شب اول جلسه ( اطاعت از اولی الامر )
شب اول جلسه ( اطاعت از اولی الامر )
آنچه که قدرتمندان بعد از پیامبر از امیرالمومنین گرفتند خلافت نبود، خلافت غصب نشد، خلافت وظیفه ای بود بر دوش امیرالمومنین، این وظیفه را از روز اول تا پایان عمر مبارکش انجام داد، یک روزی تنهایی یک روز هم در جمعیت

أعوذ بِاللهِ مِن الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قوّهَ إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطـّیبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لَعنَة الله عَلی أعدائِهِم أجمَعین إلی یَوم الدّین

آنچه که قدرتمندان بعد از پیامبر از امیرالمومنین گرفتند خلافت نبود، خلافت غصب نشد، خلافت وظیفه ای بود بر دوش امیرالمومنین، این وظیفه را از روز اول تا پایان عمر مبارکش انجام داد، یک روزی تنهایی یک روز هم در جمعیت (انجام داد.)، حالا یک ذره (مقداری) تکرار می کنم. پیامبر، پیام آور است. رسول در زبان عربی و در زبان ما که ترجمه می کنیم می گوییم پیامبر یا پیام آور؛ اگر پیام آور بگوییم برای بحث ما بهتر است. پیام آور خداست، از طرف خدا برای مردم پیام آورده است. این وظیفه ای نیست که امکان تعطیلی داشته باشد؛ پیام آوری برای پیام آور وظیفه ای نیست که امکان تعطیلی داشته باشد.  در هرشرایطی باشد باید این کار را انجام دهد. اگر از آسمان سنگ می بارد یا عالم آتش شده است، ولی ایشان باید این کارش را انجام دهد. در داستان حضرت نوح در قرآن دارد که اینها لباسشان را می انداختند روی سرشان  و شاید دستهایشان را در گوششان فرو می بردند تا حرف های نوح را نشنوند. ایشان باید دادش را بزند. امکان تعطیل ندارد. ایشان از طرف خدا پیام آور است. اینکه مردم گوش نمی دهند یا خطر دارد یا ضرر دارد یا جانم در خطر است، هیچ کدام از اینها مانع کار نیست. باید کارش را انجام دهد، پیام خدا را باید برساند؛ تحت همه ی شرایط باید کارش را انجام دهد. پیامبر یعنی پیام آور یعنی پیام رسان خدا. حالا امیرالمومنین خلیفه ی این پیام آور است، پس ایشان هم پیام آور است. ادامه کارهای پیغمبر را ایشان باید انجام دهد. یا به عبارت دیگری که در روایات ما آمده که امیرالمومنین شریک پیغمبر است. بدون اینکه پیغمبر باشد در کار شریک است شریک باید همان کارهایی که این شریک می کند را انجام دهد بنابراین امیرالمومنین کار پیغمبر را ادامه می دهد این هم تعطیل بردار نیست امکان تعطیلش نیست (وجود ندارد) همان طور که کارهای پیغمبر امکان تعطیلش نبود. ببینید، پیغمبر توی خانه بود یک وقت را توی خانه و در را بست که دیگر حرف ها را زده بود؛ حرفی باقی نمانده بود که به این مردم نگفته باشد. به همه ی عالم خودش حرفش را رسانده بود، بعد توی خانه ی خودش رفته بود. سال های آخری که مکه بودند دیگر توی خانه رفته بودند. صبح با همان تعداد اندک پیروانشان توی خانه می رفتند. ارقم ابن ابی الارقم، یک خانه کنار کوه صفا داشتند؛ آنجا صبح تا شب بودند مثلا فرض کنید توی آن فشار وخطر، قاعدتا صبح زود از خانه هایشان بیرون می آمدند وتوی این خانه جمع می شدند؛ شب هم توی تاریکی خانه هایشان می رفتند. این هم بعد از وقتی بود که حرف ها را زده بود، فریادش را زده بود. می دانید که حتی رفته بود طائف، فقط یک نفر حرفش را گوش کرد؛ سنگ بارانش کردند. پیام آوری کاری نیست که پیام آور از پیام آوری تعطیل بشود. یکی از دوستان طیب بود، درس خوانده بود، بعد کار طبابتش نمی کرده، بعد رفته بود پیش پدرش توی بازار مشغول شده بود، این می شود؛ که آدم طبیب باشد بعد برود بازار پسته بفروشد. مثلا یکی از دوستان مهندسی خوانده بعد عشق و علاقه اش این بوده که عربی درس بدهد؛ اینها می شود. اما این منصبی را که خدا قرار داده امکان تعطیلش نیست. هر طوری شد حتی هزار بار هم می کشندش باید بایستد و کارش را انجام دهد تا کارش شود وقتی کارش انجام شد همان طور که عرض کردیم ممکن است توی خانه برود. امیرالمومنین خلیفه ی این پیغمبر است، خلیفه ی پیغمبر کارش ادامه ی راه پیامبر است. امیرالمومنین خلیفه ی پیغمبر است؛ یک روز هم از این مقام خلع نشده است. پس آنها آمدند چه کار کردند؟ آمدند حکومت را از امیرالمومنین گرفتند. حکومت یکی از شئون خلیفه است. شأن اصلی خلیفه این است که پیام خدا را، پیام پیغمبر را به مردم برساند. شئون دیگری هم دارد؛ مثلا قاضی است مردم باید قضاوت به ایشان مراجعه کنند. امام جماعت است باید پشت سر ایشان نماز بخوانند. امام جمعه است، باید پشت سر ایشان نماز جمعه بخوانند. ایشان حاکم است، حکومت تحت نظر اوست، فرمان جنگ بدهد، فرمان صلح بدهد؛ همه اش باید تحت نظر ایشان باشد. اینها را می شود گرفت اما مقام اصلی خلافت که پیام آوری است را نمی شود گرفت. پس ببینید، خلافت امیرالمومنین غصب نشده است، یک شأن از شئون خلافت که حکومت است را گرفته اند. این می شود. مثل اینکه پیغمبر، پیغمبر بود وقتی که در توی شهر مکه بود؛ از خانه نمی توانست بیرون بیاید؛ برای جانش می ترسید. توی خانه بود، حاکم هم نبود. توی شهر مکه ایشان هیچ کاره بود ولی پیغمبر بود. بنابراین اگر حکومت امیرالمومنین بگیرد که یکی از شئون خلافت ایشان است ایشان بر خلافت خودش باقی است؛ کارها و وظایف خودش را انجام می دهد. خب اگر مردم جمع شدند و به ایشان کمک کردند آن حد أعلا را انجام می دهد. اگر مردم کمک نکردند همراهی نکردند، تنها ماند؛ حداقلی که وظیفه اش هست و نمی شود تعطیلش کرد را انجام می دهد. این آن چیزی است که ما می گوییم در طول این بیست وپنج سالی که امیرالمومنین خلیفه بوده و هنوز به حکومت نرسیده، امیرالمومنین بود، تمام وظایف شخصی یعنی وقتی که به عنوان یک هست؛ خلیفه است و یک شخص هست؛ تمام وظایفش را انجام داده است. بعد از آن در طول چهار، پنج سال بعد هم ایشان حاکم هم شد حکومت را هم به دست آورد، آنجا وظایف در حد اعلایش را انجام می دهد. این حرف را دیشب عرض کردم، تکرارش کردم.

یک فرمایش قرآن در مورد وظایف ما نسبت به پدر ومادرمان دارد. مثلا اینجا فرموده است  بالوالِدَين إحْسانا (22/الإسراء) امر کرده است که شما موحد باشید، شرک نورزید و به پدر ومادرتان احسان کنید. إلا ندارد. احسان به پدر ومادر مطلق است. ولو کافر است. شاید به تو هزارتا ظلم کرده، گاهی پدر ومادرهای انسان ممکن است نادان باشند. هزار جور ظلم کرده اما این وظیفه را از دوش تو، که باید نسبت به او احسان کنی بر نمی دارد. او ظلم کرده، یک روز می ایستد و ذره، ذره اش را جواب می دهد. یک وقتی من توی همین جلسات عرض کرده بودم که وظایف پدر ومادر نسبت به فرزندان خیلی بیشتر است به وظایف فرزندان نسبت به پدر ومادر است. فرزند همین که به بابایش بگوید چشم، احترام کند؛ وظیفه اش را انجام داده است. اما بار پدر ومادرها خیلی سنگین تر است. احسان به پدر ومادر، آنچه که در روایت است بـِرّ داریم. بـِرّ به والدین هیچ شرطی ندارد. مطلقا باید شما به پدر ومادرت خدمت کنی، کوچکی کنی، مهربانی کنی، احسان کنی، همه جور؛ تا آخرین لحظات، پدر ومادر آدم هرجور که باشند ولو مشرک باشند؛ این یک.

اما در اطاعت پدر ومادر، إلا دارد. وَإنْ جاهَداكَ لِتـُشْركَ بي ما ليسَ لكَ بهِ عِلمٌ فلا تـُطِعْهُما  (8/العنکبوت) اگر اینها کوشیدند که تو به من شرک بورزی. می دانی که بی خود است، به دینت کار دارند؛ مثلا می گویند که گناه بکن. یا از نظر دینی این جوری باش. تو می دانی این حرف بی خودی است حرف نادرستی است؛ اطاعت نکن. اطاعت پدر ومادر مطلق نیست. بِر به والدین مطلق است. احسان به والدین مطلق است اما اطاعتشان مطلق نیست.

دیشب یک آیه را برایتان نخواندم.يا أَيهَا الـّذينَ آمَنوا أطيعُوا اللهَ وأطيعُوا الرَّسولَ وَ أولي الأمْر مِنكـُمْ  (59/النساء) ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا اطاعت کنید. کجا ندارد (همه جا باید اطاعت کرد) شرایط ندارد. مطلقا اطاعت واجب است. ما دستمان به خدا نمی رسد! می رسد یا نمی رسد؟! این قرآن، اطاعت از قرآن اطاعت از خدا می شود. وأطيعُوا الرَّسولَ یک جاهایی متعدد، متعدد وقتی دستور می دهند می فرمایند، أطيعُوا اللهَ و الرَّسولَ اطاعت خدا ورسول را در یک دستور می آورند؛ از هم جدا نیست. اینجا اطاعت خدا را گفتند، اطاعت رسول را جدا کردند، این گیر ندارد، اطاعت خدا ورسول یکی است. (فعلا این را نمی خواهیم بگوییم) بعد اینجا اطاعت از رسول را در کنار اطاعت از اولی الامر گذاشته اند. أطيعُوا اللهَ وأطيعُوا الرَّسولَ وَ أولي الأمْر ، أطيعُوا الرَّسولَ وَ أولي الأمْر را کنار هم است؛ یک دستور است. یک فعل آمده است. اطاعت خدا هم جداست. اینجا این را که جدا کرده اند، می خواهند بگویند که اطاعت رسول از اطاعت خداست. خدا گفته اطاعت کنید. پیامبر که خودش کسی نیست. او مقام نمایندگی دارد؛ و چون نمایندگی اش کامل است اطاعت از او هم کامل است، اما از طرف خدا؛ نماینده ست او در برابر خدا مستقل نیست این ادامه ست، ادامه ی خداست. بعد اولی الامر، اولی الامر را هم اطاعت کنید همان دستوری که در اطاعت رسول است در اطاعت از اولی الامر هم هست. ما پیامبر را چه جور اطاعت باید بکنیم؟ مطلق. الا نداریم. برای اطاعت پدر و مادر الا داشت، الا لازم داشت، الا گفتند. اینجا الا لازم نداشت، الا نگفتند. أطيعُوا اللهَ وأطيعُوا الرَّسولَ وَ أولي الأمْر  مطلق. اطاعت از خدا مطلق است، اطاعت از رسول هم مطلق است. فقط این را توجه داریم که اطاعت از رسول چیزی جز اطاعت از خدا نیست. این فرع خداست نه اصل، اصل در برابر خدا نیست؛ اما اطاعتش مطلق است. اولی الامر هم در کنار رسول قرار می گیرد. اطاعت اولی الامر هم مطلق واجب است. اطاعت خدا را چی عرض کردم؟ اطاعت از خدا یعنی اطاعت از قرآن. هرچه دستور در قرآن هست مطلقا اطاعت کنید. شک و شبهه، الا و ... ندارد مطلق است هرچه گفته اطاعت مطلق باید کرد. پیامبر چی؟ پیامبر چند جور حرف دارد. اطاعتش چند جور است. یک حرف هایی را پیغمبر در تفسیر قرآن دارد؛ فرمایشش در تفسیر قرآن است؛ در ذیل آیه است. می فرماید این آیه یعنی این. این فرمود اطاعت. اگر فرمود این آیه یعنی این بدانید صد درصد درست است اطاعتش صد درصد واجب است.  مکرر این مثال را زده ام، در قرآن آمده: أقِم الصَّلاةَ لِدُلوكِ الشَّمْس إلى غَسَق الليل وَقرآنَ الفجْر إنَّ قرآنَ الفجْر كانَ مَشْهودًا (58/الأسراء) دو تا آیه در مورد وقت نماز داریم. یکی اش این است. اقامه کنید نماز را لِدُلوكِ الشَّمْس یعنی وقتی که خورشید بالای سر آمده است وقتی که می گذرد وقت ظهر است آن وقت نماز بخوانید. إلى غَسَق الليل از آن وقت که سر ظهر است من تا نیمه ی شب نماز بخوانم ؟! نه، آقا! دو تا چهار رکعتی سر ظهر بخوانید یک سه رکعت و یک چهار رکعت هم فلان وقت بخوانید. این را کی گفته است؟ این را پیغمبر گفته است. قرآن فرمود نماز بخوانید از فلان تا فلان. توضیحش را پیغمبر داده است؛ اطاعتش واجب است. قرآن که ندارد نمازها چه جوری است. پنج تا نماز واجب داریم توی قرآن ندارد. اینها همه توضیحاتی است که پیغمبر در ذیل آیات فرموده است. اطاعتش مطلق واجب است. هیچ إلایی، قیدی، شرطی ندارد. مثال عرض کردم؛ ببینید یک فرمایشاتی پیغمبر می فرمایند در توضیح آیات، یه فرمایشاتی هم جدای از توضیح آیات می فرمایند؛ این دو دسته شد. اطاعت از قرآن اطاعت از خداست. اطاعت از آنچه که پیامبر به عنوان تفسیر قرآن فرموده است، اولین نوع اطاعت از پیامبر است. بعد یک فرمایشاتی هم به طور کلی فرمودند، جدای از این فرمودند، که آن هم یک باب وسیعی از فرمایشات پیغمبر است. یک وقت مثلا یک فرمایش را پیغمبر می فرماید بعد به عنوان دلیلش آیه ی قرآن می آورد، یک وقت آیه ی قرآنی را می خوانند و به عنوان توضیحش فرمایش می فرمایند. یک بخش فرمایشی هم هست که مستقل فرمایش می کند. آن دسته ی دوم آن چیزهایی است که باید از پیامبر اطاعت کنیم. یک قسم سومی هم دارد. نمونه اش را عرض می کنم. یک بنده خدایی یک باغ داشت. باغ نخلستان، درخت خرما. یک آقایی هم یک درخت فقط یک درخت در این باغ داشت. آن بنده خدا، آنجا خانه اش بود، زن وبچه اش بودند، مثلا اتاقش بود. همه ی زندگی اش آنجا بود. این بدون اینکه یاالله بگوید، اجازه بگیرد، همان طور توی باغ می آمد و تا کنار درختش می رفت.

-         آقا، اینجوری نیا، یک یا الله بگو.

-         نه، این درخت مال خودم است. می خواهم کنار درخت خودم بروم. اگر می خواهم کنار درخت خودم بروم که اجازه لازم ندارم.

-         آقا، من نمی گویم اجازه بگیر، یک یا الله بگو داخل بیا.

-         نخیر، نمی خواهم بگویم.

دعوایشان طولانی شد ونتیجه نداد. خدمت پیغمبر رفت، عرض کرد. صدایش کردند گفتند بیا.

-         این که حرف بدی نمی زند. سخت هم نیست. حالا یک یا الله بگو بیا تو.

-         نخیر آقا درخت خرمای خودم هست؛ می خواهم بروم پیشش.

-         آقا این درخت خرمایت را به ده درخت خرما در فلان جا عوض می کنم

-         نه آقا، من همین یک درخت را دارم. این را هم عوض نمی کنم

خیلی از این حرف ها رد وبدل شد مثلا صد درخت. گفت نه آقا. شاید هم در بهشت وعده دادند. (دقیق یادم نیست) درختم را نمی خواهم بدهم. گفتند درخت را بکَنید و توی سرش بزنید. اول یک قانون فرمود بعد این دستور را فرمود. فرمودند: لاضَرَرَ ولاضِرارَ فی الإسلام کسی نمی تواند از قانون مالکیت به ضرر دیگران استفاده کرد. دیشب یک هیئت بودیم این بلندگو آزار مردم بود. پنجره ها هم باز بود. نمی شود چون توی خانه ام هست هرجور که می خواهم صدای بلندگو را بلند کنم؛ نمی شود، اجازه نداری. باغچه ی خانه ام کنار ساختمان مردم هست نمی شود من آب شلنگ را همین طور داخل باغچه بگذارم. همین طور بشمارید، هزار تا از این قانون در می آید. یک فرمایش فرموده اند: لاضَرَرَ ولاضِرارَ یا لاضَرَرَ ولاضِرارَ فی الإسلام  این یک قانون است. این جزو احکام ثانویه است. آنکه فرمود بکـَنید، توی سرش بزنید. این را حکم حکومتی می گویند. پیامبر به عنوان اینکه ولی امر است به عنوان اینکه حاکم در جامعه ی اسلامی است. این آدم را باید تنبیه کند درختش را بکـَند، توی سرش بزند یا دور بندازید.

