جلسه چهارشنبه24/1/90( غفلت )
جلسه چهارشنبه24/1/90( غفلت )
اگر در دلت یک واعظ هست می­توانی از بیرون حرف بشنوی، اما اگر در دلت واعظ نیست، هیچی. فایده ندارد.اگر تا پایان روز و روزهای بعد این حرف­ها در ذهنتان ماند یعنی آن واعظ در دلتان هست.

أعوذ بِاللهِ مِن الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قوّهَ إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطـّیبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لَعنَة الله عَلی أعدائِهِم أجمَعین إلی یَوم الدّین

اگر در دلت یک واعظ هست می­توانی از بیرون حرف بشنوی، اما اگر در دلت واعظ نیست، هیچی. فایده ندارد. ما اینجا حرفی می­شنویم و بعد دم در می­رویم و یک چای می­خوریم و همه چیز از خاطرمان می­رود. اگر تا پایان روز و روزهای بعد این حرف­ها در ذهنتان ماند یعنی آن واعظ در دلتان هست. اگر آن واعظ باشد احتمال نجات انسان هست. آن واعظ انسان را رها نمی­کند. شما شب هم که خوابیدید به خاطر وجود آن واعظ در دلتان باز در آن فکر غرق هستید. اگر آن واعظِ درونی هست، حداقل لازم از ایمان هست. اگر نیست، کمبود داریم. متاسفانه این حرف­ها جدی است. آن واعظ از ایمان برمی­آید.

غفلت مربوط به طبع است. در آیه 108سوره مبارکه نحل می­فرماید:أولئِكَ الذينَ طـَبَعَ اللهُ عَلى قـُلوبـِهمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصارهِمْ بر چشم و گوش و دلشان مهر کردند. غفلت از این برمی­آید و این از کفر برمی­آید. کفر هم مربوط به این بود که دنیا برایش بسیار مهم بود. کاملا دنیا را بر آخرت ترجیح می­داد. تا پیشامدی می­شد که دنیا و آخرت در دو سو بودند حتما دنیا را انتخاب می­کرد. خب کار چنین فردی تمام است. این موضوع بحثمان نیست. انشاء الله می­خواهیم به جای دیگری برسیم. می­خواهم غفلت را معرفی کنم. غفلت ناشی از بی ایمانی است. این بی ایمانی مطلق هم از یک جریان دیگری ایجاد می­شود. بحث شرح صدر را قبلا عرض کردیم. در آیه 125 سوره مبارکه انعام می­فرماید: فـَمَنْ يُردِ اللهُ أنْ يَهدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإسْلام آنجا شرح صدر به کفر بود. اینجا شرح صدر به اسلام است. هرکس که خدا بخواهد او را هدایت کند سینه­اش را باز می­کند. سینه­ اش را برای پذیرش اسلام باز می­کند. در ادامه آیه می­فرماید هرکس که خدا بخواهد او را در اثر بدی اعمالش و ظلمی که کرده و حقی که زیر پا گذاشته، گمراه کند، سینه­اش را تنگ می­کند. بعد فرمودند كذلِكَ يَجْعَلُ اللهُ الرّجْسَ عَلى الذينَ لا يُؤْمِنونَ گفتیم سینه­اش تنگ می­شود اما مساله اصلی سینه تنگ نیست. كذلِكَ يَجْعَلُ اللهُ الرّجْسَ پلیدی تمام وجودش را می­گیرد. تمام وجودش نجس می­شود. عَلى الذينَ لا يُؤْمِنونَ اینچنین خدای متعال پلیدی را بر کسانی که ایمان نیاورده ­اند قرار می­دهد.

می­خواستم این مطلب را عرض کنم: زمانی که انسان به غفلت می­رسد زمانی است که به کفر رسیده است. کاملا کفر را پذیرفته است. کاملا. در آیه 106 سوره مبارکه نحل می­فرماید:مَنْ شـَرَحَ بالكـُفر صَدْرًا کاملا کفر را پذیرفته. یعنی در کفر خودش شبهه ندارد. در درستی راه غلطش شبهه ندارد. این ناشی از یک خرابی جدی در سینه و قلب آدمی است. این آدم متکبر است، بخیل است، حسود است و... صفات بد را بشمارید. زماینکه صفات بد در دلش کامل شد زمانی است که قلب و سینه ­اش کاملا برای پذیرش کفر آماده است. بدی­های اخلاقی من کفر را برایم به بار می­آورد. بالعکس خوبی­های اخلاقی ایمان را به بار می­آورد. بحث شرح صدر را مکرر عرض کردیم. هر گناهی و هر صفت بدی یک ضیق صدر است. هر بدی اخلاقی و هر گناهی. بنابراین پاک شدن هر صفت بدی یک گشایش در سینه آدمی است. اگر تمامش برطرف شد این سینه برای پذیرش تمام اسلام آماده است. انسان تمامش را صد در صد می­پذیرد و با نهایت شوق و رغبت می­پذیرد. مثلا می­گویند برو سر خودت را بیاور. سر می­آورد. هیچ جا لَنگ نیست. تمام مالت را بیاور، تمام مالش را می­آورد. هیچ معطلی و لنگی ندارد. زیرا هیچ مشکلی ندارد. بخل انسان را می­کشد. حسد، تکبر، کینه انسان را می­کشد. زمانی که اینها برطرف شد این قلب برای پذیرش ایمان کامل آماده است.

عرض کردیم تمام سود زندگی شما آن لحظه ­ای است که به یاد خدا هستید. اگر نمازت با یاد خدا همراه است این نماز سود است. اما نمازهای ما که...

اگر کسی با گناه می­جنگد به چه دلیل این کار را انجام می­دهد؟ به چه دلیل؟ از یک قیامتی می­ترسد. از خدا می­ترسد. زمانیکه یک نامحرم از جلوی من عبور می­کند. به چه دلیل او را نگاه نکنم؟ مرا به زندان می­اندازند؟ کسی به من حرفی می­زند؟ کسی ایراد می­گیرد؟ خیر. هیچ مشکلی پیش نمی­آید. اگر هیچ دلیل مادی­ای وجود ندارد و فقط خداست و ممکن است من از ترس خدا و قیامت و حساب و کتاب نگاه نکنم، این سود شماست. لحظه ­ای است که شما از عمرت سود می­بری. فقط همان زمان. حالا اگر خدا خواسته و نماز کسی هم با یاد خدا همراه است خوش به حالش. دو لحظه در عمرش هست که سود کرده.

صلوات جزء بهترین کارهای ممکن است. اما متاسفانه صلوات هم برای ما به صورت یک شعار درآمده. صلوات یک دعاست. باید دعا کنیم. توجه می­خواهد. خدایا از تو برای محمد و آل او رحمت می­خواهم. فراموش نکنید. اگر با توجه صلوات بفرستید، در نماز هر صلواتی که بفرستید قیمت نمازتان بالا می­رود و حتما آن بخش نمازتان قبول است. مشخص شد؟ اگر در رکوع و سجود با توجه صلوات بفرستید حتما قبول است.

آن یاد، سود عمر ماست. غفلت تنها ضرر ممکن برای عمرمان است. در آیات 55 تا 58 سوره مبارکه یس می­فرماید:إنَّ أَصْحَابَ الجَنـّةِ اليَوْمَ في شـُغـُلٍ فاكِهونَ * هُمْ وَأَزْواجُهُمْ في ظِلالٍ عَلى الأرَائِكِ مُتــّكِئونَ * لهُمْ فيها فاكِهَة ٌوَلهُمْ مَا يَدَّعونَ * سَلامٌ قوْلا مِنْ رَبٍّ رَحيم اصحاب و اهل بهشت امروز در یک مشغولیت­اند. حالا من عرض می­کنم در یک مشغولیت شبانه روزی­اند. یاران بهشت و اصحاب اصلی بهشت، کسانی که واقعا بهشتی­ هستند در همان روز بهشت في شـُغـُلٍ در یک مشغولیت هستند. آن مشغولیت، شادمانی است. اینجا گاهی فکر ما مشغول است و این مشغولیت فکری که معمولا مربوط به غم و غصه است ما را رنج می­دهد. اگر هم برای خوشی باشد آن خوشی انسان را آزار می­دهد. مثلا من در چیزی برنده شده ­ام. وقتی فکرش مرا رها نمی­کند و نمی­گذارد شب بخوابم کمی آزار دهنده می­شود. اما مشغولیت فکری آن دنیا که تمام وجود را گرفته، شادی آور است. خودش شادی است. این شادمانی از کجاست؟ اگر ما هم به بهشت برویم اینگونه می­شویم؟ ببینید عرض کردیم انسان یا به یاد خدا و قیامت است یا از آن غافل است. غفلت تمامش ضرر است و یاد تمامش سود است. آن سود همین است. شما اینجا برای نگاه داشتن یاد خدا در جان و فکر و ذهن خودت زحمت کشیدی و رنج کشیدی. مثلا با گناه مقابله کردی. نتیجه رنج در این دنیا، شادمانی در آن دنیا است. خب شما در اینجا چقدر این رنج را داشتی؟ چقدر رنج حفظ یاد خدا را داشتی؟ به یک شادمانی می­رسد. شادمانی­ای که از او دست برنمی­دارد. از لحظه­ای که به آن شادمانی رسید دیگر قطع نمی­شود. بفرمایید مدام بیشتر می­شود. یعنی شما هر نعمتی در این دنیا داشته باشی و مثلا فرض کنید بهترین خانه عالم را داشته باشی، چند روز برایت زیباست و جلوه می­کند؟ یک هفته، دو هفته، سه هفته، یک ماه، دو ماه، پنج ماه، مثلا در و دیوار طلا باشد، باشد. ابتدا جالب و قشنگ است بعد از مدتی عادی می­شود. من و شما هم که دیوار خانه­مان گچی است برایمان عادی است. اصلا این دیوار توجه ما را جلب نمی­کند. آن دیوار طلا هم کم­کم اینطور می­شود. اما آنجا اینطور نیست. هر لحظه ­اش شادی است و بیشتر می­شود. إنَّ أَصْحَابَ الجَنـّةِ اليَوْمَ في شـُغـُلٍ فاكِهونَ یک مشغولیتی که تمامش شادی است. اینجا معنی کرده همانا بهشتیان در چنین روزی در سرگرمی وصف ناپذیری شیرین کام و خوش­اند.

هُمْ وَأَزْواجُهُمْ في ظِلالٍ آنها و تمام وابستگانشان... ممکن است وابستگان شما در عالم آخرت، دیگر از وابستگان دنیایی شما نباشند. اگر دو مذهب داشته باشیم از هم جدا می­شویم. تعیین کننده قطعی عالم آخرت روابط فامیلی و این که مثلا ما برادریم یا پدر و پسریم نیست. امروز اینها تعیین کننده است. هرکسی با پدر و برادر و امثال اینهاست. اما آنجا اینگونه نیست. اینها تمام می­شود. زمانی که قیامت برپا می­شود، فقط اگر هم مذهب و هم مرام و هم فکر و هم اعتقاد باشیم کنار هم قرار می­گیریم.هُمْ وَأَزْواجُهُمْ آنها و تمام وابستگانشان در یک سایه هستند. در این دنیا قیمتی بودن سایه به خاطر این است که رفع گرما می­کند. خود سایه که شیرین نیست. آنجا سایه ­اش هم شیرین است. خود سایه، شیرین است. وقتی آن سایه روی سر شما افتاد شما احساس شیرینی می­کنید. و بر تخت­­های سلطنتی تکیه کرده­اند. لهُمْ فيها فاكِهَة ٌوَلهُمْ مَا يَدَّعونَ برای آنها میوه ­هایی هست. وَلهُمْ مَا يَدَّعونَ هرچه می­خواهند. قبلا عرض کرده بودیم در آخرت یک کسانی به سلطنتی می­رسند. سلطنتی که تحت سلطنت الهی، مطلق است. به هرچه می­خواهند، می­رسند. هرچه بخواهند. سَلامٌ قوْلا مِنْ رَبٍّ رَحيم یک سلام از خدای ربّ رحیم دریافت می­کنند. یعنی همیشه زیر سایه ربّ رحیم­ هستند. در بهشت سایه­اش شیرین است و هرچه خوبی است در آن هست. اینجا سلامی از جانب ربّ رحیم می­آید. اگر آدم ربّ رحیم را بفهمد، اگر آدم بفهمد، از تمام آن لذایذ می­گذرد و همه را دور می­ریزد. مزه و معنای ربّ رحیم را چشیده. هر لحظه­ اش سَلامٌ قوْلا مِنْ رَبٍّ رَحيم می­شود. قطع نمی­شود. از روزی که شروع شد تا پایانِ بی پایان عالم.

یک داستانی را مکرر برایتان عرض کردم. یک دوستی داشتیم که شبی از عمرش بلای بسیار سختی بر او وارد شد. یعنی مثلا همه چیزش سوخت. خودش گفت آن شب من احساس خویشاوندی می­کردم. البته او آدم زحمت کشیده­ای است. الان چند سید اینجا داریم؟ آیا اگر من سید هستم احساس خویشاوندی می­کنم؟ خویشاوندی را حس می­کنم؟ او گفت آن شب حس می­کردم. این را فقط باید یکبار بچشید تا متوجه شوید چه عرض می­کنم. حس می­کند. لفظ­ها کوچک است. فقط برای نزدیک شدن به ذهن ما است. ربّ رحیم را حس می­کند. مثل اینکه یک دست مهربانی در دست آدم باشد. آن هم بسیار اندک و کم قیمت است. آنجا به آن ربّ رحیم می­رسد که از تمام چیزهایی که برای آن آدم بهشتی هست و هرچه بخواهد برایش هست، بزرگتر است. تمام آنها در مقابل آن احساسِ ربّ رحیم کوچک است.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای