جلسه چهارشنبه11/12/89( ياد خدا و تاثيرات آن)
جلسه چهارشنبه11/12/89( ياد خدا و تاثيرات آن)

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

در رابطه با بحثمان باید چند آیه را بخوانیم. در آیه 106 سوره مبارکه نحل می­فرماید: مَنْ كفرَ باللهِ مِنْ بَعْدِ إيمانِهِ هرکس بعد از اینکه ایمان آورده بود کفر بورزد، إلا مَنْ أُكرهَ وَقلبُهُ مُطمَئِنّ بالإيمان مگر کسی که مجبورش کرده­اند تا کلمه­ای از کفر را به زبان بیاورد، (این قسمت آیه در رابطه با عمار است. به قدری او را شکنجه کردند تا زیر فشار شکنجه حرفی به زبان آورد و بعد گریان نزد رسول خدا رفت و عرض کرد یا رسول الله من زیر شکنجه چنین حرفی زده­ام باید چه کار کنم؟ آیه نازل شد کسی که مجبور شده است ترسی نداشته باشد و ایرادی ندارد.) وَلكِنْ مَنْ شَرَحَ بالكـُفر صَدْرًا کسی که در کفر به شرح صدر رسیده است و سینه­اش مالامال از کفر است فعَليْهمْ غَضَبٌ مِنَ اللهِ غضب خدا بر آنها باد. وَلهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ و برای آنها عذاب بزرگی است.

در آیه بعد می­فرماید: ذلِكَ بأنَّهُمُ اسْتحَبُّوا الحَيَاةَ الدُّنيَا عَلى الآخِرَةِ وأنَّ اللهَ لا يَهْدي القوْمَ الكَافِرينَ چرا این افراد اینگونه­اند؟ زیرا حیات دنیا را بر حیات آخرت ترجیح داده­اند. چنین فردی کافر است. وَأنَّ اللهَ لا يَهْدِي القوْمَ الكَافِرينَ خدا کافران را هدایت نمی­کند.

در گذشته نیز در این رابطه بحث کرده­ایم. کسی که به کفر خودش دلخوش و دلبسته است و به بدی­هایش بسته شده است، نجات ندارد. هیچگاه راهی برای هدایتش باز نمی­شود. وَأنَّ اللهَ لا يَهْدِي القوْمَ الكَافِرينَ

کافران چه کسانی هستند؟ در آیه بعد می­فرماید: أولئِكَ الذينَ طبَعَ اللهُ عَلى قـُلوبهمْ وَسَمْعِهمْ وَأبْصارهِمْ اینها کسانی هستند که همه چیز برایشان تمام شده است. خدای متعال قلب و گوش و چشمشان را مهر کرده است. چه زمانی چیزی را مهر می­کنند؟ مثلا نامه را زمانی مهر می­کنند که تمام حرف­ها تمام شده و پایش را مهر می­زنند. قلب نیز زمانی مهر می­شود که تمام شده است و دیگر راه نجاتی برایش نیست. قرآن در این رابطه اصطلاحات متعدد دیگری مانند طبع و خط نیز دارد. در ادامه می­فرماید: وَأولئِكَ هُمُ الغافِلونَ چنین افرادی به یک غفلت کامل می­رسند. این غفلت چگونه است؟ به عنوان مثال اروپایی­ها یک دائرة ­المعارف اسلام نوشته­اند. در یک دائرة ­المعارفی که فرضا ده یا بیست جلد داشته باشد و مربوط به اسلام باشد قاعدتا بارها نام آخرت مطرح شده است. شخصی که آن مقاله را نوشته هم بارها این واژه در نظرش آمده. فرضا یک بار نوشته و چندبار هم تصحیح کرده و بارها این واژه برایش تکرار شده و از خاطرش گذشته است. آخرت در خاطر این افراد می­آید اما از آنجاییکه آن را قبول ندارند برایشان ارزشی ندارد.

اگر چیزی از آخرت درون انسان بود فایده دارد. یعنی اگر خدایی نکرده دست شما به سمت گناه برود، با یادآوری قیامت و بلا و عذاب، می­ترسی و دستت را عقب می­کشی. این فایده دارد.

أولئِكَ هُمُ الغافِلونَ بنابراین معنایش این نیست که اگر خدا و آخرت از خاطرش می­گذرد، غافل نیست. هرکسی می­تواند این مسائل را در ذهنش بیاورد. فرضا اگر در تابلوهای شهرداری در رابطه با آخرت مطلبی بنویسند، هرکس این زبان را بداند و آن را بخواند، این مطالب در ذهنش می­آید. اما ممکن است باز هم نسبت به آنها غافل باشد. این گونه فکر و خطور ذهنی فایده ندارد. بلکه اگر این فکر منجر به عمل شود نشان­دهنده آن است که آن شخص در غفلت نیست. ممکن است یاد آخرت در ذهن کسی باشد و در همان لحظه گناه کند. اما ممکن نیست یاد آخرت در دل کسی باشد و همان موقع گناه کند. بنابراین در اینجا غفلت چنین معنایی دارد.

کسی که خدا قلبش را مهر کرده باشد، هیچ نوری داخل آن نمی­رود. گویی درب قلبش قفل است. بنابراین هیچ نور هدایتی به آن راه نمی­یابد. گوشش قوه شنوایی دارد اما شنیدن این مسائل هیچ تاثیری بر او ندارد. گویی اصلا نمی­شنود. خیال تاثیر گذاری ندارد. اگر مطلبی در رابطه با آخرت ببیند، تاثیر نمی­پذیرد. اینها غافل هستند.

در آیه 109 سوره مبارکه نحل می­فرماید: لا جَرَمَ أنـّهُمْ في الآخِرَةِ هُمُ الخاسِرونَ ناگزیر آنها در آخرت زیان­کارانند. چرا زیان­کارند؟ زیرا أولئِكَ هُمُ الغافِلونَ مدار سود بخشی عمر انسان در آخرت و مدار خسران وی به این بازمی­گردد که غافل است یا نه. تکرار می­کنم غفلت عدم وجود چیزی در ذهن و خیال نیست. اگر آنچه به خیال و ذهن آدمی پا گذاشت به قلب او هم راه یافت نشان دهنده آن است که شخص غافل نیست. ترس و خوف و هراس و دغدغه­ای در دل انسان پدید می­آید. آن ذکر و یادی که در ذهن انسان ایجاد می­شود باعث می­شود اگر انسان به سمت خطا و گناه رفت دستش بلرزد. اگر من شب و روز ده هزار بار نام آخرت را ببرم ناگزیر معنای این لفظ در خیالم پدیدار می­شود. اما این باز هم فایده ندارد. باز هم أولئِكَ هُمُ الغافِلونَ * لا جَرَمَ أنـّهُمْ في الآخِرَةِ هُمُ الخاسِرونَ

کسی که در غفلت باشد عمرش را می­بازد. اگر به اندازه یک لحظه به یاد باشد، به اندازه همان یک لحظه برده است و اگر سراسر عمرش را به یاد باشد، سراسر عمر را برده است. این بحث را در گذشته نیز داشته­ایم. مدار سود و زیان عمر آدمی به میزان یاد و غفلت اوست. توجه داشته باشید که منظور از یاد، خیال نیست. عرض کردم که ممکن است فردی به طور مطلق کافر باشد ولی بارها خیال قیامت را به ذهن بیاورد. ممکن است مستشرق یا اسلام شناس باشد. ممکن است یهودی یا مسیحی باشد، ممکن است لامذهب یا دشمن اسلام باشد و در رابطه با آخرت بحث دقیقی کند و بارها خیال آخرت را به ذهن بیاورد. اما از آنجاییکه این خیال تنها در ذهنش باقی می­ماند و به جانش راه نمی­یابد اثربخش نیست و هیچ سودی ندارد.

باز این مطلب را تکرار می­کنم که سودبخشی عمر آدمی یا ضرر دادنش بستگی به میزان یاد و غفلت او دارد. فرمود: لا جَرَمَ أنـّهُمْ في الآخِرَةِ هُمُ الخاسِرونَ اینها غافلند و اگر غافلند حتم بدانید که خاسر نیز هستند و زیان کرده­اند.

هر اطاعتی که شما می­کنید، یاد است. البته اطاعت گاهی در عمل آدمی است و گاه در خیال اوست. اگر وقت تکبیر نماز، مادرت صدایت زد و تو تکبیر نگفتی جواب او را دادی، اطاعت محسوب می­شود. اما اگر مادرت صدایت زد و تو شنیدی اما باز الله اکبر گفتی و نمازت را شروع کردی، این اطاعت نیست. اطاعتی که در خیال آدمی باشد ممکن است هیچ قیمتی نداشته باشد. هر اطاعتی یاد خدا نیست. یاد، از نوع عمل قیمت می­یابد. هرچه که یاد و اطاعت خدا باشد، قیمت دارد.

این مطلب را مکرر عرض کرده­ام: اگر کسی اطاعت خدا را تمرین و تکرار کند، یاد او در جایگاهی قرار می­گیرد که تا ابد برایش سودبخش است. اگر کسی کار خوبی را یک بار انجام دهد خوب است اما اگر آن را تکرار کند اثربخش­تر خواهد بود. به شما گفته­اند صبح نماز بخوان، ظهر نماز بخوان، عصر نماز بخوان، مغرب نماز بخوان، عشا نماز بخوان تا تکرار شود. اگر این تمرین تکرار شود به یادی در جان آدمی تبدیل می­شود. اگر یاد در جان آدمی وارد شود، دیگر تمام لحظات عمرش سودبخش خواهد بود. غفلت دلیل خسران است و یاد، دلیل سودبخشی است. اگر این یاد به جان آدمی راه یابد تمام لحظات عمر سودبخش می­شود.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در حدیثی می­فرمایند: إنَّ أهلَ الجنـّة لا یَندِمُونَ عَلی شَیءٍ مِن اُمُور الدّنیا اهل بهشت برای هیچ حادثه­ای از حوادث دنیایشان حسرت نمی­خوردند. برای هیچ حادثه­ای. ببینید ما در این دنیا بر امور بسیاری حسرت می­خوریم. مثلا من می­گویم اگر آن روز من بودم و با شما رفته بودیم فلان اتفاق می­افتاد. از این حسرت­ها در زندگی ما بسیار است. زندگی­، خانه، زن، بچه... فرض کنید همراه هر فردی صد حسرت وجود دارد. اما زمانی که به آن دنیا برویم هیچ یک از این حسرت­ها باقی نمی­ماند. تمام حسرت­های این دنیا از بین می­رود. تنها یک حسرت باقی می­ماند. در ادامه حدیث می­فرماید: إلــّا علی ساعَةٍ مَرَّت بهم فی الدّنیا لـَم یَذکـُر اللهَ فیها یک ساعتی از عمرش گذشت که در آن ساعت به یاد خداوند نبود. اگر در آن دنیا می­شد که کسی از حسرت بمیرد، از این حسرت می­مرد. یک ساعتی به یاد خدا نبود. آن وقت برای خودش وای حسرت می­کشد.

بعد از اینکه انسان از این دنیا می­رود، فقط حقیقت برایش می­ماند. در این دنیا هزارن چیز بر انسان حکومت می­کند. فرض کنید صد نفر به من می­گویند بارک الله، من تا صبح خوابم نمی­برد. خب چرا؟ فقط برای تحسین دیگران؟ فردا هم خلاف آن را می­گویند. این مطلب کوچکی است و به عنوان مثال عرض کردم. از این قبیل مثال­ها در زندگی ما فراوان است. اگر سردوشی­ها و قبه­های من سه تا باشد یا دوتا، من تغییر می­کنم. اگر فردا یک درجه تحصیلی گرفتم، عوض می­شوم. اما هیچ یک از این مسائل را با خود آن طرف نمی­بریم. قبه­های شانه را آن طرف نمی­برند. ده تا برگه اجتهاد و دکتری داشته باشی آن دنیا نمی­برند. این­ها فقط به درد این دنیا می­خورد. آن طرف تنها با حقیقت مواجهیم. حقیقت همین ساعتی است که انسان با یاد خدا گذرانده است.

یاد خدا را از کجا شروع کنیم؟ از اطاعتی که می­کنیم. اطاعت، یاد خدا در عمل من است. اگر من گناه می­کنم این عمل من موجب غضب خداست و اگر اطاعت می­کنم موجب رضای خداست. باید اطاعت کنیم تا این اطاعت به جانمان برود. اگر اطاعت به جان انسان برود آنگاه همه چیز انسان عبادت می­شود. چطور می­شود که مثلا غذا خوردن شما عبادت باشد؟ بدن شما به غذا نیاز دارد و شما غذا می­خورید. این غذا خوردن به چه مناسبت عبادت محسوب می­شود؟ این بسته به نیت شماست. به چه نیتی غذا می­خورید؟ اگر نیت عبادت باشد غذا خوردن شما اطاعت می­شود، رضایت می­شود، عبادت می­شود. غذا خوردن شما ذکر می­شود. در گذشته حدیثی در این مورد برایتان خوانده­ام. حضرت صادق (علیه السلام) می­فرماید: پدرم در حال غذا خوردن هم دست از ذکر برنمی­داشت. البته ما کیفیت و چگونگی­اش را نمی­دانیم. در این­باره توضیحی نداده­اند. یک آقایی بود که حدود دو سال پیش فوت کرد. ایشان در رابطه با پدرشان مطالب عجیبی می­گفت. می­گفت پدرم هر لقمه­ای که برمی­داشت بسم الله الرحمن الرحیم می­گفت و هر لقمه­اش که تمام می­شد الحمد لله رب العالمین می­گفت. خب حوصله انسان سر می­رود. حال ما نمی­دانیم که حضرت باقر (علیه السلام) چگونه عمل می­کردند.

ببینید کسی که خدا در درونش شکل گرفته است، دیگر زبانش از یاد او بازنمی­ماند. مدام کار می­کند و می­داند که اگر یاد خدا در دلش باشد تجارتش مدام سود می­کند. مدام کار می­کند تا سود بیشتری ببرد. اگر انسان کمی قوی باشد می­تواند همزمان سه کار را انجام دهد. ممکن است شما باور نکنید. بنده هم نمی­توانم چنین کاری کنم. اما اگر انسان کمی قوت نفسانی پیدا کند می­تواند سه کار را با هم انجام دهد که هر سه اطاعت خدا باشد. اصلش هم که در جانش وجود دارد. سودش چند برابر می­شود؟ زمانی که ما از این عالم رفتیم متوجه می­شویم که می­توانستیم چنین کاری انجام دهیم. اگر انسان به موقع حرکت کند، می­تواند به آن یادی که در جان انسان است، برسد و در عمل هم به خوبی کار کند. به طور همزمان هم دستش کار کند، هم زبانش کار کند و...

آقای بهجت می­فرمودند که استاد ما از خدا خواسته بود تا آخر عمرش هر روز زیارت عاشورا بخواند. شوخی می­فرمایید؟ روزی صد لعن و صد سلام. دو ساعت طول می­کشد. این تنها یکی از کارهایشان بود. صد کار دیگر هم انجام می­دادند.

شما خانه­های قدیمی نجف را ندیده­اید. یک خانه 20 یا 30 متری بود و آن استاد با چند بچه که از سر و کول پدر بالا می­رفتند و سر هم جیغ و داد می­کردند می­نشست و چیزی می­نوشت. بعدها حاج آقا مجتبی تهرانی نوشته­های ایشان را چاپ کردند. فرموده بودند ایشان حتی روی کاغذ سیگار هم نوشته بودند. هر کاغذی که می­یافتند روی آن مطلب می­نوشتند. ایشان شش جلد حاشیه بر کتاب کفایه نوشته­اند. اصل کتاب کفایه دو جلد است. در این شش جلد ایشان در رابطه با کلام کتاب توضیح نوشته و یا آنها را نقد یا رد کرده است. انسان چطور می­تواند با حضور چند بچه چنین چیزی را بنویسد؟ نمی­دانم. پسر بزرگشان دوست پدرم بود و سال­هاست فوت کرده است. از همه بدتر این که آنها نان هم نداشتند که بخورند.

استاد بزرگ دیگری همتای ایشان در نسل بعد بود. در آن زمان 800 نفر پای درس ایشان می­نشستند. فردی گفت من نزدیک ظهر به مهمانی می­رفتم. دیدم ایشان در صف نانوایی ایستاده است. من به مهمانی رفتم و برگشتم و دیدم نوبت صف به ایشان رسیده است. ایشان پای پیشخوان رفت و گفت آقا چهار تا نان بدهید. نانوا گفت آقا حسابتان پر شده است. دیگر نمی­توانم رسید بدهم. گفت باشد و برگشت. یک کلمه­ی دیگر نگفت. تمام بزرگانِ بعد، با کم و زیاد شاگرد ایشان بودند. آنها با وجود چنین سختی­هایی به اطاعت خدا می­پرداختند.

هرگاه ما درست و به جا و صحیح نماز بخوانیم، این نماز ذکر خداست. یاد خداست. اگر این را تمرین و تکرار کنیم، این یاد به عمق جانمان نفوذ می­کند. اگر یاد خدا به عمق جانمان نفوذ کرد همه چیز ما  اطاعت می­شود.

 ببینید چقدر از نگاه­های ما حرام است؟ آیا اگر با نگاهمان هیچ گناهی نکنیم، فرصت از دستمان می­رود و نگاهی که می­توانستیم بکنیم از دستمان می­رود؟ آیا این نگاه هدر می­رود؟ خیر فرصت ما برای نگاه کردن هدر نمی­رود. هیچ چیز ما هدر نمی­رود. تمامش به حسابمان می­آید. زمانی که چنین فردی به آن دنیا می­رود، بهشتی را می­بیند که تک تک آجرها و درختان و گل­ها و پرندگانش را خودش خلق کرده است. همه چیزش را خودش خلق کرده است. در قرآن می­فرماید به بهشتی می­رود که عرضش به اندازه تمام آسمان­ها و زمین است. این آسمان و زمینی که می­بینیم سر و ته ندارد تنها آسمان و زمین این دنیاست. هفت آسمان چقدر بزرگ می­شود؟ بهشتش به این وسعت است.

اما اگر انسان درگیر خورد و خوابش که پست­ترین گناهان و شهوات است باشد، از یک لقمه هم نمی­تواند بگذرد و چیزی به حساب آخرتش نمی­ریزد.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای