أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
اگر انسان صد سال حرف بشنود، اگر عمل کند که خوشا به حالش. اما اگر عمل نکرد به برکت آن حرفی که شنیده و عمل نکرده، مدام داشته عقب می رفته و عقب می رفته و عقب می رفته. البته این مربوط به حرف هاییست که عملی است. اما انسان هرچه معارف بشنود و هرچه معارف بداند، هرچه در معارف استاد ببیند، آن باعث کمال می شود. اما حرف هایی که مربوط به عمل است، باید به دنبالش عمل بیاید تا کمالی حاصل شود. اینها را عرض می کنم تا ما با شرکت در یک مجلسی و شنیدن حرف های دین از خودمان راضی نشویم. هیچ وقت شایسته نیست که انسان از خودش راضی باشد.
دو حدیث است که در هر کدام یک بخش هایی از مطلب مورد نظر ما آمده است. هر دو هم از حضرت صادق (علیه السلام) است. می فرمایند دو مومن است. زمانی که توضیحش را عرض کنیم مشخص می شود که ما در کجا قرار داریم. المُؤمنُ مُؤمنان وَ مُؤمنٌ صَدَق بعَهد الله وَ وَفي بشَرطِه دو مومن است. یکی مومنی است که در عهدی که با خدا دارد وفادار است. در آیه 60 سوره مبارکه یس می فرماید: ألمْ أعْهَدْ إليْكمْ يا بَني آدَمَ أنْ لا تعْبُدُوا الشَّيْطانَ در آیه بعد می فرماید: وَأن اعْبُدوني به این عهد وفا کرده است. بسیار بزرگ است. ما با خدای متعال عهد داریم که جز خدا را نپرستیم. وَأن اعْبُدوني مرا عبادت کنید و شیطان را نپرستید. شیطان را نپرستید یعنی حر ف شیطان را گوش ندهید. حرف هرکس را گوش دهید که مقابل خدا قرار می گیرد، عبادت آن نفر می شود. من دارم برای شما حرف های خدا را می زنم. شما هرچه گوش دهید، دارید عبادت می کنید. هرچقدر هم عمل کنید دارید عبادت می کنید. اگر من یک کلمه حرف مقابل و در برابر خدا بزنم، اگر شما آن را گوش کردید، یعنی شیطان را عبادت کرده اید و اگر عمل کردید یعنی دارید شیطان را عبادت می کنید. مثلا عرض می کنم فرض کنید بگویم غذایت را خوب بجو. مثلا یک مساله عادی زندگی باشد. البته برای این هم دستور داریم. اما اگر یک مساله عادی زندگی مثل این باشد که گوش دهید موردی ندارد. در جاهایی که شرع در آن حرف دارد باید مطابق آن عمل کرد. یک آقای بی کار و خوش ذوقی از مهمانانی که رهبر انقلاب در ماه رمضان دارند، نشسته بود و نگاه می کرد که ایشان یک لقمه را چند بار می جوند. بی کار بوده اما خوش ذوق بوده. گفته بود ایشان هر لقمه را که در دهانشان می گذاشت چهل بار می جویدند. یعنی دارند طبق دستور عمل می کنند. ما حوصله نداریم. در دهانمان غذا را می چرخانیم و می خوریم. خب. یک مومن، مومنی است که به عهد الهی وفا کرده است. صَدَق بعَهد الله عهدی که با خدا بسته را درست عمل کرد. و شرطی که با خدای متعال دارد را درست عمل کرد. می گویند ما چه شرطی داریم؟ نمونه اش را در قرآن در آن آیاتی که عرض کردم داریم. در آیه 23 سوره مبارکه احزاب می فرماید: مِنَ المُؤمِنينَ رجالٌ صَدَقوا ما عاهَدوا اللهَ عَليْهِ عهدی که با خدا بستند را راست آوردند. حالا لغتش در فارسی همان عمل کردن می شود. به عهدی که با خدا بسته بود عمل کرد. رجالی که به عهدی که با خدا بسته بودند عمل کردند. رجالٌ صَدَقوا ما عاهَدوا اللهَ عَليْهِ گفته می شود این آیه در مورد امیر المومنین (علیه السلام) و حضرت حمزه و این بزرگواران نازل شده است.
حالا به این دقت کنید. فذلِکَ الذي لا تـُصیبُهُ أهوالُ الدّنیا و لا أهوالُ الآخِرة در این دنیا هول بسیار است. به آن دنیا که می رویم هول صد هزار برابر است. ما نمی دانیم. از چشم ما پنهان کرده اند. مثلا برخی از دوستان بوده اند که لحظات آخر یک کسانی را دیده اند. چه می دانیم چه شد؟! بر آن شخص چه گذشت. چقدر طول کشید. چیزی که ما می بینیم مثلا پنج دقیقه است. یک دقیقه است. برای او صد هزار سال طول کشیده. نمی دانیم. یعنی چه؟ طلبه جوانی از شاگردان مرحوم آقا میرزا آقای جوادی ملکی تبریزی (رضوان الله علیه) شب در حجره خوابیده بود صدا می شنید. پشت مدرسه یک کاروان سرای قدیمی بوده. او در حجره خودش بوده و می دیده یک آدمی لحظات آخر عمرش هست و یک سنگ آسیا به چه بزرگی را دارند در حلقش می چرخانند. یعنی چه؟ نمی دانیم یعنی چه. تا صبح ناله های او را می شنید و او از آنجا پر پر می زد. نمی دانیم. این تازه یک ذره اش است. نمی دانیم چه می شود. این هول اول است. هول اول خود مرگ است. برای آدمی که اینگونه است هول های بعد چیست و چقدر است نمی دانیم؟!
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به معراج که رفته بودند، دیدند یک فرشته ای نشسته و بسیار عبوس است. وقتی در صورتش نگاه می کردند گویی اوقاتش تلخ است. یک طوماری هم در مقابلش هست که دائما در آن نگاه می کند. برادر جبرائیل این چیست؟ گفت این ملک الموت است. این چیست که در مقابلش هست؟ این نام کسانی است که باید جانشان را بگیرد. حضرت فرمودند ایشان با این چهره بسیار سخت است. حالا ما باز با وجود این روایات هم نمی دانیم یعنی چه. جبرئیل عرض کرد آقا بعدش سخت تر است. بعدش سخت تر است.
فذلِکَ الذي این مومنی که به عهد خودش وفا کرده است، لا تـُصیبُهُ أهوالُ الدّنیا و لا أهوالُ الآخِرة قبلا عرض کردم انسان اگر یک ذره وزن پیدا کند، یک ذره معنا پیدا کند، بفرمایید یک ذره ایمان پیدا کند، حوادث او را مغلوب نمی کند. حوادث او را مغلوب نمی کند. مانند داستان امیر المومنین (علیه السلام) در جنگ جمل که آن بنده خدا آمده و می پرسد آقا توحید بر چند قسم است؟ گفتند آقا یعنی چه؟ این چه سوالی است؟ مگر نمی بینی امیرالمومنین (علیه السلام) در این تفرق اهوال است؟ الان ده جا فکرش مشغول است. ایشان فرمودند نه. اینطور نیست. اصلا ما بر سر همین سوالی که این فرد پرسید با اینها جنگ داریم. آنها می خواهند خدا را نپرستند و ما می خواهیم خدا را بپرستند. دعوا بر سر این است. بنابراین برایش توضیح دادند و آن حدیث، حدیث بسیار ممتازی است. آقا جنگ است. ایشان هم رئیس جنگ است. هیچ حواسشان پرت نیست. هیچ حادثه بزرگی در این عالم نیست که او را گرفتار کند. من فقط نوک یک سوزن، نوک یک خار به دستم می رود حواسم پرت می شود. نشانی اش را همه ما می دانیم. در نمازمان. در نماز زود خودش را نشان می دهد. فرموده اند الصَّلاة میزان نماز میزان است. می خواهی ببینی اخلاقت خوب است، نمازت نشان می دهد. ایمانت چقدر است، نمازت نشان می دهد. نماز همه را نشان می دهد. معلوم هم می شود که هیچ چیز نیست. حالا کسی که اصلا نمی ترسد، و ساختمان عصبی بدنش نترس است، آن دنیا که دستگاه عصبی بدن همراهش نیست. این نترسی برای همین دنیای اوست. این را آن دنیا با خود نمی برد. مگر اینکه نترسی را تحصیل کرده باشد. نترسیدنی که از ترس از خدا حاصل شده باشد. کسی که از خدا می ترسد، نتیجتا از هیچ چیز دیگری نمی ترسد. این تحصیل به درد آن دنیا می خورد و این را با خودش می برد. آن وقت می شود لا تـُصیبُهُ أهوالُ الدّنیا و لا أهوالُ الآخِرة آقا آنجا صد هزار برابر است. صد هزار برابر که چه عرض کنیم. هول های آخرت صد هزار هزار برابر است. من که می کوشم فراموش کنم و یاد آنجا را نداشته باشم. این را برای خودم عرض می کنم. اما اگر یک کلمه اش را بشنویم بعد دلایل متعددی وجود دارد که از یاد ببریم. یک دلایلی را ایجاد می کنیم و یک دلایلی وجود دارد. وذلِکَ مِمَّن یَشفـَع این فرد آدمی است که می تواند شفاعت کند. ببینید آدمی که روی پای خودش ایستاده می تواند دست کسی که افتاده را بگیرد. اگر روی پای خودش نایستاده باشد نمی تواند دیگر.
