أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
از حضرت صادق علیه السلام روایت است و ایشان از پدران بزرگوارشان و از امیرالمومنین نقل می کنند. امیرالمومنین فرمودند المُومِنُ یَتـَقـَلـَّبُ فی خَمسَةٍ مِن نـور مومن در پنج نور می گردد. هرطرف می گردد، یکی از این نورهاست. قبلا در این رابطه بحث کرده ایم. مَدخَلـُهُ النـّور هرجا وارد می شود، آنجا نور است. مَخرَجُهُ النـّور از هرجا خارج می شود آنجا هم نور است. عِلمُهُ النـّور وَ کـَلامُهُ النـّور وَ مَنظـَرُهُ یَومَ القِیامَةِ إلـَی النـّور آنجا که در روز قیامت منظر اوست، آنجا هم نور است. یعنی چه؟ اگر در خاطرتان باشد بحث را از زندگی شروع کردیم. در آیه 33 سوره مبارکه یس می فرماید: وَآيَة ٌ لـَّهُمُ الأرْضُ المَيْتـَة یک آیه از آیات ما برای مردم، زمین مرده است أحْيَيْناها که ما آن را زنده می کنیم. وَأخْرَجْنا مِنـْها حَبًّا وقتی زمین را زنده کردیم از آن نباتات و حبه های خوردنی می روید. فـَمِنهُ يَأكـُلونَ در آیه بعد می فرماید: وَجَعَلـْنا فيها جَنـَاتٍ مِّن نـَّخيلٍ وَأعْنابٍ باغ هایی از نخل ها و ... ما زمین مرده را زنده می کنیم. بعد عرض کردیم مومن یعنی کسی که به ایمان می رسد، به یک حیات می رسد. بر این اساس وقتی هنوز به خدا و قیامت ایمان ندارد، به این معنا مرده محسوب می شود. با ورود به ایمان زنده شده است. خب. آیه چه می فرمود؟ در آیه 122 سوره مبارکه زمر می فرماید: أوَمَن كانَ مَيْتاً فـَأحْيَيْناهُ کسی که مرده است و ما او را زنده می کنیم.وَجَعَلنا لـَهُ نورًا و برایش یک نور قرار می دهیم که با آن زندگی می کند. با این نور زندگی می کند. این همان چیزی است که حدیث می گوید. مومن که صاحب آن نور است، هرجا وارد می شود بر اساس آن نور است. هرکاری می کند بر اساس آن نور است. نور یعنی روشنایی. هرجا وارد می شود با روشنایی وارد می شود. اینگونه نخواهد بود که نفهمد و به جایی برود. نفهمیده به جایی نمی رود. نفهمیده از جایی دور نمی شود. می خواهد با یک کسی دوست شود، طبق آن فهم دوست می شود و می خواهد از یکی ببُرد، طبق آن فهم این کار را انجام می دهد. با فهم این کارها را انجام می دهد و همه کارهایش بر اساس آن فهم است. اگر در خاطرتان باشد باز عرض کردیم یک درجه و یک مقداری از ایمان است که حد نصاب است. یعنی این ایمان قبول است. اگر آن حد را داشته باشد او را مومن می دانند. همه ما مومن هستیم. تمام این دوستانی که اینجا نشسته اند به خدا و پیامبر و قیامت ایمان دارند. یک درجه ای از ایمان اين است که قبول است. ملاک آن عالم را عرض می کنم. در این دنیا همه ما مومن محسوب می شویم و بنده شما را مومن خطاب می کنم و شما هم مرا مومن خطاب می کنید. این را عرض نمی کنم. آن را عرض می کنم که اگر اهل آن عالم بخواهند با او صحبت کنند، بتوانند به او مومن بگویند. یک حداقل دارد دیگر. چند بار این را عرض کرده ایم. حداقلش این است که انسان گناه نکند. اگر گناه نکرد، می توان به او گفت مومن. اگر ضعفی در این دارد، در ایمان ضعف دارد. صد جا را می تواند مقاومت کند اما یک جا نمی تواند مقاومت کند و می لغزد. اگر یک جایی هست که نمی تواند مقاومت کند، مشخص می شود در آنجا کمبود دارد. اینکه در صد جا می تواند مقاومت کند و یک جا را نمی تواند، نشان می دهد که ایمان دارد، چون توانسته صد جا را مقاومت کند. اما اگر در برابر یک گناهی نتوانسته مقاومت کند، مشخص می شود آنجا یک بی ایمانی دارد. این ایمانش مخلوط است. کسی که همه جا می تواند مقاومت کند، ایمانش تمام است. مشخص شد؟ ایمانش تمام است. هیچ حادثه ای نیست که او را بلغزاند. سخت می گذرد. اما می تواند مقاومت کند. یک وقتی هم هست که دیگر سخت هم نمی گذرد. هیچ امتحانی برای او ناتوانی و سختی به بار نمی آورد. میثم بر بالای دار بود. دارهای آن زمان یک چوب بود که فرد را آن بالا می بستند. کمی شبیه صلیب. خب وقتی کسی را آن بالا می بندند خسته می شود دیگر. یک دست و یک پایش را بریده بودند. خب دست و پا اعضای مهم بدن است. دخترش با آن عاطفه ای که دختر نسبت به پدر دارد، با نگرانی و دلسوزی از او سوال کرد بابا حالت چطور است؟ چگونه به تو گذشته؟ گفت بابا جان مثل این است که وقتی جمعیت می خواهد از این در بیرون برود، آدم کمی تحت فشار قرار می گیرد. اینگونه. در راهرویی که کمی تنگ باشد وقتی جمعیت می خواهد عبور کند، کمی تحت فشار قرار می گیرند. گفت من الان چنین حالی دارم. بابا دست و پا بریدن کم نیست. مثلا فرض کنید با ساطور پایش را قطع کرده اند. اینگونه بوده دیگر. با شمشیر قطع کرده اند. این درجه بالاتر ایمان است. اما در هر صورت اگر ایمانش حد نصاب را داشته باشد دیگر پایش نمی لغزد. اگر با زکات آشنا باشید، می دانید که زکات حد نصاب دارد. مثلا نصاب اول گوسفند چهل عدد است. اگر شخص چهل گوسفند داشته باشد، یک گوسفند زکاتش است. بعد اگر صد گوسفند داشته باشد هم حداقل نصاب را دارد. کسی که گناه نمی کند هم حداقل نصاب را دارد. می توان به او گفت مومن. آن ایمان نور است. آیه فرمود. فرمود کسی که مرده است و ما او را زنده می کنیم و به او نوری می دهیم. یک چراغی به دستش می دهیم که با آن چراغ زندگی کند. وقتی دارد حرف می زند بر اساس آن حرف می زند. هرجا می رود، بر اساس آن می رود. آن مشخص می کند که برود یا نرود. روی حساب دین و ایمانش نمی رود و اگر نمی رود روی حساب دین و ایمانش نمی رود. اگر یک چیزی را انتخاب می کند، روی حساب دین و ایمانش انتخاب می کند و اگر انتخاب نمی کند باز روی حساب دین و ایمانش انتخاب نمی کند. همه اش روی حساب است. این حداقل است. حداکثرش را هم یک مقدار در داستان میثم عرض کردیم که انسان به جایی می رسد که حوادث بزرگ برایش سهل می شود. امتحانات بزرگ برایش سهل می شود. احساس کمبود و خستگی و ناتوانی نمی کند. مطلبی که می خواستیم عرض کنیم این بود: ببینید ایمان حیات است، نور است، ایمان است. مرده را زنده می کنیم و به او نور می دهیم. مومن است و به یک حیات تازه رسیده است. به یک نور رسیده است. بهره های اخروی انسان همان نوری است که دارد. ببینید بهشت کجاست؟ بهشت آنجاست که سرزمین راحت است. سرزمین امنیت است. نامش دار السلام است. سرزمین امنیت و سلامت و لذت است. آدم با آن ایمان به آن سرزمین راه پیدا می کند. مومن نمی ترسد. همیشه راحت است. همیشه خوش است. اگر مومن باشد. مطلب اصلی که می خواستم عرض کنم این بود. اگر انسان مومن شود، تحت تربیت الهی می رود. اگر انسان مومن شود و به حد معیار و نصاب برسد، آن لحظه ای که ایمانش مقبول است، از آن لحظه تحت تربیت است. قرآن در آیه 141 سوره مبارکه آل عمران می فرماید: وَلِيُمَحِّصَ اللهُ الـَّذينَ آمَنوا تمحیص یعنی تخلیص. خدا مومنین را تمحیص می کند. یعنی چه؟ یعنی تخلیص می کند. تخلیص می کند یعنی چه؟ یعنی خالص می کند. این همان کاری است که عرض کردیم. تحت تربیت قرار می گیرد. اینجا تحت تربیت قرار گرفتن معنایش این است که آن مربی اراده می کند که این شاگرد خالص شود. مربی اراده می کند شاگردش یا به اصطلاح عربی متربی خالص شود. خالص شود یعنی چه؟ یعنی موحد شود. خب انسان مومن یک وقت حادثه پیش آید می ترسد. مثلا فرض کنید شما دارید از خیابان عبور می کنید و یک موتوری مانند اجَل معلق می رسد و نزدیک شما با یک صدای بدی ترمز می کند. خب انسان می ترسد دیگر. این ترس خوب است یا بد است؟ این ترس بد است. وقتی نخورده من چرا بترسم؟ مثال بود. مثلا وضع بازار عوض می شود و قیمت یک چیزی بالا می رود خیلی خوشحال می شود. این خوشحالی بیهوده ای است و آن ترس هم ترس بیهوده ای است. امیدوار شده. امیدواری اش بیهوده است. ما خیلی از اینها داریم. اینها جزء گناهان ماست. جزء گناهان شرعی و رسمی و قانونی نیست. اما اگر من بیهوده ترسیدم گناه است. اما نه گناه معمولی. اگر بیهوده امیدوار شدم، بیهوده، گناه است. ببینید از لحاظ اعتقادات ما، کسی جز خدا کاره ای هست؟ اعتقاد ما می گوید نه. خدا همه کاره است. ما این را می گوییم دیگر. از لحاظ اعتقادی می گوییم خدا همه کاره است. اما چطور اگر من پول دارم و مثلا صد هزار تومان در جیبم هست با اطمینان کامل بیرون می روم و هر تاکسی که بخواهم سوار می شوم و هر چیز بخواهم می خورم و... اما اگر بی پول از خانه بیرون بروم، مثلا یک مدتی است کار نداشته ام و پول در جیبم نیست، با یک نگرانی از خانه بیرون می روم. ممکن است انسان یادش نباشد و به آن نگرانی توجه نکند، اما در عمق جانش نگرانی دارد. آدمی که بی پول از خانه بیرون می رود، نگران است. من پول را در برابر خدا که همه کاره است، همه کاره می بینم. یا لااقل اعتقادم این است که بعضی از کار ها را پول می تواند انجام دهد. اینها عیب های عمیق ماست. رضایت شما برای من مهم است. خب چرا رضایت یک انسانی مانند خودت برایت مهم است؟ یک وقت شما باید ادب کنید، باید احترام کنید، خب بله احترام می گذارید و وظیفه تان است. اما رضایت کسی را به چه دلیل باید جلب کنی؟ هرکس باید وظایف خودش را انجام دهد. حالا شما راضی شدی، شدی. اگر نشدی، خب نشدی. هیچ وقت نمی شود همه اهل عالم از انسان راضی باشند. ناگزیر یک عده ناراضی اند. به خصوص اگر معاشرت انسان یک مقدار وسیع تر باشد، ممکن است تعداد ناراضی ها بیشتر باشند. این برای ما اصل نیست. رضایت مردم نمی تواند برای ما اصل باشد. اگر رضایت شما برای من مهم است، مشکل است. آن ترس بیهوده مشکل است. من مشکل دارم. خدای متعال این مشکلات و عیب ها را برای کسی که به طور جد می کوشد گناه نکند، برطرف می کند. یکی از دوستان مان اینجا نشسته اند. ایشان در دانشگاه استاد است. مثل عرض می کنم. فرض کنید که صحبت شده و به گوش ایشان رسیده که می خواهند شما را معاون دانشکده کنند. خب انسان پیش خودش خیال می کند و خوشحال می شود. چرا خوشحال شدی؟ چرا؟ این خوشحالی بیهوده است. آن ترس بیهوده است. امیدواری بیهوده است. بسیاری از دلبستگی های ما بلکه تمامش بیهوده است. نام اینها ناخالصی است. این ناخالصی ها را برای کسی که از گناه به طور جدی پرهیز می کند، برطرف می کنند. بستگی دارد به همت آدم. آیا می تواند در طول عمر پنجاه شصت، هفتاد سالی که عمر می کند، این ناخالصی ها را برطرف کند؟ اگر اینگونه باشد زندگی اش را برده است. این آدم زندگی اش را برده است. وگرنه ما یک روزی در پیش داریم که آن روز سلطنت متعلق به خداست. در آیه 56 سوره مبارکه حج می فرماید: الـْمُلـْكُ يَوْمَئِذٍ لـِّلـّهِ سلطنت خاص خداست. هیچ چیزی در این سلطنت شریک نیست. هیچ چیزی. آن امیدواری های بیهوده من آنجا مشخص می شود که بیهوده بود. اگر من امیدواری های بیهوده را دور ریختم، خب بارک الله. تو موحد شدی. آن روز برایت عروسی است. روزی که سلطنت خاص خداست. مالکیت. در آیه 17 و 18 سوره مبارکه انفطار می فرماید: وَما أدْراكَ ما يَوْمُ الدّين * ثـُمَّ ما أدْراكَ ما يَوْمُ الدّين شاید فقط در این زمینه اینگونه تکرار داریم. شما نمی دانید روز قیامت چیست. دومرتبه تکرار می کند. بله شما نمی دانید روز جزا چیست. در آیه بعد می فرماید: يَوْمَ لا تـَمْلِكُ نـَفـْسٌ لـِّنـَفـْس شَيْئـًا روز قیامت که ما می گوییم تو نمی فهمی یعنی چه، روزی است که هیچ کس برای هیچ کس دیگری، هیچ کاری نمی تواند بکند. یک پدر دلسوز در این عالم، گاهی خودش را فدای بچه ها و زن و فرزندش می کند. پدر خانوده خودش را فدای زن و بچه هایش می کند. در این عالم شدنی است. اما در آن دنیا يَوْمَ لا تـَمْلِكُ نـَفـْسٌ لـِّنـَفـْس شَيْئـًا هیچ کس نمی تواند برای هیچ کس هیچ کاری انجام دهد. سلطنت مطلق برای خداست. آن روز از هیچ کس هیچ کاری برنمی آید. در ادامه آیه می فرماید: وَالأمْرُ يَوْمَئِذٍ لـِّلـّهِ کار دست خداست. اینها را قدیم خیلی عرض کرده ایم. در آیه دیگری می فرماید، روز قیامت روزی است که زمین در قبضه قدرت الهی است. مثل اینکه فرض کنید یک سکه کوچک در مشت انسان باشد. می تواند بالا و پایین کند. می تواند پرتابش کند. هرکاری می تواند با این سکه انجام دهد. چقدر در اختیارش هست؟ حالا این یک ذره است. روز قیامت زمین در قبضه قدرت الهی است. آسمان ها در هم پیچیده شده است. مانند کاغذی که در مشت تان مچاله می کنید. آسمان ها به ید قدرت الهی در هم پیچیده شده است. هیچ کس هیچ توانایی و قدرتی ندارد. اختیار دار مطلق خدا متعال است. حالا چرا مدام از روز قیامت صحبت می کنید؟ می گوید زمین و آسمان روز قیامت دست خداوند است. مگر امروز زمین دست خودش است؟ مگر امروز زمین در دست امریکاست؟ مگر زمین امروز در دست بشر است؟ آسمان ها چطور؟ حالا زور ما به آسمان ها که نمی رسد. نه آسمان ها در اختیار هیچ کس دیگری است و نه زمین در اختیار هیچ کس دیگری است. امروز هم زمین و آسمان در دست قدرت الهی است. پس چرا مدام می گوییم در روز قیامت؟ می گویند آخر در روز قیامت این دیده و فهمیده می شود. روز قیامت آشکار می شود. اگرنه همیشه همینطور است. هم زمین به تمامی در قبضه قدرت الهی است هم آسمان ها به دست قدرت الهی به هم پیچیده شده است. دست کسی نیست. امروز هم اینطور است. فردا هم هست. روز قیامت این آشکار می شود. آقا روزی شما و من و ما می بینیم که سلطنت الهی چقدر وسعت دارد و من با صد نوع شرک آمده ام. ترس بیهوده یک شرک است. امیدواری بیهوده یک شرک است. دلبستگی یک شرک است. هرچه از اینها بگوییم. هرطرف. آیه می فرمود وَلِيُمَحِّصَ اللهُ الـَّذينَ آمَنوا کسی که ایمان آورده و نامش مومن است و ایمانش به حد قبول رسیده. حداقلش چه بود؟ اینکه گناه نکند. کسی که هیچ گناه نمی کند به حداقل قبول رسیده است. حداقل. مربی عالم، رب العالمین رویش کار می کند. تا این ترس ها از دلش برود. امیدها و دلبستگی های بیهوده از دلش برود. اگر من با خدای تبارک و تعالی همکاری کنم، او دارد روی من کار می کند. مربی دارد روی من کار می کند. من با آنچه که مربی عمل می کند همکاری کنم. برای همکاری چکار کنیم؟ قرآن از پیامبر و یارانش سخن می گوید. می فرماید اینها نیمی از شب بیدارند. نمی خواهم بگویم شما اینگونه عمل کنید. داریم توصیف می کنیم که کمک و همکاری چگونه است. نیمی از شب بیدارند. در آیه 2 سوره مبارکه مزمل می فرماید: نـِصْفـَهُ أو انقـُصْ مِنـْهُ قـَليلا گاهی کمی کمتر و گاهی کمی بیشتر. در آیه بعد می فرماید: أوْزدْ عَلـَيْهِ وَ رَتـِّل القـُرْآنَ تـَرْتيلا قرآن می خوانند. یک دوست جوانی داریم که خدا برایش خواسته. پسر خوبی بود و حالا بیشتر خوب است. تازگی با هم صحبت می کردیم. گفت آقا قرآن در شب یک طور دیگر است. من روز هم قرآن می خوانم اما قرآن شب یک طور دیگر است. دستور قرآن خواندن ونماز شب داده اند. اگر شما انجام دهی، دارید در تربیت کمک می کند. اگر مومن هستید، خدا دارد روی شما کار تربیتی می کند. برای اینکه ناخالصی برطرف شود. جدی کار می کنند تا ناخالصی برطرف شود. از چه زمان شروع می شود؟ از آن زمان که من کوشیده ام دیگر گناه نکنم. آن دست تربیت روی سر قرار می گیرد. از آن روزی که من کوشیده ام دیگر گناه نکنم، دست تربیت روی سر قرار می گیرد. نه یک ذره ای که تو دیدی فکر کنی، چیزی هست ها. چیزی نیست. دقت کنید. می تواند ذره ذره و لحظه لحظه زندگی شما تحت آن تربیت باشد. ذره ذره و لحظه لحظه اش. سرمایه اولیه همه اش این است که انسان کوشیده است گناه نکند. خب عرض کردیم که کمک کند، کمکش چه بود؟ سحر بیدار شود. نمازش را اول وقت بخواند. جوان ها و نوجوان ها هرچه نسبت به پدر و مادرشان کرنش بیشتری کنند، آن دست مهربان بیشتر روی سرشان می آید. ببینید پدر و مادرها گاهی دعایی که باید برای شما بکنند را به زبان نمی کنند، در دلشان دعا می کنند. یعنی جانشان برای شما دعا می کند. کمک می کند به آن تربیت. اگر خدا مرحمت کند و ما همت کنیم و خدا مرحمت کند و خدا مرحمت کند، وقتی انسان به پایان عمر می رسد دیگر بیهوده نمی ترسد. اگر انسان بیهوده بترسد، قیامت می ترسد. قیامت روز بزرگ ترین ترس است. نامش فزع اکبر است. ترسی بزرگ تر از آن هیچگاه وجود ندارد. آدمی که بیهوده نمی ترسد، آن روز نمی ترسد. قرآن در آیه 72 سوره مبارکه مریم می فرماید: وَنـَذرُ الظـّالِمينَ فيها جـِثيًّا همه کسانی که در عالم آمده اند، همه انسان ها به جهنم خواهند رفت و پاکدامنان از آنجا نجات خواهند یافت و ما ظالمان را در جهنم وامی گذاریم و رها می کنیم. آنها از هیبت آن بلا و عذاب به زانو درآمده در آنجا می مانند. وقتی آدم آن تربیت را دیده باشد دیگر زانویش خم نمی شود. زانویی که در برابر هیچ گناهی خم نشده، در جهنم هم خم نمی شود. در آن عالم هم خم نمی شود. آن تربیت را همه احتیاج دارند. امیرالمومنین در شرح احوال رسول خدا اینگونه فرموده اند. فرمودند از آن روزی که از شیر گرفته شدند، مُذ أن کانَ فـَتیمَن فتیمن یعنی کسی که از شیر گرفته شده است. از آن روزی که از شیر گرفته شد، خداوند متعال بزرگترین فرشته اش را ، بزرگ تر از جبرئیل، برای تربیت ایشان فرستاد. بگویید از روز اول عمرش تحت تربیت الهی بوده. در اثر تربیت به بالاترین اوج ممکن برای بشر رسیده. گفتند که یک وقتی در یک شب تاریکی یک صدای هولناکی در مدینه آمد. همه از خانه ها بیرون آمدند. مثلا فرض کنید زره به تن کردند و شمشیر به دست بیرون آمدند. صدا خیلی هولناک بود. آمدند بیرون فرض کنید به میدان شهر آمدند. دیدند که پیغمبر تمام لباس رزم به تنش است. کلاه خود به سرش است و روبنده پولادین دارد و زره به تن کرده و سوار اسب دارد از بیابان می آید. فرمود هیچ چیز نیست. نترسید. من رفتم دیدم. انسان اینگونه می شود. هیچ حادثه ای در این عالم کمرش را خم نمی کند. هیچ فشاری او را خورد نمی کند. اگر تن به تربیت بدهد. قدم اول چه بود؟ گناه نکند. هرچقدر هم کنارش کار کنی، به تربیت خودت کمک می کنی. ببینید مکرر عرض کرده ام. تمام دستورات شرع دستوراتی است که به نفع خود ماست. نماز ما برای خدای متعال چیزی هست؟ نماز ما به درد خودمان هم نمی خورد. نماز ما به درد خودمان می خورد. روزه به درد خودمان می خورد. سحر به درد خودمان می خورد. هرچه بیشتر باشد بهتر. اگر شما داروهای شیمیایی را زیاد بخورید ضرر دارد. مثلا اگر دو سه تا قرص عصبی بخورید منگ می شوید. این داروها آدم را منگ نمی کند. داروی شیمیایی ممکن است انسان را مسموم کند. اینها مسموم نمی کند. مداوا می کند. شما یک صفحه قرآن بخوانی، آن یک صفحه دارو است و اگر ده صفحه بخوانی، بیشتر است و اگر بیشتر بخوانی، بیشتر است. اگر یک جزء قرآن را بخوانی بیشتر است. همینطور. اگر یک ذره جلو دهان را ببندی و حرف زیادی نزنی خیلی خوب است آقا. اگر بیشتر، بیشتر خوب است و سرانجام اینها به خودم باز می گردد. در آیه 7 سوره مبارکه اسراء می فرماید: إنْ أحْسَنتـُمْ أحْسَنتـُمْ لِأنفـُسِكـُمْ اگر خوبی کردی، به خودت خوبی کرده ای. در آیه 6 سوره مبارکه عنکبوت می فرماید: وَمَن جاهَدَ فـَإنـَّما يُجاهِدُ لِنـَفـْسِهِ هرکس جهاد و مجاهدت کند، برای خودش کرده است. هرچقدر هم شما بیشتر زحمت بکشید، دست تربیت بیشتر روی سرتان است. یک چیزی هم عرض کنم که این حرف خیلی مهم است. آقا من خیلی کار کرده ام. بیخود کرده ای. کار من که برای من چیزی نیست. می گویند اگر تو خوبی کنی، به خودت خوبی کرده ای اما منظور این است که سرانجام آن مهر و محبت الهی است که به داد تو می رسد. نه کار خودت. به کار خودت امیدوار نباش. به جهاد خودت امیدوار نباش. یک آقایی بود که هفت تا پسر داشت، پنج پسرش شهید شدند. خیلی بارک الله دارد. اما خدا کاری بکند. اگر نخرید چکار کنیم؟ مثال عرض می کنم ها. همه شهدا را می خرند. اما فرض کنید بگوید من شهیدان تو را نمی خرم. باید او مهربانی کند. نام مربانی چیست؟ او باید رحم کند. سرانجام رحم اوست که مرا نجات می دهد نه عمل من. من باید عملم را دقیق انجام دهم، صحیح انجام دهم. هرچه توانستم. اما آیا می توانم به عمل خودم تکیه کنم؟ نه هیچ وقت به هیچ چیز از عمل خودت امیدوار نباش. به عمل خودت امیدوار نباش. مرحمت خدا باید شامل شود. قرآن چه می گوید؟ می فرماید: اگر فضل و رحمت او نبود. در آیه 64 سوره مبارکه بقره می فرماید: فـَلـَوْلا فـَضْلُ اللهِ عَلـَيْكـُمْ وَ رَحْمَتـُهُ لـَكـُنتـُم مِّنَ الخاسِرينَ هرچه کرده بودی هم ضررکردی. خودت ضرر کردی. رحمت او به دادمان می رسد. این رحمت به کسی می رسد که کار کرده است. کسی که خوابیده است، خوابیده است. رحمت و فضلی که می گوییم، شامل کسی است که کارکرده و عمل کرده و زحمت کشیده.