مرحوم آقای حاج اسماعیل شمس زاده که داماد صبیه ی مرحوم آقای آقاشیخ مرتضی زاهد بودند می گفتند: اوایل جوانی من بود. معلم بودم، و زندگی ام از راه معلمی مدارس می گذشت. در مجالس درس و موعظه مرحوم آقای آقاشیخ مرتضی شرکت می کردم. ایشان هر شب در خانه یکی از دوستان علاقمند مجلس داشتند. کمی از مغرب گذشته می آمدند. نماز جماعت برپا می شد، و بعد از نماز مسئله و موعظه و توسل بود. سپس هرکس به خانه خودش می رفت. یکی از اصحاب این شب ها تغییر منزل داد، و آن شبی که جلسه در خانه ی او بود خالی شد. من به محضر آقا رفتم ،و از ایشان درخواست کردم که آن شب را به منزل ما بیایند. ایشان چیزی نگفت. مدتی بعد آقای حاج میرزا مهدی جاودان فرزند بزرگ ایشان به من گفت: جلسه خرج دارد- در آن ایام قند و چایی گران بود- و تو توانایی خرج جلسه را نخواهی داشت؛لذا من هم منصرف شده بودم. یک ماه بعد آقا مرا خواستند ،و فرمودند: این هفته شب دوشنبه، ما به منزل شما می آییم. البته من نگران شدم؛ اما با فاصله اندکی یک شاگرد خصوصی برای من پیدا شد ،و حقوقی که می پرداخت به اندازه خرج جلسه بود. بعدها فهمیدم ایشان نامه ای به حضور آیت الله آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری مرجع تقلید زمان نوشته و از ایشان کسب اجازه کرده اند که من می خواهم به منزل فلانی که کارمند دولت است بروم، و آنجا جلسه داشته باشم. ایشان هم اجازه فرموده بود که اگر شما نروید پس چه کسی برود؟! بعد از این بود که به من فرمودند که ما به منزل شما می آییم. مدتی به همین روال عمل شد. من حاجتی داشتم ،به محضر ایشان عرض کردم اگر ممکن است، امشب شما در جلسه حدیث کساء بخوانید. خوب بعد از اتمام منبر ایشان شروع به خواندن حدیث کساء کردند. من دم در اتاق نشسته بودم، و معمولاً در اتاق چون شب بود یک چراغ گردسوز روشن بود. اما هنگامیکه ایشان حدیث کساء می خواند، روشنایی اتاق رنگ وکیفیت دیگری داشت ،و من مشاهده می کردم یک آقای بزرگواری دم درب مجلس ایستاده است، و اگر کسی وارد یا خارج می شود، ایشان احترام می کنند. تا پایان حدیث کساء وضع به همین منوال بود. بعد روشنایی اتاق روشنایی عادی بود، و بیرون در هم هیچکس نبود. به محضر ایشان جریان را عرض کردم. چیزی نفرمود، و فقط گریه کرد. هفته آینده فرمودند: یکی از دوستان که قاعدتاً منظورشان آقا سید کریم پینه دوز بود، آن بزرگوار را شناخته و گفت که ایشان حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بودند.
مدتی بعد مرحوم آیت الله آقا شیخ عبدالکریم حائری به رحمت خدا رفتند. آقا به من فرمودند فردا بیا که به منزل آیت الله آقا شیخ آقا بزرگ ساوجی برویم و از ایشان اجازه بگیریم. فردا رفتیم و از ایشان که از علماء و مجتهدین بزرگ تهران بود اجازه گرفتیم.