آقا حوادث و طوفان های عالم آخرت بسیار زیاد است. مثلا در اینجا می شود که شما در تمام عمرتان هیچ سرما نخورید. اصلا مریضی نبینید. مثلا از مرگ کسی متاثر نشوی. می شود که انسان اینگونه باشد. هیچ طوری نمی شود. حالا مثلا عزیز نزدیکش باشد یا نباشد. اما آنجا دیگر اینطور نیست. وذلِکَ مِمَّن یَشفـَع این شخص روی پای خودش ایستاده و چون روی پای خودش ایستاده می تواند شفاعت کند. وَ لا یُشفـَعُ له او احتیاجی به شفاعت ندارد. لازم نیست کسی دستش را بگیرد. روی پای خودش ایستاده. اگر انسان مودب باشد و چنین آدمی را بشناسد یا پیدا کند، بسیار خوب است. وَ لا یُشفعُ له در برابر این مومن، کسی است که کـَخامَة الزَّرع مومنی است که مانند شاخه بوته گندم است. در برخی روایات ریحان را مثال زده. یک ساقه ریحان. خب بسیار لطیف است. تـَعوَجُّ أحیاناً و تقومُ أحیاناً گاهی کج می شود. یک ذره باد بوزد کج می شود. مثلا اگر یک کسی از کنارش عبور کند، صدای کفشش، عطرش، حواسش را پرت می کند. گاهی کج می شود. درست رفتار می کند. گاهی برایش اتفاق می افتد که می لغزد و بسیاری از مواقع هم پایش می ایستد. و ذلِکَ مِمَّن تـُصیبه أهوالُ الدُّنیا وَ أهوالُ الآخِرَة تمام هول هایی که در این دنیا وجود دارد ممکن است برای این آدم درد آور و رنج آور و غصه آور باشد. بترساندش. عرض کردیم بر فرض اگر از لحاظ مزاجی و عصبی هم خیلی قوی باشد، یک وقت هایی گناه می کند اما از اینجا نمی ترسد. خب ایرادی ندارد. آن طرف هست. کسی است که هول های دنیا و هول های آخرت به او می رسد. آقا این به درجه ایست که اینجا راست می ایستاده. به همان مقدار از هول های آخرت مصون است. یک آیاتی بود که شاید مکرر عرض کرده باشم. در آیه 13 سوره مبارکه احقاف می فرماید: إنَّ الذينَ قالوا رَبُّنا اللهُ ثـُمَّ اسْتقامُوا کسانی که خدا را قبول دارند. اعتقادا خدا را قبول دارد و عملا هم پای آن ایستاده است. برایش بشارت می آید که دیگر ترسی وجود ندارد. خوفی نیست. دیگر غم و غصه تمام شد. در روایات ذیل این آیه آمده که از هنگام مرگ تا قیامت این را می گویند. فلا خوْفٌ عَليْهمْ وَلا هُمْ يَحْزَنونَ این چقدر استقامت ورزیده؟ به مقداری که استقامت ورزیده به دادش می رسند. هرچه بیشتر استقامت ورزیده باشد، بیشتر به دادش می رسند. در روایات در ذیل این آیه گفته شده، فرشتگان می آیند و بشارت می دهند که دیگر ترسی نیست. این بستگی دارد که میزان استقامتش چقدر بوده و چقدر قرص بوده. اگر بسیار بود، صد در صد بود، هنگام مرگ برای بشارت می آیند و اگر کمتر بود، کمتر می آیند. تا قیامت. باز در آیه شریفه دیگری انسان ها را دو دسته می کند و می فرماید دم بهشت به برخی بشارت می دهند که ترس و خوف تمام شد. یعنی چه؟ یعنی از لحظه مرگ تا آنجا هزارتا ترس و خوف دیده بود. آن آدم دیگر از هنگام مرگ ترس و خوف برایش تمام می شود. همان است که در آن حدیث آمده است و بستگی به این دارد که انسان چقدر کار کرده باشد.
آقا ما هیچ چیز بیشتر از واجبات عرض نمی کنیم. اما از آن طرف یک ذره هم نمی شود گذشت. من یک بد اخلاقی کردم. نمی شود. یک بد اخلاقی نمی شود. می شود من تمام عمرم نافله نخوانده باشم. ایرادی ندارد. اما یک بد اخلاقی ایراد دارد. فقط واجبات را انجام دادم. هیچ نافله ای انجام ندادم. اما از آن طرف هیچ کم نگذاشتم. ایرادی ندارد. بسیار خوب است. درست است. می شود. همه چیز می شود. من پای گناه محکم ایستادم و یک گناه را هم راه ندادم. بد اخلاقی نکردم. گاهی انسان یک بد اخلاقی می کند که ممکن است از ده گناه بدتر باشد. این کسی که گاهی کج می شود و گاهی می لغزد. گاهی روی پایش ایستاده و ده تا امتحان را خوب رد می کند اما یک جاهایی می لغزد، چرا یک جاهایی می لغزد؟ به چه دلیل انسان یک جاهایی می لغزد؟ ببینید اینجا صحبت از دو مومن است. یک مومنی است که هیچ لغزشی ندارد و یک مومنی است که گاهی لغزش دارد. معلوم می شود که یکی در آن اصل کمبود دارد. اگر در ایمان آدم کمبود نیست هیچ لغزشی نیست. اصلا نیست. آدمی که ایمانش حد نصاب را دارد، هیچ جایی نمی لغزد. هیچ جایی کم نمی آورد. به عنوان مثال عرض می کنم. به حضرت ابراهیم گفتند فرزندت را بیاور. بیاور و جلوی ما سر ببر. اگر مومن باشد کم نمی آورد. هیچ دستوری را کم نمی آورد. هرجا انسان یک ذره کم می آورد به اصلش برمی گردد. یک مومنی است که گاهی کم می آورد و یک مومنی است که هیچ گاه کم نمی آورد. آن مومنی که هیچ گاه کم نمی آورد، به این خاطر است که ایمانش درست است. آن که گاهی کم می آورد به این خاطر است که ایمانش مشکل دارد.
این قابل معالجه است. این کمبود قابل معالجه است. فقط کمی سخت است. اگر کمی سختی تحمل کند، درست می شود.
در حدیث دوم یک مطالب دیگری هست. باز حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند المُومِنُ مُومِنان مُومِنٌ وَفي للهِ بِشُروُطِهِ الَّتی شَرطها عَلیه همان شرط هایی که خدای متعال در بندگی با او دارد. شرط هایی که در بندگی با او دارد. فذلِکَ مَعَ النَّبیینَ وَ الصِّدّیقینَ وَ الشُهَداءِ وَ الصّالِحین این با انبیاء و صدیقین و شهدا و صالحین است. آیه 69 سوره مبارکه نساء می فرماید: وَمَنْ يُطِع اللهَ وَالرَّسولَ فأولَئِكَ مَعَ الذينَ أنْعَمَ اللهُ عَليْهمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقينَ وَالشُّهَدَاء وَالصّالِحينَ یک کسانی را خدای متعال به آنها نعمت داده است. این نعمت یعنی چه؟ نعمت ولایت. نعمت ولایت یعنی چه؟ یعنی خود خدای متعال تربیت این آدم را به عهده دارد. خودش تربیت این آدم را به عهده گرفته است. می فرمایند نعمتی که قرآن می فرماید این نعمت است. اگر آدم به این نعمت برسد و شکر این نعمت عنایت خاص الهی را بگذارد، از هیچ چیز از او سوال نمی کنند. حق تمام نعمت های خدا را ادا کرده است. اینکه در کلمات ائمه فرموده اند هرکس ولایت ما را بپذیرد، آن نعمت اصلی است و از آن سوال می کنند. کریم که نمی گوید آن روز به خانه من آمده بودی من یک لیوان آب خنک برایت آوردم. اینها را سوال نمی کند. فقط از این نعمت سوال می کند. کدام یک از ما ولایت امام زمان (علیه السلام) را پذیرفته ایم؟ شما همین الآن قرار بگذارید که یا صاحب الزمان (علیه السلام) هرچه که مربوط به تربیت من است به عهده شما. من حاضرم بپذیرم. تمام چیزهای ممکن در تربیت من به عهده شما. من زیر بار تربیت شما رفتم. بفرمایید زیر بار ولایت شما رفتم. البته بسیار سخت است. اگر انسان راست گفته باشد ایشان عمل می کنند. خب پس من شکر نعمت ولایت را به جا آوردم. اگر انسان تا آخر پایش ایستاد و تربیتش به اتمام و پایان رسید، در مورد هیچ نعمتی از او سوال نمی کنند. این همان آدمی است که وَفي للهِ بِشُروُطِهِ الَّتی شَرطها عَلیه تمام شرط هایی که خدای متعال با او شرط کرده بوده را وفا کرده است.
