أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
اگر این جلسه ي ما به یک ذره از عمل بینجامد به درد می خورد. به یک ذره فهم تازه و فهم بهتر بینجامد به درد می خورد. اگرنه دور هم نشسته ایم و حرام شده ایم و وقت مان را حرام کرده ایم. این یک مطلب که مساله مهمی بود.
مطلب دوم: این را مکرر عرض کرده ام اما لازم است و باز تکرار می کنم. ببینید محبت خدا و رسول و ائمه یعنی اولیاء خدا، محبت خدا و اولیاء خدا، همان دین است. محبت خدا و رسول و محبت اولیاء خدا همان دین است. نه چیزی کمتر و نه چیزی بیشتر. خب. درست در مقابلش، دشمنی و بغض با دشمنان خدا و دشمنان اولیاء خدا همان دین است. نه کمتر و نه بیشتر. اگر در خاطرتان باشد در روایات متعدد درمورد حب و بغض از امام سوال می کنند. می فرمایند حب و بغض همان دین است. ایمان یعنی دوست داشتن یک مجموعه که خدا در راس است و اولیاء خدا در مرتبه بعد. و یک بغض و دشمنی است که دشمنان خدا در راس است و دشمنان دوستان و اولیاء خدا در مرتبه بعد. عبارت فرمایش این است. هَل الدّین إلـّا الحُبّ و البُغض؟ حب و بغض همان دین است. بنابراین برائت و بغض نسبت به دشمنان خدا دین است. خود دین است. ممکن است آدم یک مقداری اینها را کم کند؟ بله اگر من بخواهم دینم را کم کنم، می توانم آن بغض و حب را هم کم کنم. حب و بغض همان دین است. حب و بغض همان دین است. کم آن یعنی کم کردن دین. من می خواهم دینم را کم کنم. حالا لفظش خیلی آشنا نیست. من می خواهم دینم را تضعیف کنم. تضعیف محبت خدا و رسول و دشمنی و بغض دشمنان خدا و رسول، تضعیف دین است. گویی من می خواهم با ایمان ضعیف باشم. خب هیچ کس نمی خواهد با ایمان ضعیف باشد. همه می خواهند ایمانشان تقویت شود و بیشتر و بهتر شود. مشخص است که چه عرض کردم؟ حب خدا و دوستان خدا و بغض دشمنان خدا و دشمنان دوستان خدا، همان دین است. البته یک زمانی بود که امکان این دوستی وجود نداشت. دقت کنید.اصلا چنین چیزی داریم؟ من می خواهم یک کسی را دوست داشته باشم اما امکانش نیست. می شود؟ نمی شود. دوستی در دل است. کسی به اینجا نفوذ ندارد که بخواهد به من حکم کند دوست نداشته باش یا دوست داشته باش. اگر من از یک کسی خوشم نمی آید و بدم می آید، یک کسی حکم کند که تو کم از این خوشت نیاید یا زیاد خوشت نیاید. اینها شدنی نیست. پس آن چیزی که ممکن است کم یا زیاد شود، ابرازش است. ابراز این دوستی است. ابراز دوستی یا ابراز دشمنی، ممکن است یک وقتی شرایط به گونه ای پیش بیاید که نشود یک چیزهایی را ابراز کرد. مانند زمان ما که یک چیزهایی را نباید ابراز کرد. مشخص است؟ ابراز و اظهار و علنی کردن و فریاد زدنش. آن مشکل است. که ما در زمان خودمان مشکل داریم. بنابراین انسان باید در اظهار و ابراز کاملا مراقبت کند. الان مثلا پنجاه سال پیش، ما نفر به نفر افراد این کوچه را می شناختیم. پدر و پدربزرگشان را هم می شناختیم. ممكن است شرایط زمانه اجازه ندهد انسان یک کارهایی را به صورت علنی انجام دهد. فعلا در همین حد عرض کردم. اگر در فهم جوانبش مشکلی وجود داشت بعد سوال کنید تا عرض کنم.
هفته پیش یک بحثی را عرض کردیم که حالا می خواهیم یک کمی ادامه بدهیم. این عرایض برای ما فقط حسرت به بار می آورد. خدا کند حسرت بیاورد. در آیه 45 سوره مبارکه حجر می فرماید:إنَّ المُتـَّقينَ في جَنـّاتٍ وَعُيون متقی ها در باغ ها و چشمه هایی هستند. به یک سرزمینی می روند و در آن سرزمین جز باغ هیچ چیز نیست. باغ ها و چشمه ها و نهرها است. نه از این چشمه ها. در آیه بعد می فرماید: ادْخُلوها بـِسَلام آمِنينَ به آنها گفته می شود بفرمایید. با سلامتی وارد شوید. ببینید کسی که به آن سرزمین پای گذارد دیگر هیچ رنجی نخواهد دید. سراسر سلامتی است. سلامتی که می گوییم همه جوانب سلامتی است. مثلا الان حال مزاجی شما خوب است اما چک داری و حواست به آن پرت است. نه چک نداری. مثلا خانه ات فلان طور است. اینجا صدتا بُعد داریم که ممکن است چهار يا پنج موردش مشکل داشته باشد. آنجا هیچ چیز مشکل داری وجود ندارد. همه چیزش در نهایت خوبی است. در نهایت. ادْخُلوها بـِسَلام آمِنينَ وقتی به آنجا رسیدند. البته اگر در خاطرتان باشد یک وقت های دیگری هم عرض کردیم. از همان پله مرگ برای این متقی ها سلام می آید. تا چشمش را بست همه چیز سلامت است. همه چیز راحت و خوش است. همه چیز خوبی است. یک ذره رنج ندارد. آقا اگر آدم آن طرف یک رنجی داشته باشد برای چیست؟ برای کاری است که خودش کرده دیگر. یک جا یک رنجی به بار آورده و این رنجش آمده به جانش. اگر شما برای چیزی و کسی و خودت و دیگران رنجی به بار نیاورده باشی، هیچ رنجی برای شما وجود ندارد. اصلا وجود ندارد. اصلا رنج وجود ندارد. مگر رنجی که خودم به پا کرده ام. این حرف بسیار مهمی است. رنجی که خودم به پا کرده ام. خب. ادْخُلوها بـِسَلام آمِنينَ حرف این است. در آیه بعد می فرماید: وَنـَزَعْنا ما في صُدورهِم مِنْ غِلٍّ ما نزع کرده ایم. نزعنا چه فعلی است؟ فعل ماضی. ما قبلا کارهای این را راست و درست کرده بودیم. کارهای مربوط به وجودش را. دیگر هیچ مشکلی در سینه اش وجود نداشت. ما به زبان فارسی می گوییم غل و غش. هیچ غل و غشی در سینه این آدم نیست. اگر آدم هیچ غل و غشی در سینه اش نباشد، جز خوبی نخواهد دید. جز خوبی نخواهد چشید. جز خوبی نخواهد شنید. همه اش سراسر خوبی می شود. چرا آقا؟ خب خودش کرده. خودش خوبی را به بار آورده. شما فقط خوبی کاشته ای. فقط خوبی کاشته ای. خب اگر خوبی کاشته ای، فقط خوبی درو می کنی دیگر. حرف این است. وَنـَزَعْنا ما في صُدورهِم حرف من این است. ببینید ما گفتیم إنَّ المُتـَّقينَ في جَنـّاتٍ وَعُيون. پس این حادثه وَنـَزَعْنا ما في صُدورهِم برای متقی هاست. یعنی سینه آنها را از همه غل و غش ها پاک کرده اند. هرچه غل و غش بود، همه اش صاف و پاک شد. همه اش در این سینه پاکی و درستی است. یک ذره سر سوزن کجی نیست. چرا؟ حالا می خواهیم این چرا را عرض کنیم. این بحث هفته گذشته بود. چرا؟
شاید یک ذره اینجا روشن تر شود. در آیه ۴۲سوره مبارکه اعراف می فرماید: وَالـَّذينَ آمَنوا وَعَمِلوا الصّالِحاتِ لا نـُكـَلـِّفُ نـَفسًا إلـّاوُسْعَها کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح کرده اند، چه؟ هنوز نفرموده چه. اما یک پرانتز باز کرده و فرموده لا نـُكـَلـِّفُ نـَفسًا إلـّاوُسْعَها خب شما نتوانستید. مثلا عرض می کنم. نتوانستید به جهاد بروید. خب نتوانسته اید. می خواستی به فقرا کمک کنی. خب نتوانستی چون نداشتی. ما که نمی خواهیم زور بگوییم. آی آدمیکه نداشتی باید پول بدهی. نه اینگونه نیست. نمی خواهیم. هرکس هرچه توانست. وَالـَّذينَ آمَنوا وَعَمِلوا الصّالِحاتِ بعد از پرانتز می فرماید: اولـَئِكَ أصْحابُ الجَنـَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ اینها یاران بهشت اند. با بهشت رفیق اند. بفرمایید با بهشت همزادند. یک ساختمان بهشتی است. اگر در خاطرتان باشد، چندین مرتبه عرض کردیم. در آیه ۸۸و ۸۹سوره مبارکه واقعه می فرماید: فـَأمّا إن كانَ مِنَ المُقـَرَّبينَ* فـَرَوْحٌ وَرَيْحانٌ وَجَنـَّتُ نـَعيم چه فرمودند؟ بزرگان فرمودند آن کسانی که جزء مقربین هستند. رَوح هستند یعنی رحمت. ریحان هستند. یک باغ گل هستند. نه یک باغ گل، یک صحرای گل، به اندازه كره ي زمین گل. این آدم یک گلستان است. و جنت نعیم. این آدم جنت نعیم است. آدم جنت نعیم است. خودش بهشت است. این را می خواهیم عرض کنیم. در ادامه آیه ۴۲سوره مبارکه اعراف می فرماید: اولـَئِكَ أصْحابُ الجَنـَّةِ اینها یاران بهشت اند. شما هرچه که کار می کنی، مدام بهشت تر می شوی. معلوم شد. بهشت می شوی و مدام بیشتر بهشت می شوی. باور کنید. ما که کار نمی کنیم چطور؟ اولـَئِكَ أصْحابُ الجَنـَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ ثمره زحمتش است. وَالـَّذينَ آمَنوا وَعَمِلوا الصّالِحاتِ هرچه توانسته کرده. ببینید هرچه توانسته کرده. اصلا نخوابیده. یعنی وقتی وظیفه ای داشته، نگرفته بخوابد. یک آدم هایی هستند که ساختماناً یک طوری هستند. مثلا مالک اشتر به خاطرم آمد. فرموده بودند ایشان در زمان سختی ها هیچ کندی و سستی و تنبلی و ناتوانی نشان نمی داد. اصلا. آنچه باید را دقیق و صحیح عمل می کرد. همه ما می توانیم اینگونه شویم. همه مان. وَالـَّذينَ آمَنوا وَعَمِلوا الصّالِحاتِ در آیه بعد می فرماید: وَنـَزَعْنا آخر چرا این غل و غش هایی که در سینه این آدم ها بود را درآوردی. چرا مال ما را درنیاوردی؟ چرا فقط غل و غش های کسانی که ایمان داشتند و عمل صالح انجام دادند را درآوردی؟ چرا برای من را بیرون نیاوردی؟ چون او زحمت کشیده بود. کار کرده بود. کارش ثمر داشت. ببنید انقدر کار کرده بود که کار ثمر دار شده بود. یک کسی گاهی یک نماز شبی می خواند. خب البته این هم ثمر دارد نه اینکه نداشته باشد. اما اگر می خواهی ثمر داشته باشد، آن استاد می گفت مادر بزرگم از پانزده سالگی مرا برای نماز شب صدا کرده بود. از پانزده سالگی کار کرده بود. عمل صالح ثمر می دهد. هفته گذشته عرض کردیم دیگر. نام دیگر عمل صالح چه بود؟ ترجمه اش عمل درست بود. نام دیگرش عمل صواب بود. نام دیگرش عمل مقبول بود. وقتی عمل درست است،مقبول است. وقتی عمل درست است، چرا قبول نباشد؟ اگر یک عملی قبول نیست چون یک عیبی دارد. یک آدم خیلی درجه یک و خوبی چیزی عرض کرده بود. بعد در خواب به او نشان داده بودند که رفته یک سگ مرده آورده بود. دقیق در خاطرم نیست ها. خیلی قدیمی است. خب چرا برایم سگ مرده آوردی؟ کسی که برای کسی هدیه می برد که سگ مرده نمی برد. یک چنین چیزی بود. خب من دو رکعت نماز خواندم و به محضر شما هدیه کردم. می گوید خب بایدعمل صواب کرد. نه اینکه زیاد کرد. می کوشید عمل درست بکند. عمل درست. عمل درست ثمر می دهد. این سینه آدم را از غل و غش پاک می کند. همه عرضم این بود. در همین دنیا. عرض کردم نزعنا فعل ماضی است. این فعل بهشت را نگفته. نگفته در بهشت این کار را می کنیم. اصلا کسی که سینه اش پر آشغال باشد به بهشت نمی رود. اما این آدم ها وَالـَّذينَ آمَنوا وَعَمِلوا الصّالِحاتِ کسی که منظم کار می کرده، منظم. من یک نماز شب می خوانم و صبح که بلند شدم یک حرف بد به خانمم میز نم. نه. درست. اگر با پدر و مادر بد کردی که دیگر هیچ. خودت و همه چیزت را سوزاندی. اگر با پدر و مادر درگیر شدی و بی ادبی کردی، هیچ نمی ماند. عمل خوب ثمر می دهد. آدم خوب هم ثمر می دهد. یعنی چه؟ آدمی که در این دلش هیچ بدی ای نیست. به شما نگاه می کند، به نیت بد نگاه نمی کند. به شما فکر می کند، فکر بد نمی کند. برای شما نقشه می کشد، نقشه خوب می کشد. مثل می گویم ها. اصلا هیچ چیز بدی در این سینه اش نمی گذرد. ثمر عمل خوب این است که آدم خوب تحویل می دهد. حالا یک روز می شود و یک روز نمی شود. چون این کار، کار مداومت داری است. ساختمان. ما شش هفت سال است داریم این حسینیه را می سازیم هنوز هم درست نشده. یک ساختمان. آقا انسان دارد برای خودش یک ساختمان ابدی می سازد. ساختمان ابدی یک کمی طول می کشد. باید حوصله کنیم. باید مرحمت خدا شامل حال آدم شود. آدم وسط کار حوصله اش سر نرود و برود. یک حرفی در ذهنیت های ما هست. می گویند همان قدیم ها، آن وقت هایی که جوان بود باید کار کند. اگر انسان در جوانی کار کند، به سرعت آن غل و غش ها کنده می شود. اگر بگذرد در پیری، سخت می شود. مدام چسب بدی هایی که در این سینه چسبیده بیشتر می شود. مستحکم تر و فشرده تر می شود. بابا گریه برای امام حسین مانند یک سیل است. این سیل می آید اما نمی تواند این را از ریشه بکند. آن وقت مدام باید سیل بیاید. با این مقدارهایی که ما گریه می کنیم نمی شود. با گریه برای امام حسین می شود وَنـَزَعْنا ما في صُدورهِم مِنْ غِلٍّ تـَجْري مِن تـَحْتِهـِمُ الأنهارُ زیر درخت های باغ ها. نه از این باغ ها و از این درخت ها. ببینید مدام عرض می کردم. اگر یک برگ این درخت ها را به این عالم بیاورند، همه عالم گلستان می شود. یعنی کل زمین با یک برگش گلستان می شود. انقدر این عظیم است. ما نمی دانیم یعنی چه. در ادامه آیه می فرماید: وَ قالوا الحَمْدُ للهِ الـَّذي هَدانا لِهَذا بعد می گویند خدایا ما چقدر شکر تو را بکنیم؟ از اینکه ما را به اینجا آورده ای چقدر باید شکر تو را بکنیم؟ مگر ما چقدر کار کردیم؟ مگر ما چقدر زحمت کشیدیم؟ مگر چقدر نماز خواندیم؟ مگر بیشتر از چهل پنجاه سال نماز خواندیم. اگر ما برای تو زحمت کشیدیم، مگر بیشتر از پنجاه سال بود؟ تو یک چیزی دادی که. وَ قالوا الحَمْدُ للهِ الـَّذي هَدانا لِهَذا وَما كـُنـّا لِنـَهْتـَدِيَ اگر ما را به خودمان رها می کردی،هیچ چیز نمی شد. همه ما به باد فنا رفته بودیم. مرحمت تو بود که ما را به اینجا آورد. ای خدا مرحمت تو بود که ما را آورد به اینجا برای روضه. وَما كـُنـّا لِنـَهْتـَدِيَ لـَوْلا أنْ هَدانا اللهُ اگر هدایت تو نبود، ما به اینجا راه پیدا نمی کردیم. در ادامه می فرماید: لـَقـَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبـِّنا بـِالحَقّ هرچه پیغمبران گفتند درست و حق بود. وَنودوا أن تِلكـُمُ الجَنـَّة آن وقت یک منادی ندا می کند.این بهشت شماست. اورثـْتـُموها بـِما كـُنتـُمْ تـَعْمَلونَ به شما به ارث رسید. برای چه؟ بـِما كـُنتـُمْ تـَعْمَلونَ یعنی عمل مداوم کردید. این چهل پنجاه سال عملی که کردی، پنجاه سال عمل کردی.