جلسه مناجات شعبانيه 26/3/92 ( ولي تو كيست؟ )
جلسه مناجات شعبانيه 26/3/92 ( ولي تو كيست؟ )
اگر ذهن شما یک چهارچوب داشته باشد، حرف های مرا در چهارچوب خودت می ریزی و بخشی از آن را دور می ریزی. اگر بی نظر آمده باشی، حرف را می پذیری...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

در آیه 129 سوره مبارکه انعام می فرماید: وَكـَذلِكَ نـُوَلـّي بَعْضَ الظـّالِمينَ بَعْضًا بـِما كانوا يَكـْسِبونَ آیه عجیب است. و اینچنین ما به بعضی از ظالمان بر بعضی دیگرشان ولایت می بخشیم و پاره ای از ظالمان را بر پاره ای دیگر حکومت می بخشیم. آخر چرا؟ بـِما كانوا يَكـْسِبونَ به خاطر آنچه که کرده اند. گردش ولایت در عالم به دست خداست. اگر ظالمان به حکومت رسیدند خدا آنها را حکومت داده است و اگر متقیان حکومت یافتند باز هم خدا آنها را حکومت داده است. هردو به لیاقت مردم بستگی دارد. اگر مردم ظالم اند ما یک ظالمی را بر سر آنها حاکم می کنیم. اگر پاکدامن اند ما پاکدامنی را بر آنها حاکم خواهیم کرد. قانون است. برو برگرد هم ندارد. قانون است. قرآن به صورت کلی مطرح کرده است. در آیه 19 سوره مبارکه جاثیه نیز می فرماید: وَ إنَّ الظـّالِمينَ بَعْضُهُمْ أوْلياءُ بَعْض پاره ای از ظالمان ولی پاره دیگر از ظالمان هستند. اگر کسی از ظلم بیرون رفت، هیچ کس، هیچ کس دستش به او نمی رسد. دستش هم نمی رسد. اگر از ظلم بیرون رفت هیچ ظالمی توانایی اعمال ظلم بر او را ندارد. ببینید یا عادل بر انسان حکومت می کند یا ظالم و از این دو حالت بیرون نیست. اگر ظالم بر انسان حکومت کرد، ظالم یعنی دزد. از انسان می دزدد. اگر ظالم بر انسان حکومت کرد، ظالم کاری جز دزدی ندارد. اصلا از آنجاییکه دزد است، ظالم است. دزد یعنی کسی که حق می برد. ظالم هم یعنی کسی که حق را ناحق می کند. اگر ظالم بر انسان حکومت کرد، بدانید که دائما دارند از شما می دزدند. دائما. خب چطور کسی می تواند از من بدزدد وقتی خود من دزد هستم؟ اگر من ظالم هستم، حتما یک ظالمی بر من حاکم است. نه اینکه من یک گناه کرده باشم و یک مرتبه عالم را به هم بریزند. نه. داریم در مورد جمع صحبت می کنیم. یک جمع. یک ملت. اگر یک ملتی ظلم می کنند، حتما و حتما برو برگرد ندارد که یک ظالم بر آنها حاکم می شود. باز هم نمی گوییم که همان فردا یک ظالم بر آنها حاکم می شود. نه. اینگونه نیست. چون این جریانات، جریانات جهانی است و جریانات یک ملت است و یک تاریخ است، به یکی دو روز نیست. نمی گوییم یک روزه اینگونه می شود. نه. در برابر اگر عادل حکومت کرد، عادل راه و کاری و چیزی جز دادن ندارد. عادل می دهد و ظالم می دزدد. عادل خدمت می کند. از لحاظ حکومتی عرض می کنم. چون در انتهای آیه 19 سوره مبارکه جاثیه می فرماید:وَاللهُ وَليّ المُتـَّقينَ یعنی افراد را دو دسته کرده اند. ظالمان بر ظالمان حکومت می کنند. اما اگر کسی عادل است چطور؟ وَاللهُ وَليّ المُتـَّقينَ خدا ولی اوست. خدای تبارک و تعالی به چیزی نیاز ندارد. نیاز او به دادن است نه به گرفتن. بنابراین اگر من از ظلم بیرون رفتم و مثلا شروع کردم و از چشمم مراقبت کردم، نتیجه آن را می بینم. حاج آقای حق شناس یک عبارتی فرمودند که حرف بسیار بزرگی است و من خیلی روی آن فکر کردم. ایشان فرمودند من شکر چشمم را کرده ام. شکر چشمم را کرده ام خیلی عظیم است. بعد متوجه شدم که خیلی هم سخت نیست. اگر من با این چشمم گناه نکردم، اگر با این چشم قرآن خواندم و همه اش کارهای خوب کردم، یعنی شکر آن را به جا آورده ام. شکر عملی داریم دیگر. شکر عملی این است که این چشم را در آنجایی که خواسته اند مصرف کنم. این چشم را برای یک اموری خلق کرده اند. اگر در همان امور به کار ببری، یعنی شکرش را به جا آورده ای. اگر نه هم که شکرش را به جا نیاورده ای. حالا اگر من از چشمم مراقبت کنم، که البته ممکن است یک روزه به دست نیاید و من یک روزه نتوانم از زیر بار ظلم خودم بیرون بیایم. اما اگر از زیر بار ظلم خودم بیرون آمدم دیگر هیچ کسِ هیچ کس در عالم زورش به من نمی رسد. سوالاتی که در این زمینه ممکن است پیش آید را دیشب عرض کردم و جواب شان را هم عرض کردم. خب. اگر یک ملت ظلم کرد، حکومت ظالمان پیش می آید و اگر شخص ظلم کرد، به دست یک ظالم گرفتار می شود. اگر شخص از ظلم بیرون رفت، دیگر دست هیچ کس به او نمی رسد و اگر ملت از ظلم بیرون رفت، دیگر هیچ کسِ ظالمی نمی تواند بر آنها حکومت کند. ببینید در آیه 129 سوره مبارکه انعام فرموده: بـِما كانوا يَكـْسِبونَ ما ظالمی را بر مردم حکومت می دهیم، بـِما كانوا يَكـْسِبونَ به خاطر کارهایی است که کرده اند. اگر انسان اینگونه شود، سرانجامش مشخص نیست. مگر من چقدر سرمایه دارم که دائما دزدها دارند سرمایه من را می برند؟ من چیزی را به آخر می رسانم؟ نمی دانیم. معلوم نیست برسانیم. ببینید از بین چیزهایی که ظالم می برد، مهم تر از همه ایمان من است. دزد می آید و می خواهد قیمتی ترین را ببرد. اگر بتواند قیمتی تر را می برد. قیمتی ترین نعمتی که خدای متعال به ما داده است، ایمان ماست. نکند، ایمان را ببرد. اگر یک کمی سخت شود، آدم می ماند. اگر یک کمی گردش روزگار سخت شود، خدایی نکرده خدایی نکرده معلوم نیست انسان چه کند. اما اگر انسان توانست با خودش مقابله کند، اگر توانست با خودش مقابله کند و جلوی هوا و هوس خودش را گرفت و توانست جلوی ظلم خودش را بگیرد، توانست جلوی گناه خودش را بگیرد، چون هر گناهی یک ظلم است دیگر. توانست دهانش را ببندد، وضع فرق می کند. یک وقت انسان یک حرفی می زند که یک مرتبه یک ساختمان صد طبقه خراب می شود. تو یک حرف زدی. وای به کسی که شب و روز حرف می زند. یک نگاه. یک نگاه یک تیر است. یک تیر مسموم است. یک دانه تیر برای مسمومیت انسان کافی است. یک تیر کافی است. اگر آدم خیلی جدی از چشمش مراقبت نکند، نتیجه مسمومیت این است که دیگر نمی تواند برای امام حسین گریه کند. نمی تواند وقتی دارند مناجات می خوانند، یک خاکی بر سر خودش بکند. واقع جریان این است که ما باید به حال خودمان خیلی ضجه بزنیم. اما من نمی توانم. نمی توانم. نتوانستنم به خاطر این است که خودم برای خودم مشکل ایجاد کرده ام. فقط کافی است که آدم از خانه بیرون بیاید. تا به خانه برگردد کافی است. برای اینکه انسان پاک پاک شود کافی است. مگر اینکه انسان خیلی مراقبت کند. من در خاطر دارم که سابقا در محله ما اصلا زن بی حجاب نمی آمد. اصلا کسی نمی آمد. شاید هم اگر می آمدند همان سر کوچه. اما حالا... خب این آدم را معیوب می کند. من از این طرف فرار می کنم، چشمم به آن طرف می افتد. لذا ما به دوستان عرض می کنیم فقط جلوی پایت را نگاه کن. اگر توانستی جلوی پایت را نگاه کنی، امکان نجات وجود دارد. اگر کسی جلوی پایش را نگاه کند و با این حال چشمش به چیزی بیفتد، ایرادی ندارد. چرا؟ چون چاره نداشته. من برای جلوی پایم که چاره ندارم. نمی توانم چشمم را ببندم. پس ناگزیرم چشمم باز باشد و جلوی پایم را نگاه کنم. اگر جلوی پایم را نگاه کردم و چشمم به چیزی افتاد، ایرادی ندارد.

اگر ذهن شما یک چهارچوب داشته باشد، حرف های مرا در چهارچوب خودت می ریزی و بخشی از آن را دور می ریزی. اگر بی نظر آمده باشی، حرف را می پذیری. اگر چهارچوب داشته باشی، یعنی برای خودت ساختمان قبلی ساخته باشی، جلوی پیغمبر خدا هم که بروی، باز می گویی این حرفش نادرست است و این حرفش درست است. جلوی قرآن هم برود می گوید این حرف درست است و این نادرست. مگر اینکه در مقابل خدا و پیغمبر چهارچوب نداشته باشد. من برای خودم چهارچوب قبلی نساخته باشم.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای