جلسه چهارشنبه 96/8/10
خیلی جاها نباید حرف بزند. من گاهی می خواستم مثلا یک جمله بگویم. دو سه روز است دارم فکر می کنم که این را چجوری بگویم که تویش دروغ در نیاید. ما باید همه حرف هایمان را اینجور فکر کنیم.

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی العالَمین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ المَقدَمِهِ الفِداه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین

این مسائلی که گوش کردیم، مساله دین مان بود. حکم خدا بود. بعضی اش هم از مسلمات دین ما بود. همین یک مساله را آدم بخواهد عمل کند، نباید خیلی حرف بزند. خیلی جاها نباید حرف بزند. من گاهی می خواستم مثلا یک جمله بگویم. دو سه روز است دارم فکر می کنم که این را چجوری بگویم که تویش دروغ در نیاید. ما باید همه حرف هایمان را اینجور فکر کنیم. اگر اینجور روی حرف هایی که می خواهیم بزنیم فکر کنیم، همیشه، همه جا، اسم این آدم آدمی است که می گویند مراقب است. مراقبه دارد. اگر آدم در کارهایی که می کند، مراقبه داشته باشد، نمازش نماز می شود. و تا آدم در حرف زدن و در کارهایش به طور کامل مراقبه نداشته باشد، یعنی منم می خواهم نگاه کنم، من می خواهم این طرف را نگاه کنم. من می خواهم به شما نگاه کنم. خب اول فکر می کنم نگاه بکنم یا نکنم. به چه دلیل من نگاه بکنم. بعدش مثلا این نگاه کردن مشکلی ایجاد می کند [یا نه]؟ آدم اینجوری فکر کند. حالا مثال نگاه کردن را عرض کردم. دیگر آقا حالا صحبت کردن که صحبت درونش دروغ درمی آید؟ درنمی آید؟ بعد اصلا حالا این حرف راست است آقا. چرا بزنم؟ به چه دلیل؟ این می شود مراقبه کامل. آن وقت است که نماز آدم کامل می شود. من اول فکر می کنم که این حرف راست باشد. بعد هم فکر می کنم که خب حالا اصلا چرا من باید این حرف را بزنم؟ سودش چیست؟ ببینید شما هرکاری می کنید، اگر به سودش بیندیشی، برای شما سودی در دنیای شما داشته باشد، یا در آخرت شما داشته باشد، این عملت، عملی است که کاملا بر اساس مراقبه بوده. [اگرنه] به عمل می گویند عمل، حالا اصطلاح اینجوری است؛ کلام ما لا یعنی. حرف بی نتیجه. حالا یک کمی عبارت ها دقیق نبود. حرف هایی که من می زنم، حرف ها همه سود داشته باشد. یک سود دنیا یا آخرت. نگاهی که می کنم، نگاهی باشد که سود دنیا و آخرت [داشته باشد.] راهی که می روم. هرکاری. اگر اینجور باشد، این می شود انسان کامل. نه بلافاصله انسان کامل می شود. اما این آدم انسان کامل می شود. یک داستانی را به صورت اشاره عرض می کنیم. می گویند به حضرت خضر گفتند خضر چون هرجا ایشان راه می رود، زمین زیر پایش سبز می شود. عرض کردم قصه است. این آدم انقدر با برکت است. این آدم انقدر با برکت است. هرجا می رود، این بیابان خشک تبدیل می شود به سبزه زار. حالا مثال است. اول عرض کردم. آن قصه است. مثلامثال است. آدم می تواند با برکت شود. آدم با برکت از همین جا درمی آید. این آدمی است که مواظب بوده. همه حرف هایی که می خواسته بزند، فکر می کرده. یک کمی صحبت کردن آدم کمتر می شود. اگر آدم فکر کند و فکر کرده حرف بزند، یک کمی صحبت کردنش کمتر می شود. عیبی دارد؟ مثلا من سه ساعت با دوستانم نشسته ایم. در تمام سه ساعت من دارم حرف می زنم. ماها اینجوری هستیم. دو ساعت نشسته ایم. شاید من نمی خواهم تقسیم مساوی هم بشود. من می خواهم بیشتر حرف بزنم. خب. اگر کسی حرف هایش حساب شده باشد نه. حرف ها حساب شده باشد، انقدر حرف نمی زند. اگر حرف ها حساب شده باشد و اعمال آدم حساب شده باشد، آن وقت. این دستش به آسمان می رسد. اتفاقا این مطلب را چند بار عرض کرده بودم. یک هفت هشت سال بود استان تهران خیلی کم بود. خیلی کم بود. من از کنار یک رودخانه عبور کردم. هرچه نگاه می کنم، سنگ ها خشک. یک جور این سنگ ها خشک بود من فکر می کردم مثلا دو سال دیگر هم اینجوری باشد، ده میلیون جمعیت تهران همه باید بروند به شهر خودشان. بعد فکر می کردم در تمام این ده میلیون نفر یک آدم نسیت که دستش را بلند کند، به برکت بلند کردن دست او به درگاه الهی باران بیاید. یک نفر هم نیست. ده میلین آدم. یک نفر نیست که اگر دست بلند کند باران ببارد؟ این فکرم بود. شاید چندین و چند سال که این احساس سختی کمبود باران و کمبود آب می کردم، داشتم این را فکر می کردم. یک نفر هم نیست. حالا اتفاقا نمی دانم چه کسی یادش هست. در سفر عید ایام نوروز که رهبر به مشهد مشرف می شوند، آنجا ایشان در همان سخنرانی اول سال شان دعای باران کرد. نمی دانم چه کسی یادش است. از آن سال باران شروع کرد به باریدن. حالا این مساله تاریخی است دیگر. نگاه کنید. من یادم می آید که امام جمعه شهر هم به این اشاره کرد که دعای ایشان مثلا چه. حالا کسی باور ندارد...

یک روایت های عجیب و غریب، اصلا عجیب و غریب درمورد زیارت حضرت حسین هست. به مناسبت ایام اربعین و زیارت رفتن آقایان بزرگواران ایرانی و غیر ایرانی و همه اهل عالم، از امریکا هم می آیند، از عربستان سعودی هم می آیند، از همه جا می آیند. حالا مثلا اینجا. این مساله ای که داریم می گوییم به این زیارت مربوط نیست. اما مهم است. حضرت صادق علیه السلام فرمود. إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی یَتَجَلَّی لِزُوَّارِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ (علیه السلام). خدای تبارک و تعالی قبل از اینکه برای اهل عرفات (روز عرفه) تجلی کند برای زائران قبر حضرت حسین تجلی می فرماید. قبل از اینکه برای اهل عرفات تجلی کند. معلوم شد؟ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی یَتَجَلَّی لِزُوَّارِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلام قَبْلَ أَهْلِ عَرَفَات. وَیَقْضِی حَوَائِجَهُمْ. حاجت هایشان را برمی آورد. وَیَغْفِرُ ذُنُوبَهُمْ. گناهانشان را می آمرزد. زائر روز عرفه. وَیُشَفِّعُهُمْ ... ثُمَّ یَثْنِی بِأَهْلِ عَرَفَات بعد از آن نسبت به اهل عرفات این مرحمت ها را می کند. اول برای زوار قبر حضرت حسین این. روایت بعدی باز حضرت صادق علیه السلام. مَن فاتَتْه عَرَفة بعَرَفات کسی که موفق نشد به حج برود و عرفه را در عرفات درک نکرد. روز عرفه را. خیلی روز خوبی است ها. آن روز در خود عرفات عجیب و غریب است. مَن فاتَتْه عَرَفة بعَرَفات هرکس که نتوانست روز عرفه را در عرفات درک کند. فأدرَكها بِقَبرِ الحُسِين و مثلا راه نزدیک تر رفت. آمد به کربلا و زیارت حضرت حسین را در روز عرفه انجام داد. لم يفُتْه، عرفه از او فوت نشده است. بابا عرفه. می گویند هیچ کس نیست که به عرفات برود و بخشیده نشود. حتی منافق. حتی ببین منافق هم روز عرفه در هرفات باشد بخشیده می شود. تا اینجا. اگر کسی عرفه امام حسین را درک کند، روز عرفه عرفات را از دست نداده است. وإنَّ الله تبارک وَ تعالی لَیَبدأُ بِقَبرِ الحُسین قَبلَ أهلَ العَرفات. خدای تبارک و تعالی نظر مرحمت، نظر مرحمت خودش را، آنجا فرمود تجلی می کند، یعنی مرحمت می کند. اگر آدم یک ذره پاک باشد، این مرحمت را حس می کند. مثل اینکه اگر آدم در یک آب داغ برود، تمام بدنش را آب داغ می سوزاند یا گرم می کند، آن مرحمت را حس می کند. این را می گویند تجلی. خب؟ وإنَّ الله تبارک وَ تعالی لَیَبدأُ بِقَبرِ الحُسین عَلَیهِ السَّلام قَبلَ أهلَ العَرفات. شروع مرحمت خدا در عرفه امام حسین  است. در عرفه امام حسین است. بعد یک چیز عجیب و غریبی فرمودند که دیگر آن را عرض نمی کنیم. یک باب است. یک باب مفصل. امیرالمومنین می فرماید که زارَنا رَسُول الله. پیامبر به منزل ما آمد. به زیارت ما. یعنی من و دختر بزرگوارش. یک روزی. ما آن روز غذا داشتیم. اتفاقا آن روز غذا داشتیم. امیرالمومنین می رفت کار می کرد. یک سطل آب از چاه... چاه هایشان عمیق بود. از این چاه عمیق یک سطل آب بیرون می کشید، یک خرما می دادند. بعد دوتا سطل می کشید، دوتا خرما می دادند. مثلا اینجوری. حالا کار کرده بود. آن روز پول داشت. یک چیزی برای غذا تهیه کرده بود. ما هم غذا را آوردیم که دست جمعی. خب ایشان غذا را میل کرد و بعد مثلا رفت یک گوشه ای. إلی جانِبِ البِیت. یک گوشه ای از اتاق. وَ صلّی. مشغول نماز شد. وَ خَرَّ ساجداً بعد هم به سجده افتاد. فَبَکی، فَأطالَ البُکاء گریه کرد و گریه اش طولانی شد. ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ فَمَا اجتَرَأَ مِنّا أهلَ البَیت أحدٌ یَسألُهُ عَن شَی‌ءٍ. هیچ کس از ماها که در این اتاق بودیم وگریه و رفتار ایشان را دیده بودیم جرأت نکردیم از ایشان سوال کنیم که چه شد؟ فَقامَ الحُسین عَلیه السَّلام. یَدرَج حَتَّی صَعِدَ عَلَی فَخِذَی رَسُول اللّه. حضرت حسین بلند شد. بچه دو ساله سه ساله چجوری راه می رود؟ اینجوری راه رفت و رفت روی دو زانوی پیامبر نشست. ثُمَّ قالَ: یا أبهِ ما یُبکِیکَ، پدر جان چه باعث شد تو گریه کنی؟ فرمود یا بُنَیَّ إنِّی نَظَرتُ إلیکُمُ الیُوم فَسُرِرتُ بِکُم سُروراً لَم أسِرَّ بِکُم قَبلَهُ مِثلَهُ. من به شماها نگاه کردم. یک جوری مسرور و خوشحال شدم که تا به حال این مقدار مسرور و خوشحال نشده بودم. خب آن آدم ها و آن فرزندان و آن نوه ها را اگر یک کسی می دید و خوشحال می شد، به اندازه همه عالم خوشحال می شد درست بود. خب؟ فَهَبِطَ إلیَّ جِبرَئیل فَأخبِرنِی أنّکُم قَتلی آمد و به من خبر داد که همه شما کشته اید. وَ إنَّ مَصارِعَکُم شَتّی قبرهای شما جاهای مختلف است. یکی نجف است. یکی کربلاست. یکی مشهد است. مثلا. فَحَمدتُ اللّه عَلَی ذلِک من حمد کردم. خدا را بر این حمد کردم. وَ سَألتُ لَکُمُ الخِیَرَة. برای شما از خدا خیر خواستم. که حالا به زبان بنده هرچه برایتان پیش می آید، خیر شما باشد. خب؟ فقالَ لَهُ. حضرت حسین. یا أبَه فَمَن یَزُورُ قُبُورَنا وَ یَتَعاهَدُها عَلَی تَشَتُّتَها؟ چه کسی به زیارت قبرهای ما می آید و این مثلا به زبان بنده این قبرها را می سازد؟ آباد می کند؟ آنجاها شهر می شود؟ چه کسی این کارها را می کند با اینکه این قبرها اینجور پراکنده است. قالَ: طَوائِفُ مِن أمَّتِی یک گروهی از امت من این کارها را می کنند. به زیارت ما می آیند و قبرهای ما را مثلا آباد می کنند. می سازند. برایش گنبد می گذارند. مثلا. یُرِیدُونَ بِذلِک بِرّی وَصِلَتی، این کارها را که می کنند، می خواهند به من خدمت بکنند. به عشق من این کار را می کنند. می خواهند با من صله کنند. یعنی پیوند مرا می خواهند. می خواهند با من پیوند کنند. این را دارم عرض می کنم که ببینید شما اگر از نجف بروید، هشتاد کیلومتر یا بیشتر پیاده می روید بعضی ها هم پابرهنه می روند. این راه را برای چه می رود؟ یُرِیدُونَ بِذلِک بِرّی وَصِلَتی. می خواهند به من نیکی بکنند. می خواهند با من صله بکنند. خب؟ أتَعاهَدَهُم فِی المُوقِف من در موقف قیامت می روم به سراغ شان. وَ آخَذُ بِأعضادِهِم بازویشان را می گیرم. فَاُنَّجّیهِم مِن أهوالِهِ وَ شَدائِدِهِ. از سختی های روز قیامت نجات شان می دهم. باز روایت بعدی دارد چه کسی؟ همان سوال چه کسی را آنجا دارد. همان حدیث است. یک ذره تفضیلش بیشتر است. عرض نمی کنم. می گویند طَائِفَهٌ مِن أمَّتِی یُرِیدُونَ بِذلِک بِرّی وَصِلَتی فإذا کانَ یَومَ القِیامَهِ شَهِدتُها بالمُوقِف. من در موقف قیامت شاهد خواهم بود. وَ أخَذتُ بِأعضادِهِا. بازوهای آنها را خواهم گرفت. آنها را نجات خواهم داد. وَاللهِ مِن أحوالِهِ وَ شَدائِدِهِ. من [آنها را از] سختی های قیامت [نجات می دهم.] سختی های قیامت شوخی نیست. نجات شان می دهم. خب. باز یک باب است که من فقط یک دانه اش را می خوانم. اتفاقا این هم مربوط است به روز عرفه. در روزهای زیارت حضرت حسین، مهم ترین روز را بزرگان و علما فرمودند روز پانزدهم شعبان است. بعد از آن عرفه است. و شاید زیارت شب جمعه و جمعه باز یک چیز فوق العاده ای است که حالا یک باب مفصل، یعنی باب های مفصلی درمورد زیارت شب جمعه دارد. لذا این دوستانی که می روند اگر توانستند [شب جمعه کربلا باشند.] یک کسی داشت سوال می کرد که برویم زیارت شب جمعه را درک کنیم؟ بروید زیارت شب جمعه را درک کنید و بعد دومرتبه از آنجا سوار شویم و به نجف برویم و از نجف پیاده بیاییم که زیارت اربعین پیاده را هم درک کرده باشیم. اینجا می فرماید که مَن عَطی قَبرَ الحُسِینِ بنِ عَلی عَلیه السلام بِعَرَفه غَلَبَهُ الله تَعالی سَلَجَ الصَّدر هرکس که به زیارت قبر حضرت حسین علیه السلام در عرفه برود، خدا او را بازمی گرداند. با قلب هایی که ... چه بگوییم؟ خنک شده. قلب های خنک شده. قلب های خنک شده را معنا کردند یعنی دیگر شک از دلش می رود. هرچه در دلش معتقد است، قطعی و یقینی می شود. ببینید. درد را دوا می کند. ما ممکن است خیلی جاها یک ذره هایی شک داشته باشیم. اگر کسی زیارت عرفه را برود، برمی گردد. خدا او را برمی گرداند. سَلَجَ الصَّدر. یک حدیث و دو حدیث و سه حدیث. معنی کردند. معنی را علامه مجلسی اول کرده. این سَلَجَ الصَّدر. قلب های خنک شده. سلج در زبان عربی یعنی برف. یخ. روایت دیگر. ظاهرا حمان بن اعین خدمت حضرت باقر علیه السلام رسید. فرمود که فَقَالَ لِی أبُوجَعفر. حضرت باقر فرمود. أبشِر یا حَمان فَمَن زارَ قُبُورَ شُهَداءِ آلِ مُحَمَّد یُریدُ اللهُ بِذلِکَ. خدا را یاد کرده است. زیارت با قصد قربت خالص بوده است. و اراده کرده است. صِلَهَ نَبِیِهِ. صله پیامبر را. می خواسته پیغمبر از او راضی شود. حالا اینجا پیغمبر را دارد. در جاهای دیگر دارد مثلا به امیرالمومنین و فاطمه زهرا. این نیت را داشته. ببینید نیت مهم است ها. نیت خالص. خَرَجَ مِن ذُنُوبِهِ کَیَومٍ وَلَدتهُ اُمُّهُ. مثل روزی که از مادر زاییده شده است، از گناهانش بیرون می آید. یک روایتی هم قبلا برایتان عرض کرده بودم. فَقالَ غَفَرَ الله وَالله. البته اینجا قاعدتا بِحَقِّه فرموده. یُریدُ بِهِ وَجهَ الله تَعالی وَ دارَ الآخِرَه. کسی که به قبر حضرت حسین مشرف می شود خدا را می خواهد. به نیت قربت به خدا و رضای خدا رفته است. خب امام فرمود غَفَرَ اللهُ وَالله. والله خدا می بخشد. ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ وَ ما تَأخَّر. گناهان گذشته و آینده اش را می آمرزد. بعد فرمود که. ثُمَّ قال. امام فرمود. ألَم أهلِف لَک؟ برایت قسم نخوردم؟ گفتم غَفَرَ اللهُ وَالله. برایت قسم نخوردم؟ برایت قسم نخوردم؟ برایت قسم نخوردم؟ انقدر مساله اش مسلم است. جُعِلتُ فِداک ما لِمَن عَطی قَبرَ الحُسِین عَلَیهِ السَّلام زائِراً لَه عارِفاً بِحَقِّه. کسی که به زیارت حضرت حسین رفته است، زیارت حضرت حسین، زیارت حضرت حسین، زائراً لَه خواسته است او را زیارت کند. عارِفاً بِحَقِّه او را زیارت کرده است. یُریدُ بِهِ وَجهَ الله تَعالی. خدا را خواسته است. رضای خدا را می خواسته است. آخرت را می خواسته است. ببینید اگر یک وقت یک جاهایی مشکل پیدا می شود، در اینها مشکل دارد. اگر من رفته ام زیارت یک چیزهایی نبوده، یک چیزهایی را ندیدم. یک چیزهایی را نچشیدم. یک اشکالاتی در اینهایش بوده. یُریدُ بِهِ وَجهَ الله تَعالی. فقط به خاطر خدا. فقط به خاطر خدا. فقط به خاطر صله پیامبر. فقط به خاطر رضای حضرت زهرا. به این نیت. خالص. هیچ چیز دیگر درونش نبوده. غَفَرَاللهُ وَاللهِ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ وَ ما تَأخَّر. که ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ وَ ما تَأخَّر [یعنی] گناهان فردایش را هم می آمرزد. عرض کردم [درمورد] گناهان فردا را می آمرزد چه گفته بودند؟ چه؟ این دیگر گناه نمی کند. دیگر گناه نمی کند. آخر وقتی آدم گناه می کند، قدش کوچک است. بچه است گناه می کند. عقلانی داریم می گوییم ها. اگر عقل رشد کرده باشد، گناه نمی کند. اصلا نمی تواند گناه کند. در آن حدیث جنود عقل و جهل، به نظرم آنجا دارد که می گویند که هرکسی اینهایی که گفتیم دارد، مثلا فرض کنید تا قیام قیامت شکر خدا را بکند. اگر ندارد، تضرع کند. برای عقل تضرع کند. باز اگر یادتان باشد یک وقت های دیگر عرض کرده بودیم که عقل بهای بهشت است. آدم به بهای بهشتی که برود، می رود، خواهد رفت. عقل باید ببرد. با عقل و مقدار عقلی که می پردازد، به او بهشت خواهند داد. اینجا شما می روی مثلا برنج می خواهی. باید پول بپردازی. آنجا برای بهشت باید عقل ببری. اگر عقل آدم یک ذره ها، یک ذره رشد کرده باشد، دیگر نمی خواهد گناه کند. دلش پر پر نمی زند برای مثلا یک نگاه کردن. یک حرفی می خواهند بزند علیه یک نفر که دشمن خودش حساب می کند. این دلش پر پر نمی زند که من یک کسی را گیر بیاورم و این بنده خدا را بر باد فنا بدهم. آبرویش را ببرم. مثلا. از این گناهان. اگر من دلم یک همچین جور پرپرهایی می زند، معلوم می شود هنوز ... ببینید اگر یادتان باشد یک حداقل می گوییم. یک حداقل. آن حداقل از رشد ایمان که حالا شما اسم رشد ایمان را بگذار رشد عقل. چون عقل های ما یک چیز است. عقل و ایمان یک چیز است. همه خوبی ها عقل است. همه خوبی ها ایمان است. یعنی کسی ایمان دارد، سخاوتمند هم هست. کسی که عقل دارد، سخاوتمند هم هست. سخاوت عقل است. ایمان است. سخاوت است. من که بخل دارم، کمبود ایمان دارم. کمبود عقل دارم. آقا اتفاقا این خیلی چیز خوبی است. من می توانم تمرین کنم. آدم می تواند سخاوت را تمرین کند. خب اگر داری سخاوت را تمرین می کنی، سختت است. اولش آدم سختش است. یک آقای بزرگواری از خویشان ما بود خیلی آدم خوبی بود. مدیر مدرسه بود. معلم مدرسه بود. گفت اولین باری که من خمس دادم، فکر می کنم پنج ریال بود. حساب کردم. خمسم شد پنج ریال. البته پنج ریال آن وقت یک مقدار قیمت داشت. پنج ریال خمس دادم. چه بود؟ غَفَرَاللهُ وَاللهِ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ وَ ما تَأخَّر. اگر شما به آن نیت، به آن نیت خالص به زیارت امام حسین بروی، دیگر گناه نمی کنی. یک کسی رفته بود. حالا آن فردش هم باز معلوم است. خدا طیب حاج رضایی جریان خرداد 42 را رحمت کند. این یک برادری داشت. مثلا آدم متدین خوبی بود. رفته بود پیش یکی از بزرگان از علما. آقا این برادرم را چکار کنم؟ ببرش کربلا. اگر دیدی آنجا تکان خورد، امیدوار باش. برویم کربلا؟ بردش کربلا. متاسفانه این، این تیره ها، اینها تقریبا، تمام شده اند. این گفته بود رفتیم همه اش تو فکر بودم خدایا چه می شود؟ تا چشمش به گنبد افتاد، حالش به هم خورد. خدا نصیب کند. تمام شد. تمام شد. کنار گذاشت. همه آن چیزها را کنار گذاشت. یک جوجه لاتی بود که با این یک خورده حسابی داشت. یک وقت ایشان داشت از محله آنها عبور می کرد. از پشت سر آمده بود و یک چاقو زده بود. یا مثلا نمی دانم چجوری. به نظرم گفت ایشان هم دستش را گرفته روی شکمش که روده ها ریخته بیرون. گرفت و ماشین سوار شد و رفت بیمارستان. دو سه ماه طول کشید تا توانست از بیمارستان بیرون بیاید. خب. تنهایی بلند شد رفت به محل او. محله انها. این یواشکی در تاریکی و چه آمده زده. حالا من رفتم به محل آنها. یک وقتی که هوا روشن است. چراغ برق هست. این هم هست. خب مثلا آن زیر دست هایش ایستاده اند. گفته بود که حیف من توبه کردم. حیف توبه کردم. نمی توانم تلافی کنم. فقط یک چکش زده بود. توبه چک که نکرده بود که. چاقو کشی دیگر تمام. بستیم و گذاشتیم جیب مان. خدا رحمتش کند. إذا کانَ یَومَ القِیامَهِ نادا مُنادٍ أینَ زُوّارِ الحُسِین إبنِ علیٍ علیه السلام. روز قیامت که می شود یک منادی ندا می کند که کسانی که زائران حضرت حسین بوده اند، چه کسانی هستند؟ البته یک لفظ زوار دارد. نه زائر. خب شما یک مرتبه هم بروی، یک سفر هم که به زیارت حضرت حسین بروی، خب مثلا یک مقدار با همت تر باشد، مثلا سحر به زیارت می رود، نزدیک ظهر به زیارت می رود. عصر به زیارت می رود. مثلا اینجوری. بالخصوص اگر راه هم دور نباشد. مثلا. پس می شود زوّار. چون زوّار یعنی کسی که زیاد زیارت کرده. خب. فَیَقُوم عُنُقٌ مِنَ النّاس. یک دسته ای از مردم از جا برمی خیزند.لا یُحسیهِم الّا الله. هیچ کس جز خدا تعدادشان را نمی داند. حالا مثلا تعداد کسانی که به زیارت اربعین می روند مثلا می گویند بیست میلیون نفر. حالا دقیق که نمی توانند بگویند که. جز خدا نمی تواند آنها را شماره کند. دقت کنید. فَیَقُولُ لَهُم ما أرَدتُم بِزیارَتِ قَبرِ الحُسین. چه نیت داشتی؟ نیت تان از زیارت قبر حضرت حسین چه بود؟ وَیَقُولُونَ یا رَبِّ عَطَیناهُ حُبّاً لِرَسُولِ الله. ما به خاطر علاقه به پیامبر که ایشان فرزند پیامبر است، وَ حُبّاً لِعَلییٍ وَ فاطِمَهَ علیهم السلام و به خاطر حب امیرالمومنین و حضرت صدیقه طاهره وَ رَحمهً لَهُ. دلمان برای ایشان می سوخت. حوادث ایشان را که به یاد می آوردیم دلمان می سوخت. مِن مَرتُکبَ منهُ. آنچه که درمورد ایشان انجام شده است. فَیُقالُ لَهُم آن وقت به آنها گفته می شود هذا مُحَمَّدٌ وَ عَلیٌ وَ فاطِمَهُ و الحسنُ و الحُسَین وَ ألحِقُوا بِهِم. اینها پنج تن اند. شما بروید به آنها ملحق بشوید. فأنتُم مَعَهُم فِی دَرَجَتِهِم. شما همراه آنها... ببینید آن نیت را یادتان نرود. ما أرَدتُم بِزِیارَتِ قَبرِ الحُسین؟ چه نیتی در زیارت قبر حضرت حسین داشتید؟ گفتند حُبّاً لِرَسُولِ الله. زیارت مان خالص خالص بود. فألحِقُوا بِهِم. به آنها ملحق بشوید. فأنتُم مَعَهُم فِی دَرَجَتِهِم. شما با آنها هستید. در درجه آنها هستید. ألحِقُوا بِلِقاءِ رَسُولِ الله. ملحق بشوید و زیر پرچم رسول خدا بروید. فَیَنطَلِقونَ إلی لِواءِ رَسول الله. فَیَکونَ فی ظِلِّهِ. آنها می روند به زیر پرچم پیامبر. در زیر سایه آن پرچم قرار می گیرند. وَ لِواءُ فی یَدِ عَلیٍ علیه السلام. صاحب پرچم رسول خدا امیرالمومنین است. حَتّی یَدخُلوُنَ الجَنَّهَ جَمیعاً فَیَکُونُونَ اَمامَ اللِّواءِ وَ عَن یَمینِهِ و عَن یَسارِهِ. یک دسته جلوی این پرچم اند. یک دسته دست راست اند. یک دسته دست چپ اند. عرضم تمام شد. عرضم ناقص ماند و تمام شد. یک نفر از یمن آمده بود خدمت حضرت صادق. برای چه آمدی؟ می گوید که فِی ما جِئتَ هاهُنا؟ به چه دلیل آمدی اینجا؟ جِئتُ زائِراً لِلحُسین علیه السلام. من به قصد زیارت حضرت حسین از یمن آمدم. دو هزار کیلومتر راه آمدم. آن زمان ها. من قصدم لَیسَ إلّا أن اُصَلّیَ أنَّهُ. بروم دو رکعت نماز نزد قبر حضرت حسین بخوانم. آن حضرت را زیارت کنم. بر آن حضرت سلام کنم و برگردم پیش زن و بچه ام. حضرت صادق فرمود وَ ما تَرَونَ فِی زیارَتی. در زیارت آن حضرت چه دیدی؟ گفت نَری فِی زِیارَتِهِ البَرَکَه فِی أنفُسَنا. من برکت دیدم. برای بچه هایم. برای خانواده ام. در اموالم. در زندگی ام. قضاء حوائجم. همه این برکت ها را در زیارت ایشان دیده ام. امام فرمود که أفَلا أزیدُکَ مِن فَضلِهِ؟ من اضافه ترش را برایت بگویم؟ عرض کرد زِدنی یابنَ رَسُولِ الله. فرمود أنَّ زیارَتَ الحُسین تَعدِلُ حَجَّهً مَقبُولَهً زاکِیَهً مَعَ رَسُولِ الله. زیارت قبر ایشان معادل یک حج قبول شده پاکیزه همراه پیامبر است. این گفت آقا أنَّ زیارَتَ الحُسین تَعدِلُ حَجَّهً مَقبُولَهً زاکِیَهً مَعَ رَسُولِ الله (صلی الله علیه و آله و سلم). فَتَعَجَّبَ مِن ذلِک. از این تعجب کرد. فرمود إی وَالله، امام فرمود بله به خدا قسم. وَ حَجَّتَین مَبرُورَتَین دو تا حج. دوتا حج قبول. مُتَقَّبَّلَتَین زاکیَتَین. حج پاکیزه. قبول شده. با پیامبر. مثلا بگوییم تعجبش بیشتر شد. فَلَم یَزَل أبُوعَبدِالله عَلَیهِ السَّلام. هی امام صادق دارید زیاد می کند. یَزید. فرمود تا اینجا که ثَلاثِینَ حَجَّهً مَبرورَتاً مُتَقَّبَّلهً زاکِیهً. تا سی تا حج رساند. حالا خدا برای همه ما نصیب کند. همه کسانی که آرزویش را دارند. آنهایی که رفتند که به زیارت بروند. ان شاء الله به زیارت برسند. زیارت شان قبول بشود. حاجت هایشان برآورده بشود. به سلامتی کامل بروند. به سلامتی کامل بازگردند. شما هم یک صلوات بفرستید.

 

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای