أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
یک دوستی داریم که انسان بسیار خوبی است. اصلا وقتی داستان زندگی اش را تعریف می کرد من حیرت می کردم. مثلا ده پانزده سال است که ازدواج کرده است و ده پانزده سال است که از همسرش کتک خورده. این مطلب جدی است. خانم به طور جدی همسرش را می زده. به طور جدی آبرو ریزی می کرده. او هم صبر می کرده. می توانست همه کار بکند. ناگزیر و به طور طبیعی مردها قوی تر از خانم ها هستند. پس می توانست کاری بکند. اماکتک خورده بود و صبر کرده بود. جای آن خانم کجاست آقا؟ جهنم!
یا برعکس. اصلا بسیار بد است. اصلا بسیار بد است. خداوند نمی گذرد. نمی گذرد. بلند حرف بزنید نمی گذرد چه رسد به اینکه دستت بلند شود. یک آقایی سر همسرش فریاد می زند. به چه دلیل؟ تو به اجازه چه کسی فریاد زدی؟ یک روز که روز حساب است، انسان را حسابی می ایستانند و قانون به طور دقیق در موردش عمل می شود. داستان آن آقای سعد بن معاذ را قاعدتا مکرر شنیده اید. شهید بود. جزء مجاهدان بزرگ اسلام بود. جزء یاران جدی پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود. کمک کار بود. در حوادث بزرگ کمک کرده بود. حالا شهید شده بود و از دنیا رفته بود. پیغمبر او را در قبر گذاشتند و خودشان روی قبر را پوشاندند. تمام کارهایش را پیغمبر انجام دادند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) با پای برهنه در تشییع جنازه اش شرکت کردند. آقا چرا پایشان برهنه بود؟ فرمودند: از بس که اینجا فرشته بود. پیامبر (صلی الله علیه و آله) جنازه اش را بر دوش گرفته بودند. برایش نماز میت خواندند. در نماز میت برای میت طلب مغفرت می کنند. پس پیغمبر (صلی الله علیه و آله) برایش طلب مغفرت کرده اند. تمام کارهایش را پیغمبر انجام دادند. زمانی که روی قبر را بستند مادرش گفت خوشا به حالش. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: به اجازه چه کسی گفتی خوشا به حالش؟ الان قبر چنان فشارش داد. ما نمی دانیم قبر فشارش داد یعنی چه. می گویند آن مرده ای را که حضرت عیسی (علیه السلام) زنده کرد. زمانی که از خاک درآمد از او پرسیدند: چند سال است در خاک هستی؟ گفت چهارصد سال است و هنوز تلخی جان کندن زیر دندانم است. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: الان قبر چنان فشارش داد. همه مضطرب شدند. چرا؟ فرمودند: که در خانه اخلاقش بد بود. همه جا اخلاقش خوب بود. انسان برجسته و بزرگی بود اما در خانه اخلاقش بد بود. جبرائیل (علیه السلام) آمده بود خدمت رسول الله (صلی الله علیه و آله) عرض کرده بود یا رسول الله عرش لرزیده. چه شده است؟ فرمودند که سعد از دنیا رفته. به مرگش عرش لرزیده بود. هفتاد هزار فرشته به تشییع جنازه اش آمده اند. اما می گویند خدای متعال در جای حق نشسته. اگر اخلاقت در خانه بد بوده به حساب اخلاق بدت می رسد. مجاهد بودی حساب دارد. شهید بودی حساب دارد. ای آقایان. ای خانم ها. اگر در خانه فریاد بزنی، حساب دارد. یکی از دوستان در مورد پدر بزرگش می گفت. مثلا هفت هشت ده نفر اهل خانه بودند. این لبخند از لب ایشان نمی افتاد. بچه ها شیطنت می کردند، شلوغ می کردند. از در و دیوار بالا می رفتند. با هم دعوا می کردند. خوب حوصله آدم سر می رود و یک دادی می زند. اصلا فریادی از دهانش در نمی آمد. فقط لبخند می زد. دیگر اینکه قدش بلند بود و کمرش خم شده بود. چرا؟ چون همیشه سرش پایین بود. در این جمعیتی که اینجا بنده خدمت شما نشسته ام و خود بنده که اینجا خدمت شما نشسته ام می شود یک مسافرت برویم مثلا از منزل ما در انتهای شهر تا سر شهر برویم و در طی این یک ساعتی که در ماشین نشسته ام سرم پایین باشد؟ آقا به چه دلیل می خواهی به خیابان نگاه کنی؟ دلیل دارد؟ دلیل ندارد دیگر. زمانی که دلیل ندارد اگر نگاه کنی، باختی. کار بسیار بزرگی است که انسان تمام عمر سرش پایین باشد. حاج آقای حق شناس هم همینطور بودند. سرشان همیشه پایین بود.
ظلمی که زن به شوهر می کند و ظلمی که شوهر به زن می کند، از یک ذره اش نمی گذرند. مگر اینکه یک روزی به دست و پایش بیفتی و از او رضایت بطلبی. آن هم رضایتی که از دل باشد. از دل رضایت بدهد و ببخشد. خوب اگر نبخشد...
در آیه 49 سوره مبارکه ص می فرماید: هذا ذِكرٌ یعنی این قرآن ذکر است. در ادامه می فرماید: وَ إنَّ لِلمُتـّقينَ لـَحُسْنَ مَآبٍ اینجا می گویند در این جمله دو تاکید است. یعنی متقین حتما حتما حسن مآب دارند. حسن مآب یعنی چه؟ مآب یعنی مرجع. بازگشتشان خوب است. بازگشتشان خوب است یعنی عاقبت به خیرند. متقین عاقبت به خیرند. قطعا قطعا و حتما حتما. بقیه چطور؟ متقی یعنی چه آقا خدای متعال عاقبت به خیری متقین را امضا کرده است. سایرین چطور؟
یک آقایی خدمت حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) رسیده بود. عرض کرده بود آقا عاقبت به خیری می خواهم. حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) از بزرگان اصحاب ائمه و از بزرگان علمای اسلام و شیعه هستند. از اولیاء خداوند هستند. ایشان فرموده بودند که عاقبت به خیری را باید تحصیل کنی. باید تحصیل کنی. یعنی یک عمر مراقب رفتارت باشی تا عاقبت به خیر شوی. وَإنَّ لِلمُتـّقينَ لحُسْنَ مَآبٍ متقی کسی است که مراقب همه چیز خودش هست. کسی که مراقب همه چیز هست یعنی مثلا مراقب خیالش هست. دلش جای بیهوده نمی رود. فکرش جای بیهوده نمی رود. تمام کارهایش حساب شده است. این آدم عاقبت به خیر است. چرا؟ زیرا عاقبت به خیری را تحصیل کرده است. بهای عاقبت به خیری را پرداخته است. هر کس بهای عاقبت به خیری را داده است، عاقبت به خیر است.
هیچ چیز مجانی نیست. هرچه را می خواهی باید بهایش را بپردازی. مرگ راحت می خواهی؟ بها دارد. باید بهایش را بپردازی. خدا پیش نیاورد. برخی تا می میرند، برایشان آتش می شود. عالم برایشان آتش می شود. مثلا رسم است وقتی کسی از دنیا می رود یک فرش می اندازند. این فرش آتش می شود. او را در تابوت می گذارند. تابوت آتش می شود. او را می برند می شویند. آبی که بر رویش می ریزند آتش می شود. قبری که او را درونش می گذارند آتش است. در آیه 72 سوره مبارکه غافر می فرماید: في الحَميم ثمَّ في النـّار يُسْجَرونَ یعنی مانند آهن که گداخته می شود، آدمیزاد گداخته می شود. بسیار سخت است.
وَإنَّ لِلمُتـّقينَ لحُسْنَ مَآبٍ عاقبت خوب برای متقین است. ببینید تمام مشکلاتش را خودش حل کرده است. یک روزی جوان و نوجوان بوده و عقلش نمی رسیده. یک کاری از دستش سر زده. مثلا با سنگ زده و شیشه مردم را شکسته. خب حالا که متوجه است، می رود و جبران می کند. حلالیت می طلبد. اگر بتواند او را پیدا کند که خوشا به حالش. حقشان را می پردازد یا از آنها رضایت می طلبد. اگر آنها را پیدا نکرد هم رد مظالم پرداخته. آقا شما نوجوانیت را به خاطر داری؟ اگر به خاطر نداشته باشی چطور؟ اگر انسان فراموش کرده باشد آن دنیا هم این مساله را از خاطر می برند یا یادشان هست؟ یادشان هست. ذره ذره اش را هم حساب می کنند. بنابراین باید حل شود. خب این گذشته را حل کرده است.
مرحوم آقای سید جمال الدین گلپایگانی از بزرگان درجه اول بود. دو بدهکاری داشت. از قصاب دو سیر و نیم گوشت گرفته بود. قدیم دو سیر و نیم گوشت می گرفتند، ظهر آبگوشتش را می خوردند و شب هم گوشت کوبیده اش را. آدم های دارا این کار را می کردند. یعنی کسی که داشت اینطور زندگی می کرد. جنازه ایشان را که داشتند می بردند طلبکارش دید و گفت ایشان از دنیا رفت. کمی به من بدهکار بود. خدایا من بخشیدمش. از او گذشتم. آن یکی طلبکار هم به همین صورت. پاک پاک پاک از دنیا رفت. وقتی شما غصه بدهکاری ات را خوردی و تا جایی که توانستی دادی و حل کردی اگر هم یک وقت چیزی مانده بود، خدا به گونه ای حل می کند. اقلش این است که اگر به طور جدی هرکاری را که به خاطر داشتی دنبال کرده باشی خداوند بقیه اش را هم به خاطرت می آورد. آنهایی را که از خاطر بردی هم یادت می آید. اگر شما کوتاهی نکردی، خدای متعال کمکت می کند. خب چیزی که گذشته چطور؟ جبران کرده بود و از روزی که عقل رس شده بود، جبران کرده بود. چه زمان انسان عقل رس می شود آقا؟ پنجاه سالگی؟ چهل سالگی؟ از زمانی که عقل رس شده بود، اعمال و رفتارش را به طور دقیق مراقبت کرده بود. حاج اقای حق شناس به یکی از دوستانش فرموده بودند که یک دعایی به تو یاد می دهم که اگر این دعا را بخوانی، بدهکاری هایت را به خاطر می آوری. چه دعای خوبی. نه حاج آقای حق شناس هست و نه آن آقا هست که از او بپرسیم. اگر هم بود، او با خواندن آن دعا یادش می آمد چون حاج آقا این دعا را به او داده بود که بدهکاری اش را به خاطر بیاورد. معلوم نیست اگر ما بخوانیم به خاطر بیاوریم. او می خواند و به خاطرش می آمد. آن زمان در مسجد امین الدوله یک شخصی بود. حاج آقا یک بار به ما گفت اگر جایز بود دعایی به شما یاد می دادم که ضمیر افراد را بشناسید و فکرش را بخوانید و او را بشناسید. البته آن آدم بعدها به باد فنا رفت. اما مقصود این است که برخی اینگونه اند. اگر یک ولی یک دعا بدهد، دعایش اثر می کند. اگر بنده بدهم هیچ اتفاقی نمی افتد.
وَإنَّ لِلمُتـّقينَ لحُسْنَ مَآبٍ بر متقین عاقبت به خیر است. خب این عاقبت به خیر چیست آقا؟ جنات عدن است. باغ های عدن است. پرسیدند عدن است یعنی چه؟ بزرگان فرمودند عدن با لغت معدن از یک خانواده است. یعنی باغ هایی که از لای زر ورق باز می کنند و شما وارد آن می شوید. برای اولین بار کلید می خورد و شما وارد آن باغ می شوید. باغ های عدن. در ادامه در آیه 50 سوره مبارکه ص می فرماید: جَنـّاتِ عَدْن مُفـَتـّحَة لهُمُ الأبْوابُ تمام درهای این بهشت برای اینها باز است. زیرا هیچ مشکلی ندارند. اگر در برای کسی بسته است برای مشکلی است که این آدم ایجاد کرده است. اگر انسان مشکلی ایجاد نکرده باشد، تمام درها به رویش باز است. تمام درها برایش باز است. اگر چشیده بودید، متوجه می شدید. در آیه بعد می فرماید: مُتـّكِئينَ فيهَا در آنجا تخت سلطنت است. اصلا آن تخت سلطنت به خاطر شما خطور نمی کند. فرمودند: ولا خطر عَلی قلبِ بَشَر. یک نعمت هایی هست که نه چشم دیده و نه گوش شنیده و نه به ذهن و خاطری خطور کرده است. اصلا نمی توان گفت. نمی توان فهمید. برای آدمی که در این دنیا گیر است، قابل ادراک نیست. مگر اینکه خودش گیرش را برطرف کرده باشد. در ادامه می فرماید: يَدْعُونَ فيهَا بفاكِهَةٍ كثيرَةٍ وَشَرابٍ مدام دستور می دهند، میوه بیاورید. آقا یک گلابی که می آورند هم مزه سیب دارد، هم مزه انگور دارد، هم مزه موز دارد و غیره. مزه تمام میوه ها در آن هست. عطر تمام میوه ها در آن هست. این در هیچ جا ممکن نیست. فقط در آنجا ممکن است. ای کاش یک بار مرده بودیم و اینها را درک می کردیم. بفاكِهَةٍ كثيرَةٍ وَشَرابٍ شراب یعنی چه؟ در سوره محمد (صلی الله علیه و آله) از چهار نهر شراب سخن گفته شده. شراب از عسل و غیره. در اینجا انسان یک موز می خورد. اگر جوان باشد ممکن است دو تا یا سه تا بخورد. دیگر گنجایش ندارد. آنجا این محدودیت نیست.
در آیه 53 سوره مبارکه ص می فرماید: هذا ما توعَدونَ ليَوْم الحِسابِ این آن چیزی است که به شما وعده کردم. روز حساب افراد پنجاه هزار سال می ایستند و جواب می دهند. چرا نمازهایت را اینگونه خواندی؟ نماز خواندی، اما می پرسند چرا اینگونه خواندی؟ جلوی پدر و مادرت داد زدی؟ گردن کلفتی کردی؟ زنت را مظلوم گیر آوردی و او را کتک زدی؟
یک خلیفه بود به نام مستعصم که آخرین خلیفه عباسی بود. مغول ها او را لای نمد گذاشتند. گفتند اگر او را بکشید آسمان و زمین به هم می خورد. گفتند ایرادی ندارد او را لای نمد می گذاریم و ذره ذره غلط می دهیم. اگر دیدیم یک جایی از زمین و آسمان دارد تکان می خورد او را نگاه می داریم. این ها آدم را به یک تیر قطور مثل تنه درخت می بستند و روی آتش سرخ می کردند. خدا پیش نیاورد. در آن دنیا چگونه است؟
هذا ما توعَدونَ ليَوْم الحِسابِ در حساب ایستاده اند و ذره ذره کارهایی که انجام داده اند را جواب می دهند. شما مرحوم آقا شیخ محمد حسین را دیده بودید؟ بنده یک نظرشان را دیده بودم. آقا شیخ محمد حسین زاهد. واقعا زاهد بود. واقعا. گفتند ظهر در خانه نان و پنیر و سبزی داشتند. صبح گفت خانم امروز ظهر نان و سبزی می خوریم. پنیر هم باشد برای شب. سبزی بماند برای شب پلاسیده می شود. ظهر نان و سبزی بخوریم و شب نان و پنیر. اینگونه بود. شش سال بعد از وفاتشان خواب دیده بودند که در درگاهی حرم حضرت رضا (علیه السلام) در مسجد گوهرشاد ایستاده اند. پرسیدند آقا چه خبر؟ فرمودند الان از حساب فارغ شدم. شش سال. نمی دانیم یعنی چه. شش سال برای ما بود. بر او چقدر گذشته بود؟ یك کار بد در اخلاق و رفتارش نبود. اصلا در زندگی اش جز پاکی و پاکدامنی چیزی نبود. زمانی که آنها در حساب گیرند کسانی که عاقبتشان خیر بود، به راحتی عبور می کنند. هذا ما توعَدونَ ليَوْم الحِسابِ
پدر یکی از دوستانمان در روز گرم تابستان عربستان طواف کرده بود و طوافش که تمام شده بود در دلش گذشته بود که اگر یک نوشابه خنک بود چقدر خوب بود. از آنجا که خارج شده بود یک آقایی یک نوشابه خنک به او داده بود و درش را هم باز کرده بود. بعد خورده بود و بعد با خودش فکر کرده بود این که بود. هرچه گشته بود دیده بود نیست. نوشابه خنک چیست؟ خدا قسمت کند.
بنده سنگ آخر را که زدم و بیرون آمدم یک آقایی را دیدم که ظرف آبی داشت و چهره آدمیزادی داشت. گفتم تتمه آبت را بده به من و او داد. بعد هم آنقدر پشیمان شدم که آب را از او گرفتم. کمی جلوتر رفتیم. یک کارتون گذاشته بودند. آب از بهشت آورده بودند. باور کنید. دیده اید اگر آب خنک باشد پشت شیشه اش عرق می کند. همه اش همینگونه بود. از کجا آمده بود آنجا؟ گفتم یکی بده آقا. عقلم نمی رسید وگرنه همه اش را می خریدم. بعد دیدم این عجب آبی است. تمام مدتی که شما در عربستان هستید اصلا یک آب به درد بخور نمی خورید. چون همه اش آب دریاست که تصفیه شده. نه مزه دارد و نه چیزی. عجب آبی بود. کمی ریختم روی سرم و کمی خوردم. باز کمی ریختم روی سرم و کمی خوردم. بعد نگاه کردم دیدم نوشته آبار علی. آبار جمع بئر است. بئر یعنی چاه. چاه هایی که امیرالمومنین (علیه السلام) کنده است. هزار و چهارصد سال پیش امیر المومنین (علیه السلام) در آنجایی که احرام می بندیم چاه کنده است. اما کسی را راه نمی دهند. عجب آبی بود. آن را نگه داشتم و به تهران آوردم. دیگر از دست رفت. عجب آبی بود.