اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
و لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم الصلاة والسلام علی سیدنا خاتم الانبیا و المرسلین ابوالقاسم مصطفی محمد و علی اله الطیبین الطاهرین المعصومین سیِّما بقیه الله فی العالمین ارواحنا و ارواح العالمین لتراب المقدمه الفراه و لعنت الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین
من یک سوال می کنم از شما و شما جوابش را بدهید. آیا این جمعیت که در خدمت شان هستیم کسی هست که حمد و سوره اش را پیش یک استادی خوانده باشد؟ زیر و بم و کم و زیادش را درست کرده باشد ؟ اگر اینجور هست که خوش به حالش .البته در طول زمان ممکن است حتی کسی که استاد هم دیده قرائت حمد ش عیب پیدا کند .مثلا شما یک ماشین می خرید در طول زمان ممکن است آن هم عیب پیدا کند .اگر فردی پیش یک استاد قاری حمدش را خوانده و از او قول به صحت گرفته، گفته یعنی گفته حمد شما و سوره شما صحیح است ، بازهم چند سال دیگر خدمت استاد برسد و حمد و سوره اش را بررسی کند. شاید من حمد و سوره ام را اول تکلیف هم پیش استاد خواندهام و فرموده اند صحیح بوده ولی حالا که پنج سال یا چند سال گذشته باز هم در نزد استاد وارسی کنید تا مطمئن شوید. هرچقدر انسان به نمازش بیشتر اهمیت دهد نشانه این است که دینش را بیشتر دوست دارد .کسی که دلسوز نمازش هست عاقبت بخیر می شود. اگر کسی دلسوز نمازش باشد و صحیح بخواند، اگر توانست اول وقت به جماعت بخواند این یک مسئله.
اعوذ بالله من الشیطان رجیم بسم الله الرحمن الرحیم و انذر هم یوم الحسره اذ قضی الامر و هم فی غفله و هم لا یومنون (سوره مریم آیه ۳۹)
و انذر هم ... اینها را بترسان .یوم الحسره ...از روز حسرت. یک روزی ما در پیش داریم که سراپا حسرت است. ببینید یوم الحسره مضاف و مضاف الیه است. در زبان عربی اضافه دو جور معنی دارد: گاهی بین مضاف و مضاف الیه لام است، گاهی من بین آنهاست. مثال خاتم الفضه انگشتری که در آن نقره است. یوم الحسرة یعنی روزی که در آن حسرت است. الان هم ما باید برای گذشته عمرمان حسرت بخوریم. هر چه سن بیشتر از تکلیف گذشت حسرت انسان بیشتر میشود . اگر یک سال گذشته این زمان سرمایه اش بوده. این مدت چه کار کرده است؟ آن را حرام کرده است یا کار کرده است؟ مثل بچه هایی که مدرسه می روند اگر درسشان را خوب خوانده باشند کمتر حسرت میخورند. اگر دو سه سال از سن تکلیف گذشته در این مدت خیلی چیزها می توانستیم یاد بگیریم. در گذشته در برنامه های طلبگی درس های زیادی بود مثلاً« مغنی »هشت باب داشت که نویسندهاش خیلی ملا بوده است.( ما یک مقداری باب اول و چهارم را خواندیم) .
این شخص فوقالعاده بوده است در زمینه فن ادبیات ، این مقدمه خوبی بوده است در زمینه مجتهد شدن. بنده یادم هست درس تفسیر قرآن حاج آقا جوادی آملی را گوش می کردم واقعا حیرت کردم ایشان مسائل خمس را از آیه خمس استخراج می کردند، استاد فن بودند. یک دلیلش این است که ادبیات ایشان خیلی خوب بوده است. هرچه ادبیات بهتر بداند بهتر می تواند تفسیر کند.
در ادامه یوم الحسرة ، مثلاً شما پانزده سال از سن تکلیف ات گذشته است ، آقا در پانزده سال انسان می تواند به اعلاء علیین برود. نمونه هایی دیدم که افراد در همان اوایل جوانی صاحب مقامات معنوی بودند. چرا من نیستم ؟ چرا شما نیستید ؟ آنها کار کردند. کار که می کنی نتیجه دارد . حالا در آیه می فرماید انذار کن! بترسانشان از روز حسرت! آقا شما گرفتار روزی می شوید که همه حسرت است، یک فردی شغلی دارد که مردم را می ترساند مثل ساواکی ها. این چنین آدم هایی در قیامت در ترس حبس می شوند. اینجا ما تصوری از آن نداریم چون نمونه و نظیرش را نداریم .مثلاً فرض کنید شما در آب افتاده اید و شنا هم بلد نیستید و از هر طرف محاصره شده اید. فردی که آنچنان شغلی داشته به یک زندان حبس گرفتار میشود. کسی که اینجا مردم را میترساند آن جا در زندان ترس گرفتار میشود. خدا پیش نیاورد . حالا اینجا میفرماید آقا یک روز حسرت در پیش داریم که همه غرق در حسرت هستند. مانند مثال فرد غرق در آب . حتی آدمهای خوب هم حسرت می خورند.
یک داستانی هست که میگویند اسکندر یا شخصی با سربازانش به ظلمات رسیدند. به سربازانش گفت هرچه سنگریزه می بینید جمع کنید .کم نگذارید تا بعد که از ظلمات بیرون رفتید حسرت نخورید .همه هرچه می توانستند از سنگریزه ها جمع کردند. وقتی از ظلمات بیرون آمدند دیدند اینها سنگریزه نیستند بلکه جواهر است . شخصی یادش می آید در حین آمدن یکی از سنگ ریزه هایی که برداشته بر زمین افتاده است. او حتی برای آن یک سنگ هم حسرت میخورد که چرا بیشتر جمع نکرده است. افرادی که دائم در حال خدمت کردن هستند به یک چنین حسرتی می رسند.
و هُم فی غِفله ...همه عمر در غفلت بوده و اصلاً یاد روزی که باید حساب و کتابی پس بدهد نبوده است. خود من که در خدمت شما هستم آیا هر روز یادم هست روز حساب را ؟ مرحوم جد ما از حساب می ترسید . یک دانگ و ربع خانه ارثی داشت. به این ساختمان دست نزده بود .بنا به این خانه نیامده بود. ایشان که مرحوم شدند من بچه بودم که آجر های کف حیاط را عوض کردند و به حوض سیمان کشیدند. آن موقع من خوشحال بودم. ایشان برای دنیای خود هیچ کاری نکرده بودند. پدر ایشان یک آشنایی با ناصرالدین شاه داشته که شاه به ایشان گفته بود میخواهی مغازه های تیمچه تا سر بازار را به شما بدهم؟ ایشان نگرفته بودند و فرموده بودند به چه دردم میخورد این مغازه ها؟
در قدیم می گفتند اگر عبای کسی پشت و رو باشد یعنی پولدار میشود یک روز یکی از شاگردان جد ما دیدند ایشان از اتاق بیرون آمد در حالی که عبایشان پشت و رو بود. به سرعت به طرفشان دویدند و گفتند آقا پول گیرتان می آید . آقا فرموده بودند: پول نمی خواهم برای چی پول بخواهم؟ (غفلت را میگویم )
گاهی در بهشت زهرا یک خانواده اعیانی می آید می بینی سر و وضع لباس شان مثل وقتی است که پارتی دعوت دارند فقط رنگ لباسشان فرق می کند . یعنی حتی حالا که یکی از نزدیکان شان فوت شده به فکر هیچ چیزی نیفتادند. فکر نمی کنیم که آقا زندگی مان را چه کنیم؟ اخلاقمان را چه کنیم ؟ مثلاً من حسودم. با این اخلاق من جهنم میروم. اصلاً فکرش هم نیستم.
فَهُم لا یومِنون ... این ها چون هیچ ترسی ندارند و فکر میکنند مردن فقط برای دیگران است راحت هستند. ایمان نمی آورند.
اِذ قُضِی الاَمر...این خیلی مهم است.مثلا در دانشگاه یک دانشجو نمره هایش بد شده و مشروط شده. دیگر چاره ای نیست. قُضیَ الاَمر ... حالا که درست درس نخواندی و نمره کم آوردی دیگر نمی توان کاری کرد. قُضی الأمر.
اینجا هم می فرماید یوم الحسره کار تمام شده است و تکلیف ها برای همه مشخص شده است.
من را میخواهند ببرند جهنم، شما را انشاالله میخواهند ببرند بهشت. دیگر تمام شده و هیچ راه نجاتی وجود ندارد. قضاوت عادلانه در مورد شما انجام شده. اگر تمام عملت را نگاه کنی خودت هم همین قضاوت را می کنی. وقتی شخصی به نامه عملش نگاه میکند می بیند گناهانی نوشته شده که اصلاً به عمرش فکرش را هم نکرده بود. خدایا این نامه اعمال من نیست. میگویند اینها مال توست .غیبت فلانی را کردی ولی چون عمل خوب نداشته ای که جبران کند بنابراین از گناهان او در نامه عمل تو گذاشته ایم. اگر غیبت کسی را کرده باشی از اعمال بد او در نامه اعمال تو می گذارند. میگویی بابا من آدم نکشتم. من از دیوار مردم بالا نرفتم. ولی او رفته بود.
و اذ قضی الامر را می گوییم کار تمام شده. نامه ها دقیق ومهر کرده با تصدیق خودت آماده است .من اگر خطایی می کنم اصلاً به فکر آن هستم؟ مثلاً غیبت کسی را کردم آیا به فکر هستم راهی برای رضایت طلبیدن از او پیدا کنم حل بشه؟ این غیبت تا چهل روز نمازت را خراب میکند. آقا آنجا آدم به یک الله اکبر ساده محتاج است. به یک سبحان الله ساده محتاج است. در کتاب سه دقیقه در قیامت آمده یک حاج آقای خوبی زحمت کشیده بود هزینه کرده بود و یک حسینیه ساخته بود .پشت سر یک بنده خدایی غیبت کرده بود و این حسینیه را به او یعنی غیبت شونده داده بودند. یعنی با غیبتی که کرده بود تمام زحمت ها و مرارت ها و خرجی که کرده بود را از دست داده بود . به خاطر یک کلمه حرف.
کار که تمام میشود انسان این چیزها را می بیند ولی دیگر هیچ کاری نمی توان کرد .
وقتی نامه عمل را مهر و امضا کردن و پیچیدند کامل دست خودت دادند دیگر کاری نمیشود کرد.
فهم لا یومنون ...آقا یک فکر میکردی برای خودت.اگر یک سرمایه هایی انسان بتواند تهیه کند مثل محبت خدا و پیغمبر، اینها سرمایه هایی هستند که توپ هم نمیتواند آنها را متلاشی کن.د من امام حسین را دوست دارم .این یک سرمایه جاودانه است .اما آدم امتحان می شود. این سرمایه ای است که حتماً شما را به سعادت می رساند. هرچقدر انسان دراعمالش مشکل داشته باشد، این مشکلاتش را برطرف میکند. نشانه دوست داشتن امام حسین این است که انسان بتواند گذشت کند.
یک حاج آقا یی بودند که سال گذشته از دنیا رفتن. ایشان در ایام فاطمیه پانزده روز روضه می خواند و از مردم پذیرایی میکرد .بعد از فوت خوابش را دیده بودند که به خاطر یک عملی که انجام داده بود آنجا گرفتار است. یک دوست دیگری بود که در بازار مغازه داشت و خیریه ای داشت که هزینه های درمان بیماران را تقبل می کرد ،از قبیل هزینه بیمارستان و آزمایشگاه و دارو و دکتر. یک فقرایی هم میآمدند در مغازه. ایشان شروع میکرد به داد و فریاد و فحش. می گفتم آقا این خیلی چیز خوبی هست که آدم گناهی نکرده ولی به او فحش می دهند. مثل مرحوم آیتالله مصباح که در و دیوار عالم ایشان را فحش میداد و هیچ گناهی هم نکرده بود .دلسوز مردم بود ، مودب و خوب بود . یک روز ما از حرم امام رضا علیه السلام در حال خارج شدن بودیم یک دانشجویی به ایشان گفت آقا مرا ببخشید عقلم نمیرسید سالهای اول دانشگاه خیلی پشت سر شما حرف زدم. ایشان گفتند من باید از شما معذرت خواهی کنم، یعنی آن بنده خدا را در واقع طلبکار کردند .
آن حاج آقای بازاری در ایام نوروز و ماه مبارک رمضان شاید هزار بسته مواد غذایی برنج و روغن و امثالهم به فقرا کمک میکردند. همان فقرا که برای هزینه درمانمی آمدند آذوقه هم می گرفتند. فحش هم میشنیدند. اسم ایشان حاج حسین آقا تهرانی بود. بعد از وفات خواب ایشان را دیدند گفته بودند من برای حساب و کتاب فقط یک روز معطل شدم ، بعد رفتم ، آزاد.
افرادی که زیر دست این حاج آقا کار میکردند گفته بودند آقا برای ما هم کاری بکنید.ایشان فرموده بودند اگر اینجا بیایید اینجا می توانم برای تان کاری انجام دهم. اگر شما امام حسین علیه السلام را خیلی دوست داشتید خود ایشان برای نجات شما می آیند.
یا امیرالمومنین(علیه السلام )فرق نمیکند یا بزرگان عالم .این بزرگواران بر عالم آخرت سلطنت دارند ، سلطنت دنیا را از ایشان گرفته اند در عوض سلطنت آخرت دادهاند. همه عالم آخرت تحت فرمان ایشان است. خب اگر شما ایشان را دوست داشته باشید ایشان به سراغ شما میآید. اینها سرمایه هایی است که دست نمی خورند ، از بین نمی رود.
لحظه مرگ آقا یک بلایی سر آدم می آید که همه چیز را فراموش می کند. آنقدر حادثه انتقال از این عالم به آن عالم عظیم است که میت همه چیز را فراموش کرده بنابراین به او تلقین می دهند.
در تلقین به میت بگو خدای من کیست؟ پیغمبر من کیست؟ وقتی میت را در قبر می گذارند و لحد را می چینند؟ یکی را باز میگذراند شخصی روی آن می رود و تلقین می گوید ، بگو الله ربی ، الله جل جلاله ربی . والاسلام دینی...
اینها را به یادت بیاور. این بنده خدا تمام عمرش را مسلمان بوده است اما آنقدر فشار زیاد است که از یادش رفته است.جهنمیان به فرشته های جهنم می گویند به خدای خودتان میتوانید حرفی بزنید؟ برای خودش دیگر خدایی نیست از بس بلا کشیده.
راهپیمایی شنبه روز بیست و دوم بهمن را یادآوری می کنیم. یک کار واجب است ، واجب است .شما هر کار واجبی که دارید کنار میگذارید یک ساعت در راهپیمایی شرکت می کنید. باور کنید اینها حساب می شود. انسان می تواند با چند کیلومتر راه رفتن دین خدا را تقویت کند. اسلام را تایید کند. این مرتبه آخر که راهپیمایی رفتیم گفتم با لباس کامل بروم که دیده بشود.( یعنی دیده بشود روحانیت در راهپیمایی شرکت کرده) این از کارهای خوبی است که انسان بعداً حسرت میخورد .این مخالفان نظام و مذهب را که دیدید . آقا قرآن را سوزاندند .یک ایرانی بچه مسلمان ! حالا آن کشیش که این عمل را انجام داد در شأن خودش بود. اما یک ایرانی ... حالا شاید هم بهایی بوده کسی که این کار را انجام داده. دقت کنید بهائی ها در جریان مشروطه کارکردند. مشروطه را آنها آوردند. زرتشتی ها خیلی در جریان مشروطه دخالت کردند .خب لباس ها که یکی است متوجه نمی شود مذهبشان چیست. در مورد ارمنیها نگفتند ولی در مورد بهایی ها این مطلب را گفتهاند .بهایی دو دسته هستند: ازلی و بهایی. اینها کوشش کردند تا مشروطه ایجاد شود. چهارده سال بعد از مشروطه رضا شاه بر سرکار آمده است.یعنی یک استبداد و یک اختناق مثل خلفای زمان ائمه که این بزرگواران را مسموم میکردند رضاخان هم همین کار را انجام میداد. زمانی که علمای بزرگ اصفهان به قم آمدند، از اطراف و اکناف جمع شدند تا کاری بر علیه رضا شاه انجام بدهند.بزرگ اینها شب خوابید و صبح بیدار نشد . رضا خان ایشان را مسموم کرد .
یک عالم یک مطلبی علیه رضاخان گفته بود چهل روز خانهاش در محاصره بود و بعد جنازه اش را بردند. رضاخان سه تن از رفقای خود را که اورا در رساندن به سلطنت کمک کردند را نیز کشته است . روزی نصرت السلطان از روسای ایل بختیاری در کنار دریا در خیمه ای با رضاخان قمار می کردند .بعد از بازی شاه از این طرف ها خارج شد از آن طرف مامور ها آمدند این فرد را بردند. یعنی به همبازی خودش هم رحم نمی کرد.
این جوان های کم سن و سال که این ایام شلوغ کاری کردند نمیدانستند که مادربزرگ هایشان چطور روزگار گذراندهاند .خدا بیامرزد مادرم وقتی هفت ساله شده بود می خواستند مدرسه بروند و چون باید چادر از سر بر می داشتند مدرسه نرفتند.
مقداری در مورد امیرالمومنین علیه السلام صحبت کنیم. آقا زندگینامه این دوازده امام را ملاحظه کنید. حضرت موسی بن جعفر علیه السلام چه گفته بود ؟مگر چه کار کرده بودند ؟حضرت صادق، حضرت باقر ،حضرت زین العابدین علیه السلام.
حضرت زین العابدین علیه السلام سی و پنج سال دوران امامت شان هست. این سی و پنج سال فقط روزه بودند و نماز خواندند که زنده ماندند. همه کارهایشان هم سعی کردن طوری باشد که آنها( حکام )نفهمند. یعنی وظایف امامت را پنهانی انجام میدادند. حضرت زین العابدین علیه السلام شاید حدود هزار برده خریداری کردند .آنها را تربیت کرده ، مسلمان کرده ، بعد هم بهشان سرمایه داده و آزادشان کردند. امیرالمومنین هم هزار برده خریدند و آزاد کردند. اما یک کلمه نمی توانست با آنها حرف بزند چون فشار و اختناق زیاد بود. یکی از برده ها قنبر است که بعد از اینکه او را آزاد کردند در نزد خود نگه داشتند. کار ائمه علیه السلام این بوده است که اسلام صحیح را به مردم برسانند و این کار از زمان امیرالمومنین علیه السلام شروع شده است. هرچند که دوران خفقان بوده و نمیتوانستند کلامی از اسلام نزد بردگان بازگو کنند اما محدود افراد تربیت شده هم وجود داشتند نظیر میثم تمار. ایشان فرموده بودند دست و پای تو را قطع میکنند و زبان از کامت بیرون میکشند. عبیدالله بن زیاد گفت من زبانت را نمی برم تا پیشگویی مولایت دروغ شود . میثم تمار را به دار کشیدند و دست و پایش را قطع کردند. با این حال به مردمی که آنجا بودند گفت بروید کاغذ و قلم بیاورید تا از علوم پنهان امیرالمومنین برایتان بگویم . وقتی این خبر به دربار عبیدالله رسید دستور داد زبانش را ببرند و شهید شدند. این چنین تربیت شدگانی بودند .
السلام علیک یا اباعبدالله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی الیل و النهار
و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام علی الحسین وعلی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
اگر بی بی زینب نبود ،کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود.ایشان وقایع کربلا را در عالم اسلام پخش کردند. هر شهری رفتند اثبات کرد ما مظلومیم .ما بچههای پیغمبریم. به این وضع ما را آوردند، اسیر کردند. اصلاً نوه این امت را می شود اسیر کرد؟ بعد هم به یزید فرمود ما تورا کوچک می دانیم. ارزش تو را خیلی کم می دانم. از دریای مدیترانه تا اقیانوس هند عالم اسلام بوده .به امپراطوری این عالم اسلام فرمود تو را کوچک می دانم. تو میخواهی نام ما را محو کنی نمی توانی. تو میخواهی یاد ما را به فراموشی بسپاری نمیتوانی. این نام ماندگار است. این دین ماندگار است.
شب یازدهم که آمد بالا سر مبارک برادر، اول که نمیتوانست پیدا کند، هیچ نشانهای وجود نداشت. یک صدایی گفت اُخَیَّ اِلَیَّ خواهرم بیا پیش من .صدا از زیر انبوه نیزه شکسته ها و شمشیر شکسته ها و سنگ ها است. رفته این ها را ذره ذره کنار زده جسد مطهره برادر را پیدا کرده که از رو به زمین افتاده .بعد به خداوند فرموده این اندک را از ما آل محمد بپذیر.این قربانی کوچک را .بابا خیلی بزرگ است اما شما می خواهی به درگاه خدا ببری. این فدایی کوچک ما را به درگاه خودت بپذیر . نمی دانیم آن شب هم با شلاق آمدند؟چون مسلما شلاق را به کار بردند میگویند سکینه به پدر عرض کرد ببین عمه ام را تازیانه می زنند. ببین چادرهای ما را بردند .
و لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم