جلسه پنج شنبه 1401/11/27
مدتی است دارم فکر میکنم، تازگی ها هم باز هم همینطور، که ما نمازمان را باید درست کنیم و وقتی نمازمان درست بشود هیچ مشکلی نخواهیم داشت. صراط، محاسبه، حضرت عزرائیل، فشار قبر، هیچ چیز، اگر نماز درست بشود. این زحمت دارد مقداری اما می ارزد. می دانید آدم وقتی که به نماز درست می رسد به گنج رسیده است. گنج بی پایان.

اعوذبالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلوة و السلام علی سیدنا و نبینا خاتم الانبیا و المرسلین اباالقاسم محمد (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و علی آله الطاهرین المعصومین سیما بقیة الله فی الارضین سیما بقیه الله فی العالمین ارواحنا و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین

 

مدتی است دارم فکر میکنم، تازگی ها هم باز هم همینطور، که ما نمازمان را باید درست کنیم و وقتی نمازمان درست بشود هیچ مشکلی نخواهیم داشت. صراط، محاسبه، حضرت عزرائیل، فشار قبر، هیچ چیز، اگر نماز درست بشود. این زحمت دارد مقداری اما می ارزد. می دانید آدم وقتی که به نماز درست می رسد به گنج رسیده است. گنج بی پایان. همین الان می رود بهشت، همین الان در بهشت است. وقتی نماز انسان درست است همین الان در بهشت است. لازم نیست این همه راه برود چون راه خیلی است، تا بهشت راه خیلی است. ما همین الان در بهشتیم اگر نمازمان درست باشد. این را چه کار کنیم؟ ببینید چند بار لا اله الا الله در نماز است؟ چند بار؟ حداقل دو تا در رکعت سوم و چهارم عشا، سوم و چهارم ظهر سوم و چهارم عصر.  «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر»

بنده معمولا نماز جماعت می خوانم پست سر یکی از دوستان، خب ایشان دارد ذکر خودش را می گوید، حس ما را که نمی تواند بفهمد، من می خواهم کمی با طعنی بگویم تا بفهمم چه می گویم. شما اگر نماز فرادا می خوانید این را می توانید :  «سبحان الله...» خب این را می فهمید چی است. خدای متعال هیچ عیب و نقصی، کمبودی ندارد. کمال محض است . صد در صد کمال؛ سبحان الله.

بعد«والحمدلله...» یک اصطلاحی طلبه ها دارند، می گویند که جمله خبری، جمله انشایی، یک وقت شما خبر می دهی که همه حمدها برای خدا است. یک وقت میگویی همه حمدها برای خدا است هرچه ستایش در عالم هست از آن خدا است. هرکس معشوق خودش را قربان صدقه می رود، مثلا ها: چشمت چطوری است، ابروت چجوری است و... دارد او را ستایش می کند، نمی فهمد. ما مثلا از کنار یک کاخ رد می شویم حظ می کنیم. یا دوست داریم. یک نقشه کش یک خانه در قم ساخته بود جداً ممتاز، همه چیز تمام. هم از روش های قدیمی معماری استفاده کرده بود، هم از روش های جدید. من گفتم برم ببینم در حد یک نگاه که چه کار کرده این؟

 من گفتم این را چشم می زنند. هرکس که از در این خونه باغ وارد میشود آن را چشم می زند آنقدر قشنگ بود. نشون داد که چندین جا کاشی سبز به کار برده بود. حالا من به نظرم کم بود ولی پنج شش تا کاشی سبز در ساختمان به کار برده بود. اگر شما انگشتر فیروزه دستتان باشد چشم کسی به شما نمی خورد. انگشتر فیروزه که سبز است چشم را رد میکند. در سحرهای ماه رمضان آقایی صحبت می کرد، یادتان هست؟ در مورد امیرالمومنین صحبت می کرد. خوب حرف میزد. بعد آمد شکایت کرد که من گرفتار شدم، گفتم یک انگشتر، بعد هم دیدم یک انگشتر به دستش، گرفته است. این رد میکند.

حالا من به آن معمار گفتم (شاید یک نابغه است تقریبا) که این کاشی ها کم است البته شاید هم اثر کند. من گفتم شاید نقاشی که این کرده معماری که این کرده طرحی که این ریخته من می گویم به به خیلی هم به به داشت، من دارم خدا را تعریف می کنم. چرا؟ چون خدا به او این عرضه را داده، خداوند نداده؟ پس کسی که به یک عرضه داری دارد به به می گوید به عرضه دهنده اش که بیشتر می گوید، تعریف او که بیشتر است. او کیست که این یک ذره از کارهایش است. بله؟

کسی که امیرالمؤمنین را ساخته، وقتی شما فضایل امیرالمومنین را به به می گویید، شکر خدا حمد خدا می کنید، در واقع سازنده اش را دارید حمد می کنید. داری حمد او را می کنی، هر حمدی در عالم هست بر می گردد به خدا، اگر انسان اینطور بتواند بفهمد که هر حمدی به خدا بر می گردد، هر شکری به خدا بر می گردد، این نمازش می شود نماز.

چه عرض می کردم؟ عرض کردم که:

ما در نماز چند تا لا اله الا الله داریم این را درست بگو، سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله : هیچ خدایی نیست هیچی نیست مگر الله. همه کارها از دست او بر می آید. اله کسی است که همه کار می کند. در لا اله الا الله می گوییم:(لا موثر فی الوجود الا الله) هیچ ایجاد کننده ای، هیچ تاثیر گزاری، هیچ سرد و گرم کننده ای، هیچ خوش و ناخوش کننده ای نیست مگر خدا. ما اگر این را بگوییم، اصلا قبولیم دیگر، همین لا اله الا الله های نماز را اگر انسان درست بگوید.

در تشهد ما الحمدلله می گوییم اول تشهد، من دو نفر از بزرگان را دیدم که اول تشهد می گویند الحمدلله کما هو اهله(حمد همانطور که او حقش هست، ستایش برای او است، مخصوص او است آنطور که حقش هست که ما نمی فهمیم چقدر حقش هست.)

این حالا به مناسبت، حضرت موسی بن جعفر نماز صبحش را که می خواند یک تعقیباتی داشت انجام میداد و می رفت به سجده. ظهر بلند میشد نافله نماز ظهرش را می خواند، معلوم میشد تمام مدت خواب نبوده، بیدار بوده، با خدا همین حرفها را میزد.

 در مفاتیح یک صلواتی هست از موسی بن جعغر، ان شاء الله بروید زیارت، زیارت که کردید یک صلوات بعدش نقل کرده میگوید: بسهرة الی السحر (بیداری شب تا صبح)

آقا چکار می کردی تو؟ چه آدمی بودی؟ سب می رفتی به سجده تا صبح؟آخر نمی شود. اگر مزه اش را بچشید میبینید که می شود، اگر مزه آن ذکر ها را بچشید، مزه ذکر ها را آدم کی می چشد؟ یک مرد بلند بشود بگوید انسان مزه ذکر را کی می چشد؟ گناه نکند و هرچه هم قبلا گناه کرده باید پاک بکند. یک کاری بکند جبران بشود، زمین صاف بشود، شما هر گناهی می کنی،من هر گناهی می کنم، یک چاله می کنیم، این چاله ها را باید پر کنیم. یک دل سوزاندیم یک گودال عمیق برای خودمان کندیم این را باید حل کنیم. انقدر هم دست و پای مادرت را ببوسی یک بار دلش را سوزاندی، میشود یک آتش جهنم مثلا به بزرگی اینجا، این را حلش کنیم. من با پدر و مادرم یک وقت بلند حرف زدم می گویم نباید با آنها بلند حرف بزنی، صدایت همیشه کمتر از آنها باشد. اگر یک وقت بخواهی خدمتی کنی، خدمت پدر، مثلا ده تا سکه طلا بدهی باید دستت را زیر بگیری، دستت را بالای دست پدرت نگیری، اگر آدم خرابی به بار نیاورد ذکرها را که می گوید خیلی شیرین است ها، اصلا نمی توانی تصور کنی، این ذکری که در نماز می گویی یا بیرون از نماز. نمونه اش دیگر، صبح می رفت بعد نماز صبح تا ظهر، ظهر می رفت تا شب یعنی چه؟ چقدر توانایی؟ بدنش چقدر توان داشت، همه اش پوست و استخوان. یک وقت هارون آمد زندان، صاحب خانه، مثلا یکی از قوم و خویش های خود خلیفه، ایشان را فرستاد زیر زمین، صاحبخانه هارون را برد از زیر زمین به پشت بام که پنجره ای به زندان داشت. گفت نگاه کن، نگاه کرد، گفت من چیزی نمی بینم فقط یک عبا می بینم. افتاده روی زمین. گفت همین آقا است. این بعد نماز صبح به سجده می افتد تا ظهر (پیش یکی از قوم خویش هایش فرستاده بود امام را به عنوان زندان) گفت آقا من همه حرفهای او را گوش می دهم یک بار تو را نفرین نکرده، یک بار هم نفرین نکرده. بعد ادامه داد او را از اینجا ببر من او را دیگر نگه نمی دارم، آزادش میکنم.

اگر برای ما پیش بیاید که کمی برویم بالا، الان همه ما روی زمینیم و گاهی نصفمان توی زمین است، اگر من گیر یک گناهم، از آن گناه بد ها، اصلا نصف تنت در لجن است.

عضی گناه ها که بیشتر، گناهان شهوانی و... لجن است. اگر خیلی خوب باشیم، نمازمان را می خوانیم، گناه نمی کنیم داریم روی زمین راه می رویم نرفتیم بالا. حالا اگر یه ذره بریم بالا، ما را یک کم ببرند بالا!!!

حاج آقا حق شناس یک منزلی خرید این اواخر، از یکی از دوستان. ده میلیون تومان، این چون رفت و آمد داشت طبقه دومی برایش ساختند یک حسینیه، یک کسی فرش داد، آقا فرمود من باید دو رکعت نماز روی آن بخوانم، این را بگو بیاید و ببرد. این را بیاید بکند و ببرد(از این فرشها بود که می چسبانند به زمین). بعد گفت حالا به خودش بگویید بیاید، خودش آمد و با آقا شروع کردند صحبت کردند و مشکل این حل شد. مثلا فکر کنید بی تقلید بود، تقلید برایش درست شد، بعد هم خمسش را عهده گرفت که ببرد بدهد مثلا. عهده گرفتن خمس، یعنی آدم خمسش را نداده باید بدهد به دست مرجعش، وقتی دادی به دست مرجعت خیالت راحت شد، بعد گفت اشکالی ندارد بگذارید باشد. فرش ماند. ایشان امتحان می کرد. یک مسجدی در مشهد بازار فرش فروش ها ما با هم می رفتیم. روبروی بازار سرشور، در یک کوچه ای  پیچ و خم هم داشت، یک مسجد کوچکی بود به نام حضرت صدیقه، یک خانمی وقف کرده بود. آقا می گفت اینجا خوب مسجدی است. (نتیجه اش اینکه نماز خوب بالا می رود. اینکه تو گفتی الله اکبر یک آن پر زدی، اینجور می شود که وقتی نماز خواندیم پر زدیم اگر سبک باشیم بال داشته باشیم، بار روی دوشت نباشد، مال مردم، آقا مال مردم. خیلی ایجاد زحمت می کند.) ما می رفتیم آنجا من هم یک ذره می فهمیدم. حواسم در آن مسجد جمع تر بود. زمین، فرش زیر پا موثر است در نمازی که خواندی، ناهاری که ظهر خوردی در نماز مغرب و عشا اثر می گذارد. اگر پاک و حلال باشد نمازت بهتر می شود. اگر نباشد نه.

آقا یک روزی یک حادثه برای ما پیش می آید که (هو القاهر فوق عباده) او صاحب قدرت است بالای سر همه بندگان، صاحب اختیار همه چیز است،  «و یرسل علیکم حفظة» او یک مامورانی، فرشتگانی را برای شما می فرستد تا شما را حفظ کنند.  «حتی اذا جاء احدکم الموت» تا جایی که به مرگ می رسد. به وقت پایان عمر می رسد، آنها می روند یک دسته دیگر می آیند که شما را در مشا بگیرند و ببرند. آن وقت  «توفَتْهُ رسلنا» فرستادگان ما  فرستگان جدید (به قول بنده) می آیند او را کلش را، همه وجود اصلی اش را در مشتشان می گیرند، یک ذره اش نمی ماند، تو بدنش یک ذره اش نمی ماند، در اتاق خانه اش یک ذره از وجودش نمی ماند، وجودش که روحش هست، جانش هست می گیرند و می برند.  «و هم لا یفرطون» اینها هیچ کم و زیادی نمی کنند. دقیق عمل می کنند. اینها یک موجودات صاحب شعورند، فرشتگان از جنس عقلند، مثل دستگاه های دیجیتال خیلی پیشرفته، دقیق عمل می کنند. سپس شما را می برند بر میگردانند به سوی خدا  «مولاهم الحق» ولی حق شما، شما را می برند پیش ولی تان.  «علی له الحکم و هو اسرع الحاسبین» حکم، شما دیگر اخنیارت دست خودت نیست، حکم می کند هرچه باشد، حکم برای او است. یک لحظه تمام حساب شما کشیده می شود. این یک دانه است.

اگر آدم به خودش برسد خیلی زود میبرد. زمانی که  «یا حسرة علی العباد ما یاتیهم رسول الا کانوا به یستهزئون» وای حسرتی خواهند خورد این بندگان من، هر پیغمبری ما فرستادیم مسخره اش کردند.

این بچه ریزهایی که زمان ما شلوغ کردند،  «ما یاتیهم من رسول الا کانوا به یستهزئون» این آقا جانشین است. واقعا جانشین است. آقای رهبر را می گویم ها، واقعا جانشین است.  «الم یروا کم اهلکنا من القرون...» اینها نمی دانند چقدر ما از گذشتگانی که کج راه می رفتند، نابود کردیم.  «اهلکنا» هلاکشان کردیم.  «انهم لا یرجعون» دیگر اینها بر نمی گردند. رفتند رفتند.

بعد می فرماید:  «کل لما جمیع لدینا محضرون» بعد همه اینها تک تک می آیند پیش ما، نزد ما حاضر می شوند. من و شما همه می رویم پیش خدا، من و خدا، چند میلیارد آدمیم، ربط ندارند به من، من هم به آنها ربط ندارم، پدر و مادر اصلا، هیچ ارتباط دیگری نیست. قیچی کرده اند همه ارتباط ها را، تویی و خدای خودت، سوال می کنند جواب می دهی، سوال می کنند می توانی جواب بدهی؟

 «کل لما جمیع لدینا محضرون» همه شماها در نزد ما حاضر می شوید.

یا گفتند:  «ثم ردّوا الی مولاهم الحق» برمی گردانندشان، آقای مثلا بنده اسمم محمد است، محمد را از تن می آوریم بیرون و کی بریم، پیش مولای حقش، خدای حق خودش. اینجا می گویم هرکس، آنهایی که مسخره می کردند پیامبران را و تا زمان ما به علما، مرحوم آشیخ فضل الله نوری را به دار زدند، پای دارش کف زدند، او فقط حرفش این بود که می گفت خدا، اسلام.

اینها که مسخره کرده بودند همه شان می آیند پیش خود ما. می آیند به حضور ما. این در سوره یس است اگر بلد باشید. حداقل یک سوره یس را حفظ داشته باشید، اگر جایی که در می مانیم پناه ببریم به سوره یس.

حضرت اسرافیل در صور می دمد، یک صیحه، یعنی چه؟ صیحه ای که ما میشنویم هرکس بشنود می میرد.

 مثل اینکه سر این صور(بوق) در جان من است. وقتی به آن می دمد همه از این عالم می روند،  « و اذا هم جمیع لدینا محضرون» همه نزد ما جمع می شوند. ما که می دانیم در قیامت، انگار که خداوند متعال ظهور میکند تجلی می کند بر بندگانش، همه هستند و خدا، هیچ کس نیست، همه تک به تک هستند و خدا، هرکس با خدای خودش، کی می تواند این را تحمل کند؟ شما ملاقات خدا را می توانی تحمل کنی؟ کی می تواند؟ اگر آدم درست شده باشد، من که نشدم، اگر آدم درست شده باشد آن جا می تواند در محضر الهی صاف بایستد، سرش را بالا بگیرد، با نظر مهربان آنجا به او نگاه می کنند. از آنجا غرق می شود در بهشت مهربانی، تا پایان عالم که پایان ندارد.

آقا مهربانی را نمی دانیم چقدر است، شما را بیندازند در یک استخر، این استخر، مهربانی است. وقتی رفتی غوطه خوردی زیر آب همه اش مهربانی است. آب نیست مهربانی است، رحمت است، عنایت خدا است، لطف خدا است، هرچه دست می زنی به این استخر دستت می خورد به رحمت خدا، به مهربانی می خورد، می ارزد. یک مرتبه الان نمی توانم این را باز کنم، یک کسی، دوستمان التماس می کرد، حرفش را نمی توانم بزنم که چی می گفت، چهارده سالش بود، این آقا مثلا چهل سالش بود التماس می کرد، التماس می کرد، شب تا صبح، حرام نبود ها، حلال بود یک وقت جلوی یک حرام مقاومت میکند یک چیزی هست باز یک بهانه ای دارد، این حلال بود، یعنی می توانست تمام چیزها حلال باشد، نمی توانم توضیح بدهم متاسفانه، خیلی مرد بود، خیلی مرد بود، خیلی مرد بوده... یک رفیق دیگرمان هم نظیر این، او حرام التماسش می کرد، گفت نمی دانی به من چه گذشت آن شب، چقدر سخت گذشت، صبح تا اذان گفتند در رفتم (این دومی) التماس می کرد، مَرد مَرد مَرد واقعا مرد واقعا مرد... خدایا از این مردانگی ها به ما هم بده. به آنها خودت دادی به ما هم بده، به قیافه ما نگاه نکن، به بی لیاقتی ما نگاه نکن، از آن مردانگی ها به ما هم بده.

این که اینقدر مرد بود، رفت آن طرف عالم چه می شود؟ آن اولی خوابش را دیده بودند که (یکی از قوم و خویش ها) گفت حاج آقای حق شناس بود، با ایشان در یک تخت نشسته بودند در بهشت، می گفتند و می خندیدند، ما پانصد نفر خدمتگزار در خدمتشان بودیم، گفت من هم یکی از خدمت گزارها بودم. پانصد نفر در خدمت... شما اگر به مردم خدمت کنی، آنجا می شود یک نفر خدمت گزار، به دو نفر خدمت کنی، می شود دو خدمت گزار، به صد نفر خدمت کنی می شود صد تا خدمت گزار، از همان غلمان ها و فرشته ها و...( نمی دانیم چه هستند) آدم هرچه قدر به مردم خدمت کند آن ور عالم خدمت گزار دارد. گفت ما پانصد نفر بودیم. اینها اصلا به ما نگاه هم نمی کزدند. مثلا فرض کنید ما شربت می بردیم، میوه می بردیم اما آنها با هم می گفتند و می خندیدند. قاعدتا حاج آقا حق شناس (چون زندگی این آقا پر از بلا بود) می گفت آن بلایی که آن روز دیدی این شده نتیجه آن بلا، (نمونه اش را بگویم، گفت یک کسی پنج تومان،نه پنج هزار تومن قرض گرفته بودند نداشتند بدهند، او هم آمده بود در خانه، خانه شان هم سر چهار راه بود. طلب کار هی داد میزد، زن بیچاره اش قند داشت، قندش رفته بود روی ۶٠٠،ایشان هم قلب و... صد جور اشکال داشت. از بی پولی تلفن‌ مان هم قطع بود. پنج تا تک تومامی توی خانه ما نبود که به او بدهیم و برود. خب این خیلی سخت می گذرد، خیلی صبرش سخت است، تلخ است،) این صبر کرد و آقا به او گفت که ببین آن پنج تومانی که آمد بگیرد از تو الان این کاخی که خدا اینجا برایت ساخته نتیجه صبر آن شب تو است. آن کار دیگری که کردی این نتیجه اش. همین آقا که به او التماس می کردند حلال هم بود، گفت:یک شب با یکی از دوستانمان بحث مان شد سر یکی از مسائل دینی، من تا حدود یک داشتم با او بحث می کردم. بعد اومدم افتادم، رفتم پدر من را خواب دیده بود، گفت حاج آقا (خیلی با پدرم دوست بود، یعنی یکی از کسانی که پدرم او را دوست داشت او هم همینطور) بهشت را نشانم بده، من را برد، دستم را گرفت رفت طرف بهشت، گفت یک دریایی بود چقدر زیبا بود، ساحل چقدر زیبا بود. نه از این دریاها دریای توی بهشت، یک کالسکه هایی بود هشت تا اسب داشت، کالسکه ی کسی که در بهشت زندگی میکند، گفت این کالسکه ها در هوا راه می رفتند، روی زمین راه نمی رفتند، گفت متاسفانه صبح که از خواب بیدار شدم یادم رفته. (دوسه تکه از خواب یادش مانده بود.) گفته بود ببر جهنم را هم ببینم، برده بودش جهنم را هم دیده بود. گفت یک گوی هایی بود بدون شکاف و در، گفت شخص داخل آن بود و از در و دیگار برایش آتش میریخت. نه راه فرار داشت، هیچ راهی نداشت.

فرمود که یک صیحه یک فریاد می زند حضرت اصرافیل، در بوقش میدمد هرچه موجود زنده است می میرد. بعد هم مرگ می آید به سراغ اینها، آخرین نفری که می میرد، عزرائیل است. خدا جانش را میگیرد، بچش آن چیزی را که به این همه موجودات چشاندی. دوباره در صور می دمد این بار همه زنده می شوند. فلذا وقتی زنده شدنو، وارد قیامت می شوند دیگر، در قیامت می آیند  « فاذا جمیع لدینا محضرون» همه شان می آیند نزد ما. عرض کردم همه هم تک با خدا هستند، او تک است با خدا، آن یکی هم تک است، آن یکی هم... خدای متعال چند میلیارد آدم است، گفتند هفت، هشت میلیارد الان روی زمین هستند، از ابتدای خلقت انسان تا حالا چند میلیارد آدم آمده، کل اینها تکند با خدا، قرآن دارد «فرادا» یعنی تک با خدا می آیند. دستمان به دامان حضرت موسی بن جعفر، اگر دستمان را بگیری برای تو مشکلی ندارد، صد برابر ما هم آدم باشد باز هم تو دستمان را بگیری هیچ مشکلی ندارد، دستت به همه جا می رسد، ما را نجات بدهی، از همین حالا که زنده ایم مثلا نجات بد

هی، جدت انقدر خوشحال می شود حضرت رضا اینقدر خوشحال می شود که پدر بزرگوارش، آمده میدان و دارد آدم ها را نجات میدهد. ما هم همه مان آستانه بوس حضرت رضاییم دیگر، آستانه بوس پسرش را نجات داده، چقدر یک میلیون، زحمت دارد برایش؟ نه. خسته می شود؟ نه. کم میاورد؟ نه. خزائن الهی در مشت اینها است. خزائن الهی که نه سر دارد و نه ته دارد، بی نهایت است در اختیار اینها است. هست و هرچه بذل و بخشش می کنند هیچ طوری نمی شود. کم نمی آید. آن خزائن اصلا جوری است که هرچیزی از رویش برداری کم نمی شود. حالا با ما هم همچنین کاری بکن، یک نگاهی بکن، یک نگاهی بکن، یک نگاهی بکن...

یک کنیزک بسیار زیبا و اهل همه فن فرستادند در زندان که آقا یک نگاه به او بکند بروند جار بزنند در عالم. این کنیزک آمد و نشست و دید این آقا دارد می گوید الله اکبر، رفت رکوع، رفت سجده بلند شد، رفت رکوع، رفت سجده بلند شد، تشهد خواند و سلام داد و باز بلند شد و گفت الله اکبر، دوباره همینطور بلند شد و گفت الله اکبر... دو سه روزه این کنیزک همه کاره یک چادر گرفت و پشت سر آقا مشغول شد به نماز، تبدیل شد به عابده، زن رقاصه تبدیل شد به زن عابده، خبر دادند، یک عده را فرستادند که زبان حالی شان نمی شد، بنا بود که اینها همینطور که دارد رد می شود با شمشیر بزنند تکه تکه کنند. حضرت با اینها که مثلا فرض کنید برای تبت بودند، اصلا زبان عربی بلد نبودند ، کسی هم زبان تبتی بلد نبود، امام با آنها صحبت کرد و مهربانی کرد، کسی دست به شمشیر نبرد. چرا اینجور کردید؟ این آقا را ما می شناختیم. با ما هم همینجگر رفتار کن. ما هم غریبیم و بی کس، هیچ کس را نداریم. یا موسی بن جعفر اگر تو کمک کنی، ما می شویم آشنا، می شویم دوست. حالا فقط اسمت را بلدیم، بیشتر از اسم چیزی بلد نیستیم، می توانیم دستمان را فقط دراز کنیم به سمت تو. چیزهایی داشت موسی بن جعفر که به فقرا میداد: سیصد دینار طلا، نه یک عدد، یک پنجاه تومانی، یک هزار تومانی، نه، سیصد دینار طلا، سیصد مثقال طلا، (خر دیناری یک مثقال طلا) شاید بشود چند کیلو طلا، آن فقیر می شد سرمایه دار. یک نواده ای، خلیفه دوم داشت، خیلی بد بود با آقا، بد می گفت، به شیعیان بد می گفت، به آقا بد می گفت، حضرت به رفقایش، به یارانش گفت برویم جواب فلانی را بدهیم. خیلی خوشحال شدند که آن سب و فحش داده یک فحش در جوابش بدهیم. با هم رفتند، یک مزرعه داشت، خودش هم در مزرعه بود. حضرت با اسب رفتند توی مزرعه او هم از آن دور دارد داد می زند، آی بی انصاف مزرعه من را خراب کردی، گوش نکرد حضرت رفت تا رسید به خودش، به او فرمود تو چقدر امیدوار بودی که از مزرعه ات سود ببری؟

گفت کی می داند؟ فرمود حالا فرض کن اگر کار اینجا درست میشد، مزرعه به بار می آمد، محصولش درست فروخته می شد چقدر امیدوار بودی؟ گفت سیصد دینار. حضرت یکی از آن کیسه ها را داد به او (کیسه سیصد دینار امام مشهور بود) و فرمود این برای خودت هم مزرعه ات هم همه چیز، خداحافظ عاقبت بخیر بشوی (مثلا). برگشت پیش دوستان، آنها گفتند آقا اینطور می خواستی جواب بدهی؟ بعد از این دیدند که این خوب می گوید، دیگر بد نمی گوید، اینجوری است. دستگیری ای که می کنند. یک دست بکشند روی سر من آدم می شوم. به درد بخور می شوم. خدا برای همه مان بخواهد، خدا برای همه مان بخواهد، خدا برای همه مان بخواهد. شما آمین نگفتید. آمین.

همچنین آقایی را کرده بودند در زندان. زندان آقا، زندان. ببینید بغداد کنار رودخانه است دیگر، دجله. اگر رفته باشید کاظمین و سامراء، دجله را دیده اید. این زندان مرطوب می شود. یک چاه کنده بود آن نامرد، آقا را فرستاده بود داخل آن چاه. حالا دیگر نه می توانست نماز بخواند، هیچ کاری نمی تواند انجام دهد. در آب نشسته است. آب ته چاه ایستاده دیگر، چون نزدیک رودخانه است ته چاه آب می آید. ایشان در چاه نشسته آنجا دعا کرد، آن دعای  « یا مخلّص الشجر بین رمل و ماء و تین، یا مخلّص الطفل بین مشیمة و رحم، یا مخلّص اللبن...»

هارون شب خواب خیلی بدی دید، ترسناک و هولناک بلافاصله از خواب پرید و فرستاد دنبال آقا. آقا را از درون چاه آوردند بیرون. این زندان آخر نیست. که حضرت دعا کرد. در زندان سندی بن شاهک رییس شرطه بغداد که یهودی بود. یهودی ها هم که یادشان یود پدر بزرگ ایشان آمده خیبرشان را نابود کرده و یهودیان را بیرون کردند از آنجا و... کینه دار، چقدر اذیت کرد. این پا استخوان است و پوست و یک ذره گوشت. (به زنجیر بستند پاها را) می گویند که استخوان مثل اینکه خرد شده باشد و بکوبند.

یک حلقه آهنی هم به گردنش بود. دست ها گردن و پا. وقتی گذاشته بودند روی تخته پاره که ببرند، آقا چقدر سنگین است، آقایی که سالها در زندان بوده، پرده را که از رویش برداشتند دیدند زنجیرها هنوز به پایش هست، سی من وزن این زنجیر ها بوده، آوردند بیرون، حالا یک مامور جلو راه میرود و می گوید هذا امام الرفضه این امام شیعیان است. که شما شب و روز فحش می دهید. این امامشان است. تا آوردند روی جسر بغداد. سه شبانه روز بر جسر بغداد این پیکر مبارک بود، بوی عطری که آنجاها می آمد از این بدن پاک پاک پاک، تا خودشان متوجه شدند این خطرناک است. میگویند سلیمان نامی عموی هارون فرستاد گفت مامورین را بزنید بدن را بیاوریم بشوییم و غسل بدهیم کفن قیمتی به تنش کنیم و ببریم در قبرستان قریش(جایی بود که قریشیان را آنجا دفن می کردند) دفن کنیم. خدا همه مان را نصیب کند به زیارت ایشان.

اینکه اینجا گفتیم سه روز روی جسر بغداد بود. جد بزرگوارش هم سه روز زیر آفتاب، توی گودال قتلگاه افتاده تا از طایفه بنی اسد یک مجموعه گفتند برویم اینها را دفن کنیم آمدند دیدند یک آقایی سوار بر اسب آمد، فرمود اینها را من می شناسم، دانه دانه نشان داد اینها را اینجا دفن کنید، عمو را همان کنار علقمه دفن کنید، قبری هم برای پدر خودش کند گذاشت توی (قبر) حالا می خواهد صورت را بگذارد روی خاک، صورتی وجود ندارد، سر را بردند در عالم بگردانند نشانه پیروزی ما، به عنوان نشانه پیروزی سر را بردند زدند به قصر یزید...بعدها وقتی دید که وضع خراب است، سر را خواست و سر را پس داد ( یزید ها) به امام زین العابدین، اینها اگر اربعین آمده باشند آن وقت قبر را دوباره شکافتند و سر را دوباره به بدن ملحق کردند.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای