خداى سبحان مىفرمايد: «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُون» سوره انبیاء، آیه 92 اين پيامبران بزرگى كه به آنان اشاره كرديم (و پيروانشان) همه يك امت واحد بودند و من پروردگار شمايم، تنها مرا بپرستيد.
ما همه از آنچه در حال حاضر بر مسلمانان مىگذرد، آگاهيم و علتش اين است كه صهيونيسم جهانى و حکومتهای استعمارى غرب گمان مىكردند حيات را از جوامع اسلامى گرفتهاند ولى پس از تشكيل جمهورى اسلامى به اشتباه خود پى بردند، لذا امت اسلامى را دچار جنگهای اقتصادي، سياسى و فرهنگى در داخل و خارج كردند، منظور از جنگهای خارجي، فلسطين و جاهاى ديگر است. آنچه در داخل بر ما مىگذرد، مصيبت بارتر است، زيرا آنان به گونهاى بىسابقه در تاريخ اسلام توانستهاند ميان مسلمانان تفرقه ايجاد كنند. البته در گذشته نيز گاهى ميان برخى از فرقههاى اسلامى اختلاف بوده است. ما امروز براى رويارويى با خطرهايى كه از هر سو و در همه جا ما را در برگرفته چه بايد بكنيم؟ اكنون بر يك و نيم ميليارد مسلمان واجب است با يكديگر متحد شوند و اگر چنين كنند، هيچ قدرتى در جهان توان رويارويى با آنها را ندارد. ما امروز نياز به وحدت در همه زمينهها داريم كه مثلاً در عرصه اقتصادى از طريق تشكيل بازارهاى مشترك اقتصادى نظير بازار مشترك اروپا دستيافتنى است. البته ايجاد چنين وحدتى وظيفه دولتهای اسلامى است، نه وظيفه ما. وظيفه ما علما و همه متفكران اسلامى در سراسر گيتى و دانشمندان جهان اسلام و رهبران فكرى امت اسلامي، ايجاد همبستگى ميان مسلمانان است. اينان بايد وحدت اسلامى را برقرار كنند، و اينكه چگونه وحدت اسلامى تحقق مىيابد، اين جانب انديشهاى در ذهن دارم كه مطرح میکنم؛
وحدت اسلامى به دو نوع تقسيم مىشود: 1 - وحدت علمى 2 - وحدت عملى . براى تحقق وحدت علمي، بايد به بحثوبررسى و مطالعه مسائل مورد اتفاق و اختلاف ميان مكتب اهل بيتعليهمالسلام و روش خلفا بپردازيم. اما مهمترین موارد اتفاق، عبارتاند از:
1- قرآن كريم
ما مسلمانان در تمام دنيا قرآنى اعم از چاپي، خطى و مكتوب به خط كوفى و نسخ يا هر خط ديگرى جز همين قرآن نداريم و قرآن ديگرى جز آن، در هيچ شهر يا خانه اى و نزد هيچ مسلمان و غيرمسلمانى يافت نمىشود. پس اين بدگوییهای ما از يكديگر براى چيست؟! ما بايد بر گرد قرآن جمع و با يكديگر متحد شويم.
2- سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله )
همه مسلمانان دنيا اتفاق نظر دارند بر اينكه [بايد] به آنچه در سنت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آمده، عمل كنند، و هيچ مسلمانى يافت نمىشود كه قائل به اين حرف نباشد.اين دو از اهم موضوعات مورد اتفاق ميان دو مكتب است، و مهمترین موارد اختلاف نيز همين دو مورد است.
فهم قرآن
دو مكتب ياد شده در فهم اصطلاحات قرآنى اختلاف نظر دارند مانند «كرسي» در عبارت «وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ » سوره بقره، آیه 255 برخى از مسلمانان در معناى آيه مىگويند: در آسمانها جسمى وجود دارد به نام «كرسي» كه خداوند [العياذ بالله] بر روى آن مىنشيند، ولى ائمه اهل بيت (عليهمالسلام) به استناد آنچه در زبان عربى آمده، به ما آموختهاند كه «كرسي» در اين جا به معناى علم است، بنابر اين معناى آيه شريفه «يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» سوره بقره، آیه 255 ، اين است كه خداوند آنچه را در پيش روى آنها (بندگان) و در پشتسر آنان است مىداند و جز به مقدارى كه بخواهد، كسى از علم او آگاه نمىگردد و علم او بر همه آسمانها و زمين احاطه دارد و چيزى از قلمرو نفوذ علم او بيرون نيست.به هر حال اين يك مسئله علمى است و ما مىتوانيم در يك بحث علمى آن را بين خودمان مورد بحث و بررسى قرار دهيم و مانعى ندارد كه شما راى مرا و من راى شما را نپذيرم، و در عين حال يكپارچه و متحد باقى بمانيم و اختلاف نظر به دوستى ما خللى وارد نكند.
فراگيرى سنت:
يكى از موارد اختلاف ميان مكتب اهل بيت (عليهمالسلام) و مكتب خلفا، پاسخ اين سوال است كه ما سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را از چه كسانى بايد فرابگيريم؟ آيا تنها از صحابه آن حضرت، و از همه آنان؟ آيا همه صحابه عادل بودند؟ اینها مسائلى است كه برادران اهل سنت ما به آنها اعتقاد دارند و در مقابل آن، عقيده مكتب اهل بيت (عليهمالسلام) بر اين است كه سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را ما بايد از عدول صحابه و از خود ائمه (عليهمالسلام) فرا بگيريم، و اين خود يكى از مسائل فقهى مورد اختلاف ميان ماست و هر يك از طرفين (شيعه و سني)دلايل خود را ارائه مىدهد. علاوه بر اين براى دستيابى به اين وحدت علمى ما به مطالعه و بررسى اصطلاحات قرآن و عقايد اسلامى نيازمنديم، زيرا ما در حوزههاى علميه خودمان و در الازهر و دانشگاه اسلامى الزيتونيه [در تونس]، و در حوزه نجف و قم، اصطلاحات فقهى را خوانده و آموختهايم ولى اصطلاحات اسلامي، قرآني، عقيدتى را رها كردهايم، به عنوان مثال، ما «الله» را اسم جنس و اصل آن را «الاله» مىدانيم كه همزه اله حذف و لام مشدد شده و حال آن كه علم مرتجل است. و همچنين اصطلاح «خليفه الله» (جانشين خدا) كه به نظر ما بر هر بشرى صدق مىكند ولى در حقيقت جانشينان خدا در زمين ائمه معصومينعليهمالسلام هستند كه خداوند آنان را پيشوايان هدايت مردم قرار داده است. پس از درك امثال اين اصطلاحات است كه فهم صحيح قرآن و عقايد اسلامى براى ما مشخص مىشود. اين جانب بيست و پنج اصطلاح را در كتابى مورد تحقيق قرار دادهام، برخى از آنها عبارتاند از: «اسم» در آيه شريفه: « سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى» (سوره اعلی، آیه 1) و معناى آن « وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ» (سوره بقره، آیه 31) و معناى آن فرقى كه ميان «اله» و «رب» وجود دارد.
با توجه به مطالبى كه عرض كردم، ما اولاً به بررسى اين اصطلاحات و ثانیاً به مطالعه و بررسى منابع سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله) نياز داريم، تا براى ما روشن شود كه آيا میتوانیم احكام اسلام را از كتاب و سنت و نيز از اجتهادهاى صحابه و خلفا بگيريم؟ يا بايد به كتاب و سنت اكتفا كنيم؟ يكى از اجتهادهاى صحابه در زمان خودشان اين بوده كه به عنوان مثال خليفه دوم اجتهاد كرده و به نهى از عمره تمتع فتوا داده و امروزه برخى از مسلمانان بر طبق آن عمل مىكنند و برخى نمىكنند، در اين موارد ما بايد به مطالعه بپردازيم كه آيا بر عمل به اجتهادهاى خلفا باقى بمانيم يا در به دست آوردن احكام اسلام به كتاب و سنت اكتفا كنيم؟ اين مسائل يعنى منابع سنت و استنباط احكام را بايد بررسى كنيم و اين كارى است كه من در سه جلد كتاب با عنوان «معالم المدرستين» انجام داده و از نامگذارى آن به نام شيعه و سنى خوددارى كردهام و آن را مكتب خلفا و مكتب اهل بيت (عليهمالسلام) ناميدم. در اين جا مطلبى را كه در آخر كتاب «معالم المدرستين» نوشتهام، نقل میکنم؛
روى سخن با دانشگاههای اسلامى و انديشمندان جهان اسلام، علما، نويسندگان اسلامى و مبارزان راه اعاده حيات اسلامى ما و با مصلحان غيرتمند است. جهان اسلام نهضتى را براى تجديد حيات اسلام و نيل به هدفى نو آغاز كرده و شايسته است بى طرفانه به بررسى منابع سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله)، سيره و حديثبپردازيم و بر تقليد از سلف صالح باقى نمانيم نه در استنباط احكام شرعي، و نه در فهم حديث. من خودم به «صحيح بخاري» مراجعه مىكنم و حديث درستى را كه در آن مىبينم اخذ مىكنم، همانطور كه به اصول كافى نيز مراجعه مىكنم و با اين روش است كه شناخت اسلام از كتاب و سنت و دستيابى به آن تحقق پيدا مىكند و وحدت كلمه مسلمانان را پيرامون كتاب و سنت به منظور اقدام كردن به تجديد حيات اسلامي، امكانپذير مىسازد. من در اجراى طرح و انديشه خودم و به منظور پالودن سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله) اقدام به تاليف سلسله مباحثى از جمله احاديث ام المومنين عايشه نموده و در آنها احاديث نقل شده از وى را با احترام كامل بررسى كرده و در جلد دوم آن مباحث اثبات كردهام كه برخى از احاديث نقل شده از عايشه تهمتهایی است كه بر او و بر صحابه وارد كردهاند، مانند داستان غرانيق كه كفار متظاهر به اسلام اين افترا را به آنها بستند و نيز داستان نزول جبرئيل در آغاز وحى و اينكه او رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را سه بار خفه كرد، از داستانهای ساختگى آنان است. اینها اتهاماتى است كه بر ام المومنين عايشه و ساير صحابه بستهاند، و در بحث از آنها اقداماتى را كه عايشه انجام داد و به وسيله آنها سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را پاك كرد، ذكر كردهام و درباره برخى از آنها گفتهام شايد در نسبت دادن حديثبه وى (عايشه) اشتباهى رخ داده باشد، و بقيه احاديث نقل شده از او را به طور علمى بررسى كردهام، بويژه آنچه درباره سيره پيامبرصلى الله عليه وآله از عايشه نقل شده است، من با بى طرفى كامل به بررسى اين مطالب و مطالب ديگر پرداختهام؛ مطالبى كه در کتابهای ديگر آمده و شما عناوين آنها را در پايان جلد اول «عبدالله بن سبا» مىيابيد. از برادران دانشور خود تقاضا مىكنم درباره مطالبى كه در تاليفاتم آمده با من به مناقشه بپردازند و مكاتبه كنند، و با اين روش است كه وحدت علمى تحقق پيدا مىكند.
وحدت عملى
در اين باره از باب مثال عرض مىكنم: ما در مكتب اهلبيت (عليهمالسلام) حكمى داريم مبنى بر اينكه «هر كس در نماز بسمالله الرحمن الرحيم نگويد نمازش باطل است»، و نمىتوان به او اقتدا كرد ولى با توجه به اينكه برادران حنفى مذهب ما چنين عقيدهاى ندارند و حمد را بدون «بسمالله» قرائت مىكنند، از ائمه ما در كتاب «وسائل الشيعه»، در سه حديث از امام صادقعليهالسلام آمده است كه فرمود: «من صلى خلفهم كان كمن صلى خلف رسول الله»، (يعني؛ كسى كه پشتسر آنان نماز بخواند، مانند آن است كه پشتسر رسول خداصلى الله عليه وآله نماز خوانده است)، با اينكه آن امام [جماعت] حنفى «بسمالله» نمىگويد. در حديث ديگرى آمده: «اذا صليت معهم غفرلك بعدد من خالفك - فى قراءه البسمله - و حضر الصلاه فى المسجد»، (يعني؛ هر گاه تو با آنان نماز بگزاري، به تعداد كسانى كه در خواندن بسمالله با تو مخالفت كرده و در مسجد به نماز ايستادهاند، از گناهانت آمرزيده مىشود.) امام صادق (عليهالسلام) به راوى ديگرى فرمود: «يا اسحاق! اتصلى معهم فى المسجد؟ قال: قلت نعم، قال: «صل معهم، فان المصلى معهم فى الصف الاول كالشاهر سيفه فى سبيل الله» (تهذيب الأحكام ج3، ص: 277) ، اى اسحاق، آيا با آنان [مخالفان] نماز مىگزاري؟ گفتم: آري؛ فرمود: با آنان نماز بگزار، همانا، نمازگزار با آنان در صف اول، مانند كسى است كه در راه خدا شمشير كشيده است. بدين سان وحدت عملى تحقق مىيابد. امام صادقعليهالسلام شخصاً با ابوحنيفه مىنشست و در عقايد و احكام با وى مناظره مىكرد، و اين كار تا زمان شيخ مفيد در بغداد معمول بود. شيخ طوسى استاد كرسى تدريس در دارالخلافه بود، ولى سلاجقه كه به بغداد رفتند، كرسى شيخ را سوزاندند و ميان ما جدايى افكندند، سپس اختلافهایی ميان صفويه و خلافت عثمانى پديد آمد، و اين اختلافات در واقع از سياست ناشى مىشد نه از دين.
همه اين مسائل در گذشته وجود داشت و برخى از آنها رنجآور است، ما بايد دست از اين اختلاف [لعن] و اختلافات ديگر، برداريم. امروز، ما بايد اختلافات و جدالهاى بىنتيجه را رها كنيم و تنها به مطالعه و بررسى اين موضوع بپردازيم كه سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و تفسير قرآن را از كجا بگيريم. هر يك از ما (شيعه و سني) دليل عقايدش را ارائه مىكند و دليل برادرش را مىشنود، چه آن را بپذيرد يا نه ولى در برابر دشمن مشترك از برادر دينى خود حمايت كنيم و به خاطر وى فدا شويم، مانند برخوردى كه جمهورى اسلامى با مسلمانان فلسطين داشته، كه همه كشورهاى عربى مىخواهند دست دوستى به اسرائيل بدهند، جز جمهورى اسلامى كه از انتفاضه در داخل فلسطين پشتيبانى مىكند و حزبالله لبنان را از شيعيان طرفدار خود، به وجود آورده تا به وسيله آنان با اسرائيل بجنگند و آنان به خاطر فلسطينيان كشته شوند، و امام خمينى (رضوان الله تعالى عليه) روز قدس را قرار داد. ما نيز بايد مسلمانان را به اين نوع وحدت (عملي) فرا خوانيم، و آخرين كلام من اين آيه شريفه است: ««قُلْ هذِهِ سَبيلي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصيرَةٍ» سوره یوسف، آیه 108