با ایشان چه کار خواهد کرد. یک وقت دیدند که یک بدن بی سر از بالای بام پایین افتاد. بعدها هم به پای ایشان طناب بستند. در کوچه ها کشیدند. می گویند به بازار قصابان بردند و بدن مطهر ایشان را به قناره قصابی آویزان کردند. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای