أعوذ بِاللهِ مِن الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قوّهَ إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطـّیبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لَعنَة الله عَلی أعدائِهِم أجمَعین إلی یَوم الدّین
این مطلب هم ادامه ی بحث شب گذشته است که در مورد پاکی انسانها است. انسان باید پاک شود تا بفهمد چه اتفاقی میافتد. برای این مطلب مثال ساده ای عرض کردیم. افرادی که در شهر تهران زندگی میکنند، هوای آلوده را استنشاق میکنند. تا زمانی که هوای پاک را تنفس نکردهایم، متوجه این آلودگی نیستیم. به این آلودگی عادت کردیم. اگر به هوای پاکی برویم احساس راحت تنفس کردن به ما دست میدهد. این مثال برای مطلبی که میخواهم عرض کنم بسیار کوچک است. انسان زمانی که پاک شد، گویی به جایی رفته که از آلودگی دور است.در عالم پاکی هوایی را تنفس میکند که در آن نه تنها حسادت و بخل نیست. بلکه فکر و خیالش هم برایش وجود ندارد. انسان به راحتی میتواند از همهی مسائل مادی بگذرد. میتواند دیگران را دوست داشته باشد. در دلش کینهای وجود ندارد. ناسزا گفته. پشت سر او حرف زده. اما او کینهاش را ندارد. برایش دعا میکند. در شرایط ما آدم دلش نمیآید کسی که به او بدی کرده را دعایش کند. اگر افراد به این پاکی نرسیده باشند، نمیتوانند رفتار بد انسانها، مانند تهمت را ببخشند. اما آنجا به راحتی دلش میآید. او میتواند به راحتی به کسی که در شرایط سخت به او کمک نکرده، کمک کند. عالم پاکی یک هوای دیگری است.
در ادامه بحث شب گذشته عرض شد انسان پاک، فهمش هم نوع دیگری است. در آیه 65 سوره مبارکه غافر میفرماید:هُوَ الحَيّ فقط خدا زنده است.
در آیه 15 سوره مبارکه فاطر میفرماید:يا أيّها النّاسُ أنـْتـُم الفــُقــَراءُ إلى اللهِ وَاللهُ هُوَ الغنِيّ طرحش از نظر ادبیات عرب این گونه است که اگر در وسط مبتدا و خبر کلمه هُوَ قرار داشته باشد، این مسئله بر یک انحصار دلالت میکند.أنـْتـُم الفــُقــَراءُ إلى اللهِ وَاللهُ هُوَ الغنِيّ فقط او غنی است. در آیه قبل ذکر شد فقط هُوَ الحَيّ او فقط زنده است و همینطور بفرمایید: هوالقدیر، هوالعلیم، هوالحکیم. قدرت و علم فقط از آن خداوند است و برای هیچکس دیگری نیست.
در آیه 3 سوره مبارکه حدید میفرمایند: هُوَ الأوّلُ او اول است و هیچکس دیگری نیست.هُوََالآخِرُ آخر او است و هیچکس دیگری نیست. البته این کمی پیچیده است که بحثش را عرض نمیکنیم.
در عالم پاکی است که اشخاص غنی بودن خداوند را درک میکنند. و اینکه همه کارها بدست خداوند است. زمانیکه ما با هم صحبت میکنیم حرف هم را میفهمیم. اما منظور این فهمیدن نیست. بلکه درک و فهمی است که میتواند زندگی ما را اداره کند. وقتی من بدانم خدا غنی است دیگر از بذل و بخشش هراسی نخواهم داشت. او که غنی مطلق است و همه چیز از آن اوست امر نموده که مالت را بده. این را به عنوان مثال عرض میکنم. مال اوست.
قبلاً خدمتتان عرض کرده ام. به مرحوم آقای شاه آبادی عرض کردند آقا باران نیامده است. فرمودند مگر باران رزق و روزی را میدهد؟ خداوند رزق و روزی دهنده است. بدون باران هم رزق میدهد. اگر انسان به این درجه رسید دیگر نگرانی در دلش راه ندارد. چرا نگرانی؟
امیرالمومنین (علیه السلام) میفرماید اگر عرب پشت به پشت هم بدهند و مقابل من بایستند من نمیترسم. چرا نمیترسند؟ ایشان به این مطلب رسیده بودند که فقط خداوند حافظ است. در نتیجه ترسی ندارند. این فهمها در عالم پاکی بدست میآید.
برای انسانها در این مواردی که عرض شد حداقل هایی وجود دارد که انشاالله به این حداقل ها برسیم. این مطالبی که عرض شد مانند: هُوَ الحَيّ،هوالقدیر، هوالعلیم، هوالحکیم، هُوَ الغنيّ، هُوَ الرزاق،... اگر افراد در این موارد به یقین برسند، سرمایه آخرتشان است. میگویند ما صد کتاب خواندیم واستدلالها را میدانیم. در آن دنیا استدلال کاربرد ندارد. کسی استدلال نمیکند و استدلال نمیشنود. باید یقین داشته باشد. واین حداقل هم فقط در عالم پاکی بدست میآید. مثلا اگر باران نیامد دلش نمیلرزد. گفتند در تهران زلزله میآید، او دلش نمیلرزد. خدا،حافظ است. مثلا این ساختمان محکم است. ساختمان محکم که انسان را از زلزله حفظ نمیکند. مثلا یکی ساختمانی ساخته بود که در برابر شش ریشتر زلزله مقاوم بود. این که ما را در مقابل زلزله حفظ نمیکند.اگر انسان به این یقین رسیده باشد که خدا،حافظ است موقع خواب هیچ ترس و واهمهای ندارد. وقتی به این یقین رسید، برای آخرتش ذخیره میشود. عمل واخلاق شما سرمایهی شماست. قیمتیترین سرمایه این یقین است. اگر انسان این یقین را دارد ثروتمندترین است. این حداقل است. شخصی در کودکی از بالای گلدستهای پایین افتاد و همان لحظه بلند شد و دوید. سالها بعد همین شخص از پلهای افتاد و فوت کرد. کار دست خداست. اگر انسان در شبی که قرار است زلزله بیاید به راحتی شبهای گذشته خوابید به یقین رسیده است که فقط خداوند حافظ است. در و دیوار ساختمان نگهدارنده انسان نیستند.
خدا رحمت کند آقای حسن زاده را ایشان فرموده بودند 7 سال کمبود باران داشتیم. این مسئله پیش آمده بود و باعث نگرانی شده بود. در لحظه مرگ اگر لغزشی پیش آید و خدا حفظ نکند این سرمایهای که ما داریم برای عبور مفید نیست. مثال این یقین را هم عرض کردم. مثلا امشب که موشک باران است هم به همان راحتی دیشب خوابیده. اگر حداقل لازم و کافی باشد از آن پل به سلامت عبور میکنیم. اگر نه به مشکل میخوریم. شیطان در لحظه مرگ اشخاصی که به مال و فرزند دلبستگی دارند را فریب میدهد و امکان دارد شخص بیدین از دنیا برود. داستانهای متعددی در این زمینه وجود دارد. مثلا شخصی را با ظرف قیمتی یا فرزندش تهدید کرده بود. لحظه لحظه خطرناک است. همه هم یک لحظه است. در یک لحظه انسان میسپارد و میرود. خدایی نکرده اگر آن حد لازم را نداشته باشد بی دین از دنیا میرود. انسانی که حد لازم برای عبور را داشته باشد، دیگر هراسی ندارد. الان ما به خاطر کمبود یقین گناهی را انجام میدهیم و میگوییم در آینده توبه میکنیم و میگذرد. اما در موقع مرگ یک لحظه است و نمیگذرد. احتیاج به سرمایه قویتری هست. این حداقل است. اگر شما بخواهی با امیرالمومنین (علیه السلام) محشور شوی باید با او هم خوراک شوی. او از این خوراکها نمیخورد . اگر یک عمر رنج ببیند و زحمت بکشد به او اجازه میدهند یک لحظه سیمای امیرالمومنین را ببینند. یک بزرگواری 52 بار به زندان رفته بود. در پایان عمرشان هم متحمل رنج بسیاری شده بود. در روز 19 ماه مبارک رمضان، ملعونی نزدیک افطار با سه گلوله به سرش او را به شهادت رساند. ایشان در خواب شخصی آمده بودند و گفته بودند آن شب افطار نزد امیرالمومنین بودم. یک عمر را اینگونه گذراند و نیم ساعت افطار را در کنار امیرالمومنین بود. اگر انسان بخواهد نزدیک ایشان باشد باید خیلی بیشتر زحمت کشید.
یقین ایشان چگونه بود؟ ابن کوّاب از خوارج که احتمالا در جنگ نهروان کشته شد از ایشان پرسید هَل رَایتَ رَبَّک؟ آیا پروردگارت را دیدهای؟ ایشان فرمودند: پروردگاری را که نبینم عبادت نمیکنم. من خدای حاضر و ناظر را عبادت میکنم. خدا برای ما غایب است. وقتی میخواستند میثم را به قتل برسانند گفتند زبانت را بیرون بیاور. ایشان گفتند من به شما کمک نمیکنم. فکش را شکستند تا زبانش را ببرند. امام به ایشان فرموده بودند: در آن دنیا جایگاه شما همان جایی است که من هستم. میثم انسان بسیار بزرگی بود. افرادی مانند او و اویس تکاند. ما چطور؟ ما فقط میتوانیم آرزوی امیرالمومنین را در دلمان داشته باشیم. برای اینکه با ایشان باشیم سرمایه میخواهیم.
اعمال میزانی دارند. نمازها را با نماز میسنجند. نماز امیرالمومنین را در یک کفه ترازو میگذارند و نماز ما را هم در کفه دیگر ترازو میگذارند. نماز ما چه ارتباطی با نماز امیرالمومنین (علیه السلام) دارد؟ اگر همت داشته باشیم به هرمقدارش برسیم بردیم. حتی یک قدم هم برسیم بردیم. یک نوک پنجه هم بروی جلوتر به همان اندازه تا ابد جلو رفتهای. بردنش یک بردن ابدی است. همت و زحمت میخواهد.
تمدن جدید میکوشد انسانها راحت باشند. در گذشته اصلا اینگونه نبود و ساختمان برای راحتی نبود. همه یک رنجهایی داشتند. مثلا آن منزل قدیم که انشاء الله قرار است حسینیه شود در هر اتاقش یک خانواده زندگی میکرد. همهی افراد در یک اتاق با هم زندگی میکردند و خیلی هم برایشان راحت بود. آقایی میگفت دو سیر و نیم گوشت میخریدیم، ظهر آبش را میخوردیم و شب هم گوشت کوبیدهاش را میخوردیم. کسی هم شکایت نداشت. تازه این راحتی و خوبی بود. آبگوشت داشتن خوب بود دیگر. آن زمان مثلا غذای سلطنتی بود. اما الان همه به دنبال راحتی هستند و این راحتی همت را از ما گرفته. اگر مقداری یقین، ترس از خدا بیاید انسان کار میکند. دیگر شب راحت نمیخوابد. اصلا وقت راحتی ندارد. تمام وقت صرف کار و بهتر شدن میشود.
شخصی در سالی که امام رحمه الله در قم تشریف داشتند به ایشان عرض کردند جمعهها به خاطر سلامتیتان به باغهای اطراف قم تشریف ببرید وکمی استراحت کنید. ایشان قبول نکردند و فرمودند استراحت برای بعد از مرگ است. ایشان همیشه مشغول کار بودند. البته ایشان قوّت یقینی داشتند که حتی اگر استراحت میکردند آن سرمایه برایشان همه چیز بود.
در گذشته که آقای بهجت روضه داشتند به حضور ایشان رفتم. ایشان نشسته بودند وبا تسبیح مشغول ذکر گفتن بودند و تمرکز هم داشتند. هیچ چیز حواسشان را پرت نمیکرد. من اگر اینجا بنشینم بخواهم ذکر بگویم حواسم پرت میشود و عزاداری باشد اصلا نمیتوانم ذکر بگویم. بعضی ها میتوانند هم به روضه گوش دهند هم با توجه ذکر بگویند. اما اشخاص دیگرنمیتوانند و حواسشان پرت میشود. اگر هزار نفر با هم امام زمان را صدا بزنند ایشان به همهی آنها توجه میکنند و صدای آنها را میشننود و به تکتک آنها جواب میدهند. خداوند فرمودهاند اگر شخصی نمازش را با حضور قلب بخواند، من به آن بنده آنگونه توجه میکنم که انگار فقط تنها او بندهی من است. خداوند در یک لحظه به تمام نمازگزاران اینگونه توجه میکنند. امام و انسانهای مومن هم اینگونه هستند. ایشان هفتاد سال هر روز زیارت عاشورا را با صد لعن و سلام میخواندند و از اینگونه اعمال بسیار داشتند.