سه تا حرف شد. احکام اولیه(اصلی)، ثانویه و حکم حکومتی. بعد فرمودند أَطِيعُوا الرَّسُولَ همه ی اینها را در بر می گیرد. امام چی؟ امام جانشین همین پیغمبر است با تمام خصوصیات این پیغمبر. هیچ إلا هم ندارد. در اطاعت پدر ومادر الا دارد. اینجا چون معصوم است الا ندارد. از این مطلق دستور دادن که خدای متعال فرمود وأطيعُوا الرَّسولَ وَ أولي الأمْر إلا برای هیچ کدام نگفت، معلوم می شود رسول واولی الامر یکسانند هر دو معصوم هستند هیچ خطا در فرمانشان وجود ندارد که الا لازم باشد. اطاعتشان به طور مطلق لازم است. یک دانه استثناء هم ندارد.

قسمت بعدی آیه می فرماید فإنْ تـَنازَعْتـُمْ في شَيءٍ اگر یک وقت دعوایتان شد. چکار کنند؟ فرُدُّوهُ إلى اللهِ وَالرَّسولِ به خدا و رسول برگردند. اولی الامر چه شد؟ اولی الامر که از خودش قانون ندارد. هرچه قانون بود پیغمبر فرموده بود. بنابراین اگر شما می خواهید مشکلتان را از نظر قانون حل کنید، قانون خدا وقانون رسول داریم. امیرالمومنین که قانون تازه ای نمی آورد. حضرت جواد که قانون تازه ای ندارد، حضرت رضا که قانون تازه ای ندارد. همان حرف های پیغمبر را می زنند. بنابراین اگر به ایشان هم مراجعه کنید ایشان هم مشکلتان را حل کند یا به حضرت رضا مراجعه کنید تا مشکلتان را حل کند، دعوایتان را فیصله بدهد، قضاوت بکند. قضاوت از حکم وقانون خودش که نمی کند. همین حکم وقانون پیغمبر است. هیچ حرف تازه ای نداریم.

 یک داستانی هست که باز مفصل است. پیغمبر گفت که یاعلی بنشین. (امیرالمومنین صبح یکبار می رفت در خانه ی پیامبر را می زداگر مشکل و مانعی نبود که اغلب هم مشکل و مانعی نبود. می رفت داخل می نشست، زن ها را بیرون می کردند.) چرم می آورد و می گفت: بنویس. دوبار در شبانه روز به صورت خصوصی خدمت پیغمبر می رفت؛ و درس از ایشان می گرفت. آن درس ها را ایشان نوشته است. یک کتابی به صورت طومار است که اسمش جامعه است. فرمودند تمام آنچه که بشر تا روز قیامت احتیاج دارد، دستورش در این آمده است. پس به هیچ دستور تازه ای احتیاج نیست. زمانی که حضرت ولی عصر عجل الله فرجه تشریف می آورند و می خواهند یک حکومت در جهان تشکیل دهند باز هم همین است. هیچ چیز دیگر اضافه لازم نداریم.

آنها که بعد پیغمبر آمدند کاملا نظر به تجدید نظر داشتند، نظر به یک تجدید نظر داشتند. کاملا خودشان را شأن پیامبر می دانست.(در عمل دیدیم) پیامبر گفت این حلال است من می گویم حرام است. نمی شود که! پیامبر گفته است این حلال است، من می گویم حرام است. هرکسی هم مخالفت دستور من را بکند شلاقش می زنم. سنگسارش می کنم. تجدید نظر به این جدیت. پیغمبر برای مصارف بیت المال دستور داشت. روش داشت. حالا یک مقدار بیت المالشان پرشده بود، بگویید که با اینها چه کار کنیم؛ خب پیغمبر عمل کرده بود؛ خودت هم صدبار دیده بودی. از همان پول بیت المال هم استفاده کرده بودی. بگویید چه کار کنم. اولین بار امیرالمومنین (علیه السلام) برخاست گفت زمان پیغمبر ما عمل کرده بودیم. بیت المال را آورده بودند، آنا ًتقسیم می شد. هم بطور بالسَّویِّه تقسیم می شد. نه! مثلا آقای عثمان، آقای زبیر یک کسی یک چیزی گفت، روشی گفت. امروزه مثلا ما می گردیم روش هایی برای توسعه کشور از کشورهای اروپایی می آورند. آن وقت هم اینها روشی را از روم آوردند، روشی از روم به داخل عالم اسلام آمد. روش تقسیم بیت المال دارد از روش هایی که در دولت روم انجام می شد. اولین غربزدگان در عالم اسلام. تجدید نظر....

آقا، این پیغمبر مرده، گفته است: حلال من تا قیامت حلال است، حرام من تا قیامت حرام است.

نه!

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای