أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
در رابطه با بحثمان باید چند آیه را بخوانیم. در آیه 106 سوره مبارکه نحل میفرماید: مَنْ كفرَ باللهِ مِنْ بَعْدِ إيمانِهِ هرکس بعد از اینکه ایمان آورده بود کفر بورزد، إلا مَنْ أُكرهَ وَقلبُهُ مُطمَئِنّ بالإيمان مگر کسی که مجبورش کردهاند تا کلمهای از کفر را به زبان بیاورد، (این قسمت آیه در رابطه با عمار است. به قدری او را شکنجه کردند تا زیر فشار شکنجه حرفی به زبان آورد و بعد گریان نزد رسول خدا رفت و عرض کرد یا رسول الله من زیر شکنجه چنین حرفی زدهام باید چه کار کنم؟ آیه نازل شد کسی که مجبور شده است ترسی نداشته باشد و ایرادی ندارد.) وَلكِنْ مَنْ شَرَحَ بالكـُفر صَدْرًا کسی که در کفر به شرح صدر رسیده است و سینهاش مالامال از کفر است فعَليْهمْ غَضَبٌ مِنَ اللهِ غضب خدا بر آنها باد. وَلهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ و برای آنها عذاب بزرگی است.
در آیه بعد میفرماید: ذلِكَ بأنَّهُمُ اسْتحَبُّوا الحَيَاةَ الدُّنيَا عَلى الآخِرَةِ وأنَّ اللهَ لا يَهْدي القوْمَ الكَافِرينَ چرا این افراد اینگونهاند؟ زیرا حیات دنیا را بر حیات آخرت ترجیح دادهاند. چنین فردی کافر است. وَأنَّ اللهَ لا يَهْدِي القوْمَ الكَافِرينَ خدا کافران را هدایت نمیکند.
در گذشته نیز در این رابطه بحث کردهایم. کسی که به کفر خودش دلخوش و دلبسته است و به بدیهایش بسته شده است، نجات ندارد. هیچگاه راهی برای هدایتش باز نمیشود. وَأنَّ اللهَ لا يَهْدِي القوْمَ الكَافِرينَ
کافران چه کسانی هستند؟ در آیه بعد میفرماید: أولئِكَ الذينَ طبَعَ اللهُ عَلى قـُلوبهمْ وَسَمْعِهمْ وَأبْصارهِمْ اینها کسانی هستند که همه چیز برایشان تمام شده است. خدای متعال قلب و گوش و چشمشان را مهر کرده است. چه زمانی چیزی را مهر میکنند؟ مثلا نامه را زمانی مهر میکنند که تمام حرفها تمام شده و پایش را مهر میزنند. قلب نیز زمانی مهر میشود که تمام شده است و دیگر راه نجاتی برایش نیست. قرآن در این رابطه اصطلاحات متعدد دیگری مانند طبع و خط نیز دارد. در ادامه میفرماید: وَأولئِكَ هُمُ الغافِلونَ چنین افرادی به یک غفلت کامل میرسند. این غفلت چگونه است؟ به عنوان مثال اروپاییها یک دائرة المعارف اسلام نوشتهاند. در یک دائرة المعارفی که فرضا ده یا بیست جلد داشته باشد و مربوط به اسلام باشد قاعدتا بارها نام آخرت مطرح شده است. شخصی که آن مقاله را نوشته هم بارها این واژه در نظرش آمده. فرضا یک بار نوشته و چندبار هم تصحیح کرده و بارها این واژه برایش تکرار شده و از خاطرش گذشته است. آخرت در خاطر این افراد میآید اما از آنجاییکه آن را قبول ندارند برایشان ارزشی ندارد.
اگر چیزی از آخرت درون انسان بود فایده دارد. یعنی اگر خدایی نکرده دست شما به سمت گناه برود، با یادآوری قیامت و بلا و عذاب، میترسی و دستت را عقب میکشی. این فایده دارد.
أولئِكَ هُمُ الغافِلونَ بنابراین معنایش این نیست که اگر خدا و آخرت از خاطرش میگذرد، غافل نیست. هرکسی میتواند این مسائل را در ذهنش بیاورد. فرضا اگر در تابلوهای شهرداری در رابطه با آخرت مطلبی بنویسند، هرکس این زبان را بداند و آن را بخواند، این مطالب در ذهنش میآید. اما ممکن است باز هم نسبت به آنها غافل باشد. این گونه فکر و خطور ذهنی فایده ندارد. بلکه اگر این فکر منجر به عمل شود نشاندهنده آن است که آن شخص در غفلت نیست. ممکن است یاد آخرت در ذهن کسی باشد و در همان لحظه گناه کند. اما ممکن نیست یاد آخرت در دل کسی باشد و همان موقع گناه کند. بنابراین در اینجا غفلت چنین معنایی دارد.
