شب دوم محرم 1400/5/19
حضرت صادق فرمود أفضَلُ الأعمال الصَّلاهُ لِوَقتِها. نمازِ در وقت. نمازِ در وقت. نمازِ در وقت. ما باید برای این بکوشیم. یعنی شرایطش را جور کنیم. حساب کارمان را بکنیم. با حساب کارمان، با جساب درس مان، با حساب تجارت مان، با حساب اداره مان، یک جوری جور کنیم که نماز را اول وقت بخوانیم.

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی العالَمین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ المَقدَمِهِ الفِداه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین

مراجع بزرگوار ما فرمایش فرموده بودند که عزاداری جزء افضل اعمال مقرب الی الله است، افضل عوامل تقرب به خدا شمرده بودند، به مناسبت، حالا عرض می کنیم حضرت صادق علیه السلام فرمود أفضَلُ الأعمال الصَّلاهُ لِوَقتِها. این یکی دیگر از وسایل تقرب درجه اول است. بحث مان این است که یکی از وسایل تقرب درجه اول، عزاداری حضرت حسین علیه السلام است. حالا باز شب های دیگر هم ان شاء الله عرض می کنیم. حالا می فرمایند که أفضَلُ الأعمال الصَّلاهُ لِوَقتِها. نماز را در اول وقتش، در وقت آن به جای آوردن. قاعدتا این را مکرر شنیده اید و دیده اید که از آیت الله بهجت سوال می کنند که آقا مرحوم استاد شما فرموده بودند که هرکس نمازش را اول وقت بخواند به همه درجات می رسد. با نماز اول وقت به همه درجات قرب و تقرب الهی می رسد. حالا اینجا هم یک چنین چیزی. حضرت صادق فرمود أفضَلُ الأعمال الصَّلاهُ لِوَقتِها. نمازِ در وقت. نمازِ در وقت. نمازِ در وقت. ما باید برای این بکوشیم. یعنی شرایطش را جور کنیم. حساب کارمان را بکنیم. با حساب کارمان، با جساب درس مان، با حساب تجارت مان، با حساب اداره مان، یک جوری جور کنیم که نماز را اول وقت بخوانیم. فرمایش مرحوم آقای قاضی مثل این است که شما لازم نیست هیچ کار دیگری بکنید. مثلا ذکر اینجوری بگویید. مثلا ذکر یونسیه. مثلا باید ذکر یونسیه بگویی تا به اعلا درجات برسی؟ نه. نمازت را اول وقت بخوان. این، همه چیز هست. نماز اول وقت همه چیز هست. خب البته ما نماز اول وقت را مشروط می دانیم به اینکه صحیح باشد. معمولا هم وقتی به دوستانی می گوییم نمازت را اول وقت بخوان، می گوییم نماز صحیح اول وقت بخوان. باید قرائت نماز صحیح باشد. وضوی نماز باید صحیح باشد. غسل آدم باید صحیح باشد. یک نماز صحیح اول وقت. برای رسیدن به همه جا کافی است. ما متاسفانه آن همه جاها را نمی دانیم. خبر نداریم. متاسفانه جاهایی که می شود با این نماز به آن رسید را نمی دانیم. یعنی سایه اش را هم ندیده ایم. خبرش را هم نشنیده ایم. یک آقایی به مرحوم آقای بهجت ارادتمند شده بود. گذشته اش را کنار گذاشته بود و توبه کرده بود و منظم و مرتب شده بود. خودش را به نماز ایشان می رساند. یک روزی ایشان در روضه نشسته بود. آقا روزهای جمعه روضه داشتند که خودشان هم تشریف می آوردند. این نشسته بود. در دلش گذشته بود که چرا ایشان وقتی نماز می خواند تشهد آخر را انقدر طول می دهد؟ برایش یک سوال شده بود. برایش مشکل شده بود. چرا ایشان تشهد آخر را انقدر طول می دهد؟ همین سوال را از مرحوم آیت الله حق شناس هم پرسیده بودند که آقا چرا این تشهد آخر را انقدر طول می دهید؟ حالا ایشان یک فرمایشی فرموده بودند. ایشان هم... می گویند اصلا این سوال برای این بنده خدا یک چیز قلمبه ای شده بود. پیش خودش می گفت من اصلا دیگر اینجا نمی آیم. اصلا دست از همه این کارها برمی دارم. مساله ام را حل کنید. گفت همینطور که در روضه نشسته بودم، دیدم آقا سرش را بلند کرد و یک نگاهی به من کرد. سرش را پایین انداخت. بعد در اولین وقتی که خوابیدم، حالا بعد از ظهر خوابیده بوده یا شب، آقا را زیارت می کند. آقا می فرمایند وقتی من دارم نماز می خوانم، یک دری از بهشت برای من باز است. یک دری از بهشت. من دارم بهشت را تجربه می کنم. دارم با نماز بهشت را می چشم. دارم بهشت را می چشم. خب. وقتی دارد تمام می شود، مدام سعی می کنم دیرتر تمام شود. به این دلیل تشهد را طول می دهم، چون می خواهم این بهشت دیرتر تمام شود. خب. مساله اش حل شده بود دیگر. یک چیزهایی برای کسانی که این مقدمات را جور می کنند، پاکدامنی را دنبال می کنند، زحمت می کشند، برای نماز شان، برای روزه شان، برای همه کارهایشان، برای زندگی شان، برای معاشرت شان، برای پدر و مادرشان، برای زن و بچه هایشان زحمت می کشند که درست رفتار کنند، این یک نتایجی دارد. نتایجش خیلی است. بهشت دیگر، عرض کردم شما همینجا بهشت را تجربه می کنید. به نظرم آن شب هم عرض کردم که یک کسانی بهشت را از همینجا می چشند. لازم نیست فردا. از همینجا می چشند. شعر حافظ می گوید من که [امروزم] بهشت نقد حاصل می شود. برای من بهشت نقد است. بهشت نسیه نیست. برای همه ماها ممکن است. اگر آدم آن منظم بودن را [داشته باشد،] حالا اینجا مثال مان نماز است، در نماز منظم باشد، همه نمازهایش را اول وقت بخواند، به یک چنین جایی می رسد. به بهشت نقد می رسد. می چشد. خب فرمایش فرمود که نماز یک برکت دارد. یک برکت دارد. اگر آدم نماز را درست بخواند، اول وقت بخواند، آدم را از گناه حفظ می کند. نماز اول وقت، نماز صحیح، نماز صحیح، اول وقت، آدم را از گناه حفظ می کند. گناه یعنی جهنم. هر گناهی یک جهنم است. آدم را از جهنم حفظ می کند. از بد اخلاقی حفظ می کند. یکی از دوستان صحبت می کرد. من به ایشان عرض کردم که نماز شب بخوان. حالا نماز شب هم نمی خواهد دیگر. اینجا دارند فرمایش می فرمایند نماز اول وقت بخوان. نماز اول وقت صحیح بخوان. اگر شما نماز اول وقت صحیح بخوانی، از جهنم حفظ می کند، از اخلاق بد حفظ می کند. از اعمال بد حفظ می کند. از حرف بد که از دهانت دربیاید، حفظ می کند. چشمت را حفظ می کند. گوشت را حفظ می کند. خاصیت نماز است دیگر. تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر[45 عنکبوت] یعنی نمی گذارد. نهی می کند. عملا. عملا آدم را از گناه، از فحشا و منکر باز می دارد. نماز باز میدارد. آدم را حفظ می کند. اگر آدم نمازش را درست بخواند، اول وقت بخواند. بعد بحثی که دیشب هم اشاره کردیم وَ بِرُّالوالِدَین. و خدمت و نیکی کردن به پدر و مادر. زنده و مرده. نیکی کردن به پدر و مادر زنده [باشند یا] مرده. کاری نکند که دل شان بشکند. کاری نکند که آزار ببینند. غصه بخورند. اگر شما باعث غصه آنها شوید، خدا این را نصیب خودت می کند. من تجربه دارم. من یک وقتی باعث غصه شدم. خودم بلایش را خیلی بیشتر... یعنی اگر آن کاری که من کردم ده بوده، صدش را دیدم. خاصیتش است. اگر پدر و مادر آدم... هرمقدار اذیت کنی، نتیجه اش را همینجا می بینی. نمی گذارند برای بعد. همینجا می بیند. بِرُّالوالِدَین. اگر به پدر و مادر خدمت کند، اگر به پدر و مادر خدمت کند، نتیجه اش را همینجا می بیند. شما در کارت به مشکل خوردی. کار و کسبت. خدمت به پدر و مادر، نیکی به پدر و مادر آن مشکل را حل می کند. مشکل را حل می کند. در اداره به مشکل خوردی، نیکی و خدمت کردن به پدر و مادر مشکل را حل می کند. مشکل را برطرف می کند. حالا عاقبتِ آخرتش هم [این است که] مرگ آدم راحت می شود. قبرش آباد می شود. بهشتش آباد می شود. اما مصادق فرمود أفضَلُ الأعمال الصَّلاهُ لِوَقتِها وَ بِرُّالوالِدَین. این یک حدیث بود.

یک چیزی که در این روایات مکرر بود، فرمودند که اگر به مهربانی، به مهر و محبت به پدر و مادرت نگاه کنی، هر نگاه یک ثواب حج دارد. عرض کرد آقا من ممکن است صد بار اینجوری نگاه کنم. فرمودند صدتا حج. خدا که چیزی از دستش کم نمی آید. خزینه اش که ته نمی کشد. رحمتش که حد و اندازه ندارد. شما صدبار به مهربانی و خوبی و خوشی به پدر و مادر نگاه می کنی. هربارش یک حج. اگر صدبار بود، صدتا حج. هزارتا بود، هزارتا حج. عرض کردیم این هم جزء وسایل تقرب است. بحث مان سر وسایل تقرب است دیگر. وسایل تقرب به خدا. وسایل تقرب. ما داشتیم درمورد عزاداری حضرت حسین علیه السلام می گفتیم که این جزء وسایل تقرب درجه اول است. حالا اینهای دیگر که عرض میکنیم هم [هست].

یک حدیثی هم داریم که خیلی مهم است. رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود. اللهم صل علی محمد و آل محمد. می فرماید به کسی که مورد غضب پدر و مادر است، عاق [است]، یعنی کسی که پدر و مادر از او راضی نیستند و از او دل نگران اند و اوقات شان از دست این بچه تلخ است، به او گفته می شود إعمَل ما شِئت فَإنّی لا أغفِرُ لَک. هرکاری می خواهی بکن. هر هفته به زیارت امام حسین برو، من تو را نمی بخشم. پدر و مادر از دستت ناراضی اند. من تو را نمی بخشم. معنایش چیست؟ اینکه آدم عاقبت به شر می شود. اگر پدر و مادرش از او ناراضی باشند، عاقبت به شر می شود. حالا ما دائم پدر و مادر را عرض می کنیم. حق زن و بچه به جای خودش است ها. نمی شود با حق پدر و مادر، حق زن و بچه زیر پا گذاشته شود. آن هم کاملا باید دقیق عمل شود. حقوق زن و فرزند باید دقیقا عمل شود. خب فرمودند که به عاق گفته می شود که هرکاری می خواهی بکن. هرکاری می خواهی. آقا هرکاری می خواهی بکنی خیلی است ها. هرکاری می خواهی بکن. من تو را نمی بخشم. من تو را نمی بخشم. خیلی است. اگر خدایی نکرده کسی هست، یک کاری کنید، هرجوری شده پدر و مادر از شما راضی شود. ولو وقتی از دنیا رفته راضی نبوده، بعد از مرگش می شود آدم یک جوری به او خدمت کند. مثلا یک جوری برایش خیرات انجام دهد که او در آن عالم از شما راضی شود. می شود. بعد هم فرمود وَ یُقالُ لِلبارّ. کسی که به پدر و مادرش خدمت و نیکی می کند گفته می شود إعمَل ما شِئت هرکاری می خواهی بکن. من تو را می بخشم. معنایش این است که اگر کسی به پدرو مادر خدمت کند، به پدر و مادر مهربانی کند، به آنها نیکی کند، عاقبت به خیر می شود. معنایش این است. عاقبت به خیر می شود. معنایش این است. نه اینکه هرکاری، برو شراب بخور، من تو را می بخشم. نمی دانم هرکاری می خواهی بکنی، مثلا نمازت را نخوانی... نه اینطور نیست. یعنی کسی که به پدر و مادر خدمتگزار باشد، عاقبت به خیر می شود. [خدمت به پدر و مادر] به عنوان یکی از وسایل تقرب درجه اول، وسایل تقرب درجه اول به درگاه الهی [است]. خدمت و کرنش و مهربانی [کردن] و ادب ورزیدن و کوچکی کردن و خدمت کردن. هرچه می تواند خدمت کند. ببینید این بحث اول مان تمام شد. یک صلوات لطف کنید. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

همه انبیاء و اولیاء چند تا وظیفه دارند. وظیفه اول شان این است که حرف های خدا را به مردم برسانند. حرف های خدا را به مردم برسانند. به هر قیمتی شده. یعنی اگر پیغمبر را سنگ باران کنند، از همه طرف جمع شدند و ایشان را سنگ باران می کنند، باز باید با مردم حرف بزند و حرف های خدا را به گوش آنها برساند. یک کسی گوش نمی دهد. در قرآن درمورد حضرت نوح علیه السلام داریم. مردم لباس شان را روی سرشان می کشیدند و دست شان را در گوش شان می کردند که صدای ایشان را نشنوند. می فرمودند تو باید داد و فریادت را بزنی. اصلا به آنها توجه نکن که آنها چه رفتاری می کنند. تو باید به هرنوعی شده حرفت را به گوش آنها برسانی. هرچه برایت زجر و زحمت دارد، باشد. بشود. باید حرفت را به مردم برسانی. می گوییم این وظیفه اولیه تعطیل ناپذیر انبیاء و اولیاء است. ائمه ما هم همینجور. وظیفه شان این است که به هرنوع ممکن حرف خدا را به مردم برسانند. مرحله دوم این است که اگر کسی آمد حرف خدا را پذیرفت، [او را تربیت کنند]. در داستان حضرت نوح می گویند امت ایشان حدود هشتاد نفر بود. هشتاد نفر از مردم با ایشان در کشتی نشستند. بقیه مخالفت کردند که غرق شدند. حالا هفتاد نفر، هشتاد نفر آمدند. ایشان باید این گروه را تربیت کند. وظیفه دوم انبیاء و اولیاء این است که مردم را تربیت کنند. کسانی را که به آنها ایمان آورده اند. حضرت ابوذر به یک زحمتی، به یک زحمتی، به یک زحمتی خودش را به پیغمبر رساند. شنیده بود که یک کسی به مکه آمده و به سوی خدا دعوت می کند. خودش را رسانده بود. اما آنجا می ترسید حرف بزند. مثلا می ترسید او را بکشند. خلاصه امیرالمومنین یک جوری ایشان را گیر آورد. برداشت و خدمت پیغمبر برد. از قدم اول که وارد شده، سلام یاد او داد. ما در اسلام یک سلام داریم. سلام علیکم. این سلام علیکم، سلام اسلام است. این را به ابوذر یاد دادند. بعد هم مثلا نماز بخوان. اینجوری بخوان. روزه بگیر. اینجوری بگیر. بعد فرمودند برو وقتی شنیدی من به مدینه رفتم، آنجا پیش من بیا. ایشان هم به قبیله اش رفت و در قبیله اش مردم را هدایت می کرد و هرچه از دستش برمی آمد انجام می داد و بعد هم در مدینه خودش را خدمت پیغمبر رساند. خب. مرحله دوم وظایف انبیاء و اولیاء این است که به آن کسی که به اینها ایمان آورده و قبول کرده پیروی کند، راه و رسم آدمیت را نشان دهند. راه و رسم آدمیت. قرآن دارد. این کار را بکنید. این کار را نکنید. این کار را بکنید. این کار را نکنید. مثلا دروغ نگو. دزدی نکن. دستور قرآنی. این کارها را نکن. این کارها را بکن. همه دستورات آدمیزادی. آدمیزاد اینجوری است. خب. یک مرحله سوم دارد. این است که تعداد این کسانی که از پیامبر، از امام پیروی کردند، به حد کافی برسد. برای جریان کوفه اینجوری شده بود. هجده هزار نفر با امام بیعت کرده بودند. با حضرت مسلم علیه الصلاه و السلام بیعت کرده بودند. ایشان هم نوشته بود که آقا شهر برای شما آماده است. تشریف بیاورید. به اندازه کافی شده بود. کسانی که قبول کردند از ایشان پیروی کنند و حکومت ایشان را یاری کنند، هجده هزار نفر شدند و اینها برای کاری که امام حسین علیه السلام می خواهد بکند، و حکومتی که می خواست تشکیل بدهد کافی بود. با این هجده هزار نفر می توانست حکومت اسلامی تشکیل بدهد. مردم بعد از کشته شدن عثمان، درِ خانه امیرالمومنین آمدند. آقا ما شما را می خواهیم فرمود بروید یک کس دیگر را گیر بیاورید. نه ما شما را می خواهیم. آن وقت امام فرمود که چون به تعداد کافی یاور و ناصر دارم به میدان می آیم که به میدان آمد و حکومت تشکیل داد. حکومت امیرالمومنین یک حکومت اسلامی است. با بیعت مردم. تعداد بیعت کنندگان به حد کافی بود. دیگر لازم شد که ایشان حکومت تشکیل بدهد و حکومت تشکیل داد. ببینید شرط دارد. تشکیل حکومت شرط دارد که تعداد کسانی که با امام بیعت و همراهی می کنند، برای تشکیل حکومت کافی باشد. شما اوایل انقلاب را یادتان نیست. مردم خدمت حضرت امام رضوان الله علیه می آمدند و می گفتند ما همه سرباز تو هستیم. ایشان در بهشت زهرا فرمود که من حکومت تشکیل می دهم. به چه دلیل؟ به این دلیل که مردم، مردم ایران، همه می گویند ما همه سرباز توییم. پس باید حکومت تشکیل داد. باید. وظیفه است. واجب است. وقتی یاران به تعداد کافی بودند. همانطور که امیرالمومنین فرمود، تعداد یاوران و یاران به تعداد کافی رسیده اند و حکومت تشکیل داد. در زمان ما هم حضرت امام رضوان الله علیه حکومت تشکیل داد. خب. اما بعد مردم کوفه بی وفایی کردند. بی وفایی کردند. بی وفایی کردند.

اما وقتی به صحرای کربلا رسید فرمود هاهُنا مَناخُ رِکابِنا. اینجا، جایی است که ما باید از اسب پیاده شویم. باید از شتران مان پیاده شویم. جای پیاده شدن است. اینجا خون های ما ریخته می شود. در این صحرا. حالا به زبان من، ما باید اینجا تشنگی بکشیم. سرهایمان به نیزه برود. حضرت زینب سلام الله علیها به خدمت ایشان رسید و عرض کرد برادر اینجا چه صحرایی ست؟ اینجا کجاست که شما آمده اید و می خواهید پیاده شوید؟ از آن وقتی که من به این صحرا آمدم مثل این است که همه غم های عالم به دل من آمده. اینجا صحرای غم و غصه است. بیابان غم و غصه است. می شود از اینجا برویم؟ فرمود نه. اینجا جایی ست که ما باید شهید شویم. آن روزی که حضرت زینب داشت از این صحرا می رفت، هرکس همراهش بود تکه پاره شده روی زمین افتاده بود. سر برادرش را هم خولی به کوفه برده بود که از کوفه به شام ببرند. رحمه الله علیهم. و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای