أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
امام در کتاب چهل حدیث میفرمودند که: یکی از اسرار بزرگ عبادات و ریاضات شرعیه آن است که بدن و قوای طبیعیه و جنبه ملک انسان (ملک در برابر ملکوت) تابع و منقاد روح گردد و ارادهی نفس در آنها کارکن شود. و ملکوت نفس بر ملک غالب شود به طوری روح دارای قدرت و سلطنت و نفوذ امر شود که به مجرد اراده بدن را به هرکار که بخواهد وادار کند. و از هرکار بخواهد باز دارد. ملک بدن و قوای ظاهریهی ملکیه، تابع و مقهور و مسخر ملکوت گردد به نحوی بی مشقت و تکلف هرکاری را که بخواهد انجام دهد. و یکی از فضائل و اسرار عبادات شاقّه و پر زحمت آن است که این مقصد از آنها بیشتر انجام میگیرد. هرچه عبادات سختتر باشد و انسان تحمل و حوصله کند، این مقصد که تابع شدن بدن و ملک در برابر ملکوت است، بیشتر حاصل میشود. و انسان به واسطه آن دارای عزم میشود.
این قسمت مهم است و میخواهیم روی این قسمت بحث کنیم. و بر طبیعت غالب میآید و بر ملک چیره میشود و اگر اراده تام و تمام شود و عزم قوی و محکم گردد مَثَل ملک بدن و قوای ظاهره و باطنه آن مثل ملائکة الله میشود که عصیان خدا نکنند و به هرچه آنها را امر فرمایند اطاعت کنند. و از هرچه نهی کند فرمان ببرند بدون اینکه با تکلف و زحمت باشد. بدان ای عزیز که عزم و اراده قویه در آن عالم بسیار لازم است و کارکن است و میزان یکی از مراتب بهشت که از بهترین بهشتهاست از اراده و عزم است. این قسمت که الان گفتم نتیجه حرفم بود. عزم میزان یکی از مراتب بهشت است. یعنی اصلا شرط اینکه شما را به آن بهشت راه بدهند عزم است. و میزان یکی از درجات بهشت که یکی از بهترین بهشتهاست اراده و عزم است که انسان تا دارای اراده نافذ و عزم قوی نباشد دارای آن بهشت و مقام عالی نشود. این مهم است. ببینید سرمایه انسان در آن دنیا به کارهایش در این دنیا بستگی دارد. کسی که نماز خوب خوانده خوب یک درجهای دارد. صدقه خوب داده، یک درجهای دارد. روزه خوب گرفته یک درجهای دارد. حج درست رفته، یک درجهای دارد. کسی که سخاوت دارد، کسی که شجاعت دارد، کسی که تواضع دارد، یک درجهای دارد. و نتیجه این اعمال خوب، صفات خوب است. و صفات خوب برای آدم اعتقادات درست میکند. اعتقاداتی که ما داریم اینگونه است که مثلا میترسیم اگر یک مقاله بخوانیم تمام اعتقاداتمان به باد فنا برود. و میزان یکی از مراتب بهشت که از بهترین بهشتهاست اراده و عزم است. قوت عزم یکی از صفات آدمی است. قوت اراده یکی از صفات برجسته آدمی است. به یک معنا میتوان گفت مادر صفات خوب است. میزان یکی از مراتب بهشت که از بهترین بهشتهاست اراده و عزم است. که انسان تا دارای اراده نافذ و عزم قوی نباشد به آن بهشت راهش نمیدهند. و در حدیث است که وقتی اهل بهشت در آن مستقر گردند یک مرقوم از ساحت قدس الهی -جلت عظمته- صادر گردد. یک نامه از مصدر قدس الهی به سوی اهل این بهشت صادر میشود. یک مرقوم از ساحت قدس الهی -جلت عظمته- صادر گردد برای آنها به این مضمون: این نامه از زنده پایدار جاویدان است به سوی زنده پایدار جاویدان. عبارت عربیاش این است: من الحی القیوم الذی لا یموت الی الحی القیوم الذی لا یموت عبارت متن این است که در اینجا ترجمهاش را فرمودهاند. زنده، من الحی پایدار، قیوم جاویدان، لا یموت به سوی زنده پایدار جاویدان. من الحی القیوم الذی لا یموت الی الحی القیوم الذی لا یموت این حرف بسیار بزرگی است. من چنانم که به هرچه بفرمایم بشو میشود تو را نیز امروز چنان کردم که به هرچه امر کنی بشود میشود. این مطلب چندین بار در آیات قرآن هم آمده است. عبارتش را دیشب نیز خواندیم. در آیه 31 سوره مبارکه نحل میفرماید: لهُمْ فيها ما يَشاءُونَ این برای متقین است. متقین یعنی همان کسانی که دارای عزم هستند. این حرف بسیار بزرگی است. همه چیز تحت اختیار خودش است. فکر کنید ببینید میشود. یک داستان برایتان عرض کنم. مکرر عرض کردم مرحوم آقای طباطبایی برای یک سری معالجات به لندن رفته بودند. آنها گفته بودند در سفیدی چشم شما یک رگههای خونی است اجازه بدهید آنها را دربیاوریم. به ایشان گفته بودند که فلان روز فلان ساعت تشریف بیاورید بیمارستان و ایشان هم رفته بودند. بعد گفتند باید اجازه دهید شما را بیهوش کنیم. ایشان گفتند لزومی ندارد بیهوش کنید. گفتند آقا نمیشود. من میخواهم در چشم شما تیغ به کار ببرم. چشم اجازه نمیدهد. گفته بودند لازم نیست. گفتند آخر چطور لازم نیست پلک اجازه نمیدهد. فرموده بودند پلک من در اختیار خودم است. اختیار اینگونه است. حالا بالاتر از این هم هست. بعد ایشان را عمل کردند و دیدند ایشان چشمش را باز کرد و دیگر نبست. نیم ساعت در چشم ایشان کار کردند. در اختیار خودشان بود. یک داستانی هم از حاج آقای حق شناس عرض کنم تا برکت بیشتر شود. یک شب ایشان برای مسجد به نماز نیامدند بنابراین من و یکی از دوستان به خدمتشان رفتیم. ما وارد اناق شدیم. یک اتاق بیرونی داشتند که وقتی ما میرفتیم در آن اتاق خدمتشان نماز میخواندیم. بسیاری از اوقات در اتاق ایستاده بودند. ما که وارد شدیم با همین عبارت فرمودند: این خبیث امروز دو سه بار به سراغ من آمد. اگر دعاهایی که صبح میخوانم نبود توانسته بود کاری بکند. منظورشان از خبیث شیطان بود.
این مقدمه را عرض کنم که دو سه تا غده در دهان ایشان درآمده بود. اینها را درآورده بودند و برای آزمایش برده بودند. خب ایشان معنایش را میفهمید. درآوردن غده برای آزمایش یعنی احتمال سرطان. شوخی نیست. یک بار فرمودند: "امروز من دیدم یک مقدار فکرم مشغول این موضوع شده. این فکر را کنار گذاشتم." مگر میشود؟ احتمال دارد که من سرطان داشته باشم. میشود فکرش را کنار بگذارم؟ اما خیال چنین آدمی در اختیار خودش است. این مرتبه اعلای سلطنت آدم است بر خودش. از سلطنت بر چشم، گوش، دست و پا که بگذریم به سلطنت بر خیال میرسیم. راهش هم از همان مراقبت از چشم و گوش شروع میشود. اگر کسی به دقت از اینها مراقبت کند و بر این مراقبت مداومت کند، کم کم میتواند بر خیالش هم سلطنت کند. وقتی این آدم به بهشت میرود از جانب خدا برایش نامه میآید که «من الحی القیوم الذی لا یموت الی الحی القیوم الذی لا یموت انا اردتُ شیئا قلتُ له کن فیکون» من تو را هم اینطور قرار دادم. عرض کردم در آیه 31 سوره مبارکه نحل میفرماید: لهُمْ فيها ما يَشاءُونَ . این آیه چندین بار در قرآن آمده است. در آیه 35 سوره مبارکه ق نیز میفرماید: لَهُم مَّا يَشاءُونَ فيهَا وَلدَيْنا مَزيدٌ هرچه میخواهند در آن برایشان هست. به یک سلطنت مطلق میرسد. فقط خدا بالای سر این آدم است. دیگر بالادستی ندارد. اگر اینجا به آن مرحله نرسد، آنجا هم نمیرسد. اگر اینجا چیزی نشود آن طرف هم چیزی نمیشود. اینجا هر مقدار باشی آن طرف هم همان مقدار خواهی بود. «تو را نیز امروز چنین کردم که هرچه امر کنی بشود، میشود. ملاحظه کن این چه مقامی و سلطنتی است این چه قدرتی است الهی که اراده او مظهر ارادة الله میشود. معدومات را لباس وجود دهد» هر چیزی که اراده کند میشود. یعنی نیست، هست میشود. «از تمام جنات جسمانی این قدرت و نفوذ اراده بهتر و بالاتر است.» گفتهاند اگر یک برگ از یک گل بهشتی یا درخت بهشتی به این عالم بیاورند تمام عالم گلستان میشود. تنها یک برگش. اما این در برابر آن اراده انسان که توصیف آن را کردیم هیچ چیز نیست. «قدرت و نفوذ اراده بهتر و بالاتر است. و معلوم میشود این مرقوم عبث و جزاف رقم نشود.» این که همینطور از قیافه تو خوشم آمده نیست. «کسی که ارادهاش تابع شهوات حیوانی باشد و عزمش مرده و خمود باشد به این مقام نرسد» یعنی نمیتواند علیه خودش هیچ کاری بکند. یعنی نمیتواند بر علیه غرایض و شهواتش کاری انجام دهد. شهواتش بر او حکومت میکنند. «کارهای حق تعالی از جزاف مبرّاست. در این عالم از روی نظم و ترتیب اسباب و مسببات است. در آن عالم هم همینطور است.» آنجا دقیقتر است. البته اصلا چنین فرضی وجود ندارد اما اگر فرض بی حساب کتاب بودن چیزی در این عالم ممکن باشد، در آن عالم فرضش هم ممکن نیست. «تمام نظام عالم آخرت از روی تناسبات و اسباب است. نفوذ اراده از این عالم باید تهیه شود.» آقا قدم اول این راه از خوردن است. اگر من اصلا از یک لقمه نمیتوانم بگذرم، فقط یک لقمه، پس یعنی هیچ. [از هیچ چیز دیگر هم نخواهم گذشت.] «نفوذ اراده از این عالم باید تهیه شود. دنیا مزرعه آخرت و ماده تمام نِعَم بهشتی و نِقــَم جهنمی است.» قرآن مکرر میفرماید: «ما ظلمی نکردیم. دقیقا آنچه کردهاید را به شما دادیم.» صد در صد آنچه کردهاید. نه یک ذره کم و نه یک ذره زیاد. عین آنچه را کردی تحویلت میدهیم. ما هیچ ظلمی نکردیم. اول بحثمان این بود که ادیان برای تربیت انسان آمدهاند. برای چنان تربیتی که تو بر خودت سلطنت پیدا کنی. اگر بر خودت سلطنت پیدا کنی بر عالم سلطنت پیدا میکنی. بر عالم سلطنت پیدا میکنی.
دست به دامان حضرت علی اکبر هستیم. ایشان از برجستهترین شهدای کربلا هستند. احتمال قوی ایشان 25 ساله بودند. یعنی 25 سال تحت تربیت حضرت مجتبی (علیه السلام) و حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) بودند. زمانی که ماده قابل باشد و معلم هم معلم درستی باشد، آن ماده قابل، به کمال میرسد. ما در هر دو جانب مشکل داریم. استعداد ایشان، استعداد تمام بود و استاد و معلمشان هم، استاد و معلم تمام بودند. ایشان به ولایت رسیده بودند.