سوال:
سلام خسته نباشید حاج آقا نمی دونم از کجا شروع کنم از مادرم که جن زده است و نسبت به برادرم و خواهر و داماد هامان بد بین است و این از خاطرات بد ناموسی حرف میزنهمن که چهل سال و خواهرم 33به خواستگارههای من اجازه نمیده حتی برای مطرح کردن به خانه ما بیایند واز طرفی خواستگارای خواهر رو جوری رد میکنه که به گردن برادرم بیفته دختر خواهری وقتی به خانه ما میاید گاها به بهانه ای یک ساعت گریه میکنه پسر برادرم یکبار از خواب بیدار شد گریه میکرد که عمه رادارم می کشن از ترس نمیتوانست چشمش را باز کند تا اذان صبح