أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
یک حدیثی است که من در حد مختصر به آن اشاره می کنم و بعد سر بحث اصلی می رویم. حدیث از حضرت هادی علیه السلام است. می فرمایند کسی آن طور که باید، خدای تبارک و تعالی را نمی شناسد. بعد می فرمایند پیامبر را هم کسی آن طور که باید نمی شناسد. و بعد همینطور می آیند پایین تر. امام را هم کسی آن طور که باید نمی شناسد. و بعد قسمتی که نکته اصلی ما هم آن است می فرمایند مومن را هم آن طور که باید کسی نمی شناسد. کسی آن طور که باید نمی شناسد مومن را. حالا امام و پیغمبر خدا جای خود دارند. اگر مومنی بیابیم، کسی آن طور که باید او را نمی شناسد. نمی توانند بشناسند.
حالا می خواهیم یک مثالی بزنیم. مانند زمین. خب زمین نمی تواند آسمان را بشناسد. زمین زندگی اش را از آسمان دارد. اگر بتوانم این نکته را عرض کنم و آن طور که حق مطلب است ادا کنم خوب است. زمین حیات خودش را از آسمان دارد. موجودات طبقه بندی هستند. طبقه عالیه موجودات واسطه اند. مشخص شد. طبقه عالی موجودات واسطه خلقت طبقات پایین تر هستند. موجودات طبقات عالیه واسطه خلقت طبقات پایین تر هستند. این روشن است؟ در زیارات ائمه مثلا زیارت جامعه آمده است که بـِکـُم فـَتـَحَ الله به وسیله شما و به واسطه شما. شما واسطه اید. مثلا زمانی که خدای متعال خلقت را گشود و فیض که به عالم رسید به واسطه شما رسید. درب آن، از طرف شما باز شد. این جزء عقاید مسلم ماست. واسطه. دقت کنید. موجودات عالیه واسطه اند. مثل اینکه ابر واسطه است که باران به ما برسد. حالا ابر موجود مادی است اما واسطه است. واسطه رسیدن باران است. مثلا فرض کنید مزارع و باغات واسطه اند. اینها واسطه هایی در حد خود ما هستند. اما موجودات عالیه واسطه اند. واسطه به معنای واقعی. یعنی موجودِ دانی و پایین تر وجودش را به واسطه او دارد. خدای تبارک و تعالی از طریق او به دیگری وجود داده است. حالا کمی دیگر بگوییم. مثلا گفته می شود حضرت میکائیل واسطه رزق است. ایشان مامور رساندن ارزاق به تمام موجودات هستند. اگر ایشان واسطه رزق است مثلا مانند این است که پشت میز نشسته و ارزاق موجودات را تنظیم می کند. او تنظیم می کند. از خدای متعال و از خزائن الهی می گیرد و او بین موجودات پخش می کند. در این عالم خودمان که زیاد است دیگر. او در عالم واقع چنین است. مثلا حضرت جبرئیل فرشته علم است. واسطه رسیدن علم به موجودات است. حضرت میکائیل واسطه رزق است. موجود متعالی است دیگر. از فرشتگان بزرگ و مقرب است. وقتی نسبت او با ما چنین نسبتی است، شما هرچه داری از آن واسطه ها گرفتی. بنابراین اصلا در توان فهم ما نیست. آن که واسطه برای وجود من است، واسطه برای فهم و دانش من است، واسطه برای رزق من است، که این رزق همه چیز را فرا می گیرد. این را ما نمی توانیم دریابیم. قیافه های دوستان نشان نمی دهد که با بنده همراهی کرده اند. در حالی که فهم این مساله جزء مسلمات اعتقادات ماست. جزء اعتقادات ماست. عرض کردیم بـِکـُم فـَتـَحَ الله که در زیارت جامعه درمورد ائمه آمده است. ده جا و صد جای دیگر هم هست. در زیارت اول امام حسین علیه السلام در مفاتیح که از نظر سند درجه اول است و اعتبارش از تمام زیارات امام حسین بیشتر است و اگر خدا نصیبتان کرد و به زیارت امام حسین رفتید این زیارت، زیارت کوتاهی است و عبارات آن هم عبارات قویی است. آنجا یک عبارت دارد. عرض کردم این زیارت از نظر سند درجه اول است. عبارت این است. إرادَة الرَّب فی مَقادیر اُمورهِ تـَهبـِط إلیکم اراده پروردگار در همه امور اول به شما نازل می شود. بعد از خانه شما به جهان صادر می شود. ما می دانیم که در شب های قدر تمام مقادیر و تمام تقدیرات به خدمت امام زمان می رسد و ایشان امضا می کنند. این در طول سال اجرا می شود. إرادَة الرَّب فی مَقادیر اُمورهِ تـَهبـِط إلیکم وَ تـَصدُرُ مِن بُیُوتِکم همه آنچه که خدا اراده کرده است از خانه شما صادر می شود. واسطه تقدیرات الهی هستند.
آدم کمی برای چیز فهمیدن زحمت بکشد خوب است. روز قیامت اعمال انسان را بر اساس عقلش جزا می دهند. بر اساس عقلش جزا می دهند. هر نمازی که خواندی بر اساس عقلت جزا می دهند. خب از این بگذریم.
یک بحث دیگر. دوستان ما با یک نوع خاصی از صحبت انس یافته اند. بحث درمورد طرحی است که مجموع دستگاه خلافت بعد از پیامبر داشتند. ببینید حرف بسیار مهم است. اگر این را بفهمید خیلی چیز فهمیدید. همین تازگی در جایی در همین زمینه ها صحبت می کردم. من نام خلفا را بد نمی برم. مثال عرض می کنم می گویم این آقای محترم و بزرگوار دزدی کرده است. بعد می گویم این آقای بزرگوار فلان، آدم کشته است. خب این را بفهم آقا جان. من اسم را بد نمی برم. این را شما بفهمید. من لفظ بد به کار نمی برم. حالا یک کسی هم دوست ندارد. یک آقایی آنجا آمد اعتراض کرد. یک نفر از اعتراض کنندگان بود و ناگزیر اعتراض کنندگان دیگری هم بود. اما خب انسان باید بفهمد. امیرالمومنین فرمود من دوست ندارم شما سبّ و لعن کنید. سبّ یعنی ناسزا گفتن و لعن هم که مشخص است. بدی اعمالشان را بگویید. ما هم داریم طبق همین سیاستی که فرمایش امیرالمومنین بود و به اصحابشان فرمودند عمل می کنیم. لفظ بد به کار نمی برم. حالا مطلب را عرض کنم. خب به این دقت کنید. ببینید دستگاه خلافت بعد از پیامبر صلي الله علیه و آله و سلم در دوران اولیه می کوشید دیگر نامی از خاندان پیامبر نباشد. دیگر نامی از خاندان پیامبر برده نشود. کسی به آنها مراجعه نکند و از آنها مساله سوال نشود. آنها به مثال امروز در صفحه تلویزیون دیده نشوند. یعنی مخاطب نداشته باشند. دیده نشوند. شما اگر باور کنید امیر المومنین علیه السلام در مدینه دیده نمی شد. همیشه بیرون شهر بود. حالا ظاهرا بهانه این بود که دارد مزرعه ایجاد می کند. امیرالمومنین مزارع بزرگی ایجاد کرده است. مثلا مزرعه بغیبغه داریم. عین ابی نیزر داریم. چند مزرعه بسیار بزرگ که مزارع مانده و در طول تاریخ ائمه از آن بذل و بخشش های بزرگی که داشتند، بخشی از آن مربوط به این مزارع بود. ببینید مثلا می گوییم حضرت مجتبی علیه السلام مضيف خانه داشت. هر روز در این مضيف خانه سفره پهن است و هرکس بیاید بر سر این سفره می نشیند و مهمان است. هرکسی تازه از بیرون شهر آمده و گرفتار است مثلا فرض کنید یک وسیله و مرکب سواری برایش تهیه می کنند که به خانه اش برود. اگر بدهکار است، بدهکاری اش را می پردازند. از این نمونه ها که ما در مورد ائمه داریم، از یک چنین مآخذی است. چون مأخذ مالی دیگری ندارند. در اسلام اینها مأخذ مالی دارند. برایتان مشخص است چه می گویم؟ ائمه یعنی خاندان پیغمبر در اسلام جایگاه مالی دارند. دارند یا نه؟ بله خمس. در جنگ خیبر هفت قلعه فتح شده است. چندین قلعه واگزار شده. وقتی واگذار شده باشد یعنی بدون جنگ واگذار شده و کل آن متعلق به پیغمبر می شود. که پیغمبر هم باید آن را پخش کند و تقسیم کند که در قرآن آمده. به ذوي القربی بدهد، به مساکین بدهد، به ابن السبیل بدهد. یک مجموعه است که در قرآن آمده. فرمودند کجا مصرف کنید. یعنی این مال دست پیغمبر است و مصرف داشته و ایشان باید آن را تقسیم کند. خب یک بخشی هم با جنگ فتح شده است. خب اینها خمس دارد. آنها فیء است و کل آن به پیغمبر رسیده و در سوره حشر دارد که وَما أفاءَ اللهُ عَلى رَسولهِ. خب آنها کلش متعلق به پیغمبر است که پیغمبر باید تقسیم کند و یک پنجم خمس هم به پیغمبر می رسد. یک بخشی از این یک پنجم که خمس است و متعلق به پیامبر است مال ذوي القربی است. پس اهل بیت این اموال را داشتند. کل آن مصادره شده است. نه اینکه فقط فدک مصادره شده باشد. کل اموال مصادره شده است. خمس را هم گرفتند و فیء را هم گرفتند. فدک هم فیء بود که آن را هم گرفتند. فدک را پیغمبر به حضرت زهرا بخشیده بود. ببینید غیر از آن حرف ها بود. بخشیده بود. خدای متعال فرموده در ازای آن اموال فراوانی که حضرت خدیجه برای اسلام مصرف کرد و تمام اموالش را در راه خدا داد این را به فرزندان ایشان بدهید. پس این را در ازای آن خرج شدن اموال حضرت خدیجه دادند. اینها را که دست رویش می گذاریم به مناسبت این است که یک چیز مخصوصی است. غیر از چیزهای دیگر. پس کل اینها مصادره شده است. پس اینها مال داشتند. در اسلام جایگاه مالی داشتند. اما تمام آن مصادره شد. بنابراین امیرالمومنین یک بنای مالی جدید گذاشتند. زمین هایی بود که فقط زمین بود. خرما بردند و کاشتند. هسته خرما را کاشتند و بعد از ده سال اینها خرما می دهند. یک داستان داریم که یک کیسه روی دوش امیرالمومنین بود و داشتند آن را می بردند. پرسیدند این چیست یا علی؟ فرمود سیصد تا درخت خرماست. هرچه کاشته بودند هم درآمده بود. یک وقت در زمان پیغمبر آن آقای دومی یک دانه از این خرماها را کاشت که آن یک دانه در نیامد. همه درآمد ولي آن یکی درنیامد. گفتند یا علی شما برو آن را دربیاور و دومرتبه بکار. ایشان درآوردند و دومرتبه کاشتند. اینبار درآمد. پس بنابراین یک باغات و نخلستان های بزرگی ایجاد کردند. امیر المومنین اصلا در شهر مدینه نبودند. سیاست دولت بر این است که کسی ایشان را نبیند. وقتی کسی خانه اش در یک شهر است صبح که برای کار از خانه بیرون می آید، در راه مثلا همسایه و ... او را می بینند. اما دولت خواسته بود که اینگونه نباشد. کسی ایشان را نبیند. سلام علیک نکند. آشنا نداشته باشند. شاید چون لازم بوده، گاهی برای نماز جمعه به شهر برمی گشتند. این مربوط به دوره اول است. در دوره دوم که دوره بنی امیه است می خواستند اینها اصلا روی زمین نباشند. متوجه هستید. می خواستند خاندان پیغمبر اصلا روی زمین نباشند. نه اینکه دیده نشوند و شناخته نشوند. اصلا نباشند. دلیل آن کجاست. نمونه کربلا. پسر بچه شش ماهه را کشتند. کوشش دولت اموی بر این است که این خاندان نباشد. اگر هم بود اصلا نتواند در شهر مسلمان ها راه رود. هر طرف رود مردم لعن کنند. آنها را دشمن اسلام و پیغمبر بدانند. آنها را مسلمان ندانند. جریان سب و لعنی که معاویه ایجاد کرده بود عالم گیر بود. در کوچه و بازار که می روی سب و لعن و نفرین است. سب و لعن امیرالمومنین و اهل بیت پیغمبر همه کوچه بازارهای عالم اسلام را گرفته بود. می گویند تنها یک شهر، تنها یک شهر سب و لعن امیرالمومنین را نپذیرفت. یک سال لعن کرد و سال بعد گفت دیگر نمی کنیم. حالا نمی دانیم چرا. آن هم سیستان بود. فقط آن شهر. ببینید تمام عالم اسلام هشتاد سال تمام، در تمام دوران بنی امیه سب و لعن امیرالمومنین جزء واجباتشان است. واجب است. در نماز جمعه. خطبه نماز جمعه واجب است دیگر. دو رکعت نماز است و دو خطبه داریم. در دو خطبه یک جایی باید بر پیامبر صلوات فرستاده شود و بر ائمه مسلمین صلوات فرستاده شود. آنجا لعن هست. اینها به جایش لعن گذاشتند. فقط دو سال در دوران عمربن عبدالعزیز این حذف شد. دو سال. بعد از او پرسیده بودند تو چرا اینگونه هستی؟ تو هم از همین خانواده هستی. گفت من یادم هست که پدرم در مدینه فرماندار و استاندار بود. نماز جمعه می خواند. وقتی به آنجا می رسید که باید به خاندان پیغمبر بد بگوید با اینکه سخندان بسیار فصیح و بلیغ و قویی بود می دیدم در آنجاها نمی تواند درست حرف بزند. یک روز از پدرم پرسیدم که چرا اینگونه است؟ تمام مدتی که داری سخنرانی می کنی خیلی فصیح و بلیغ و با قدرت سخنرانی می کنی اما وقتی به این قسمت می رسی زبانت لکنت پیدا می کند. گفت پسر اگر این چیزی که ما از این خاندان می دانیم را مردم بدانند یک روز نمی توانیم زندگی کنیم. ما روی سیاست این حرف ها را می زنیم. نه اینکه واقعیت باشد. اگر مردم آن اطلاعاتی که ما در مورد این خاندان داریم را داشتند و می دانستند که اینها صاحب چه فضایلی هستند و چه مرتبه و مقامی دارند، نمی گذاشتند ما زندگی کنیم. نمی گذاشتند ما حکومت داشته باشیم. این به من آموخت که من چکار کنم. دو سال. سی و چند سالش بود. به خاطر همین سیاستش قوم و خویشانش به او سم دادند و او را کشتند. همین دو سال سب و لعن نشده. تقریبا هشتاد سال دوران حکومت اینهاست و فقط همین دو سال سب و لعن نشده است. آنقدر دشمنی. ببینید برای دشمنی اهل بیت جریان دشمنی جهانی ایجاد کرده بودند. عرض کردیم در دوران اول، دورانی است که می خواهند کسی اهل بیت را نشناسد. کسی به اهل بیت مراجعه نکند. دوره اینها تمام شده. شما یک دوره ای داشتید که زمان پیغمبر بود. خب است که اینها را بفهمید. قصه نمی گویم. یک دوره ای در زمان پیغمبر داشتند که تمام شده. حالا دوره ماست. خب آنها دیگر نباید دیده شوند. هرطرف می چرخی یک فضیلت از آنهاست. فرمایش پیغمبر این است دیگر. هرطرف می چرخند یک فضیلت از امیرالمومنین می گویند. یک چیزهایی هم هست که برای آنها کمر شکن است. برای این چیزی که الان عرض می کنم خودشان را کشته اند. یک روزی یک کسی از همسایه ها یک مرغ سرخ کرده بود و خدمت پیغمبر آورده بود. حالا می خواهند این مرغ سرخ کردن را یک جریان دینی کنند و از آن استفاده کنند. از یک مرغ. گفت من نذر کرده ام این را شما بخورید. پیغمبر گفتند که خدایا محبوب ترین مخلوقاتت را بفرست تا با من هم غذا شود. دو دقیقه بعد امیرالمومنین در زد. آن کسی که دم در می ایستاد و دربان بود از سران شر است. او گفت که پیغمبر کار دارد. آقا شما تشریف ببرید. می گفت من دلم می خواست یکی از خویشاوندان ما بیاید. آن کسی که پیغمبر فرموده خدایا محبوب ترین خلقت را بفرست تا با من هم غذا شود قوم و خویش ما باشد. حضرت رفت. دومرتبه پیامبر دست به دعا بردند که خدایا یک کسی را بفرست که محبوب ترین خلق تو باشد و با من هم غذا شود. دومرتبه امیرالمومنین آمد در زد. دربان گفت آقا گفتم که پیغمبر کار دارد و الان مشغول است. شما نیایید و بروید. باز امیرالمومنین رفت. برای بار سوم پیغمبر باز دعا کرد. البته خود اینها هم یک جریان حکمت است. خوب اگر یک نفر دیگر هم بود آن یک نفر دیگر می آمد. هیچ کس نبود. محبوب ترین خلق فقط امیرالمومنین بود. کس دیگری نبود. دعای پیغمبر هر سه بار مستجاب شد و امیرالمومنین آمد. هیچ کس نبود. دقت کنید. از بین یاران پیغمبر و خویشان هیچ کس نبود. امیرالمومنین بود. بار سوم آمد. پیغمبر فرمود چه کسی بود که در را زد؟ خب پیغمبر این را بار اول می فرمود. بار سوم فرمود. دربان گفت علی است. خب بگذار بیاید داخل. دعا مستجاب شده. خودشان را سر این حدیث کشته اند که این حدیث نباشد. شما نمی دانید چکار کردند. یک عالم بزرگی دارند که از همین سلسله وهابیون است و کمی قدیمی تر است. چه عرض کنیم. نامش ذهبی است. ذهبی آدم بسیار بزرگی است. هم در علم حدیث کارهای زیادی دارد و هم در علم رجال. یک عالم بزرگ دیگری هست که ایشان بر کتاب او حاشیه نوشته است. وقتی به این حدیث رسیده نوشته این جعل است و دروغ است. بعد ها به مناسبتی رفته تحقیق کرده و اثبات می کند که این حدیث در درجه اعلای اعتبار است. دو تا رساله دارد. یک رساله در مورد حدیث غدیر دارد که می گوید در درجه اعلای اعتبار است و یکی هم این حدیث است که به آن حدیث طیر مشوی می گویند. طیر مشوی یعنی مرغ سرخ کرده. حدیث طیر مشوی حدیث مشهوری است. آنجا او می گوید این دروغ است و جعل است. بعد ها رفته تحقیق کرده و دیده در درجه اعلای اعتبار است که ما به آن درجه اعلای اعتبار چه می گوییم آقا؟ می گوییم حدیث متواتر. اینگونه رفتار کردند. می خواستند اصلا نامی نباشد. هرکس اسم می برد لعنت می کنند. مثل اینکه ما وقتی از مثلا ابوجهل نام می بریم می گوییم خدا لعنتش کند. خاندان پیغمبر برای آنها اینگونه بود. بنی امیه اینگونه می خواست. می خواست که اینها نباشند. یک نفر از اینها روی زمین راه نرود. امیرالمومنین در جنگ صفین نمی گذاشتند بچه های خودشان به جنگ بروند. در جنگ جمل بچه های خودشان پرچم دار بودند. در جنگ صفین نمی گذاشتند. شخصی به نام عباس بن ربیعه که پسر عمه شان است به جنگ رفت و زد. بعد حضرت فرمودند مگر من به تو نگفته بودم به جنگ نروی؟ معاویه می خواهد یک نفر و یک نفس کش از بنی هاشم نباشد. اگر ببیند که یک نفر از نبی هاشم به میدان آمده حتما می کوشد که آن را بکشد. او می خواهد یک نفر هم از خاندان بنی هاشم روی زمین نماند. متوجه هستید. نباشد. اگر هم بود نتواند در عالم اسلام راه برود. چون همه لعن و نفرینش می کنند. چرا لعن نفرین می کنند؟ می گویند این دشمن پیغمبر است. ببینید می گویند بچه پیغمبر دشمن پیغمبر است. بچه پیغمبر می خواسته پیغمبر را بکشد. اینگونه طرح ریخته بودند. خب. کسی که این سیاست را عهده دار است کیست؟ مجری این سیاست کیست؟ مجری این سیاست یک دولت بزرگ مقتدر است. یک امپراطوری است. با تمام قدرت مادی و مالی خودش می خواهد این کار را بکند. می تواند یا نمی تواند؟ می تواند. این کار را کردند. لذا حضرت زین العابدین به زبان بنده فرمودند همه عالم اسلام را که بگردی بیست نفر یعنی به اندازه دوبار انگشتان دست ها دوست نداریم. به زبان بنده تمام عالم اسلام. ایشان فرمودند در مدینه و مکه. مدینه و مکه شهرهای اصلی اسلام است دیگر. اسلام در مکه و مدینه متولد شده است دیگر. مرکز اسلام است. اینجا بیست نفر نیست که ما را دوست بدارند. شهرمان است. در شهر خودمان بیست نفر آدم نیست که ما را دوست بدارند. آن سیاست پیروز شده است. آن سیاست موفق شده. دقت کنید. معاویه به دولت روم جزیه پرداخت. خراج پرداخت. پول داد که تو به ما کار نداشته باش. ما داخل کشور خودمان کار داریم. چکار داریم؟ می خواهیم مشکل خاندان پیغمبر را حل کنیم. کار دیگری نداریم. نمی خواستند آبادانی کنند. مشکلی که بنی امیه در عالم اسلام دارد خاندان پیغمبر است. می خواهند این را حل کنند. بنابراین به دولت روم پول پرداختند که تو به ما کاری نداشته باش. چون دائما با هم در حال جنگ بودند. کنار مرز بودند. این را در تاریخ نوشته اند. شما به مرز ما کاری نداشته باش تا ما بتوانیم کارمان را نجام دهیم. چند سال دوران حکومت معاویه است؟ بیست سال حاکم است و بیست سال خلیفه است. چهل سال در شامات که تقریبا چهارتا کشور است حکومت داشت. آنجا که تمام بود. مرکز دشمنی با خاندان پیغمبر بود. اما او سیاست را داخل تمام عالم اسلام کرده بود. یعنی در مکه هم لعنت می کنند. در مدینه لعنت می کنند. سب و لعن می کنند. در کوفه که مرکز حکومت امیرالمومنین است سب و لعن می کنند. حجر بن عدی را بر سر همین قضایا کشتند. مخالفت می کرد. مقابله می کرد. او را کشتند. حالا اگر این دشمنی در عالم اسلام بماند بنی امیه که می خواهد هیچ چیز از اسلام نماند پیروز می شوند. اسلام جمع می شود. تمام شد. پیغمبر آمد اسلام آورد و بعد از ایشان هم اسلام را جمع کردند و بردند. کاری که حضرت زین العابدین علیه السلام کرده است معجزه است. دوران امامت ایشان سی و پنج سال به طول انجامیده. دوران امامت ایشان دوران بسیار درازی است. این دوران دورانی است که ایشان کوشیده است این محبتی را که از مردم گرفتند دومرتبه به مردم برگرداند و مردم خاندان پیغمبر را دوست بدارند. در شهر خودشان مدینه. در مکه و همینطور سایر شهر ها. برای اولین بار ایشان در شام خطبه خواند که می دانید وقتی در شهر شام اسیر بودند ایشان خطبه خواند. با خطبه ای که ایشان در شهر شام خواند شام را به هم ریخت. شام علیه یزید شورش کرد. ناگزیر یزید ابن زیاد را لعنت کرد. گفت خدا ابن زیاد را لعنت کند. من که نمی خواستم حسین را بکشم. وقتی که خبر آمد و اسیرها را به شهرشان آوردند شادمانی کرد. شادمانی کرد. چهار روز بعد حرفش را عوض کرد و اجازه داد اهل بیت پیغمبر در شهر شام عزاداری کنند. زنان خانه اش می آمدند و در آن عزاداری شرکت می کردند. زنان شام می آمدند. این اولین قدمی است که حضرت زین العابدین برای انقلابی که باید در عالم اسلام ایجاد کند برداشته است. بعد هم سی و پنج سال. آنچه که حضرت زین العابدین علیه السلام در عصر امامت خودشان انجام دادند بی نظیر است. تغییری که در همه عالم اسلام ایجاد کرد. دشمنی ها تبدیل به دوستی و ارادت شد. از عصر حضرت باقر علیه السلام تشیع شروع شد. تشیع از عصر حضرت باقر علیه السلام به بعد است. این تشیع در فرض آن محبت ممکن است. اگر مردم با اهل بیت دشمن باشند که شیعه نمی شوند. باید دوست باشند تا بعد بتوان در میان آنها بذر تشیع را پاشید. اگر این را فهمیده باشیم خوب امروز یک چیزی فهمیدیم که برای دینمان خوب بوده.