أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
در شبهای گذشته عرایضی داشتیم که خلاصه آنها در سایتی منتشر شد. البته بنده راضی نبودم. اما فکر میکنم سخنان زیاد دست نخورده بود. اما آن حرفها مربوط به یک شب بود و ممکن بود به دست شیطان بیفتد و از آنها استفاده کند. اتفاقا هم همینطور شد. شیطان آن حرفها را در سایت خودش منتشر کرد و برای خودشان استفاده کردند. بنده در روز قیامت جداً از آنها شکایت خواهم کرد.
یک مطلب بسیار مهم و اساسی: تمام انبیاء و اولیاء، از طرف ربّ عالم برای ما پیام دارند. از طرف ربّ العالمین پیام آوردهاند. تمام انبیاء و اولیاء از طرف ربّ العالمین پیام آوردهاند. تا آخرین نفس همانجا ایستادند و همانجا کشته شدند. سخن بر سر این است. هر بلایی سر انبیاء و اولیاء آوردند در همینجا آوردند. اگرنه هرکس میتوانست به خانهاش برود و با خدای خودش مناجات کند. خدای خودش را بپرستد. بعد هم زمانی که از خانه بیرون میآمد فرعون را میپرستید. به بتخانه میرفت و در برابر فرعون هم سری بر خاک میگذاشت.
اما از آنجایی که ربّ گفته است تو اصلا اجازه نداری در برابر فرعون سر بر خاک بگذاری، پیغمبران چنین نمیکردند و به خاطر همین مخالفت آنها را تکه تكه کردند. ربّ العالمین کسی است که قانون و نظام میدهد. دعواها و جنگها بر سر همین نظام بوده است. این مطالب مقدمهای بود برای اینکه عرض کنیم امام حسین (علیه السلام) برای چه کشته شدند. امام حسین (علیه السلام) نیز بر سر همان راه ایستاده بودند و از قانون ربّ دفاع میکردند.
دقت کنید: حضرت موسی (علیه السلام) به مقابله با فرعون برخاستند و فرعون تمام ساحران عالم را برای جنگ با حضرت موسی (علیه السلام) جمع کرد. ساحران در برابر ایشان قرار گرفتند و زمانی که حضرت موسی (علیه السلام) دست خودش را نشان داد آنها فهمیدند کار او سحر نیست و چیز دیگری است. بنابراین تمام آنها ایمان آوردند. در آیه 121 سوره مبارکه اعراف میفرماید: قالوا آمَنّا برَبِّ العالمينَ به چه کسی ایمان آوردند؟ ربّ العالمین. به چه مناسبت؟ مگر در اینجا دعوا بر سر ربّ العالمین بود؟ میگویند سی هزار ساحر در آنجا بود. هریک از آنها تکه چوبی آوردهاند و هر چوب به یک مار تبدیل شده است و یا یک ریسمان و طنابی آوردهاند و آن را به مار تبدیل کردهاند. یک صحرا پر از مار و اژدها شده است. دعوا بر سر مار بود. چرا به سراغ ربّ العالمین رفتند؟ مشخص شد که اینها میفهمیدند. حضرت موسی (علیه السلام) فریاد زده بودند که من آمدهام تا شما را به ربّ العالمین دعوت کنم. به او ایمان بیاورید قالوا آمَنّا برَبِّ العالمينَ فهمیده بودند که دعوا سر ربّ العالمین است. ببینید زمانی که حضرت موسی (علیه السلام) و حضرت هارون (علیه السلام) نزد فرعون رفتند، او از آنها پرسید شما چه میگویید؟ فرمودند باید به ربّ العالمین ایمان بیاوری. فرعون گفت من خودم ربّ هستم. فرمودند خیر تو ربّ العالمین نیستی. جهان یک ربّ العالمین دارد و تو باید به او ایمان بیاوری. میخواهم عرض کنم که مردم عالـَم متوجه شده بودند که دعوت ایشان به ربّ العالمین است. بنابراین زمانی که ساحران خواستند ایمان بیاورند گفتند: قالوا آمَنّا برَبِّ العالمينَ در آیات بعد میفرماید: رَبِّ مُوسى وَهارونَ * قالَ فرْعوْنُ آمَنتـُمْ بهِ قبلَ أنْ آذنَ لكُمْ فرعون گفت آیا قبل از اینکه به شما اجازه بدهم به او ایمان آورديد؟ شما باید تمام زندگیتان را مطابق نظر من تنظیم کنید. چطور قبل از اینکه من اجازه دهم ایمان آوردید؟ بعد هم بر ضد موسی (علیه السلام) کارهای تبلیغاتی بسیاری انجام داد. ممکن است داستان کارهای تبلیغاتی اي که فرعون علیه موسی (علیه السلام) انجام داده است با کارهای تبلیغاتی که امروزه در جهان بر علیه ما میشود مطابق باشد.
در ادامه آیه 123 و آیه 124سوره مبارکه اعراف میفرماید: إنَّ هذا لمَكرٌ مَكرْتموهُ في المَدينةِ لِتـُخرجوا مِنها أَهلها فسَوْفَ تعْلمونَ* لأقَطـّعَنَّ أيْدِيَكمْ وَأَرْجُلكمْ مِنْ خِلافٍ ثمَّ لأصَلـّبَنـّكمْ أَجْمَعينَ من دست و پای شما را قطع میکنم. بعد شما را به صلیب میکشم. در آیه بعد میفرماید: قالوا إِنّا إلَى رَبّنا مُنْقلِبونَ ما به ربّمان ایمان آوردیم، به سوی او باز میگردیم. در آیه بعد میفرماید: وَما تنقِمُ مِنّا إِلا أَنْ آمَنّا بآياتِ رَبِّنا اینکه تو با ما درگیر و دشمن شدهای و اوقاتت تلخ شده است هچ دلیلی ندارد مگر اینکه ما به آیات ربّمان ایمان آوردهایم. دعوا بر سر این است.
داستان امام حسین (علیه السلام) نیز همین است. داستان سایر پیامبران نیز همین است. داستان امیرالمومنین (علیه السلام) نیز همین است. دلیل زندانی شدن حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) نیز همین است. تمام مسائل بر سر ایمان و دفاع از آیات ربّ است. ما میخواهیم احکام خدا باقی بماند و مردم به احکام خدا عمل کنند ولی شما نمیخواهید. وَما تنقِمُ مِنّا إِلا أَنْ آمَنّا بآياتِ رَبِّنا لمّا جَاءَتنا بعد هم دعا کردند: رَبّنا أَفرغ عَليْنا صَبْرًا وَتوَفّنا مُسلِمينَ خدایا به ما صبر بده. خب شوخی نیست که یک دست و یک پای انسان را قطع کنند و به صلیب بکشند. البته صلیبهای آن زمان از نوعی که غربیها برای حضرت عیسی (علیه السلام) گفتهاند نبود.
در عالم اسلام نیز میثم تمّار را همینگونه به صلیب کشیدند. پا و دستش را قطع کردند، بعد به صلیب آویختند و بعد هم زبانش را از حلقومش بیرون کشیدند.
رَبّنا أَفرغ عَليْنا صَبْرًا وَتوَفّنا مُسلِمينَ بعدها زمانی که پیامبر ما به معراج رفتند فرموده بودند که جمع آن ساحران را در آنجا دیدند. آنها در آنجا نشسته بودند و سرودی میخواندند. ببینید از لحظهای که به دار آویخته شده بودند این سرود را شروع کردند و تا ابد آن را میخوانند. میگویند: آمَنّا برَبِّ العالمينَ اگر ما هم مزه آن را میچشیدیم از امروز تا ابد همین را میخواندیم.
مسلمانان از شهر مکه فرار کردند. ما میگوییم پیامبر ما و مسلمانان از شهر مکه هجرت کردند و به شهر مدینه رفتند. تا زمانی که مسلمانان در شهر مکه بودند، حتی اجازه دفاع از خودشان را نداشتند. گفته بودند حتی اگر بر سرتان زدند هیچ نگویید. اولین بار که یک مسلمان جواب ضربهی سنگ یک کافر را با یک سیلی داد در تاریخ ثبت شد. اما زمانی که به شهر مدینه آمدند آیه 39 سوره مبارکه حج نازل شد: أُذِنَ لِلذينَ يُقاتلونَ به کسانی که تا به حال مورد ظلم بودهاند و نباید هیچ چیز میگفتند، اجازه داده شد از خودشان دفاع کنند. أُذِنَ لِلذينَ يُقاتلونَ بأنَّهُمْ ظـُلِمُوا تا به حال مورد ظلم بودند و حال میگویند دیگر نگذارید به شما ظلم کنند و از خودتان دفاع کنید. در ادامه آیه میفرماید: وَإنَّ اللهَ عَلَى نَصْرهِمْ لقديرٌ طول کشید اما پیروز شدند. ببینید آن روزی که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) دعوت خود را شروع کردند تنها دو نفر پیرو ایشان بودند. امیرالمومنین (علیه السلام) بودند که دوازده سالشان بود. و یک خانم که حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بودند. یعنی در ابتدای دعوت تنها سه نفر پیرو این دین بودند.
مردی به نام اُفیِفِ الکِندی که داستانش به طور مفصل در تاریخ طبری آمده است میگوید من به مکه آمده بودم و نزد طرف تجاریام عباس بودم. در قدیم اینطور رسم بود که اگر تاجری به شهر دیگری میرفت به منزل طرف تجاریاش در آن شهر میرفت. عباس، عموی پیغمبر (صلی الله علیه و آله) است. آنها در طول روز کاری نداشتند. چند بار در موسم تجارت به تجارت میرفتند و سایر ایام بیکار بودند. بنابراین در طول روز به مسجدالحرام میآمدند و دور هم مینشستند. او میگوید آنجا نشسته بودیم که دیدیم یک جوانی آمد و رو به بیت ایستاد. در آن زمان طوری رو به کعبه میایستادند که روبه بیت المقدس باشد. یعنی به سوی شمال میایستادند. به این ترتیب هم کعبه در مقابلشان بود و هم بیت المقدس. بعد هم یک نوجوانی آمد و دست راست او ایستاد. لذا برخی از مراجع میگویند اگر ماموم یک نفر بود، باید دست راست امام بایستد. بعد هم یک خانمی آمد و پشت سرشان ایستاد. او خم شد و آنها هم خم شدند، او به سجده رفت و آنها هم به سجده رفتند. اُفیِف گفت چه کار عجیبی میکنند. عباس تایید کرد. اُفیِف پرسید آیا میدانی آنها کیستند؟ عباس گفت آن جوان برادرزادهام است. آن نوجوان هم برادر زاده دیگرم است. آن زن هم خانم آن جوان و دختر فلانی است. ایشان میگوید که من از طرف خدا آمدهام و پیامی آوردهام.
در رابطه با این داستان سه نقل وجود دارد. در یکی از این نقلها آمده است که پیامبر فرموده بودند من یک روزی عالم را میگیرم. آخر شما فقط سه نفر هستید! چطور؟! البته در دورانی که پیامبر این حرف را فرمودند هنوز برخوردی صورت نگرفته بود و فقط تعجب کردند. اما زمانی که حضرت فرمودند این بتها بیهودهاند جنگ شروع شد. همان ربّ دستور داده است که این را بگو.
هر پیغمبری دین میآورد و دین یعنی یک نظام. این نظام (دين) با نظام قبلی آن مردم متفاوت بود. در نظام قبلی میتوانستند ظلم کنند. کسانی که قدرتمند بودند میتوانستند به زیردستانشان زور بگویند. مالشان را ببرند و... اما در این نظام چنین کارهایی جایز نیست. خب آنها این نظام را قبول نداشتند و بر سر این نظام تازه دعوا شد. أُذِنَ لِلذينَ يُقاتلونَ بأنَّهُمْ ظـُلِمُوا وَإنَّ اللهَ عَلَى نَصْرهِمْ لقديرٌ اجازه دادیم که شما از خودتان دفاع کنید. در آیه بعد میفرماید: الذينَ أُخرجُوا مِنْ ديارهِمْ کسانی که به اینجا آمدهاند را از شهر و دیارشان بیرون کردهاند. تنها یک پیراهن بر تن داشتند و تمام اموالشان در شهرشان بود. نمیتوانستند هیچ چیزی را با خودشان به آنجا ببرند. میبایست فرار میکردند تا جانشان را نجات دهند. لذا زمانی که به شهر مدینه آمدند به خانه انصار وارد شدند. در آیه 9 سوره مبارکه حشر میفرماید: وَالذينَ تبَوَّءُوا الدّارَ وَالإيمانَ به مسلمانان مهاجر جا دادند. آنها اینکار را به طور جدی انجام دادند. یعنی هرچه داشتند در اختیار آنها قرار دادند و با هم نصف کردند.
گفتیم در آیه 40 سوره مبارکه حج میفرماید: الذينَ أُخرجُوا مِنْ ديارهِمْ بغيْر حَقٍّ آنها را به ناحق از خانهشان بیرون کردند. در ادامه آیه میفرماید: إلا أَنْ يَقولوا رَبّنا اللهُ علت اینکه آنها را از شهر و خانهشان بیرون کردند این بود که میگفتند رَبّنا اللهُ دعوا بر سر ربّ بود. باز میگوییم که امام حسین (علیه السلام) نیز در اینجا ایستاده بودند. فریاد میزدند رَبّنا اللهُ. تنها به این دلیل که آنها میگفتند رَبّنا اللهُ آنها را از شهر و دیارشان بیرون کردند. عرض کردیم این دعوایی است که از صدر خلقت شروع شده است و تا پایان جهان ادامه دارد.
در آیه 8 سوره مبارکه ممتحنه میفرماید: لا يَنْهَيكُمُ اللهُ عَنِ الذينَ لمْ يُقاتِلوكُمْ في الدّينِ وَلمْ يُخرجوكُمْ مِنْ دياركُمْ أَنْ تبَرّوهُمْ وَتُقسِطوا إليْهِمْ فرض کنید شما میخواهید با کافر و مشرک دوستی و مهربانی کنید. ایرادی ندارد. خدای متعال شما را از کسانی که با شما جنگ نکردهاند نهی نمیکند. جنگ بر سر چه بود؟ بر سر ربّ. اما آنهايي كه با شما نجنگیدهاند. لَمْ يُقاتِلوكُمْ فِي الدِّينِ وَلمْ يُخرجوكُمْ مِنْ دياركُمْ و شما را از شهر خودتان بیرون نکردند. اگر آنها با شما دشمنی نکردند، مانعی ندارد که به آنها نیکی کنید. وَتُقسِطوا إليْهِمْ اشکالی ندارد که قسط و عدالت را در رابطه با آنها رعایت کنید. در ادامه آیه میفرماید: إنَّ اللهَ يُحِبّ المُقسطينَ همانا خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد. در آیه بعد میفرماید: إِنَّما يَنْهَيكُمُ ای مردم عالم إِنَّما يَنْهَيكُمُ اللهُ عَنِ الذينَ قاتلوكُمْ في الدِّينِ وَأَخرَجوكُمْ مِنْ دياركُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخرَاجكُمْ أَنْ توَلـّوْهُمْ همانا خداوند شما را از دوستی با کسانی که شما را از دیارتان بیرون کردهاند و به شما ظلم کردهاند و بر سر دین با شما جنگیدهاند، هشت سال لشکر فرستادند، نهی میکند. وَأَخرَجوكُمْ مِنْ دياركُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخرَاجكُمْ با اینها دوستی نکنید. دوستی با اینها ممنوع است. اگر رادیو اسرائیل کسی را تایید کند یا آقای اوباما بعد از مرگ کسی برایش فاتحه بخواند، مشخص میشود که او مشکل دارد. إِنَّما يَنْهَيكُمُ اللهُ عَنِ الذينَ قاتلوكُمْ في الدِّينِ وَأَخرَجوكُمْ مِنْ دياركُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخرَاجكُمْ أَنْ توَلـّوْهُمْ وَمَنْ يَتوَلـّهُمْ فأولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ کسانی که با اینها دست دوستی بدهند همان ستمگراناند.
در آیه 1 سوره مبارکه ممتحنه میفرماید: يا أَيّها الذينَ آمَنُوا لا تتـّخِذوا عَدُوّي وَعَدُوّكمْ أَوْلياءَ ای کسانی که ایمان آوردهاید دشمن من و دشمن خودتان را ولی خود قرار ندهید. در ادامه آیه میفرماید: تـُلقونَ إلَيْهمْ بالمَوَدَّةِ به طوری که با آنها برخورد با مودت داشته باشید. در رابطه با مودت چه عرض کردیم؟ دوستی عملی. یعنی در عمل با آنها دوستی نکنید. در ادامه آیه میفرماید: وَقدْ كفرُوا بمَا جَاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ آنها به آنچه که به حق بر شما رسیده است کافرند. وَقدْ كفرُوا بمَا جَاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ آنها به حقی که به شما رسیده است کفر ورزیدهاند. يُخرجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ شما و پیامبرتان را از شهرتان بیرون کردند. چرا؟ يُخرجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ أَنْ تؤمِنوا باللهِ رَبِّكُمْ دلیل اینکه شما را از شهرتان بیرون کردند و دلیل اینکه این همه بمب بر سر شما ریختند و آلمان و فرانسه و ... بمب شیمیایی و سلاح دادند و عربستان سعودی پول جنگ را داد این بود که: أَنْ تؤمِنوا باللهِ رَبِّكُمْ ایمان به ربّ این همه بلا بر سر شما آورده است. در ادامه آیه میفرماید: إنْ كنْتُمْ خَرَجْتُمْ جهَادًا في سَبِيلِي اگر در گذشته شما در راه خدا بودید وَابْتغاءَ مَرْضاتي و رضای خدا را دنبال میکردید تـُسِرّونَ إلَيْهمْ بالْمَوَدَّةِ نمیشود که پنهانی با آنها دوستی کنید. وَأَنا أَعْلَمُ بما أَخفيْتمْ من آن چیزی که در دلتان پنهان کردهاید را میدانم. وَما أَعْلنْتمْ و آن چیزی که آشکار کردهاید را نیز میدانم وَمَنْ يَفعَلهُ مِنْكُمْ فقدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ هرکس پنهانی یا آشکارا با آنها پیوند برقرار کند، و نسبت به آنها مودت بورزد، فقدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ قطعا از راه درست منحرف گشته است. اگر شما را پیدا کنند و دستشان به شما برسد دشمن شما هستند. اگر امروز باشد با بمب به سراغ شما میآیند. تمام تلویزیونها و کانالها و خبرگزاریهایشان به بدی و سوء با شما برخورد میکنند. در آیه بعد میفرماید: ... وَوَدّوا لوْ تَكفرُونَ دلشان میخواهد شما مانند واقعه چهارده مارس لبنانیها با آنها دوستی کنید. وَوَدّوا لوْ تَكفرُونَ
در آیه 4 میفرمایند حضرت ابراهیم (علیه السلام) یک راهی را رفته و شما باید ایشان را اسوه خود قرار دهید. قدْ كانَتْ لكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في إِبْراهيمَ وَالذينَ مَعَهُ إِذ قالوا لِقوْمِهمْ إِنّا بُرَءآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما از شما بری هستیم. از تمام خدایانی که به جای خدای متعال میپرستید بری هستیم. در ادامه آیه میفرماید: كفرْنا بكُمْ وَبَدَا بَيْنَنا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَة وَالبَغْضاءُ أَبَدًا حَتَّى تؤمِنوا باللهِ وَحْدَهُ میان ما و شما دشمنی و کینه همیشگی پدیدار شده است مگر زمانی که شما به خدای واحد ایمان بیاورید.
تمام این بحث برای بیان داستان حضرت امام حسین (علیه السلام) بود تا بگوییم دعوای حضرت امام حسین (علیه السلام) و جریان یزیدیان بر سر این بود که ایشان به ربّ ایمان داشتند و بر سر این ایمان ایستادند و آنها این ایمان به ربّ را زیر پا گذاشتند. حضرت حسین (علیه السلام) میفرمودند که آنها تا جایی ایستادند که میخواستند کل دین را نابود کنند. فرمودند عَلی الاسلام السّلام إذا بُلیَتِ الاُمّة براع ٍمِثلَ یَزید اگر پیشوای این امت یزید باشد تمام اسلام نابود میشود.
ببینید در تمام دوران بعد از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) هر انحرافی که در عالم اسلام اتفاق افتاد امام در مقابلش ایستاد. امیرالمومنین (علیه السلام) در مقابل انحرافات ایستادند. نمونههایش را برایتان عرض کردهام. به عنوان مثال یک روزی پول هنگفتی به عالم اسلام آمده بود. آن زمانی که پول اندکی داشتند به طور مساوی بین همه تقسیم میشد. حال پول هنگفتی از شکست دولت روم و ایران و مصر و یمن و... بدست آمده بود و غنائم آن به مدینه رسیده بود. در آن زمان اعداد بالاتر از هزار وجود نداشت و میگفتند هزار هزارتا. این پول به قدری زیاد بود که اصلا تا آن زمان چنین عددی برای پولشان وجود نداشت. به عنوان مثال اوایل هجرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) یک کاروان تجاری به مدینه بازمیگشت که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) برای دریافت آن رفتند. تمام ثروت همراه این کاروان تجاری پنجاه هزار دینار بود. تمام شهر مکه هم در این کاروان سرمایه گذاری کرده بودند. یکی سه دینار گذاشته بود و یکی صد دینار. بنابراین چنین پولی برایشان وجود نداشت. اما در آن زمان پولی به دستشان آمده بود که عدد آن شماره نداشت. چه کار کنند. خلیفه با مسلمانان مشورت کرد. امیرالمونین (علیه السلام) فرمودند یک قانون در اسلام وجود دارد که زمان پیغمبر (صلی الله علیه و آله) به آن عمل شده و خلفای قبل از تو هم به آن عمل کردهاند و خود تو هم چندین بار به آن عمل کردهای. اینکه هر پولی که به عنوان غنیمت بدست آمده باید به طور مساوی بین تمام مسلمانان تقسیم شود. قانون اسلام این است که بین خلیفه و فرمانده و سرباز فرقی نیست. باید بین همه به طور مساوی تقسیم شود. اما خلیفه قبول نکرد. همه نظر دادند تا اینکه یکی گفت آقا من در روم یک روشی دیدم. از آنجاییکه تمام مردم آن شهر سربازند و سرباز حقوق میخواهد، همه نام نویسی میشوند و دیوانی تشکیل میشود و سالانه به آنها حقوق میدهند. خلیفه گفت این نظر خوبی است. حال چه کار کنیم؟ گفتند از خانواده شما شروع میکنیم. گفت نه از خانواده پیغمبر شروع کنید. زنان پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در راس قرار گرفتند و بعد از آنها عموی پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بود و همینطور پیش آمدند و فرضا خودش هم در طبقه پنجم قرار گرفت. بعد هم گفتند کسانی که در جنگ بدر شرکت کردهاند بالاترین درجه حقوق را میگیرند. کسانی که در جنگ احد شرکت کردند در درجه بعد قرار میگیرند. همینطور پیش رفتند تا رسید به کسانی که بعد از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) مسلمان شده بودند. به آنها 200 درهم و به عایشه 12هزار درهم داده بودند. چقدر تفاوت دارند؟ شصت برابر است. افرادی از جمله عبدالله بن زبیر که در جنگ بدر شرکت کرده بودند و در راس قرار گرفته بودند، همان کسانی بودند که یک روزی به جنگ امیرالمومنین (علیه السلام) آمدند. به چه دلیل آمدند؟ زمانی که او از دنیا رفت فقط چهل میلیون دینار پول نقد داشت. در اسطبلهایش هزار اسب داشت. یک فئودال بزرگ بود. از مصر تا حجاز زمین خوب و درجه یک خریده بود. فرض کنید صد دِه از بهترین دِههای موجود متعلق به او بود. هزار غلام داشت که در آن زمینها کار میکردند. به امیرالمومنین (علیه السلام) هم پول زیادی دادند اما یک قرانش نماند. تمامش را برده میخریدند و آزاد میکردند. حضرت میخواستند یک طبقه ثروتند پیدا نشود. ثروت، قدرت میآورد و بعد نمیتوان با آن هیچ کاری کرد. یک روزی هم در برابر حق و امیرالمومنین (علیه السلام) قیام کردند.
با عوض کردن یک قانون چنین مسائلی به وجود آمد. هرجا که خواستند قانون را به گونهای تغییر دهند که با نظام و قانونی که ربّ برای جامعه اسلامی مشخص کرده است، مطابق نبود، امامان با آن مبارزه کردند. امیرالمونین (علیه السلام) نیز مقابله کردند. البته از آنجاییکه تنها بودند، میبایست به اندازه وظایف یک نفری عمل میکردند. یک نفر میتواند فریاد بزند و ایشان چنین کردند. اما باید در برابر هر انحرافی بایستند.
وقتی به دوره یزید رسیدند تمام اسلام روبه نابودی میرفت. عَلی الاسلام السّلام إذا بُلیَتِ الاُمّة براع ٍمِثلَ یَزید در این مقطع امام حسین (علیه السلام) باید از جانشان میگذشتند و به اصطلاح زمان ما روی مین رفتند. امام حسین (علیه السلام) با تمام خانوادهشان به سمت نابودی و کشته شدن پیش رفتند. زیرا میخواستند اسلام بماند. این راهی که امام حسین (علیه السلام) آن را فریاد میزدند، بماند. روال کاملا اسلامی بود. امام حسین (علیه السلام) نه کودتا به پا کردند و نه شورش کردند. تنها امر به معروف و نهی از منکر کردند. اگر امر به معروف میکردند کشته میشدند، ایرادی ندارد.
امیدوارم نسبت به گذشته مطالب بیشتری آموخته باشید. انشاء الله