کسی که خدا قلبش را مهر کرده باشد، هیچ نوری داخل آن نمیرود. گویی درب قلبش قفل است. بنابراین هیچ نور هدایتی به آن راه نمییابد. گوشش قوه شنوایی دارد اما شنیدن این مسائل هیچ تاثیری بر او ندارد. گویی اصلا نمیشنود. خیال تاثیر گذاری ندارد. اگر مطلبی در رابطه با آخرت ببیند، تاثیر نمیپذیرد. اینها غافل هستند.
در آیه 109 سوره مبارکه نحل میفرماید: لا جَرَمَ أنـّهُمْ في الآخِرَةِ هُمُ الخاسِرونَ ناگزیر آنها در آخرت زیانکارانند. چرا زیانکارند؟ زیرا أولئِكَ هُمُ الغافِلونَ مدار سود بخشی عمر انسان در آخرت و مدار خسران وی به این بازمیگردد که غافل است یا نه. تکرار میکنم غفلت عدم وجود چیزی در ذهن و خیال نیست. اگر آنچه به خیال و ذهن آدمی پا گذاشت به قلب او هم راه یافت نشان دهنده آن است که شخص غافل نیست. ترس و خوف و هراس و دغدغهای در دل انسان پدید میآید. آن ذکر و یادی که در ذهن انسان ایجاد میشود باعث میشود اگر انسان به سمت خطا و گناه رفت دستش بلرزد. اگر من شب و روز ده هزار بار نام آخرت را ببرم ناگزیر معنای این لفظ در خیالم پدیدار میشود. اما این باز هم فایده ندارد. باز هم أولئِكَ هُمُ الغافِلونَ * لا جَرَمَ أنـّهُمْ في الآخِرَةِ هُمُ الخاسِرونَ
کسی که در غفلت باشد عمرش را میبازد. اگر به اندازه یک لحظه به یاد باشد، به اندازه همان یک لحظه برده است و اگر سراسر عمرش را به یاد باشد، سراسر عمر را برده است. این بحث را در گذشته نیز داشتهایم. مدار سود و زیان عمر آدمی به میزان یاد و غفلت اوست. توجه داشته باشید که منظور از یاد، خیال نیست. عرض کردم که ممکن است فردی به طور مطلق کافر باشد ولی بارها خیال قیامت را به ذهن بیاورد. ممکن است مستشرق یا اسلام شناس باشد. ممکن است یهودی یا مسیحی باشد، ممکن است لامذهب یا دشمن اسلام باشد و در رابطه با آخرت بحث دقیقی کند و بارها خیال آخرت را به ذهن بیاورد. اما از آنجاییکه این خیال تنها در ذهنش باقی میماند و به جانش راه نمییابد اثربخش نیست و هیچ سودی ندارد.
باز این مطلب را تکرار میکنم که سودبخشی عمر آدمی یا ضرر دادنش بستگی به میزان یاد و غفلت او دارد. فرمود: لا جَرَمَ أنـّهُمْ في الآخِرَةِ هُمُ الخاسِرونَ اینها غافلند و اگر غافلند حتم بدانید که خاسر نیز هستند و زیان کردهاند.
هر اطاعتی که شما میکنید، یاد است. البته اطاعت گاهی در عمل آدمی است و گاه در خیال اوست. اگر وقت تکبیر نماز، مادرت صدایت زد و تو تکبیر نگفتی جواب او را دادی، اطاعت محسوب میشود. اما اگر مادرت صدایت زد و تو شنیدی اما باز الله اکبر گفتی و نمازت را شروع کردی، این اطاعت نیست. اطاعتی که در خیال آدمی باشد ممکن است هیچ قیمتی نداشته باشد. هر اطاعتی یاد خدا نیست. یاد، از نوع عمل قیمت مییابد. هرچه که یاد و اطاعت خدا باشد، قیمت دارد.
این مطلب را مکرر عرض کردهام: اگر کسی اطاعت خدا را تمرین و تکرار کند، یاد او در جایگاهی قرار میگیرد که تا ابد برایش سودبخش است. اگر کسی کار خوبی را یک بار انجام دهد خوب است اما اگر آن را تکرار کند اثربخشتر خواهد بود. به شما گفتهاند صبح نماز بخوان، ظهر نماز بخوان، عصر نماز بخوان، مغرب نماز بخوان، عشا نماز بخوان تا تکرار شود. اگر این تمرین تکرار شود به یادی در جان آدمی تبدیل میشود. اگر یاد در جان آدمی وارد شود، دیگر تمام لحظات عمرش سودبخش خواهد بود. غفلت دلیل خسران است و یاد، دلیل سودبخشی است. اگر این یاد به جان آدمی راه یابد تمام لحظات عمر سودبخش میشود.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در حدیثی میفرمایند: إنَّ أهلَ الجنـّة لا یَندِمُونَ عَلی شَیءٍ مِن اُمُور الدّنیا اهل بهشت برای هیچ حادثهای از حوادث دنیایشان حسرت نمیخوردند. برای هیچ حادثهای. ببینید ما در این دنیا بر امور بسیاری حسرت میخوریم. مثلا من میگویم اگر آن روز من بودم و با شما رفته بودیم فلان اتفاق میافتاد. از این حسرتها در زندگی ما بسیار است. زندگی، خانه، زن، بچه... فرض کنید همراه هر فردی صد حسرت وجود دارد. اما زمانی که به آن دنیا برویم هیچ یک از این حسرتها باقی نمیماند. تمام حسرتهای این دنیا از بین میرود. تنها یک حسرت باقی میماند. در ادامه حدیث میفرماید: إلــّا علی ساعَةٍ مَرَّت بهم فی الدّنیا لـَم یَذکـُر اللهَ فیها یک ساعتی از عمرش گذشت که در آن ساعت به یاد خداوند نبود. اگر در آن دنیا میشد که کسی از حسرت بمیرد، از این حسرت میمرد. یک ساعتی به یاد خدا نبود. آن وقت برای خودش وای حسرت میکشد.
بعد از اینکه انسان از این دنیا میرود، فقط حقیقت برایش میماند. در این دنیا هزارن چیز بر انسان حکومت میکند. فرض کنید صد نفر به من میگویند بارک الله، من تا صبح خوابم نمیبرد. خب چرا؟ فقط برای تحسین دیگران؟ فردا هم خلاف آن را میگویند. این مطلب کوچکی است و به عنوان مثال عرض کردم. از این قبیل مثالها در زندگی ما فراوان است. اگر سردوشیها و قبههای من سه تا باشد یا دوتا، من تغییر میکنم. اگر فردا یک درجه تحصیلی گرفتم، عوض میشوم. اما هیچ یک از این مسائل را با خود آن طرف نمیبریم. قبههای شانه را آن طرف نمیبرند. ده تا برگه اجتهاد و دکتری داشته باشی آن دنیا نمیبرند. اینها فقط به درد این دنیا میخورد. آن طرف تنها با حقیقت مواجهیم. حقیقت همین ساعتی است که انسان با یاد خدا گذرانده است.
یاد خدا را از کجا شروع کنیم؟ از اطاعتی که میکنیم. اطاعت، یاد خدا در عمل من است. اگر من گناه میکنم این عمل من موجب غضب خداست و اگر اطاعت میکنم موجب رضای خداست. باید اطاعت کنیم تا این اطاعت به جانمان برود. اگر اطاعت به جان انسان برود آنگاه همه چیز انسان عبادت میشود. چطور میشود که مثلا غذا خوردن شما عبادت باشد؟ بدن شما به غذا نیاز دارد و شما غذا میخورید. این غذا خوردن به چه مناسبت عبادت محسوب میشود؟ این بسته به نیت شماست. به چه نیتی غذا میخورید؟ اگر نیت عبادت باشد غذا خوردن شما اطاعت میشود، رضایت میشود، عبادت میشود. غذا خوردن شما ذکر میشود. در گذشته حدیثی در این مورد برایتان خواندهام. حضرت صادق (علیه السلام) میفرماید: پدرم در حال غذا خوردن هم دست از ذکر برنمیداشت. البته ما کیفیت و چگونگیاش را نمیدانیم. در اینباره توضیحی ندادهاند. یک آقایی بود که حدود دو سال پیش فوت کرد. ایشان در رابطه با پدرشان مطالب عجیبی میگفت. میگفت پدرم هر لقمهای که برمیداشت بسم الله الرحمن الرحیم میگفت و هر لقمهاش که تمام میشد الحمد لله رب العالمین میگفت. خب حوصله انسان سر میرود. حال ما نمیدانیم که حضرت باقر (علیه السلام) چگونه عمل میکردند.
ببینید کسی که خدا در درونش شکل گرفته است، دیگر زبانش از یاد او بازنمیماند. مدام کار میکند و میداند که اگر یاد خدا در دلش باشد تجارتش مدام سود میکند. مدام کار میکند تا سود بیشتری ببرد. اگر انسان کمی قوی باشد میتواند همزمان سه کار را انجام دهد. ممکن است شما باور نکنید. بنده هم نمیتوانم چنین کاری کنم. اما اگر انسان کمی قوت نفسانی پیدا کند میتواند سه کار را با هم انجام دهد که هر سه اطاعت خدا باشد. اصلش هم که در جانش وجود دارد. سودش چند برابر میشود؟ زمانی که ما از این عالم رفتیم متوجه میشویم که میتوانستیم چنین کاری انجام دهیم. اگر انسان به موقع حرکت کند، میتواند به آن یادی که در جان انسان است، برسد و در عمل هم به خوبی کار کند. به طور همزمان هم دستش کار کند، هم زبانش کار کند و...
آقای بهجت میفرمودند که استاد ما از خدا خواسته بود تا آخر عمرش هر روز زیارت عاشورا بخواند. شوخی میفرمایید؟ روزی صد لعن و صد سلام. دو ساعت طول میکشد. این تنها یکی از کارهایشان بود. صد کار دیگر هم انجام میدادند.
شما خانههای قدیمی نجف را ندیدهاید. یک خانه 20 یا 30 متری بود و آن استاد با چند بچه که از سر و کول پدر بالا میرفتند و سر هم جیغ و داد میکردند مینشست و چیزی مینوشت. بعدها حاج آقا مجتبی تهرانی نوشتههای ایشان را چاپ کردند. فرموده بودند ایشان حتی روی کاغذ سیگار هم نوشته بودند. هر کاغذی که مییافتند روی آن مطلب مینوشتند. ایشان شش جلد حاشیه بر کتاب کفایه نوشتهاند. اصل کتاب کفایه دو جلد است. در این شش جلد ایشان در رابطه با کلام کتاب توضیح نوشته و یا آنها را نقد یا رد کرده است. انسان چطور میتواند با حضور چند بچه چنین چیزی را بنویسد؟ نمیدانم. پسر بزرگشان دوست پدرم بود و سالهاست فوت کرده است. از همه بدتر این که آنها نان هم نداشتند که بخورند.
استاد بزرگ دیگری همتای ایشان در نسل بعد بود. در آن زمان 800 نفر پای درس ایشان مینشستند. فردی گفت من نزدیک ظهر به مهمانی میرفتم. دیدم ایشان در صف نانوایی ایستاده است. من به مهمانی رفتم و برگشتم و دیدم نوبت صف به ایشان رسیده است. ایشان پای پیشخوان رفت و گفت آقا چهار تا نان بدهید. نانوا گفت آقا حسابتان پر شده است. دیگر نمیتوانم رسید بدهم. گفت باشد و برگشت. یک کلمهی دیگر نگفت. تمام بزرگانِ بعد، با کم و زیاد شاگرد ایشان بودند. آنها با وجود چنین سختیهایی به اطاعت خدا میپرداختند.
هرگاه ما درست و به جا و صحیح نماز بخوانیم، این نماز ذکر خداست. یاد خداست. اگر این را تمرین و تکرار کنیم، این یاد به عمق جانمان نفوذ میکند. اگر یاد خدا به عمق جانمان نفوذ کرد همه چیز ما اطاعت میشود.
ببینید چقدر از نگاههای ما حرام است؟ آیا اگر با نگاهمان هیچ گناهی نکنیم، فرصت از دستمان میرود و نگاهی که میتوانستیم بکنیم از دستمان میرود؟ آیا این نگاه هدر میرود؟ خیر فرصت ما برای نگاه کردن هدر نمیرود. هیچ چیز ما هدر نمیرود. تمامش به حسابمان میآید. زمانی که چنین فردی به آن دنیا میرود، بهشتی را میبیند که تک تک آجرها و درختان و گلها و پرندگانش را خودش خلق کرده است. همه چیزش را خودش خلق کرده است. در قرآن میفرماید به بهشتی میرود که عرضش به اندازه تمام آسمانها و زمین است. این آسمان و زمینی که میبینیم سر و ته ندارد تنها آسمان و زمین این دنیاست. هفت آسمان چقدر بزرگ میشود؟ بهشتش به این وسعت است.
اما اگر انسان درگیر خورد و خوابش که پستترین گناهان و شهوات است باشد، از یک لقمه هم نمیتواند بگذرد و چیزی به حساب آخرتش نمیریزد.