آیه 69 سوره مبارکه نساء می فرماید: وَمَنْ يُطِع اللهَ وَالرَّسولَ هر کس از خدا و رسول اطاعت کند، یعنی بعضی از اوقات؟ خیر اطاعت مطلق. آقا اطاعت مطلق بسیار بزرگ است. مرد می خواهد تا به طور مطلق اطاعت کند. اگر اطاعت مطلق کند، فأولَئِكَ مَعَ الذينَ در قدیم دعای خوبی می کردند. مثلا می گفتند خدایا در قیامت ما را با چهارده معصوم محشور کن. ما را با امیر المومنین محشور کن. چه کسی محشور می شود؟ قرآن فرموده. وَمَنْ يُطِع اللهَ وَالرَّسولَ فأولَئِكَ مَعَ الذينَ نمی فرماید که این جزء انبیاء و صدیقین و شهدا و صالحین است. بلکه به همراه آنها است. همین که ما می گوییم محشور کن. با آنها محشور است. آقا محشور است بسیار قیمت دارد. هزار فرسخ با اینکه انسان خودش جزء انبیاء یا صدیقین باشد فاصله دارد. هزار فرسخ فاصله است. کسی که با آنها محشور است. بار "محشور است" چقدر سنگین است؟ در قرآن فرموده است دیگر وَمَنْ يُطِع اللهَ هر کس اطاعت کند. هرکس حرف گوش کن باشد.
یک پرانتز باز کنم اوقاتتان تلخ نمی شود؟ مکرر عرض کرده ام. نگفته هرکس سینه بزند. سینه زنی اطاعت است. درست است. سینه زنی برای امام حسین (علیه السلام) اطاعت خداست. کسی که دارد سینه می زند دارد خدا را اطاعت می کند. اگر اطاعت نیست آن را دور بریز. یک قِران قیمت ندارد. اطاعت خداست. اطاعت درجه اول است. امام حسین (علیه السلام) پسر عمه ما که نیستند. حالا فرض کنید گفتند و دارند برای شما نقل می کنند و می گویند پسرعمه ات زیر ماشین رفته. خب آدم متاثر می شود. ناراحت می شود. بعد هم یادش می رود. اما امام حسین (علیه السلام) فراموش نمی شود. این دین است. غیر از آن است. این فرمان خداست. این اطاعت خداست. این مشکی که شما می پوشید، ارزشش به اطاعتش است. خب؟ اگر کسی اهل اطاعت مطلق بود، محشور می شود. آقا محشور شود امر بسیار بزرگی است.
یک وقت هایی عرض کردم. ببینید روایات فراوانی داریم که در اول خلقت خداوند از نور حضرت خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله) آسمان ها و زمین را خلق کرد.( آقا این صلواتی که می فرستید بسیار قیمتی است. آن طرف متوجه می شوید) یک روایت نیست. روایات بسیاری هست که بیان اینگونه دارند. در آن روایاتی که من به خاطر دارم این هم بسیار آمده که خدای متعال بهشت را از نور امام حسین (علیه السلام) خلق کرد. خب امام حسین (علیه السلام) بهتر است یا بهشت؟ روشن است دیگر. از نور امام حسین (علیه السلام) بهشت را خلق کرد. بهشت چیست؟ اگر ما الان یک برگش را ببینید از هوش می رویم. یک نفر از آن بهشتی ها اندکی از آب دهانش را در هفت دریا بریزد تمام دریا شیرین می شود. یک چیز دیگری است. آن وقت آدم نزد آن کسی باشد که بهشت از نورش خلق شده است. خیلی خوب است. ما نمی فهمیم. با چه چیزی به دست می آید؟ وَمَنْ يُطِع اللهَ وَالرَّسولَ هرکس اطاعت کند. هرکس حرف گوش کن باشد. اگر خودش جزء اینها بشود ببینید چه می شود. وَمَنْ يُطِع اللهَ وَالرَّسولَ فأولَئِكَ مَعَ الذينَ أنْعَمَ اللهُ عَليْهمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقينَ وَالشُّهَدَاء وَالصّالِحينَ آدم هرکاری بکند نمی تواند پیغمبر بشود. صدهزار سال عمر کند و همه اش ریاضت بکشد هم پیغمبر نمی شود. عدد آنها مشخص است. اشخاصشان هم مشخص است و به وسیله پروردگار انتخاب شده اند. اما بقیه شدنی است. وَالصِّدِّيقينَ وَالشُّهَدَاء وَالصّالِحينَ شدنی است. اگر انسان آنگونه شود چه می شود. در ادامه آیه می فرماید: وَحَسُنَ أولئِكَ رَفيقا در ادامه حدیث می فرماید: و ذلِکَ مِمَّن یَشفع و لايُشفع له همان که در حدیث قبل هم گفته شد. مومنی که اینگونه است می تواند شفاعت کند. به شفاعت نیازی ندارد. زیرا کمبودی ندارد. شفاعت یعنی کمبود. یک کسی کمبود دارد. یکی که توانمند و قدرتمند و ثروتمند است، از ثروت خودش به او می دهد. دست او را می گیرد. مثل اینکه آدم یک پا نداشته باشد، یکی زیر بقلش را می گیرد و می بردش. اینگونه.و ذلك مِمَّن لا تـُصیبُه أهوالُ الدُّنیا وَ أهوالُ الآخِرَة این کسی که هول های دنیا و آخرت به او نمی رسد. وَ مُومِنٌ ذلـَّت بـِهِ قـَدَمٌ مومنی که می لغزد. مومنی که لغزش دارد. کـَخامَة الزَّرع مانند گیاه کـَیفـَما كفأته الريح انكفأ اگر باد به یک طرف بوزد، او هم به آن طرف کج می شود. می فرماید شفاعت برای او ممکن نیست. اگر با ایمان از دنیا برود، امکان شفاعت برای او هست. وهُوَ عَلی خیر او عاقبت به خیر می شود. البته این را عرض کنم که برای عاقبت به خیری لازم است که اگر من لغزیدم آن را جبران کنم و نگذارم روی هم بار شود. اگر جبران کند، عاقبت به خیر می شود. اما اگر گناه کرد و راحت از آن گذشت، نمی شود. اگر جبران کند، می شود.
ما در زبان شیعه در فرهنگ شیعه، مجتهد داریم مجتهد در فرهنگ شیعه به معنای فقیه است. فقیه یعنی کسی که می کوشد حرف خدا و پیغمبر را بفهمد. فقه یعنی فهم. فقیه یعنی فهیم. کسی که سی سال چهل سال پنجاه سال یا کمتر و بیشتر تمرین کرده و کار کرده برای اینکه سعی کند حرف خدا و پیغمبر را بفهمد. در میان اهل سنت مجتهد یعنی کسی که حرفی در مقابل حرف خدا و پیغمبر می زند. اینها یک حدیث دارند که در کتاب های ما هم برای نشان دادن مطلب می آورند. معاذ بن جبل بوده و می گویند جزء اصحاب برجسته است و معلم قرآن است و دانشمند است و آدم خوبی بوده. من شک دارم به این خاطر که آن آقایان از این فرد خیلی تعریف می کنند و انسان شک می کند که جریان چیست و چه مشکلی وجود دارد. حالا به این کار نداریم. پیغمبر (صلی الله علیه و آله) می خواستند ایشان را به عنوان معلم و قاضی به یمن بفرستند تا مشکلات مردم را حل کنند. دقت کنید. حرف مهمی است. فرمودند که اگر یک مشکلی پیش آمد و قضاوتش را نزد تو آوردند چکار می کنی؟ گفت آقا طبق قرآن عمل می کنم. خب اگر مساله در قرآن وجود نداشت چطور؟ ببینید مثلا دستورات ارث را فرمودند. تمام مواردش هم ذکر شده و دستوراتش مشخص است. اگر عده ای بر سر ارث دعوا داشته باشند از روی قرآن می توان دستور را گفت. حالا اگر در قرآن نبود چطور؟ او گفت که به سنت پیغمبر عمل می کنم. سال ها خدمت شما بوده ام و به دستورات شما آشنا بوده ام و می دانم که چه فرموده اید. طبق آن دستور قضاوت می کنم. خب اگر در سنت من نبود چطور؟ نقلی که اینها می کنند این است که او گفت أجتـَهـِدُ رَأيی می نشینم فکر می کنم و آنچه که به نظرم خوب آمد را می گویم. دقت کنید این حرف درست نیست. از روایات اهل سنت است و از لحاظ سندیت هم خیلی قوی نیست. در آن حدیث اهل سنت می گویند پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود که من خدا را شکر می کنم که فرستاده مرا به آنچه که درست و مصلحت بود هدایت کرد. آنها می گویند اجتهاد یعنی این. یک حرفی خدا دارد و یک حرفی پیغمبر دارد و هر چه کم بود خودم یک چیزی می گویم. اگر فتوا و حکم پیغمبر سخت بود هم ما می توانیم یک چیز راحت تر درست کنیم. اجتهاد از نظر آنها به معنای در مقابل خدا و رسول حرف زدن است. اصلا این لغتش هم از طرف اهل سنت برای ما آمده است. دیگر باب شده و معمول و مرسوم شده و ما هم این را می گوییم. اگر نه ما فقیه داشتیم. فقیه. پیغمبر و امیرالمومنین فرموده اند فقیه. ما فقیه داریم. ما بعد از پیغمبر دو جریان داریم. یک جریانی که می کوشد هرچه پیغمبر فرموده عمل کند. دقیق آنچه که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرموده را عمل می کند. فکر نمی کرده آنچه پیغمبر فرموده کم دارد. احساس نمی کرده که حرف کم دارد. این در زمان ما هم اتفاق افتاده است. اگر شما دین را درست بفهمید امروز هم پایتان در چاله نمی رود. حالا نمی توانیم اسمش را بگوییم. یک دسته می گفتند هرچه پیغمبر گفته درست است. این کافی است. احتیاجی به اضافه کردن نداریم لازم نیست چیزی به آن اضافه کنیم. کمبود ندارد. یک کسانی هم فکر می کردند که نه آقا. پیغمبر یک فرمایشاتی فرموده بودند و الان هرچه نگاه می کنیم می بینیم مصلحت نیست. پس آن را تغییر می دهیم. پیغمبر فرموده اند که اگر شما در یک مجلس سه طلاق بگویید، این سه طلاق هیچ قیمت ندارد. این یک طلاق محسوب می شود. چون ممکن بود از روی ناراحتی بگویند سه طلاق. اما آقایی فرموده اند که نه این سه طلاق محسوب می شود. آقا خدا و پیغمبر نفرموده. دیگر حالا ایشان مصلحت روزگار را اینطور می دیده. دقت کنید. ما امروز تعیین تکلیف می کنیم. آقا شما کدام طرفی هستید؟ آن طرفی که امیرالمومنین ایستاده بود و می گفت نباید کم و زیاد کنید؟ هر حرفی که پیغمبر فرموده تا آخر عالم هم همان حرف درست است. قرآن فرموده و تا آخر عالم هم همان حرف درست است یا نه اینکه آقا اگر مسلحت روزگار بود می شود کم و زیادش کنیم؟ عرض می کنیم امروز هم بود و هست. این را بفهمیم. فقط یک نفر مقابل این جریان بسیار بسیار نیرومند ایستاد. همه توانش را مقابل این گذاشت.
دوران عمر حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) بعد از وفات پدرشان دو بخش است. یک بخش که هنوز روی پا بودند و تمام این بخش را می کوشیدند برای بازگشت حق شوهرشان و برای نشان دادن ناحق بودن سایرین...