شب ششم محرم الحرام 1392-(بايد گذشته ات را جبران كني)
شب ششم محرم الحرام 1392-(بايد گذشته ات را جبران كني)
فرض بفرماييد كه من فقط یک گناه انجام دادم، چون یک گناه است، آیا بخشیده می شود؟ نه. اگر یک گناه هم است، باید جبران شود.در هر صورت، گناه، گناه است...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

فرض بفرماييد كه من فقط یک گناه انجام دادم، چون یک گناه است، آیا بخشیده می شود؟ نه. اگر یک گناه هم است، باید جبران شود. اگر صد تا گناه انجام دادید، صد تا گناه است. یک گناه، هم یک گناه است. در هر صورت، گناه، گناه است. آدم باید خودش جبران کند، یا خدا برای آدم جبران می کند. اگر انسان، انسان درستی باشد، خدا مشکلش را برایش در این دنیا حل می کند. حدیث این را می گوید. حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: وَ اللهِ لا يَصِفُ عَبْدٌ هَذا الأمْر. کسی اعتقادات ما را ندارد. اگر کسی اعتقادات ما را داشته باشد و به امامت امیرالمؤمنین معتقد باشد، به دوازده امام، خدا و پیغمبر معتقد باشد، آتش او را نمی سوزاند. ببینید؛ شرط، اعتقاد است. کسی که چنین اعتقادی را دارد، آتش او را نمی سوزاند. خیلی حرف مهمی است. قـُلـْتُ إنَّ فيهمْ مَنْ يَفعَلُ وَ يَفعَل. ما می بینیم. ببینید؛ ما فقط داریم حرفش را می زنیم. منظور؛ کسی که معتقد است ها! اگر انسان معتقد باشد، اگر یک گناه یا صد گناه هم مرتکب شده باشد، آنها مشکل را برایش حل می کنند. اگر واقعا معتقد باشد، آتش جهنم او را نمی بلعد. او آتش جهنم را نمی چشد. می گوید من عرض کردم آقا در میان این آدمهایی که معتقدند، حالا می گوییم آنهایی که اسم می برند، اسمشان شیعه است، در میان آنها کسانی کارهایی می کنند که ما هم می دانیم و خودمان هم ممکن است خدای نکرده گرفتار باشیم. فـَقالَ إنـَّهُ إذا كانَ ذلِك اگر چنین چیزی باشد، خدای متعال، در همین دنیا مشکلش را حل می کند. ابْتـَلى اللهُ تـَبارَكَ وَ تعالى أحَدَهُمْ في جَسَدِه. گرفتار مریضی می شود. مریضی به چه اندازه؟ به اندازه گناهانی که مرتکب شده است. بیشتر از این هم می شود؟ نه. بیشتر نمی شود. ببینید؛ اگر یادتان باشد عرض کردم؛ یا آدم باید خودش جبران کند، یا اگر اعتقاداتش درست است، برایش جبران می کنند. چگونه جبران می کنند؟ داستانی داریم، یک بار دیگر هم این داستان را اینجا برای شما عرض کردم، دوست جوانی داشتم، یک وقت در ماه مبارک رمضانی، در آن زمانها که حال داشتم، بعد از نماز و منبر و سخنرانی، درسی هم برای جوانها داشتیم. چند تا جوان بودند و آن جوان هم بود. خدا رحمتش کند. در همان ماه رمضان، نیامد. چه اتفاقی برایش افتاد؟ یک ویروسی در ستون فقراتش وارد شد و او را به طور کامل فلج کرد. تنها کاری که می توانست انجام دهد این بود که با پلک و چشمش اشاره می کرد. حرف نمی توانست بزند. ایشان، پسر حاج هاشم بود، که او را می شناسیم. حدود ده سال، تمام مدت خوابیده بود. او را به مشهد مقدس بردند و به انواع مختلف توسل کردند، هر کاری که کردند خوب نشد. پدرش می گفت پسرم یک دوستی داشت، که از دوستان قدیمی اش بود. نسبت به او سن کمتری داشت. آن زمانی که پیش من می آمد، هنوز دانشجو بود. یعنی دانشگاهش تمام نشده بود. می آمد دم گوش پسرم چیزی می گفت، بعد می دیدم پسرم لبخندی زد. ما هم نمی دانستیم چه گفتند. این قضیه گذشت و پسرم از دنیا رفت. حالا نمی خواهیم آن مسائل را عرض کنیم. بعد از مدتی، ما از این بنده خدا سؤال کردیم که شما چه چیزی دم گوش پسرم می گفتی که یک لبخند می زد. گفت روزی او به من گفت که دلم می خواهد خدا گناهان مرا پاک کند بعد با خودش ببرد. آن زمان این پسر چند ساله بود؟ 22 سالش بود. من هر موقع می آمدم، دم گوشش می گفتم خودت گفتی و خودت خواستی که خدا گناهانت را پاک کند. البته بچه خوبی بود ها. گاهی امتحان سختی می گیرند، گاهی هم شما اینجا می آیید، روضه گوش می کنید، واقعا دلتان می سوزد. در این موقع، فورا گناهان انسان پاک می شود. ببینید؛ این دل سوختن واقعی، کار می کند. یعنی اشک از جگر سوخته می آید. اینگونه است. این هم است. در هر صورت، این پسر گرفتار می شود و مریض می شود. نمونه عرض کردیم. حالا همیشه لازم نیست دقیقا اینگونه باشد ها. صد جور فرض دارد. فـَإنْ كانَ ذلِكَ كـَفـّارَة ً لِذنوبـِه. آقا! اگر این مریضی توانست گناهانش را پاک کند، که خب پاک شده است وگرنه گرفتار مشکل مالی در زندگی اش می شود. مثلا قرض می آید یا خدای نکرده ورشکسته می شود، مالش را می برند، گرفتار می شود و به سختی می افتد. خب، اگر این مریضی گناهانش را پاک کرد که خوش به حالش، وگرنه مرگ، برایش سخت می شود. این مطلب را برای بخشش گناهان عرض کردیم. وقتی مرگ برایش سخت شود، کفاره گناهانش می شود. حالا اینکه مرگ برایش سخت می شود یعنی چه؟ حالا این مطلب را نمی خواهیم عرض کنیم. ببینید؛ فکر می کنم این مطلب را برای شما عرض کردم. دقت کنید؛ وقتی انسان به لحظه مرگ می رسد، از زمان بیرون می رود. آدم تا در این دنیاست، در زمان است. یک دقیقه زمان، یک دقیقه است. ده دقیقه اش، ده دقیقه است، یک ساعتش، یک ساعت است. وقتی کسی که از دنیا می رود و از زمان بیرون می رود، به نظر ما دو دقیقه یا بیشتر از دو دقیقه طول کشید تا از دنیا برود. اما برای او که از دنیا رفته چقدر طول کشید؟ نمی دانیم. به اندازه گناهانش. خب، اگر آدم پاک باشد، چگونه است؟ یک نکته اصلی دیگر. انسانی که پاک است، هیچ مشکلی ندارد. هیچ مشکلی. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود که داءُکـُم الذنوب. هر گرفتاری و هر مشکلی که دارید، به خاطر گناه است. در این عالَم مشکل دیگری وجود ندارد. ببینید؛ عرض کردم یک وقت است که آدم گناه را خودش جبران می کند. مثلا حرفی از دهانم درآمد و پشت سر شما حرف بدی زدم، سریع خودم را به شما می رسانم و یا به شما تلفن می کنم، می گویم آقا من یک خطا و اشتباهی کردم، مرا ببخشید. وقتی شما مرا ببخشی، بار گناه سبک می شود. پس یا آدم خودش همت می کند، یا برایش حل می کنند. مثلا به مجالس عزاداری امام حسین علیه السلام می آید، این مجالس انسان را شستشو می دهد. جدی است ها. شستشو می کند. فقط اگر من حق شما را ناحق کرده باشم، این مسئله را دیگر نمی شود کاری کرد. من باید خودم بروم و آن را حل کنم. داستانش را یادتان هست. امام حسین علیه السلام فریاد می زد که منادی می داد که کسی بیاید به کمک پسر پیغمبر بیاید. اما اگر هر کسی می آید، جایی بدهکار نباشد. این مطلب در تاریخ است. یک کسی آمد گفت آقا من بدهکارم اما همسرم این بدهکاری را عهده دار شده است. خب، همسر تو از کجا بیاورد که قرض های تو را بدهد؟ نه. نمی شود. آدم حتی در دستگاه امام حسین علیه السلام هم نباید به مردم بدهکار باشد. بدهکار زبانی، بدهکار مالی نباشد. کمی در بدست آوردن مالش دقت کند. در مال مردم دقت کند. یک دوست خوبی داشتیم، خدا رحمتش کند، شاگرد حاج حسین آقای اسماعیلی بود. اسمش حاج غلامرضا بود. یک روز دیدم قندی در دستش گذاشته و دارد وزن می کند. معلوم شد حساب کسی را که به او جنس داده، دارد حساب می کند که نکند این دانه قند کم بوده است. دقت به اینگونه است. مال مردم دقیق است. اگر من مال خودم را کم بگذارم، اشکالی ندارد. اما مال مردم دقیق است. در قدیم بین فروشنده ها رسم بود دیگر، معمولا آن بخش کفه ترازو را که می خواستند به مشتری جنس بدهند، سنگین تر بود. یعنی حتی مساوی هم نباشد، یک ذره سنگین تر باشد. از حق مردم چیزی در مالم نیاید. این حساب دارد. گناهی که بین من و خدا است، اینجا می آیم البته پشیمان هستم ها. نه اینکه شاد هستم. از گناهانی که انجام دادم، شاد هستم، اما باز هم دلم می خواهم دنبالش بروم. آن چیزی نمی شود. دست نمی خورد.

خب، حدیث دوم هم باز به همین حرفی که عرض می کنم مربوط است. در روایت است که ابوبصیر خدمت حضرت امام صادق علیه السلام رسیدم، حضرت فرمودند حال ابوحمزه ثمالی چطور است؟ می گوید وقتی من از کوفه آمدم، ابوحمزه در کوفه بود. حالش خوب نبود. فرمودند که وقتی برگشتی سلام مرا به او برسان. به او بگو که تو فلان روز و فلان ساعت از دنیا می روی. این مطلب را به هر کسی نمی گویند که. پس باید مرد بزرگی باشد که وقتی چنین خبری می شنود، در اثر این خبر سکته نکند. فـَقالَ ما فـَعَلَ أبوحَمْزَة الثـُّماليُّ قـُلـْتُ خـَـلـَّفـْتـُهُ عَليلاً. امام فرمود وقتی برگشتی به او سلام برسان، به او بگو که فلان روز و فلان ساعت از دنیا می روی. ابوبصیر می گوید که من عرض کردم که آقا! ابوحمزه ثُمالی در میان شیعه، محترم بود، شیعه شما بود. امام فرمودند بله. درست است، این را بدانید آنچه که برای شیعیان ما، نزد ما است، خیر است. ما برای شما خیر هستیم. ما برای شما سودبخش هستیم. البته منظور دنیایی و آخرتی ها. ابوبصیر عرض کرد که آیا شیعیان شما با شما هستند؟ این بخش، نکته اصلی بحث است. امام فرمود بله، اگر از خدا بترسد، از گناه پرهیز کند، با ما است. حدیثش را روزها ی قبل هم خواندیم. از لحظه مرگ، پیش امام، امیرالمؤمنین و پیغمبرش می آید و تا ابدالآبدین آنجا است. حدیث دیگری را هم امشب بخوانیم  که اما این حدیث خیلی ممتاز است. حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: ما مِنْ قـَبْرٍ إلـّا وَ هُوَ يَنـْطِقُ كـُلَّ يَوْم ثـَلاثَ مَرّاتٍ. هیچ قبری نیست مگر آنکه هر روز سه بار سخن می گوید. حرفهایش این است.أنا بَيْتُ التـُّرابِ. من خانه خاکی هستم. أنا بَيْتُ البَلاء. من خانه کهنه شده هستم. کسی داخل این خانه بیاید، می پوسد. أنا بَيْتُ الدّود. من خانه کرمها هستم. بدن کرم می گذارد. خب، این حرفی است که هر قبری هر روز می گوید. فـَإذا دَخَلـَهُ عَبْدٌ مُؤْمِن. اما اگر بنده درست آمد، نتیجه اش تا ابد است. آقا این درستی خیلی قیمت دارد ها. مثلا من چهل سال یا پنجاه سال، دروغ نگفتم. وقتی انسان در میان مردم یا در اجتماع باشد و چهل سال یا پنجاه سال دروغ نگفته باشد، این عملش، خیلی قیمتی است. نتیجه عملش چقدر است؟ نتیجه اش تا بی نهایت است. تا ابد است. چهل سال زحمت کشیده است، نتیجه اش تا ابد است. مثلا من چهل سال راستگو بودم، نتیجه اش تا ابد است. چهل سال جنس خوب به مردم دادم، تا ابد نتیجه اش را می گیرم. چهل سال سر کسی کلاه نگذاشتم، تا ابد است. چهل سال گرانفروشی نکردم، تا ابد نتیجه می بینم. چهل سال چشمم پاک بود، نتیجه اش، تا ابد است. وقتی بنده مؤمنی به قبر وارد می شود، قبر می گوید: مَرْحَباً وَ أهْـلاً. أما وَ اللهِ لـَقـَدْ كـُنـْتُ اُحِبُّ وَ أنـْتَ تـَمْشي عَلى ظـَهْری. نظیر این حدیث را خواندیم. زمین می گوید: تو وقتی روی من راه می رفتی، من تو را دوست داشتم. زمین، بنده مؤمن خدا را دوست دارد. زمین و آسمان هم آدم راستگو را دوست دارند. همه عالَم، او را دوست دارند. وقتی روی من راه می رفتی، من تو را دوست می داشتم. فـَكـَيْفَ إذا دَخَـلـْتَ بَطـْنی. حالا ببین چگونه است وقتی که تو درون من وارد می شوی و مهمان من می شوی. فـَسَتـَرَى ذلِک. حالا خواهی دید. بعد عرض کردم؛ به اندازه ای که چشم کار می کند، قبر گشایش پیدا می کند و یک دری از بهشت برایش باز می شود. اینها را در حدیث های دیگر هم دیدیم. وَ يَخـْرُجُ مِنْ ذلِكَ رَجُلٌ لـَمْ تـَرَ عَيْناهُ شَيْئاأحْسَنَ مِنـْه. مردی نزد او می آید که از او زیباتر ندیده است. به او می گوید: يا عَبْدَ الله.البته این حدیث نکته ای داشت که برای شما می خوانم، وگرنه تقریبا تمامش تکراری بود. يا عَبْدَ الله، بنده خدا، من در عمرم از تو زیباتر ندیده بودم. عبارت ممتازش این است. فـَيَقولُ أنا رَأيُـكَ الحَسَنُ. من افکار درست تو هستم. اگر آدم درست فکر کند، نتیجه دارد. عقایدش درست باشد، نتیجه دارد. مهمترین بخش سرمایه آدم در قبر و در عالم آخرت، عقاید درست است.أنا رَأيُـكَ الحَسَنُ. من آراء خوب تو هستم. عقاید درست تو هستم.الـَّذي كـُنْتَ عَلـَيْهِ. تو در عمرت این عقاید را داشتی. تو دوازده امام را می شناختی. به این اندازه قیمت دارد! این، اصل سعادت است. ریشه همه سعادتهاست. من خدا را می شناسم و پیغمبرم را قبول دارم. قیامت را قبول دارم. دوازده امام را قبول دارم. این یعنی همین اعتقادات. این اصل و اساس سعادت ما است.أنا رَأيُـكَ الحَسَنُ الـَّذي كـُنْتَ عَلـَيْهِ. من عمل دُرست تو هستم. من آرا و عقاید و عمل درست تو هستم. بعد؛ گفت من با تو هستم. تمام مدتی که در قبر هستی، با تو هستم، در قیامت با تو هستم، از تو دفاع می کنم. من مقابل تو راه می روم و در همه حوادث و خطراتی که برایت پیش می آید، من از تو دفاع می کنم. آنها را از تو دور می کنم.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای