جلسه چهارشنبه 1/8/92 ( عيد غدير خم )
جلسه چهارشنبه 1/8/92 ( عيد غدير خم )
ما در روز عید غدیر خدمت حاج آقای حق شناس مشرف می شدیم. می فرمودند که این روزها مراقب خودتان باشید. روز عید روز آزادی نیست که آدم هر کاری خواست بکند...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

شب عید غدیر است که از بهترین اعیاد اسلام است. اسلام فقط چهارعید دارد. روز جمعه. عید فطر. عید قربان و عید غدیر. غدیر از همه آن اعیاد مهم تر است. آن زمان های قدیم ما در روز عید غدیر خدمت حاج آقای حق شناس مشرف می شدیم. به محضر ایشان که می رفتیم ایشان شاید از روزهای قبلش هم می فرمودند که این روزها مراقب خودتان باشید. روز عید روز آزادی نیست که آدم هر کاری خواست بکند. اتفاقا هرچه بیشتر در این روزها از خودت مراقبت کنی و در مقابل آزادی، خودت را ببندی، بهتر است. قدیم می گفتند ریاضت یعنی این که اسب وحشی را که می گیرند و می خواهند تربیت کنند یک طنابی با اندازه مشخص بین پا و دستش می بندند و آن اسب نمی تواند دستش را بیش از اندازه بلند کند و بعد از مدتی یاد می گیرد و دست و پایش را به اندازه جلو عقب می گذارد. اسم این را می گذاشتند ریاضت. نام لغوی کلمه ریاضت بود. آدمی که از خودش مراقبت می کند دارد با خودش چنین کاری می کند. برای آن اسب کسی این کار را انجام می دهد. اما آدم باید خودش بکند. اگر مراقبت کرد و دست و پا و چشم و گوش و زبانش منظم شد به جایی می رسد. مواظب باشید، شاید که نگاهی بکند آگاه نباشید. تو دائما آن سو را نگاه کن. یک وقت نگاه می کند. اگر نگاه تو در نگاه او گره خورد همه چیز درست می شود. اما آن نگاه مداومی که شما طرف او را نگاه کنید لازم است. یک لحظه هم غافل نباشید، شاید که نگاهی بکند، آگاه نباشید. اگر انسان به این رسید، به خوشبختی رسیده.

در آیه 3 سوره مبارکه مائده می فرماید: حُرّمَتْ عَليْكمُ المَيْتـَة وَالدَّمُ وَ لحْمُ الخِنزير وَ ما اُهِلَّ لِغـَيْر اللهِ بـِهِ بر شما میته حرام شده است. اگر یک حیوانی مرد نمی شود گوشتش را خورد. حرام است. خوردن خون حرام است. خوردن گوشت خوک حرام است. خوردن مرغ و گوسفند و حیوانی که نام خدا را بر آن نبرده اند و بسم الله نگفته اند هم حرام است. وَ المُنخَنِقـَة و خوردن حیوان خفه شده. در میان عرب ها این کار را می کردند. حیوان را خفه می کردند. خوردن این جایز نیست. مثلا اگر گوسفند از کوه پرت شده باشد و مرده باشد، خوردنش حرام است. مثلا اگر حیوان دیگری به او شاخ زده و اینگونه از دنیا رفته باشد، خوردنش حرام است. اینها حرام است. یا حیوانی که یک حیوان درنده او را کشته و تکه پاره کرده و مقدار زیادی از آن مانده، خوردنش حرام است. می گویند مگر اینکه به موقع برسی و قبل از اینکه حیوان از دنیا برود سرش را ببری و ذبحش کنی. اگر یک گوسفندی را برای بت سر ببرند و بکشند هم خوردنش حرام است. اینها را فرموده اند و گفته اند اینگونه خوردن فسق است. یعنی گناه است. بعد در ادامه آیه می فرمایند: اليَوْمَ يَئِسَ الـَّذينَ كـَفـَرُوا مِن دينِكُمْ یک حرفی گفته می شود که به حرف های قبلی نامربوط است. امروز کافران از دین شما مایوس شده اند. ببینید این حرف ها در سه آیه دیگر هم هست و با این آیه چهارتا می شود. همه هم با کم و زیاد همین شکل است. اليَوْمَ يَئِسَ الـَّذينَ كـَفـَرُوا یک چنین حرفی هیچ ربطی به حرف های قبل ندارد. امروز کافران از دین شما مایوس شدند. از آنها نترسید. فقط از من بترسید. نکند یک وقت هوا و هوس نگذارد زیر بار آن کسی که خدا مشخص کرده بروید. این جای ترس دارد. فـَلا تـَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْن خب چرا اینگونه است؟ اليَوْمَ أَكـْمَلـْتُ لـَكـُمْ دينـَكـُمْ امروزی که ما می گوییم کافران از دین شما مایوس شده اند برای این است که دین شما را کامل کردیم. به چه کامل کردیم؟ وَ أَتـْمَمْتُ عَلـَيْكـُمْ نِعْمَتي نعمت خودمان را بر شما تمام کرده ایم. دین یک نعمت است. این حادثه ای که آن روز اتفاق افتاده باعث شده دین کامل شود و نعمت تمام شود. دین کامل شود یعنی چه؟ یعنی تا حالا نود و نه جزء داشت و جزء صدم آمد و کامل شد. مشخص شد؟ این دین صد جزء بود و تا حالا نود و نه تایش آمده بود. وقتی صدمی را هم گفتیم حالا کامل شد. مشخص است؟ بابا نود و نه تا شد صد تا. این ساختمان هم صد جزئی بود. خب کامل شد دیگر. بعد می فرماید نعمت بر شما کامل شد. می گویند فرق بین کامل و تمام این است. مثالش را در روزه زده اند. اگر شما بیست و نه روز ماه رمضان را روزه بگیرید و روز سی ام را بخورید، همه روزه هایتان باطل است؟ نه. اما ماه رمضان را کامل نگرفتی. بیست و نه روز گرفته شد و روز سی ام را نگرفتید و ناقص شد. کامل نشد. اما یک روز ماه رمضان را از صبح نه آب خوردی و نه کاری کردی که روزه را باطل کند پنج دقیقه آخر وقت یک لیوان آب خوردی، هیچ می شود و روزه باطل است. قرآن در آیه 187 سوره مبارکه بقره می فرماید: أَتِمّوا الصّيامَ إلى اللـَّيْل روزه را تا شب تمام کنید. وسط کار نبرید. خراب می شود. دیگر به درد نمی خورد. اما من بیست و نه روز روزه گرفته باشم و همه درست بوده باشد، اگر یک روز را بخورم، آن یک روز باطل می شود. روزهای ماه رمضانت کامل نشد. بیست و نه روز به جای خودش است اما باید قضای آن یک روز را بگیری و کفاره اش را بدهی. می گوید دین کامل شد. یعنی عدد روزه، نماز، حج، خمس، زکات و... را گفتیم و آخری را هم گفتیم و کامل شد. تا حالا این دین نعمت نبود. حالا نعمت شد. وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي نعمت تمام شد. اگر تمام شد، نعمت، نعمت است. مثالش این است که قدیم یک دارویی بود که از یونان می آوردند و نامش سقمونیا بود. می گفتند این دارو هشتاد جزء دارد. خب. مثلا اگر جزء اصلی به آن هفتاد و نه مورد اضافه می شد، این دارو، دارو می شد. اگر اضافه نمی شد، زهر می شد. اینگونه است. وَ أَتـْمَمْتُ عَلـَيْكـُمْ نِعْمَتي می خواهد این را بگوید. این کاری که ما در روز غدیر انجام دادیم و این دستوری که به شما دادیم و این چیزی که اضافه کردیم، دین به خاطر این نعمت شد. دین حالا نعمت شد. اگر این را از دین بگیریم چه می شود؟ دیگر نعمت نیست. بلا است. نعمت نیست. دین کامل شد. دین که نعمت است، تمام شد. اگر این را از دین بگیریم، دیگر دین نعمت نیست. ببینید با کامل شدن دین نعمت شد. اگر این جزء را از آن بگیریم، دین دیگر نعمت نیست. نماز را از دین بگیریم، دین دیگر اصلا نعمت نیست. حالا البته این مهم تر از آن است. آن را مثال عرض کردم.

بحث امروزمان این است. انشاء الله اگر خدا عمری داد در هفته های باقیمانده تا محرم هم همین بحث را ادامه می دهیم. بحث مهمی است. ممکن است بعضی از دوستان این بحث ها را شنیده باشند. چون من در سال های گذشته هم ناگزیر این بحث را کرده ام. اما اگر انسان ده بار هم بشنود خوب است. ببینید دین کسی را به عنوان سرپرست یافت. پیامبر هفتاد و چند روز بعد از دنیا رحلت فرمود اما دین بدون سرپرست نماند. اگر دین این سرپرست را داشته باشد، دین نعمت است. اگر این سرپرست را نداشته باشد چه می شود؟ دین بلا می شود. نمی شود؟ دقت کنید. آنهایی که به کربلا آمدند، خاندان پیغمبر را قتل عام کردند. بابا همین پیغمبر. خیلی عجیب و غریب است. مکه مرکز جزیرة العرب بود. مرکز تجارت و ثروت عرب هم بود. گاهی برای اینها قحطی پیش می آمد. یعنی باران نمی بارید. وقتی باران نمی بارید اینها گرفتار قحطی می شدند. انقدر زندگی سخت می شد که گاهی یک خانواده به صحرا می رفتند و آنجا چادر می زدند تا ننگ و عارشان نشود و آنجا يكي يكي از گرسنگی می مردند تا تمام می شدند. قحطی گاهی انقدر فشار می آورد. حضرت هاشم که می شناسید ومی گوییم بنی هاشم، در یکی از این قحطی ها از شام نان فرستاد. یعنی بارِ نان. اینجا هم گاهی برای جبهه نان می فرستادند. ایشان از شام برای شهر مکه نان فرستاد. اینها نان نداشتند. شتر فرستاد. اینها را نجات داد. چندین بار هم زمان حضرت عبد المطلب که ایشان رئیس قریش بود، باران نبارید و شهر داشت از تشنگی می سوخت. پیامبر را روی دوشش گذاشت و به بیابان رفتند و گفتند همه بیایید می خواهیم دعا کنیم. ایشان را برای دعا برداشت. باران بارید. یک بار هم زمان حضرت ابوطالب این اتفاق افتاد. آن زمان پیامبر بزرگ شده بود و روی پای خودش بود. دستش را گرفت و برد و ایشان را جلو قرار داد. یک بار هم زمان خلیفه دوم همین طور باران نبارید. باران نباریدن به معنای مرگ همگانی بود. قحطی دیگر. این بار حضرت خلیفه گفت ما اگر زمان پیغمبر بودیم او را برای دعا کردن پیش می انداختیم تا ایشان برای ما دعا کند تا خدا ما را نجات دهد. اما الان ایشان نیست. ما خدمت عموی پیغمبر می رویم. از ایشان درخواست کردند که شما برای دعا کردن بیایید. گفت باید هرگونه که من می گویم عمل کنید. گفتند چشم. ایشان گفت صبح فردا بیایید. رفتند درب خانه امیرالمومنین. آن زمان حضرت صدیقه نبودند. ایشان امیرالمومنین و امام حسن و امام حسین را جلو انداخت و گفت شما عقب آنها بیایید. امیرالمومنین و امام حسن و امام حسین دعا کردند و باران آمد. اینگونه بود. یعنی بین مرگ و زندگی بودند. حالا اینها به سلطنت عالم رسیده اند. ایران بزرگ، نه ایران امروز، ایران بزرگ یک بخشی از دولت اسلام است. بخش شرقی رم، بخشی از عالم اسلام است. ثروت عالم به شهر مدینه آمده. آن بنده خدا گفته بود یک وقتی در آن گرسنگی ها دستم به یک چیز نرم خورد و آن را انداختم در دهانم و خوردم. هنوز هم نمی دانم چه خوردم. اینگونه بود. در آن سختی ها اگر یک مار و موری در آن بیابان پیدا می کردند، حتما می خوردند. انقدر سخت بود. حالا به سلطنت عالم رسیده اند. انقدر ثروت به شهر مدینه آمده است که نمی دانند چکار کنند و آن را چگونه تقسیم کنند. به برکت چه کسی؟ به برکت پیغمبر. پیغمبر اینها را از یک قوم نیمه وحشی تبدیل کرده است به بزرگ ترین قدرت روزگار. بزرگ ترین قدرت روزگار است دیگر. هم دولت رم مغلوب و خورد شده و هم دولت ایران. عرض به حضورتان مصر یک بخش کوچکی از دولت اسلام است. یمن یک بخش کوچکی از دولت اسلام است. خب. عرضم این است. اینهایی که از صفر به این درجه رسیدند و قدرت اول عالم شدند و به برکت اسلام و برکت پیامبر اینگونه شده، جمع شده اند و خاندان پیامبر را قتل عام کرده اند. بابا هرچه تو داری از این پیغمبر است. قبل از پيامبر اگر گوشت شتر گیرشان می آمد، وقت سلطنت شان بود. یعنی آن وقتی که می توانستند شتر بکشند و از گوشت شتر استفاده کنند، عصر سلطنت شان بود. حالا شنیده اید دیگر. یک غذایی برای معاویه درست می کردند که از مغز چهل تا حیوان درست شده بود. عرض این است که اگر آن چه در غدیر خم اتفاق افتاد را قدر بدانید، این دین برایتان نعمت می شود. اگر نباشد این دین می شود بلا. داشتم عرض می کردم که اینها یک روزی در کربلا جمع شدند و کل خاندان پیغمبر را قتل عام کردند. حالا از این می گذریم. سل بعدش هم رفتند شهر مدینه را قتل عام کردند. سال بعدش رفتند شهر مکه را محاصره کردند. حالا وسط محاصره یزید مرد و محاصره شکست. دو سال بعد زمان عبدالملک آمدند شهر را محاصره کردند و در کوه های اطراف منجنیق گذاشتند و خانه کعبه را خراب کردند. معلوم است چه عرض می کنم؟ اگر آنچه که در غدیر خم اتفاق افتاد را قدر بدانید، این دین برایتان نعمت می شود. اگر قدر ندانید، قتل عام، قتل عام، قتل عام. اولین قتل عام، زمان خلیفه اول است. سال اول بعد از وفات پیغمبر. سال اول. مامور زکات به یک شهر از شهرهای دور جزیرة العرب رفته. قبیله کنده در این شهر زندگی می کنند. این قبیله در گذشته پادشاه داشتند و افتخار می کردند. چون در عرب کسی پادشاه نداشت و همه رئیس قبیله داشتند. آنجا پادشاه و دولت و سلطنت داشتند. مامور زکات رفته بود از آنها زکات بگیرد. یک نوجوانی بود که یک بچه شتر داشت. مثلا یک شتر شش ماهه داشت. بچه مطابق سنش که مثلا ده سالش بود یک بچه شتر داشت. مامور زکات این را هم جزء شترهای زکات مهر زد. این نوجوان ناراحت شد. بچه شترش بود دیگر. آمد به رئیس قبیله گفت. ایشان گفت عیب ندارد. من برایت درست می کنم. به آن آقای مامور زکات گفت آقا من به جای این شتر شش ماهه یک شتر ده ساله به تو می دهم. مثلا فرض کنید شتر شش ماهه هزار تومان می ارزد و شتر ده ساله ده هزار تومان می ارزد. گفت نه. من آن شتر را مهر زده ام. نمی شود. آقا ده برابر آن است. قیمتش ده برابر آن است. خب شما از این بگذر. نه نمی شود. آقا من به ازای آن شتر ده تا شتر می دهم. نه نمی شود. من مهر زده ام. مثلا فرض کنید شاید بیشتر هم کرد و او گفت نمی شود. ایشان هم رئیس قبیله بود و گفت برو شترت را بردار و حرف زد یک سیلی بزن در گوشش. این هم همه شتر های زکاتی را گذاشت و به شهر رفت و گفت این شهر علیه دولت شورش کرده اند. شورش نکرده اند بابا. دعوا سر یک بچه شتر است. لشکر فرستادند. خلیفه مهربان، دلسوز، دلرحم!!! به فرماندهی خالد بن ولید لشکر فرستادند و شهر را محاصره کردند. انقدر که اینها گفتند تسلیم. بعد گفتند مردها بیایند بیرون و کل مردها را سر بریدند. زن و بچه را بردند فروختند. خلیفه مهربان، دلسوز، دلرحم!!! اگر شما غدیر خم را قدر ندانید گرفتار می شوید. بعدها که امیرالمومنین برای زکات مامور می فرستاد فرمود از آنها سوال کن آقا مال شما زکات دارد؟ اگر گفت نیست برو. نرو درون خانه اش را بگرد تا ببینی چند شتر و چند گاو و گوسفند دارد. نه. اگر گفت نه، برو. ببینید به عنوان دین شما را قتل عام می کنند. شهرتان را می سوزانند. شهر را سوزاندند. زمان خلیفه دوم ایشان این زن و بچه هایی که آورده بودند سر بازار بفروشند را آزاد کرد. اینها در بازارها برای فروش مانده بودند. زن و بچه مسلمان. مردم مسلمان. ایشان تازه آزادشان کرد برگردند به شهرشان. داستان مالک بن نویره را هم می دانید. شب آمد آنجا. گفت چرا شما شمشیر دارید؟ ما مسلمانیم. شما هم مسلمانید. باشد. با هم نماز خواندند. باز خالد آنجا بود. آدم خجالت می کشد اصلا این حرف را بزند. چشمش به زن رئیس قبیله افتاده بود. گفت بگیرید و بکشید. گفتند ما مسلمانیم. گفت نه شما مخالف دولت هستید. سرشان را بریدند و گذاشتند زیر دیگ. بقیه اش را عرض نمی کنم. خالد الان در میان اهل سنت سیف الاسلام است. تازگی ها یک سیف السلام داشتیم. مانند همان. اگر آنچه که ما در روز غدیر خم برای شما مشخص کردیم را قدر بدانید این دین می شود نعمت. اگر نه ممکن است بشود بلا. نمونه هایش را هم فراوان دیدیم که اینگونه شد. ببینید آنهایی که به کربلا آمدند در روایات شیعه ما می گویند که فرمایش حضرت زین العابدین یا حضرت باقر است، می فرمایند سی هزار نفر جمع شدند و به قصد قربت پسر دختر پیغمبر را کشتند. به قصد قربت. چرا؟ می گویند خلیفه اولوالامر است و اطاعتش واجب است. او گفته ایشان مخالفش است و مخالف را باید کشت. اصلا این داستان خاندان پیغمبر و قتل عام شان را نمی شود تصور کرد. اگر برای کسی که بیگانه است و این حرف ها را نشنیده بگویی او تازه می فهمد چقدر بزرگ و عظیم است. چرا اینگونه شده؟ پنجاه سال از وفات پیغمبر گذشته بود. کل خانواده ایشان، هرکس که گیرشان آمد را قتل عام کردند. اگر بقیه هم در کربلا بودند آنها را هم می کشتند. مثلا فرض کنید محمد بن حنفیه نیامده بود. حالا اگر او آمده بود او را زنده می گذاشتند؟ نه. عبدالله بن عباس نیامده بود. حالا اینگونه بود دیگر. یک مجموعه ای نیامده بودند. اگر آمده بودند کل شان را قتل عام می کردند. کسی از خاندان پیغمبر نمی ماند. خب خلیفه امر کرده هر کس مخالف خلیفه است باید کشته شود. خیلی حرف ها در این زمینه هست. انشاء الله جلسات آینده عرض می کنم. باید یک کمی دستمان را به محضر امیرالمومنین دراز کنیم. ما یک وقتی یک مریضی داشتیم. البته الان هم داریم. ما به مکه مشرف بودیم. یک دوست خوبی داشتیم که دوتایی در مدینه بودیم. نزدیک غدیر بود. به خدمت رسول خدا عرض کردم آقا این عید که متعلق به ما نیست. متعلق به شماست. ما چه کسی هستیم که عید غدیر به ما مربوط باشد. عید غدیر متعلق به شماست. یا رسول الله ما مشکل داریم. چه کسی هست که مشکل نداشته باشد. نه از این مشکلات دنیایی. گاهی دوستان مداح در روضه هایشان می گویند هرکس مشکل دارد و مریض دارد. اینها را اصلا نباید در روضه بگوییم. اصلا چه ربطی دارد؟ این مشکلاتی که درون سینه مان است خیلی عظیم تر است. بعد یک روزی این سینه را باز می کنند و مانند یک سینی بزرگ هرچه دورنش هست را همه می بینند. مثلا درونش حسد هست. بخل هست. کبر هست. خدا را قبول ندارد. اگر من بخل دارم، خدا را قبول ندارم. اگر من کبر دارم، خدا را قبول ندارم. اگر من حسد دارم و ... اگر راحت می توانم گناه کنم. اینها یک بخش است و یک بخش دیگری که خیلی خلاصه عرض می کنم این دشمنان اسلام است. این یهودی ها و صهیونست ها خیلی نقشه دارند. هزارتا طرح و نقشه اینها را امیرالمومنین و امام زمان خنثی کرده اند. در آینده هم طرح و نقشه های بیشتری دارند. برای اینها هیچ فرقی نمی کند. شما در خاطرتان نیست. زمان رِیگان وزیر امور خارجه گفت خب یک ملت نباشد. یک ملت نباشد. همه نابود شوند. خب بشوند. طوری نیست. این حرف را به زبان گفت. آن چیزی که در دل همه شان است را به زبان گفت. البته عوضش کردند. یک همچین حرف هایی را نباید زد. باور کنید. الان ببینید با سوریه چکار می کنند. حاضرند تا آخرین نفر مردم معمولی سوریه که بشار اسد را قبول دارند نابود شوند. انقدر متمدن اند. حقوق بشرشان اینگونه است. ببینید دروغ بزرگ تر از این وجود نداشته. آخر الزمان است دیگر. دروغ هایش به بزرگی عالم است. اینجا فقط یک نفر است. آن پشت ایستاده. اگر او پشت ما باشد، ما هستیم و اگر نباشد، ما نیستیم. حالا ما می گوییم به عظمت این روز عید اینهایی که درون سینه مان است و هم در این دنیا و هم آن دنیا برایمان مشکل ایجاد می کند حل شود. این مشکلاتی که درون سینه مان هست زندگی این دنیا را هم تلخ می کند. یکی سلام نکند اوقاتمان تلخ می شود که چرا سلام نکرد. مثال عرض می کنم. مثلا سر پول و... هم این دنیا تلخ است و هم آن دنیا خیلی جدی تلخ می شود. اگر من حسود باشم، اگر بخل و کینه داشته باشم و از این عالم بروم، زندگی آن دنیا سخت می شود. هم این دشمنان داخل وجودمان نابود شوند و هم آن دشمنان خارجی. ما چکار کنیم. نه مرد جنگ با خودمان هستیم و نه توانایی جنگ با آنها را داریم. ببینید عالم را به جنگ آورده اند. آلمان، فرانسه، انگلستان، تمام قدرت های عالم هستند. آن طرف مقابل ما ایستاده اند. حالا ما همه اینها را به درگاه امام زمان می بریم و می گوییم آقا عید شماست. این عید یک وسیله و یک بهانه ای هست که به ما رحم کنید. می شود. زمان، زمان رحم است.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای