مقصود ما از پیشداوری در اینجا همان چیزی است که به عنوان « تفسیر به رای » در روایات ما وجود دارد. در هیچیک از اینگونه روایات که به تفصییل خواهیم دید از تفسیر نهی نشده و پیامبر و امام برخلاف آن چه برخی میپندارند تفسیر کردن را محکوم ننمودهاند پیامبر یا امام نمیفرمایند هیچکس اجازهی تفسیر ندارد تنها سخنشان این است که تفسیر به رای غلط میباشد یا تفسیری که بر اساس علم نباشد صحیح نیست و به دوزخ میکشاند.
تفسیر به رأی چیست؟
آنچه ما در تعریف این اصطلاح میتوانیم بگوئیم در این جمله خلاصه میشود که آنگاه یک نفر قرآن را تفسیر به رای کرده است که با پذیرفتن و درست شمردن یک فکر خاص که هیچگونه دلیل قطعی برای آن وجود ندارد به تفسیر قرآن مینشیند و میکوشد که دلیلی از قرآن برای رای و نظر خود بیابد و یا حتی ممکن است چون فکر خود را صحیح میداند آنرا به هر نحو حتی بدون توجه در قرآن مییابد.
این در سوی شخص تفسیرکننده است اما اگر به واقع بنگریم او فکر خود را به قرآن کریم تحمیل کرده است نه اینکه درصدد یافتن حقیقت زلال و خالص قرآنی به پیشگاه آن رفته و از آن کسب نظر و رای کرده باشد. اینجا لازم است به یک مسئلهی بسیار طبیعی از ساختمان فکری و عملی انسان اشارت کنیم . آدمی بخاطر وجود عوامل گوناگون اجتماعی و فردی دلبستگیهایی پیدا میکند و عقایدی خواهد پذیرفت که ممکن است صحیح یا غلط باشد اما بعد از به وجود آمدن دلبستگی و بعد از عشق ورزیدن به اعتقاد و عملی خاص میکوشد آنچه بدان دلبسته است به نوعی توجیه کند و برایش دلیل بیابد زیرا انسان همانطور که خویشتن را دوست دارد به هرچیز وابسته به خودش نیز عشق میورزد و این عشقورزی و محبت با پذیرش و قبول نوعی زیبایی و کمال در چیز مورد علاقه همراهی دارد یعنی چون انسان آنرا زیبا و صاحب کمال شناخته یا پنداشته بدان دلبسته است اما این زیبایی و کمال که آدمی در چیز مورد علاقهاش میبیند و یا احیانا خیال میکند که دیده است امکان دارد با حقیقت تلخ عیبها و نقصهای آن برخورد پیدا کند و با طرح این تضاد ذهن او را به یک جنگ درونی گرفتار سازد در اینجاست که شخص میکوشد که آن چیز را توجیه کند و دلیلی خارجی برای صحتش بیابد یا از رنج تضاد باطنی رهایی یابد . انسان در این شرایط سعی میکند افکاری که هر لحظه به او هجوم میآورد و غلط بودن و مخالف قرآن و اخلاق بودن فکر و عمل مورد علاقهاش را اثبات میکند به هر وسیلهی ممکن رد کند یا بتواند با خیالی راحت و وجدانی آسوده به دلبستهی خود بیاندیشد یا بدان جامهی عمل بپوشاند. این حوادث بطور طبیعی در زندگانی بشر معمولی وجود دارد.
یک انسان مسلمان هم که به حقانیت قرآن اعتقاد میورزد اگر فکر یا عملی مورد پسندش قرار گرفت ناگزیر بهترین راه برای توجیه آنرا یافتن دلیل قرآنی میداند. در اینجا او صحت یک فکر و عمل را در خارج پذیرفته بدنبال آن میکوشد که دلیلی از محکمترین مبانی دینی یا قرآن کریم برایش بیابد یا بتواند با وجدان آسوده بکار خود ادامه دهد و ناچار نباشد از معشوق خود دست بکشد. بعنوان مثال: در عصر حاضر بخاطر نفوذ اقتصاد و فلسفهی ماتریالیسم دیالکتیک در تفکرات ما و پذیرفته شدن ضمنی « تئوری ارزش کار» مارکسیسم ، بارها دیدهایم که آیهی شریفهی « و أن لیس للانسان الا ما سَعی» (1) به همین معنای قبولشده از پیش تعبیر و تفسیر میشود که « مالکیت تنها از راه کار به وجود میآید.» در صورتیکه دقت در آیات بعد و قبل آن نشان میدهد آیه جز در مورد آخرت و نتایج اعمال انسانی در آنجا سخنی ندارد و ابدا در مورد کار اقتصادی و مالکیت این جهانی بحث نکرده است ممکن است کسی به مالکیت براساس کار بیاندیشد و بخواهد نظر اسلام را مورد آن بداند. اینچنین کسی باید مجموعهی متون معتبر دینی : قرآن و سنت را بررسی کند آنگاه بدون هیچ پیشداوری نظر اسلام را از این مجموعه به دست آورد. اینها ممکن است اما از آیهی مورد بحث چیزی در این زمینه استنباط نمیشود.
در اعصار گذشته نیز « معتزلیان» که به آزادی انسان به معنای غلط آن یعنی تفویض معتقد بودند از قرآن کریم دلیل میآورند و در مقابل «اشعریان» که به شکل خاصی از جبر اعتقاد میورزیدند باز به قرآن تکیه میکردند این دو دسته به قرآن اعتقاد داشتند و بدان استدلال مینمودند ولی هر کدام رأی خاص خود را که با دلایل نا تمام بیرونی بدان معتقد شده بودند به قرآن ، کتاب خدا تحمیل می کردند و ناگزیر به خاطر ساختمان خاص قرآن ، در این کتاب دلایلی که به ظاهر آنها را یاری کند می یافتند ، امّا آنگاه که به آیاتی می رسیدند که با نظرشان مخالف بود آن را به نوعی تعبیر و تفسیر می کردند که با اصول پذیرفته شده شان تعارض نداشته باشد .
این عمل همان است که در روایات ما بدان تفسیر به رأی نام می نهند و از آن به شدّت نهی می کنند.
روایاتی که در این باب موجود هستند مضامین گوناگونی دارند که می توانیم به شکل زیر به آنها نظم دهیم :
1) پیامبر اکرم می فرمایند : هرکس که قرآن را به نظر و رأی خویش تفسیر کند برای خویشتن جایگاهی از آتش آماده ساخته است .( تفسیر الصافی 1/21)
2) در روایت دیگری که از امام صادق علیه السلام وجود دارد مسئله به صورت شدیدتری مطرح می شود . امام می فرمایند : کسی که تنها آیه ای از کتاب خدا را به رأی خود تفسیر کند مسلماً کفر ورزیده ( یا کافر شده ) است . (تفسیر العیاشی 1 / 18 )
3) در عبارات دیگری که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) منقول است میخوانیم : آن کس که قرآن را بر اساس دانش و علم تفسیر نکند جایگاهی از آتش برای خود مهیا نموده است . (سنن ترمذی 5 / 199 )
4) باز پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله ) می فرمایند : آن کس که دربارهی قرآن سخن بگوید و این سخن بر اساس دانش نباشد در روز باز پسین با لگامی از آتش به صحنهی قیامت خواهد آمد. (تفسیر المیزان 3 / 77 )
چیزی که از مجموعهی روایات به دست میآید چنانکه گفتیم ممنوعیت تفسیر کردن نیست بلکه تنها ممنوعیت تفسیری استکه دانش و علم قطعی نباشد و بر پایهی رأی شخص مفسّر شکل گیرد .
در روایات بعد سخن از این به میان میآيد که ممکن است شخصی که براساس رای و نظر خود به تفسیر قرآن تشبیه به حقیقت زلال قرآنی نایل شود اما در چنین صورتی باز هم خطا کرده و در این کار هیچگونه اجری نخواهد داشت . نتیجه میگیریم روایات مزبور معتقدند به حقیقت قرآن میتوان رسید حتی اگر از راه غلط و باریک و ظلمانی تفسیر به رای نیز طی طریق شود. لذا ادعای اینکه تفسیر قرآن در انحصار گروه معدودی است و جز این گروه پاکان هیچکس دیگر به حقیقت قرآن نخواهد رسید به کلی غلط خواهد بود.
اما اینکه میگویند: اگر شخص به حقیقت هم برسد باز خطا کرده از آنجاست که راه خطا رفته و راهبران دینی اصولا راه تفسیر به رای را غلط میدانند اگرچه ممکن است براساس یک اتفاق انسان در پایان این راه ظلمانی به نور هم رسیده باشد و البته تشخیص اینکه مفسر به حقیقت رسیده و واقعیت مراد خداوند را در کتابش قرآن یافته به صورت یک مشکل حل ناشدنی بعدی خودنمائی میکند.
بنابراین راه تفسیرکردن به رای و نظر شخصی و از پیش پذیرفته شده به هر صورت خطاست و خود به عنوان یک مانع بزرگ برای فهم قرآن کریم البته فهم صحیح راه طالبان حقیقت را مسدود میسازد.
احادیث مورد بحث بدین ترتیب هستند:
1) پیامبراکرم میفرمایند: کسی که در مورد قرآن به رای خود سخن بگوید و به حقیقت نیز برخورد کند مسلما خطا کرده است (تفسیر المیزان 3/77)
2) امام صادق(ع) میفرمایند: کسی که قرآن را به رای خود تفسیر کند اگر به واقع برسد اجری نخواهد داشت و اگر خطا نماید . . . (تفسیر العیاشی)
پانوشت:
1) تفسیر المیزان 19/50 و تفسیر فی ظلال القرآن 27/66 چاپ اول