جلسه پنج شنبه 1401/11/6
به این که در شبانه روز نمازخوان هیچ گناهی نکرده باشد. چون هیچ گناهی نکرده نمازش شده نماز خوب با این دو رکعت نماز خوب، به بهای دو رکعت نماز خوب بهشت می دهند. دعای مستجاب دارد این آدم. مستجاب الدعوه می شود.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم

والصلاة و السلام علی سیدنا و نبینا خاتم الانبیاء و المرسلین و اولیائک المقربین

((والصلاة و السلام علی سیدنا و نبیا خاتم النبیین اباالقاسم محمد (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیّما بقیة الله فی الارضین سیما بقیة الله فی العالمین ارواحنا و ارواح العالمین له الفداء و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین. ))

ماهی که درش هستیم ماه رجب است. ماه رجب از ماههای مهم سال است. دستورات زیاد درش هست، دعاهای خیلی خوب هست ،مفاتیح الجنان را نگاه کنید هفت هشت دعا نقل کرده، یکی اش همین دعای بعد هر نماز  «یا من ارجوه لکل خیر» که خود این دعا خیلی قشنگ است. یک نمازهایی هر شب دارد. دو رکعت نماز هر شب و نمازهای دیگر هم دارد مثلا شب اول این نماز، شب دوم این نماز، شب سوم این نماز و... این هم یک سلسله دستوراتی دارد. دستور هزار بار لا اله الا الله در شبهای این ماه هست. و دستور هزار بار، ده هزار بار سوره در این ماه. همینطور آزاد بخونید، هر وقت بیکار هستید  «قل هو الله احد» بخوانید. اینها نتیجه اش یک چیزی می شود. حالا در بحث بعدی عرض می کنیم. و از همه مهم تر اگر یادتان باشد پیامبر یک خطبه، یک سخنرانی داشتند قبل از ماه رمضان. فضایل ماه رمضان را فرمودند و عظمت ماه رمضان را تا آخر. در پایان امیرالمؤمنین علیه السلام از ایشان سوال کرد که  «آقا افضل اعمال در این ماه چیست؟» شنیدید که افضل اعمال در این ماه که ماه رمضان هست چیست؟ مهم ترین ماه در طول سال ماه رمضان است و در این ماه افضل اعمال چیست؟ از همه کارها قیمتش بیشتر چیست؟ چه فرمود؟ فرمود:  «الورع عن محارم الله» پرهیز از گناه.

آقا پرهیز از گناه دو رکعت نماز صبح ما را می کند هزار رکعت. مثل دارم میگویم.

یعنی دو رکعت شما قبول می شود. با دو رکعت هم اگر یادتان باشد بهشت میدهند، به دو رکعت نماز، نماز خوب. چطور خوب میشود؟ به این که در شبانه روز نمازخوان هیچ گناهی نکرده باشد. چون هیچ گناهی نکرده نمازش شده نماز خوب با این دو رکعت نماز خوب، به بهای دو رکعت نماز خوب بهشت می دهند. دعای مستجاب دارد این آدم. مستجاب الدعوه می شود. اگر یادتان باشد از پیامبر سوال کردند یا خودشان فرمودند:  «داعکم الذنوب» درد شما گناه است. چیزهای دیگر درد نیست. اگر سردرد گرفتی گناه نکرده بودی و سردرد گرفتی دیگر آن درد نیست، آن درد شفا است. آن آقای بزرگوار هست، خیلی آقای خوبی بوده که از داستانش مشخص می شود چقدر خوب. با دوستانش مشرف می شوند محضر امام رضا علیه السلام. دیدند ایشان رفته اند بالای سر حضرت مثل اینکه دارد گفتگو می کند. بعد آخرش شنیدند که ایشان با همان لهجه خودش میگوید:  «نه نمی خوام.»(با لهجه یزدی) آقا چی نمی خواهی؟ فرمود: عرض کردم آقا من یک زخم هایی دارم در وضو روی پوست دستم، یک وضو که میخواهم بگیرم تقریبا نیم ساعت سه ربع طول می کشد تا خونها رو پاک بکنم، آب بکشم خیلی به زحمتم. امام فرمود که اگر خوب بشود یک مقاماتی را در بهشت از دست میدهی، یک مقامی خدا برایت قرارداده به خاطر این زخم ها.» پس این درد دوا است.

چه عرض کردم، اینکه شما فقط دردتان گناه است. شما فقط یک مشکل دارید؟ ایران فقط یک مشکل دارد. جهان یک مشکل دارد. شما تک تک تان، بنده حقیر که در خدمتتان هستم فقط یک مشکل دارم: گناه. اگر گناه نکنیم هیچ مشکلی نداریم. هرچی برایمان پیش بیاید دارند به ما جایزه می دهند.

هر چه برایت پیش بیاید، دارند بهت جایزه می دهند، سکه طلا می دهند، حالا خودت ممکن است متوجه نشوی. ممکن هم هست متوجه بشوی.

یک داستان از حاج آقا حق شناس یادم آمد. ایشان فرمود: یک شبی من با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صحبت می کردم. و به ایشان گله می کردم که: آقا من یک روز خوش نداشتم(مثلا حالا به زبان بنده، چون هر یکی دو ماه یک بار ایشان باید می رفت بیمارستان، دائما دکتر و دارو و....) (حضرت) فرمود: آن سال که رفتی بیمارستان مشکل داشتی عمل کردی این را به تو دادیم (یک چیزی، چیزهایی که ما اسمش را هم نشنیدیم.)سال بعد این را به تو دادیم، هر مشکلی برایت پیش آمد یک تحفه ای به تو دادیم.

تحفه های آنجا هم آنقدر است که تمام شدنی نیست.

این اواخر فرمود: من را بردند بهشتم را دیدم.

(خیلی حرف است.) دو برابر کره زمین بود. من را بردند سر قبر پنهان حضرت زهرا سلام الله علیها.

معلوم است که ایشان شده منّا

به سلمان فرمودند:  « انت منا اهل البیت» سلمان از خانواده ما است، با ما قوم و خویش شده است.

این سر است دیگر، قبر باید پوشیده باشد تا زمان ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، اما این سرِّ پوشیده را برده اند و به ایشان نشان داده اند. یعنی ایشان اهل سر شده، با اهل بیت با امام زمان خصوصی شده، از بچه های خودشان شده، اگر یادتان باشد این را هم عرض کرده ام که یک آقایی بود به نام سعد، این آقا با چهار پنج پشت پسر مروان بود. مروان ملعون، مروان خیلی آدم بدی بود. پست و پلید بود. خیلی مشکل ساز بود برای دین. سعد همینطور داشت اشک می ریخت و ناله می کرد و صدای گریه اش بلند بود، آمد خدمت امام صادق علیه السلام،

امام پرسید: چه خبر؟ چی شده؟

عرض کرد که آقا من از ازل بدبختم چون از خانواده بنی امیه ام. شما وقتی خانواده بنی امیه را لعنت می کنید این «لعن الله بنی امیة قاطبةً» یعنی خدایا همه بنی امیه را لعنت کن. من راه نجاتی ندارم.

فرمودند: تو از آنها نیستی، تو از مایی. چون با ما دوستی، طبق دستورات ما دقیق عمل می کنی، از مایی.

این راه از ما شدن است. همه ما می توانیم  «منّا» بشویم. همت میخواهد.

چه می گفتیم؟ پیامبر به امیر المومنین علیه السلام فرمود : افضل عبادات ماه رمضان دوری از گناه است.

تو روزه بگیر، نماز بخوان، گناه نکن بقیه ش را هم بخواب. مثلا فرض کن یک کلمه قرآن هم نخوان، بهترین کارهای عالم را کردی، چون هیچ گناه نکردی در این ماه. حالا در این ماه چه؟ در ماه رجب چه؟ اگر از امام زمان بپرسید که آقا افضل اعمال ماه رجب چیست؟  رجب ماه بهشتی است ها، ماه بهشتی است. ما وقتی جوان بودیم و گناهانمان انقدر زیاد نشده بود مزه بهشت را در این ماه می چشیدیم. شیرینی بهشت را در این ماه می چشیدیم. امام زمان به ما جواب می دهند که:  «پرهیز از گناه» بهترین عملی است که در این ماه می توانید انجام بدهید. سوره توحید یک دانه هم نخواندی نخواندی اگر هیچ گناهی نکردی بهترین کار را کردی.

آقا اینکه هیچ گناه نکردی خیلی است، قیمتی دارد.

((اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم))

می فرمایند برای آدمی زاد دو تا عقل وجود دارد. عقل نظری و عقل عملی.

عقل نظری همان است که به همه به درجات داده اند. می روند هوششان را امتحان می کنند. شماره هوششان می شود مثلا هفتاد، هشتاد، صد حد متعادلش است. نمی دانم ریگان بود یا بعدی که گفته بودند او احمق ترین رییس جمهور آمریکا است. از نظر هوش که حساب شده این از همه کمتر بوده است. حالا.

این هوشی است که با تست روانشناسی مقدارش شمرده می شود. شما که هوشت صد است در طول عمرت هرچقدر زحمت بکشی نمی شود صد و ده.

یک عقل عملی هم داریم.

عقل عملی عقلی است که شما بکوشی می توانی زیادش کنی. عقل عملی عقلی است که با زحمت زیاد میشود، انسان با عقل نظری دو دو تا چهارتا را می فهمد، با عقل عملی هم می فهمد کسی به کسی ظلم کرد بدش بیاید. اوقاتش تلخ بشود. مثلا فکر می کند در مورد مردم یمن ، غصه می خورد. این عقل عملی است یعنی قدرت تشخیص خوبی و بدی. این  می تواند رشد کند، شما اگر زحمت بکشی رشد می کنی و مهمش این است که این بهای بهشت است. شما این را باید بدهی تا بهشت راهت بدهند. و درجه ای هم که در بهشت پیدا می کنی با عقل عملی پیدا می کنی. طبقات و درجات بهشت هم به تعداد آیات قران است. مثلا اگر قرآن شش هزار آیه دارد، طبقات بهشت هم شش هزار تا است. بین این طبقه و طبقه بالایی چقدر فاصله است؟ مثل این است که الان شما میروید زیر آسمان و ستاره ها را می بینید. اینقدر است فاصله بین این طبقه به طبقه بعد.

یک آقای بزرگواری بود به نام آقای پهلوانی. البته احتمالا اسم شناسنامه ای اش چیز دیگری بود که فعلا یادم نیست. آقای پهلوانی استاد اخلاق دوره اخیر حوزه علمیه قم بود. شاگرد علامه طباطبایی بود و با کمک ایشان (خیلی خوبه که آدم یک چیزی را می خواهد امشب، با آن بزرگوار تماس می گیرد، خدمت آن بزرگوار مثلا یک سوره قرآن می خواند، ایشان به خوابت می آید و مشکلت را می گوید و حل میکند،) اینجور بود ایشان. این آقای پهلوانی صبح های زود روز جمعه می آمد سر قبر آقای طباطبایی. آنجا مشاهده می کند یا برایش می گویند که یکی از بزرگانی که آنجا دفن هستند(خب مردان بزرگی آنجا هستند. انواع مردان بزرگ. اگر رفتید زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها آنجا اسمها به دیوارها نوشته شده) و قبر بلندی دارد، گفتند  آقای طباطبایی آمده به دیدن ایشان. بعد که ملاقات تمام می شود و آقا می خواهند خداحافظی کنند و بروند، ایشان می گوید که من دلم میخواهد بیایم خدمت شما و بازدید شما. هر دیدنی بازدیدی دارد دیگر، علامه طباطبایی فرمودند که من نوزده مرتبه از شما بالاترم اگر بخواهید بیایید آنجا باید اجازه بگیریم. از گرداننده عالم در آنجا مثلا از امیرالمؤمنین اجازه بگیریم که مثلا شما نیم ساعت بیایید در درجه نوزدهم. حالا ایشان یک کسی بودها، یک کسی بود که شاید صد پله بالا رفته بود. اما حالا می گویند که اگر بخواهی بیایی پیش من من بیشتر زحمت کشیدم، زحمت عقلی، زحمت عملی.

حالا...

چی گفتیم؟ عقل عملی. عقل عملی عقلی است که امکان رشد دارد. شما اگر زحمت بکشی در عقل عملی می توانی تا اعلی علیین بروی و هرچقدر زحمت بکشی آنجا عقلت قوت بیشتری پیدا میکند، درجه بهشتی ات بالاتر است.

ببینید یک کسی فرض کنید جبهه رفته، همین جوانها، بچه هایی که رفتند جبهه، بسیجی بود یا سرباز بود. این ممکن بود اوایل کمی از سر و صدای انفجارها تکانی بخورد، چند روز که می گذشت دیگر تکان نمی خورد، اگر کنارش هم یک خمپاره به زمین می خورد خودش را حفظ می کرد، کاری می کرد که سالم بماند و نمی ترسید. یعنی یواش یواش ترس از دلش می رفت. ترس از دل آدم برود چه می شود؟ می شود شجاعت. شجاعت چیست آقا؟ همان عقل است.

یک قوم وخویشی داشتیم خیلی مرد خوبی بود، خیلی. می گفت من اولین بار که خمسم را دادم، پنج ریال شد. البته آن وقت پنج ریال قیمت داشت مثل زمان بی برکتی ما نبود. سال بعد که می خواستم خمسم را بدهم مثلا ده تومان دادم. بار اول باید از پنج زار بگذره، از پنج زار گذشتن راحت بود اما سال بعد که شد ده تومان یک کمی سخت است. این هم ده تومان خمسش را می دهد دلش باز تر می شود. گشاد تر می شود سینه اش. شرح صدر. بعد هم می رسد مثلا به ده هزار تومان صد هزار تومان، چندین، چندین چندین میلیون و بعضی اوقات خمس های میلیاردی می شود دیگر، راحت یک میلیارد خمس را میدهد. چون روز اول که بنا بود پنج ریال بدهد داد سال دوم که بنا بود ده تومان بدهد داد، این مدام رشد کرد. یعنی سخاوتمندی اش قوت گرفت. صفت سخاوت در این شخص قوت گرفت تا جایی که اگر بگویند صد میلیارد خمست شده راحت می دهد. اصلا محاسبه نمی کند. به حساب دار می گوید صد هزار میلیارد بریز به حساب فلان جا. راحت.

کارهای خوب را آدم اگر تکرار کند و ذره ذره زیاد کند صفات خوب درش قوت میگیرد. (دقت کنید.) آن روز اول آن سرباز می ترسید یک ذره ده روز بعد کنارش خمپاره هم می خورد نمی ترسید. یعنی شجاعت پیدا کرده بود، در اثر تمرین صفات خوب در آدم قوت میگیرد. یک خط در میان نباید باشد. این مهم است، ما گاهی یک خط در میان کار می کنیم. یک شب بیدار می شویم، مثلا نیم ساعت به اذان است. نماز شب می خوانیم. فردا شب چه؟ باید نیم ساعت قبل را بلند شوی، تا عادت کنی و بتوانی یک ساعت هم بیدار باشی. این بیدار شدن یک ساعت بیشتر است خیلی مثلا سنگین تر حساب می شود و اصلا کِیفش می شود این بیداری. ما مثلا ممکن است نافله سختمان باشد. به نظرم من دو نافله را عرض کردم دو رکعت نماز نشسته بعد از نماز عشا. اسمش چه بود؟ وُتِیره یعنی وتر کوچولو. وتر کدام است؟ نماز یک رکعت آخر نماز شب. اگر کسی این نماز نشسته را بخواند از نماز شب بهره برده، بهره نماز شب را برده.

دوم نمازی که عرض کردم نافله صبح بود. نافله صبح از همه نافله ها قیمتش بیشتر ایت. ارزشش بیشتر است.

چه عرض می کردم؟ در اثر تکرار عمل خوب، عمل خوب تبدیل می شود به صفت خوب. همانطور که در اثر تکرار عمل بد یک صفت بد در انسان ایجاد می شود. کسی که آدم می کشد فرض کن اصحاب صدام. اگر میگفت صد نفر را سر ببرید سر می بریدند. به مسلسل ببندید می کردند و هیچ غصه ای هم نمی خوردند. ظهر همان جور مثل دیروز سر ظرف غذا می نشست و غذایش را می خورد. شب هم راحت می خوابید. این در اثر تکرار عمل بد، برایش صفت شده و ناراحت نیست از این.

فقیر اول آمد رد کرد، فقیر دوم رد کرد، فقیر سوم رد کرد، یک کسی خیلی بیچاره آمد پیشش هرچه هم التماس کرد اهمیت نداد. این بعدش اوقاتش تلخ نیست چون تکرار و تمرین کرده در جواب دادن فقیر بیچاره.

شدی دل سنگ. دل سنگ در اثر عمل بد و تکرار عمل بد، و بالعکس صفات خوب مثل سخاوت که من مثالش را در مورد خمس عرض کردم، در اثر تکرار است، تکرار. تکرار بذل و بخشش در آدم سخاوت را بوجود می آورد، رشد می کند رشد می کند همه عالم را هم بخواهد بدهد سختش نیست. همه عالم را داشته باشد مال خودش باشد، بخواهد به جایی بدهد سختش نمی شود. این می شود سخی.

در زیارت جامعه خواندیم:  «عادتکم الاحسان...» (به امام عرض می کنیم، به حضرت رضا علیه السلام عرض می کنیم)  «عادتکم الاحسان و سجیتکم الکرم» یعنی آن صفت عمق جانی شما کرم است. سختت نیست اگر از ما دستگیری کنی، ما را راه بدهی به خانه ات، حاجت های ما را برآورده کنی، دعا کنی خدا گناهان ما را بیامرزد، بر تو سخت نخواهد بود، چون سجیتت این است یعنی صفت باطنیات.

خب چه شد؟ گفتیم یک عقل نظری داریم، با این عقل نظری شما ریاضیات حل می کنید بعد هم هرچقدر بالاتر می روی  ریاضیات بالاتری یاد می گیری و...

و یک عقل عملی، عقل عملی را می شود تقویت کرد. عقل عملی چیست؟ سخاوت، شجاعت، کرم، گذشت،... همه صفت های خوب عقل است. کسی که گذشت ندارد یعنی یک بخش عقل عملی اش ناقص است. کسی که سخاوت ندارد یک بخشی از عقلش ناقص است. کسی که شجاعت ندارد یک بخش از عقلش ناقص است. اگر اینها باشد، به عنوان بهای بهشت از شما می گیرند و قبول می کنند. شما می روید آنجا عمل نمی برید

حدیث چه بود؟  «اَلعَقلُ ما عُبِدَ بِه الرَّحمن و اکْتُسِبَ به الجَنان» (این حدیث را حفظ کنید)

بهشت کسب می شود با عقل.

عشق امام حسین علیه السلام چیست؟ یک بخش از عقل است. کسی که عقلش کامل است امام حسین علیه السلام را صد در صد دوست دارد. از سر و جان خودش برای امام حسین علیه السلام راحت میگذرد، از سر محبت. محبت امام حسین علیه السلام، محبت خدا بفرمایید ایمان، ترس از قیامت و حساب، همه اینها جزو عقل عملی است. همه اش قابل‌ کسب است. شما اگر راه را ادامه بدهید مثلا در مورد خمس یواش یواش می رسید به عقل سخاوت، سخاوت یک عقل است دیگر. اگر الان در کارهای رزمی مثلا شرکت کنید، یواش یواش ترسها می ریزد و شجاعت پیدا می شود. این می شود عقل. شجاعت عقل است. حضرت امام کتابی نوشته اند در شرح جنود عقل و جهل. یک کمی هم قاعدتا فنی است. در آن کتاب روایتی آمده است که خدای متعال عقل را خلق کرد و جهل را. به عقل فرمود که می خواهم به تو سپاه بدهم(جنود). هفتاد و پنج جند به عقل داد. جهل گله و شکایت کرد. به او هم فرمود هفتاد و پنج جند هم به تو می دهیم. نفاق یک جند جهل است. دروغگویی یک جند جهل است. این ها هم قابل کسب است.

آقا سخاوت هم قابل کسب است. شما بیشتر به فقرا بده ذره ذره بیشتر بده، راحت می شوی عادت میشود برایت بذل و بخشش

یک فقیری آمد در خانه امیرالمومنین علی علیه السلام حضرت (فرض کن) به قنبر فرمودند به او هزارتا بده. (قنبر گفت) هزارتا چی بدم؟ فرمود برای من که فرق نمی کند.

ببینید برای او چه چیزی فرق می کند؟ هزار تا سکه طلا بدهم بیشتر او را خوشحال میکند. پس سکه طلا بده، هیچ فرقی نمی کند حتی اگر همه عالم هم در مشتش باشد و به یک فقیر بدهد. سرچشمه بقا به دست تو است...

هیچ جا هیچ کمبودی پیدا نمی شود اگر شد برای این است که سرچشمه بقا دست تو نیست که هست.

خب...

آقا شما هرچه کار خوب بکنی، سحر بیدار بشوی، نمازهایت را اول وقت بخوانی، نمازهایت را به جماعت بخوانی، ماه رجب را روزه بگیری، (رفقای جوان سابق ما تقریبا همه ماه رجب را روزه می گرفتند) خیلی روزهای خوب هست، مثلا روز اول روز خیلی خوبی است. روز ٢٧ روز خیلی خوبی است. در مفاتیح نگاه کنید، یک روز روزه معادل شصت روز هفتاد روز است. اینقدر قیمتش زیاد است. روزه ماه رجب بگیری داری روی عقلت کار می کنی، آن  «قل هو الله» ها را بخوانی داری روی عقلت کار می کنی، و تقویتش می کنی بخصوص اگر انسان این کارهای خوبی که می کند گناه نکند و گناه بینش سر در نیاورد، یک گناه هم نباشد قیمتش بیشتر می شود، عمل خوب شما در اثر ترک گناه قیمتش بالا می رود. عرض کردیم که با دو رکعت نماز بهشت می دهند. اگر دو رکعت نماز خوب بخوانی، نماز خوب نمازی است که هیچ گناهی برای صاحبش نوشته نشده باشد. با همین دو رکعت بهشت می دهند، دعا مستجاب می شود، پس ببینید بهشت بهایش عقل است. عقل یعنی چه؟ یعنی عقل عملی. عقل عملی آن چیزی است که با عمل خیر و خالص رشد می کند، روز به روز زیاد می شود. هرچه همت کنیم می توانیم مرتبه بالاتری از عقل را به دست بیاوریم. همت می خواهد،

 ((السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعل الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین))

نام مبارک حضرت عباس را به نظرم در صحبت بردیم. بدنش پر از تیر بود دیگر، هر تیر تازه ای که به این بدن می خورد نتیجه اش را در دلش می فهمید. سینه گشاده تر می شد، قلبش نورانی تر می شد، خوشحال تر می شد، محبت امام حسین علیه السلام در دلش بیشتر می شد. آن کاری که در نهر علقمه کرد خیلی کار بود. دستش را کرد زیر آب و آورد تا کنار لب  «و ذکر عطش الحسین علیه السلام» امامم تشنه است من آب بخورم.

آب را به سوی آب پرتاب کرد.  «و رمی الماء» رمی یعنی پرتاب کرد. بعد هم رفت به نخلستان تا تیر به مشک نخورد و مشک سالم بماند. نتیجه اش چه شد؟ دو تا دستش را از دست داد. دیگر قدرت دفاع از خودش نداشت. وقتی از نخلستان آمد بیرون، مشک را به دندان گرفته بود و از دو دستش هم خون شاید فواره می کرد. عمر سعدچهار هزار تیر انداز را محافظ نهر علقمه گذاشته بود، شب نهم این آقایان بیست تا مشک آب گرفتند، از نهر پر کردند و بردند به خیمه. برای اینکه دوباره این اتفاق نیفتد، پانصد تیرانداز بود، تبدیلش کردند به چهار هزار تیرانداز. حالا چهار هزار تیرانداز یک عدد هدف دارند. هر مقداری از این تیرها خطا برود یک عدد زیادی از این تیرها به هدف می خورد. من عرض می کردم شاید این طوری باشد که اصلا تیرها که به تنش می خورد دردش نمی آمد، کی تیر ها درد برایش آورد، وقتی که تیر به مشک خورد و آبها ریخت. حالا صد تا دویست تا سیصد تا تیری که به بدنش خورده درد گرفت، حالا دشمن هم وقتی می بیند این مرد جنگی دست ندارد از خودش نمی تواند دفاع کند آمد جلو، مثلا از فاصله یک متری تیر می انداخت، این تیر عمیق تر... نیزه شمشیر، وقتی امام حسین علیه السلام آمد بالای سر، دیگر چیزی از عباس نمانده بود. دست را که زیر هر بخشی از بدن می برد بقیه بخش ها می ماند بر زمین. پاره پاره پاره، امام که این وضع را دید فرمود چاره ام بیچاره شد. روضه خوانهای قدیم می گفتند چاره ام بیچاره شد.  «قلت حیلتی» دیگر راه بسته شد. من برای دفاع از حرم تنها شدم. من قبلا دوتایی دفاع می کردم جلوی دشمن اما الان تنها شدم. من فکر نمی کنم حضرت عباس علیه السلام حال داشت و می توانست با برادرش صحبت کند. می گویند که فرمود تا من جان در بدنم هست من را به خیمه نبر، یک همچنین حرفی را من می گویم نمی شود، چون اصلا نمی توانست حرف بزند، مغزش پریشان شده بود، وقتی امام حسین علیه السلام آمد بالای سر، دید یک بدنِ روی زمین پخش شده است. و فرمود: «الآن ان کثر ظهری» کمرم با دیدن تو شکست. ایشان آخرین سربازش بود، فقط یک سرباز شش ماهه برایش مانده بود، بعد که به خیمه ها برگشت فرمود که آن بچه کوچکم را بیاورید من ببوسمش و وداع کنم. که هنوز صورت امام به صورت بچه نرسیده بود تیر رسید. جلوی چشم پدر مادر خواهر عمه ها بچه ذبح شد.

 به خون به نا حق ریخته علی اصغر فرج امام زمان ما را برسان.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای