أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
روایت خیلی ممتازی در کتاب المُراقبات مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده و فرموده است: خداوند بر من وحی نموده است ای برادر پیامبران(یا اخا المرسلین) و ای برادر رسولان مرسل، قوم خود را انذار کن و بترسان که داخل خانه ای از خانه های من نشوند در حالیکه برعهده کسی از آنها مظلمه ای از یکی از بندگان من باشد. یک نکته خیلی ممتازی دراین روایت است. به نظرم مطلب دشوار می آید. اگر کسی از بندگانم مظلمه ای بر گردن دارند، به خانه ای از خانه های من وارد نشوند. آنها را بترسان که داخل خانه ای از خانه های من نشوند، و حال آنکه بر عهده کسی از آنها مظلمه ای از یکی از بندگان من باشد و من مادام که او به نماز ایستاده است، بر او لعن می کنم. عرض کردم که این مطلب سخت است. خداوند فرموده است: اگر بار کسی را بر دوش دارید، اگر مظلمه ای بر گردن دارید، داخل خانه ای از خانه های من نشوید. یعنی اگر بنده ای حقّی از حقوق مردم را پایمال کرد و به این صورت داخل خانه من وارد شد، مادام که او بر نماز ایستاده است، بر او لعن می کنم، تا آن مظلمه را به صاحبش رد کند. مطلب جدی است. سخنمان بر روی این مطلب است. اگر کسی بار مردم را بر دوش نداشته باشد، حقی را از کسی پایمال نکرده باشد، آبرویی از کسی نبرده باشد و مال کسی را نخورده باشد، آن وقت نمازش مقبول است. اگر مظلمه را رد کرد، یعنی بارها را از دوشش پایین آورد، حق مردم را داد و مردم را راضی کرد، اگر حق و حقوق مردم را پرداخت و رضایت مردم را جلب کرد، اگر نسبت به کسی ظلمی کرده بود و جبرانش کرد، آنوقت خداوند می فرماید: من گوش او می شوم که با من بشنود. حرف خیلی با ارزشی است. من چشم آن بنده می شوم که با من ببیند و او از اولیاء و اصفیاء من خواهد بود و با پیامبران، صدّیقان و شهیدان در بهشت همسایه من خواهد گشت. خب، حرف اول را همه قبول داریم دیگر. حقّ مردم، حقّ مردم است. اگر حقـّی از مردم بر گردن ما است، باید این مسئله را حل کنیم. هیچ فرض ندارد. ببینید؛ من نماز می خوانم، اما صد ها حق از مردم بر گردن دارم. این نماز به جایی نمی رسد. این که خداوند فرمود من او را لعن می کنم یعنی این نمازی که خوانده است، به جایی نمی رسد. نماز و دعای آدم با حقی که از مردم بر گردن دارد، روی زمین می ماند. آقا؛ اگر حق مردم را ادا کردید و از بار مردم چیزی بر گردن شما نبود، شما در آسمان قرار دارید. چرا ما مشکل داریم؟ به این دلیل که بار بر گردن داریم. خب اگر بار را بر زمین بگذارید، پرواز می کنید. انسان را برای پرواز کردن خلق کرده اند. زمانی انسان، در آن پروازگاه بوده است، اما حالا خودش دست وپایش را بسته است. هنگامی که انسان دست وپای خود را باز کند، دوباره به همانجا پرواز می کند. خداوند فرمود: من چشم و گوش او می شوم. این حرف خیلی بزرگی است. در آن حدیثی هم که آن روز خواندیم، حالا باز من تکرار آن را برای شما عرض می کنم.
آنجا فرمودند:لا يَزالُ عَبدي يَتـقـَرّبُ إليَّ بـِالنـَوافِل.یعنی این تمام شدنی نیست. این راه، راهی است که تا ابد ادامه دارد. آدم که یک روز تمام نمی شود. عمر انسان تمام می شود اما خود انسان که تمام نمی شود. اگر شما صد سال عمر کنید، صد سال پیش می روید. البته اگر پیش بروید. دویست سال هم عمر کنید، پیش می روید و همین طور بشمارید. خب، کلمه لایزال یعنی همیشه است و به اصطلاح، داروی درد همیشگی است. یک مشکل حل کن همیشگی است. چه چیزی؟ اگر نوافل را انجام دهید. نوافل یعنی چه؟ یعنی زیادتی ها. ما در مسائل دینی مان یک واجبات داریم و یک بیرون از واجبات داریم. یعنی علاوه و زیادتر از واجبات داریم. واجبات را که باید انجام داد. حالا آن بحث را هم عرض می کنیم. اگر علاوه بر واجبات کاری انجام دادید، این عمل علاوه، باعث تقرب است. اینجا فرمودند چه چیزی باعث تقرب است؟ سعی کنید هیچ باری بر دوش شما نباشد. اگر باری بر دوش شما نباشد، دو رکعت نماز هم که می خوانید، پرواز می کنید. اگر ما مشکل داریم، در نمازمان هم مشکل داریم. مثلا اگر اثر نمازمان هم کم است، به خاطر این است که بار بر دوش داریم. اگر بار را بر زمین بگذارید، با یک نماز به عرش می روید. ساختمان نماز، ساختمان معراجی است. انسان با نماز به معراج می رود. چرا ماها نمی رویم؟ برای اینکه مشکل داریم. اگر مشکل را برطرف کردید، به معراج می روید. مثلا من غیبت شما را کردم. خب، بعد می روم پیش آن فرد و می گویم من یک غلطی کردم. اگر راضی شد، حل می شود. مثلا من به شما بدهکارم، بدهکاری شما را می پردازم، مشکل حل می شود. در اینجا چه چیزی می گویند؟ فرمودند: لا يَزالُ عَبدي يَتـقـَرّبُ إليَّ بـِالنـَوافِل. دائما با آن زیادتی ها. نماز واجبتان را در مسجد بخوانید، اما نافله شب را در خانه بخوانید که هیچ کس نفهمد. زمانیکه صدقه می دهید حتی به اندازه دو ریال، اولا برای رضای خدا دهید، ثانیا این صدقه را به صورت پنهانی دهید. منت نگذارید. پس صدقه دادن، سه شرط دارد. ا- انسان صدقه را برای رضای خدا می دهد. 2- موقع صدقه دادن منت نمی گذارد. 3- پنهانی می دهد. می گویند صدقه را به گونه ای دهید که وقتی با دست راست می دهید، دست چپتان نفهمد. یعنی خودتان هم متوجه نشوید. گاهی بعضی از دوستان با بنده اینگونه عمل می کنند. یعنی صدقه را به بنده می دهند و آن فقیر فقط مرا می بیند. اصلا به من ربطی ندارد. یک ریال هم برای من نیست. شخصی صدقه ای را می دهد، اما خودش هم نمی فهمد که به چه کسی داده شد. ما به آن شخص نگفتیم که صدقه ای که شما پرداخت کردید را به چه کسی دادیم. یعنی اینگونه بهتر است. ما به آن فرد هم نمی گوییم. چون دلش خوش می شود اگر بگوییم که به فلانی دادیم، این هم نمی شود و ارزشی ندارد. کسی بذل و بخشش کرده، اما هیچ کسی هم با خبر نشده است. خیلی خوب است. هیچ کس. این همان زیادتی است. ببینید؛ شما واجب است که خمس و زکات و فطریه را پرداخت کنید. خداوند فرمود که این علاوه ها، بنده ام را به من نزدیک می کند، به حدی که من او را دوست می دارم و اگر او را دوست داشتم، من چشم و گوش و... او می شوم. اگر همه مشکلات را بر طرف کردید، من چشم تو می شوم. حالا این مطلب را توضیح می دهم. خیلی سخت نیست. من چشم، گوش، دست او می شوم. همینگونه. بعد حرفهای خیلی مهمی را دارند. اگر بنده ام از من هر چیزی را بخواهد، من به او می دهم. هر چیزی را بخواهد، می دهم. زمانی که مرا بخواند، جوابش را می دهم. از من چیزی را درخواست کند، می دهم. این مرتبت و مقام خیلی بزرگی است. خب، ببینید؛ آن حدیث دوم که الان خواندیم، با حدیث اول به هم وابسته است. من باید بین خودم و خلق خدا مشکل نداشته باشم. بین خودم و خدا مشکل نداشته باشم. اگر من مشکل نداشته باشم، اعمال خیرم مقبول است.
دقت کنید، این عمل خیر شما قبول است. اما الان وقتی نماز می خوانیم، نمی دانیم این نماز قبول است یا نه؟ اصلا نشانه دارد. چقدر در هنگام نماز خواندن حواستان جمع است؟ آن مقدار قبول است. خب، از نمازهای ما چقدر حواسمان جمع است؟ مثلا می گوییم یک ثلث از نمازهایمان. اگر یک ثلث باشد، خوب است. یک ثلث از نمازهایمان، حواسمان جمع است. خب، چقدر جمع است؟ به چه چیزی جمع است؟ ما در نماز، حواسمان به چه چیزی جمع است؟ به حمد و سوره ای که می خوانیم. به ذکری که می گوییم. به لفظ ذکر. سُبحانَ رَبّیَ الاَعلی وَبِحَمدِه. من این ذکر را با توجه می گویم. هنگامی که می گویم سُبحانَ رَبّی الاَعلی وَ بِحَمدِه، حواسم پرت نیست. این ذکر را با حواس جمع می گویم. خب، بارک الله. خیلی خوب است. اما این لفظ سُبحانَ رَبّیَ الاَعلی وَ بِحَمدِه است. حالا فرض کنید که من معنای این ذکر را هم در خاطرم می گذرانم و حتی یک مقداری بیشتر. چقدر فرق می کند؟ کمی فرق می کند. اینها حداقل های ممکن در نماز با حضور قلب است. البته قبول است ها. اگر حواست این مقدار هم جمع بود، قبول است. اما این کم است. آنقدر نماز جا دارد، پرده، از این پرده به پرده دیگر برداشته می شود. می گویند نماز، معراج است. در نماز، انسان باید به معراج برود. یعنی تا آنجا، جا دارد. فرمایش امیرالمؤمنین است که آن را می دانیم. از ایشان سؤال کردند آیا پرودگار خودت را دیده ای؟ حالا آن کسی که سؤال کرد نمی دانم آیا می فهمید که چه سؤالی می کند؟ فرمود: بله. من خدایی را که نبینم، عبادت نمی کنم. این روایت را هم شیعه و هم اهل سنت نقل کرده اند. از روایات درجه اول است. آنهایی که دیدند، اصلا نمی فهمیدند. بعد امام فرمود: البته این دیدن، کار چشم نیست ها. اینها به چشم راه ندارد. چشم فقط می تواند همین درو دیوار گلی را ببیند. آنقدر چیزهایی وجود دارد که چشم نمی تواند، ببیند. قابل دیدن نیست. بعد فرمود وَ لكِنْ رَأتـْهُ القـُلوبُ بـِحَقائِق الإيمان. اگر دل به حقیقت ایمان برسد، آن دیدن برایش ممکن می شود. آن دیدنی که من گفتم آن خدایی را که نبینم عبادت نمی کنم، آن برای دیگران هم ممکن است. خب، چکار کنیم که اینگونه شود؟ حضرت می فرماید مانع را بردارید. موانع را بردارید. آقا؛ موانع چه چیزهایی هستند؟ مثلا غیبتی که من کردم. گناهی که الان من کردم و گیر هستم. اگر من با گناه گیر هستم، این مانع است. خب، من با گناه گیر نیستیم و همه گناهان را کنار گذاشتم. آقا؛ اگر در گذشته هم کاری کردید، باید درست کنید.