آشنای با ادبیات عرب می داند که در تمام عصر حضور قرآن در ادبیات این زبان ، زبان عربی در سیطره و نفوذ این کتاب بوده است تا آنجا که گفته اند این که زبان مکتوب عربی در سراسر پهنهی وسیع خود ، همه جا به یک شکل است از همین زمینه ریشه می گیرد ، در صورتی که زبان محلی هر منطقه و کشور عرب زبان برای منطقه و کشور دیگر تا اندازهی زیادی غیر قابل فهم است . این نشانهی نفوذ جاودانهی قرآن است در منطقه ای که عربی فهم می شود و خود دلیلی است بر قدرت خارق العادهی فصاحت و بلاغت آن .
يك دانشمند مسیحی عرب به همین حقیقت اشارت می کند : « اگر به یاد بیاوریم که فقط به برکت قرآن این معجزهی تاریخ صورت گرفت که لهجه های مختلف اقوام عرب زبان یکی شد و مانند لهجه های رومی به صورت زبان های مستقل در نیامد ، می توانیم میزان نفوذ ادبی آن را بدانیم . به روزگار ما که عراقی ها در کار تفاهم با مراکشیان به زحمت دچارند ، فهم زبان مکتوب برای آنان آسان است زیرا در عراق و مراکش چون شام و عربستان و مصر ، زبان عربی فصیح چنانکه در قرآن هست به دقّت پیروی می شود .» (تاریخ عرب 1/163)
خوب می دانیم کسی که می خواهد فارسی یاد بگیرد با گلستان سعدی و قابوس نامه و نثرهای ادبی بلند مرتبه ای چون این دو و یا دیوان حافظ و بوستان سعدی و مثنوی مولانا یا دیوان های شعری ممتاز دیگر فارسی شروع به آموختن نمی کند و اگر این گونه کتابها را جزء متون درسی قرار دهند پس از طی مقدمات چند و زیر نظر استاد خواهد بود نه سرخود و به تنهایی . سخن ما در مورد قرآن کریم دقیقاً همین است که ما اگر از جهات اعجاز آمیز فصاحت و بلاغت و زیبایی قرآن هم که صرف نظر کنیم و آن را با یک متن ادبی ممتاز مقایسه کنیم حقیقت مورد بحث خودنمایی می کند که فصاحت و بلاغت این کتاب ، خود مانعی می تواند باشد در راه فهم آن برای نا آشنا و کم آشنا با راز و رمز زبان و ادبیات گستردهی عرب . می گوییم نا آشنا و کم آشنا و روی این دو کلمه تکیه می ورزیم. سخن را با عبارت دیگری تکرار کنیم : قرآن یک کتاب ساده و بسیار آسان از نوع آنچه مثلاً برای مبتدیان زبان عربی می نویسند نیست که هر اندک دانی از آن بتواند بهره گیرد ، نه هرگز ! بلکه فهم درست آن موکول به شناخت وسیع ادب و لغت عرب می باشد .
شاید خوانندگان فکر کنند ادعایی عجیب شده است ، از آنجا که ما فصاحت و بلاغت را مانعی برای فهم دانستیم و آنچه در نظر ابتدایی از زیبایی و رسایی سخن به نظر می آید این استکه خود کمک کاری برای فهم باشد نه مانع آن ، امّا در واقع چنین نیست . به این معنی که گفتیم مبتدی و کم آشنا با زبان عربی در برابر فصاحت و بلاغت فوق انسانی قرآن درمی ماند که البته و صد البته آشنای عمیق با ادب و زبان عرب از این فصاحت و بلاغت ، از این زیبایی شکوهمند لفظ و معنی چه لذّت ها و چه بهره ها خواهد برد . آن همه شیفتگی ها که در میان اعراب عصر نزول قرآن در برابر جلال و جمال آن وجود داشته و در تواریخ یاد شده است همه از همین نقطهی قوّت سرچشمه می گرفته است . آنها درس نخوانده بودند ولی از یک طرف قرآن به زبان عصرشان نزول یافته بود ، ثانیاً فصاحت و بلاغت زبان را با استفاده از یک شمّ طبیعی می شناختند بنابراین فصاحت و بلاغت برای نا آشنا و کم آشنا می تواند سدّی استوار باشد که عبور از آن جز با یک آشنایی عمق یافته نسبت به ادبیات عربی امکان ندارد.
« حق بودن » یک صفت ممتاز است که تمام ابعاد قرآن را میگیرد « والذی اوحینا الیک من الکتاب هو الحق » (فاطر/31) : این وحی خداوندی که بر تو شده است کتابی میباشد که چیزی جز حق نیست و « بالحق انزلناه و بالحق نزل» (اسراء/105) : ما آن را به حق نازل ساختیم و آن خود به حق نزول یافت. یعنی چیزی که به حق است ، به خاطر هدفی به حق نازل شده است. آیات آن آیات خداست و بر تو ای پیامبر بر حق تلاوت و خوانده شده است.
« تلک آیات الله نتلوها علیک بالحق » (بقره/252 ) اخبار و تواریخ موجود در آن و حوادث و داستان های آن نه سمبلیک است چنانکه پارهای از دانشمندان مصری گفتهاند و نه دروغ و ساختگی که سراسر حق است و درست و راست : « نحن نقص علیک نباهم بالحق » (کهف/13) ما نقل میکنیم اخبار اصحاب کهف را برای تو به حق و « نتلوا علیک من نبا موسی و فرعون بالحق » (قصص/30) : بر تو میخوانیم خبر موسی و فرعون را به حق. مطالب آن معیار شناخت حق از باطل و جداکنندهی این دوست : « انه لقول فصل و ما هو بالهزل» (طارق/14) : هیچ باطلکنندهای در هیچ زمانی بر آن قدرت غلبه ندارد و نمیتواند آن را نابود کند و یا به گوشهای از آن خدشهای وارد سازد.
این قرآن است و ما بدان اینگونه اعتقاد میورزیم.
حق بودن قرآن چیزی جز ماندنی بودن ، راست و درست بودن و معیار صحت بودن نیست. با توجه به این مقدمات ، حال اگر ما با تفکری پیشساخته به حضور قرآن برویم و در تکاپوی فهم آن باشیم چه چیز به دست خواهیم آورد. البته حق موجود در قرآن که یک حق باطل ناشدنی و از میان نرفتنی است به دست نمیآید . پیشداوری در برابر حوادث و چیزهای دیگر ممکن است انسان را به اشتباه بیاندازد اما پیشداوری در برابر حق محض به طور قطع ما را به ورطهای هولناک از هلاکت درخواهد انداخت.